در دمشق و حلب زندگی جریان دارد
گزارشی از حیات عادی مردم سوریه
نویسنده: مصطفی السعید
دیپلماسی ایرانی: اولین چیزی که به محض ورودم به سوریه نظرم را جلب کرد این بود همه مناطق شهرها و شهرستان ها و روستاهای کوچک تصاویر شهدا را به همراه پرچم سوریه در ورودی های خود نصب کرده اند، شاید برای این که همه آنها در جنگ برای میهن شرکت کرده اند و آنها به شهدای خود افتخار می کنند. با وجود این که صدای خمپاره را در بسیاری از شهرها و شهرستان ها می توان شنید اما زندگی به نظر طبیعی می آید. سوری ها به این جنگ طولانی عادت کرده اند و با آن کنار آمده اند، حتی در حلبی که آب و برق را بر آن قطع کرده اند، خانه ای بدون برق نیست، ژنراتورهای بزرگ در همه خیابان ها پخش شده اند و هر کدام از آنها یک مربع مسکونی را پوشش می دهد، چاه هایی نیز حفر شده است که به بخش بزرگی از شهر آب می رساند.
دمشق زندگی پرتکاپوی خود را دارد، خیابان هایش مثل قاهره شلوغ است، شهر میزبان شمار بزرگی از آوارگان است. با وجود قطع آب از نبع وادی بردی، که بعد از انفجار مخازن بزرگ آب توسط نیروهای مسلح، که 6 میلیون نفر از ساکنان دمشق و مناطق اطراف آن را پوشش می دهد، و صداهای جنگی که از مناطق اطراف شنیده می شود، دمشق با وجود دردی که در خود احساس می کند سینه خود را به روی زندگی می گشاید. ایست بازرسی های نظامی در همه جا مستقر است، به گونه ای که جوانان ارتش و سازمان دفاع ملی همه خودروها را به دقت و بدون استثنا می گردند، در دستشان دستگاه های بمب یاب و سگ های پلیسی است و در هوای به شدت سرد از کار نمی ایستند. هوا آن قدر سرد است که بعضی وقت ها به زیر صفر می رسد، با وجود این که بازرسی ها حرکت خودردها را کند می کند، اما مردم احساس امنیت می کنند. مخازن آب در تمامی مناطق تشنه پایتخت می چرخد و نیاز مردم به آب را برآورده می کند. با وجود قطع مکرر برق و آثار خمپاره ها بر منازل و خیابان ها، هیچ چیز در دمشق تعطیل نیست، خیلی ها ژنراتورهای برق را می خرند، بسیاری از درآمد اندکشان صرف خرید این ژنراتورها می شود، با این وجود تلاش بسیاری می کنند تا زندگی در کوتاه ترین زمان ممکن بر تروریسم پیروز شود. در دمشق هر روز امید به زندگی بیشتر از گذشته می شود، ارتش پیروزی های متوالی به دست می آورد و زمین های بیشتری را آزاد می کند و خطرات را تا مسافت های طولانی تر دور می کند. هر روز تعداد تازه ای از افراد مسلح سلاح های خود را زمین می گذارند و به فکر تسویه اوضاعