تعامل و تقابل جریان های سنتی و نوین افراط گرایی در آسیای مرکزی و افغانستان
داعش و طالبان رو در روی هم می ایستند
نویسنده: ولی کالجی، پژوهشگر ارشد حوزه قفقاز و عضو شورای علمی موسسه مطالعات ایران و اوراسیا (ایراس)
دیپلماسی ایرانی: حضور پررنگ شهروندان آسیای مرکزی عضو گروه داعش در عملیات های تروریستی در استانبول، سن پترزبورگ و استکهلم به موازات هدف قرار گرفتن مواضع داعش در افغانستان از سوی ایالات متحده آمریکا با بزرگ ترین بمب غیر اتمی، نگاه ها و توجهات را به صورت جدی تری به میزان حضور و نفوذ داعش در آسیای مرکزی و افغانستان معطوف ساخته است. واقعیت آن است که پدیده «بنیادگرایی اسلامی» یا ««افراطگرایی اسلامی»، پدیدهای جدید و ناشناخته در آسیای مرکزی و افغانستان نیست و خلاف سوریه و عراق که طی چند سال اخیر دستخوش فعالیت جریانهای افراطی و تروریستی شده است، بخش های وسیعی از پاکستان، افغانستان و آسیای مرکزی از سابقه و قدمت به مراتب طولانیتری در این زمینه برخوردار هستند. اشغال افغانستان از سوی اتحاد جماهیر شوروی در دهه 1980 میلادی زمین های را بر ظهور جریان طالبان و در مقاطع بعدی جریان القاعده فراهم ساخت. از سویی دیگر، فروپاشی شوروی و استقلال کشورهای آسیای مرکزی در ابتدای دهه 1990 میلادی نیز زمینه ای را برای خیزش و فعالیت اسلام سیاسی در این منطقه فراهم ساخت که در بطن خود تحرک جریانهای افراطی متعددی نظیر «جنبش اسلامی ازبکستان»[1] و «حزب التحریر»[2] و دهها گروه کوچکتر نظیر «اکرامیه»،[3] «عدالت»،[4] «لشکریان اسلام»،[5] «تبلیغ»،[6] «توبه»[7] و «نور»[8] را در پی داشت. از این رو، جریانهای افراطی یاد شده در افغانستان و آسیای مرکزی را باید «جریانهای سنتی افراطگرایی» دانست که طی چند دهه گذشته بر روند تحولات این مناطق تاثیر شگرفی را داشتهاند.
اما تحولات سالهای اخیر در عراق و سوریه موجب شکل گیری «جریانهای نوظهور افراطی» در این دو کشور شد. ارتش انصار السنه، ارتش اسلامی عراق، حزب التحریر، جیش الطائفه المنصوره، گروه یاران اهل سنت (مناصروا و اهل السنه)، جیش محمد (الحق)، جبهة النصرة لأهل الشام و مهمتر از همه دولت اسلامی عراق و شام (الدولة الاسلامیة فی العراق والشام) با نام اختصاری داعش، از جمله مهمترین و جدیدترین گروه های افراطی و تروریستی هستند که دامنه فعالیت آنها بخش بسیار وسیعی از منطقه از افغانستان، پاکستان و آسیای مرکزی و قفقاز تا خاورمیانه عربی و شمال آفریقا را تحت تاثیر قرار داده است که از نظر نوع نگرش و بینش، نحوه جذب و عضوگیری و انجام عملیاتهای تروریستی و انتحاری، دارای شیوههای خاص، جدید و متفاوتی است و در مدت کوتاه فعالیت خود توانسته است با حمایت سیاسی، نظامی و اقتصادی برخی از کشورهای منطقهای و فرامنطقهای به سرعت حوزه عمل جغرافیایی خود را گسترش دهد.
هر چند جریان های نوظهور افراطی نظیر داعش و النصره به لحاظ فکری و تشکیلاتی از جریانهای سنتی چون طالبان و القاعده تاثیر پذیرفتهاند و از جنبه هایی با آنها شباهت فکری و عملی دارند، اما در عین حال به لحاظ عقیدتی و شیوه عمل دارای تفاوت های قابل توجهی نیز با یکدیگر هستند که برآیند آن، تعامل و تقابل جریانهای سنتی و نوین افراطگرایی است که این امر به پیچیدگی هر چه بیشتر روند افراطگرایی و تروریسم در سطح مناطقی چون آسیای مرکزی، افغانستان و پاکستان در قیاس با سوریه و عراق منجر شده است.
به لحاظ مبانی فکری و عقیدتی، داعش معتقد است که هویت مبتنی بر شریعت جهادگرا باید به عنوان ارزش هنجاری به رسمیت شناخته شود و نظم و ساختارقدرت جامعه نیز صرفا مبتنی بر آن شکل گیرد. ماهیت این روند، فی نفسه بحران زاست. بخش مهمی از قدرت شبکه ای و شبکه سازی افراطگرایان از این بستر ناشی می شود. باور به سرنوشت و آینده مشترک، ایدئولوژی افراطی، اسلام سیاسی رادیکال جهان وطن، درک مشترک و مشابه از شرایط موجود، وابستگی به شبکه های بین المللی مردم نهاد و استقلال مالی و مادی، جزو مهمترین عناصر هویتی افراطگرایان داعشی محسوب می شوند.[9]
با برخورداری از چنین ویژگی هایی، جریان افراطی داعش از نظر نوع جهان بینی و رویکرد عملی به جریان القاعده، نزدیکتر است و در مقابل میان داعش و طالبان تفاوت های مهمی مشاهده می شود. به لحاظ عقدیتی و بنیان های فکری، داعش ریشه در سلفی گری و جریان وهابی خاورمیانه قرار دارد اما جریان طالبان از اندیشه دیوبندی شبه قاره تاثیر پذیرفته است. نکته مهم دیگر، ترکیب نیروها و اعضای این گروه ها است. هر چند در ترکیب طالبان، گروه های قومی متعددی مانند ازبک ها و تاجیک ها حضور دارند، اما طالبان عمدتاً جریانی قوم محور به محوریت قوم پشتون است که به شدت تحت تاثیر شرایط اجتماعی و اقتصادی مناطق مختلف افغانستان و پاکستان قرار دارد و به همین دلیل از طالبان افغان و طالبان پاکستان نیز نام برده می شود. اما ترکیب نیروهای القاعده و داعش، چند ملیتی است، محدود و منحصر به یک قوم خاص نیست و فقط در ترکیب نیروهای داعش در عراق و سوریه بین 70 تا 100 ملیت از سراسر جهان حضور دارند که ویژگی خاص و چندملیتی به این جریان افراطی و تروریستی بخشیده است. هر چند باید به این نکته اشاره کرد که از دیدگاه اکثریت افغان ها، داعش یک پدیده کاملا پاکستانی و غیر بومی افغانستان است که با توجه به تضعیف طالبان، پاکستان با هدف حفظ فشار علیه افغانستان قصد جایگزینی آن را با نیروی جدیدی به نام داعش دارد.
اما در مجموع، متاثر از بنیان های عقدیتی و فکری و ترکیب نیروهای طالبان، القاعده و داعش که به آن اشاره شد، رویکرد عملی و دامنه و گستردگی اهداف و ماموریتهای این دو جریان افراطی است؛ به گونه ای که جریان داعش را در کنار دیگر جریان افراطی فعال در افغانستان یعنی القاعده قرار میدهد. این تفاوت میان طالبان و داعش از آن جا ناشی می شود که طالبان در واقع یک گروه محلی است و هیچ وقت ادعا نکرده است که می خواهد اسلام را در سراسر دنیا حاکم و حکومت های اسلامی را سرنگون کند. ولی داعش و نیز القاعده گروه های جهانی هستند و هدف اصلی آنها احیای خلافت اسلامی است و برای خودشان دیدگاهی دارند و به همین خاطر، دشمنانشان را به دو دسته دور و نزدیک تقسیم کرده اند. القاعده و داعش معتقدند که اول باید حکومت هایی که در کشورهای اسلامی هستند و احکام اسلام را اجرا نمی کنند سرنگون کرد و سپس به سراغ کشورهایی مثل اسرائیل و آمریکا رفت، یعنی اولویت اول آنها کشورهای اسلامی است. این تلقی که در این گروه ها وجود دارد یک تلقی جهانی است و با تلقی محلی که طالبان به آن اعتقاد دارد و آن را در افغانستان دنبال می کند، متفاوت است. بنابراین جریان غالب در افغانستان همان جریان محلی است که طالبان دنبال می کند نه جریان خلافت گرایی که داعش و القاعده در پی آن هستند.[10]
بر همین اساس است که شاهد هستیم طی دو دهه گذشته، حوزه عمل طالبان از پاکستان و افغانستان فراتر نرفته است اما جریان القاعده و داعش در جغرافیای بسیار وسیعی از جنوب شرق آسیا، افغانستان و پاکستان و مناطق مختلف خاورمیانه تا شمال آفریقا و حتی اروپا گسترده شده است. در جریان حادثه یازده سپتامبر سال 2001 میلادی نیز اعضای گروه القاعده متهم اصلی عملیات تروریستی در آمریکا اعلام شدند و حمله ایالات متحده به افغانستان به دلیل ممانعت گروه طالبان از تحویل اعضا و رهبران القاعده به آمریکا صورت پذیرفت و همین امر به روشنی گویای حوزه عمل محدود طالبان و وسیع القاعده است. گروه نوظهور داعش نیز عملا در مسیر القاعده گام برداشته است و شاهد عملیات انتحاری و تروریستی اعضای آن در نقاط مختلف جهان از جمله کشورهای اروپایی هستیم.
در روند تحولات جدید در عراق و سوریه به ویژه پس از آزادسازی حلب و احتمالا موصل در آینده نزدیک، جریان داعش از نظر سرزمینی به شدت تحت فشار قرار خواهد گرفت. پرسش مهمی که مطرح می شود این است که داعش بدون سرزمین چه خواهد کرد و به کجا نقل مکان خواهد کرد؟ به نظر می رسد لیبی در شمال آفریقا و مناطق آسیای مرکزی و افغانستان دو آلترناتیو احتمالی برای انتقال مرکزیت و فعالیت داعش در آینده باشد. صرف نظر از حضور داعش در لیبی، بازگشت شهروندان آسیای مرکزی عضو داعش به منطقه و حضور گسترده تر داعش در افغانستان که تقابل جدی تر میان این گروه افراطی با طالبان را در پی خواهد داشت، پیچیدگی به مراتب بیشتری را به صحنه تحولات افغانستان خواهد بخشید. تحرکات دیپلماتیک گسترده ای که از سوی فدراسیون روسیه، چین و پاکستان برای استفاده از طالبان برای مقابله با تهدید داعش صورت گرفته است نیز گویای نگرانی جدی کشورهای منطقه از تعامل و تقابل جریانهای سنتی و نوین افراطگرایی در آسیای مرکزی و افغانستان است.
[1] . Islamic Movement of Uzbekistan (IMU)
[2] . Hezbu Tahrir
[3] . Akromides
[4] . Adolat
[5] . Islam Lashkarlari
[6] . Tablih
[7] . Tobe
[8] . Nur
[9] . عنایتالله یزدانی و زندیه رویا نژاد، «نگاهی سازه انگارانه به ظهور پدیده تروریسم در منطقه خاورمیانه؛ با تاکید بر پیدایش داعش در منطقه»، فصلنامه علمی- تخصصی حبلالمتین، سال سوم، شماره نهم، 1393، ص 166.
[10] . پیرمحمد ملازهی، «بهانه داعش آمریکا را به افغانستان باز می گرداند»، جوان آنلاین، ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴.
انتشار اولیه: شنبه 26 فروردین 1396 / انتشار مجدد: شنبه 9 اردیبهشت 1396
نظر شما :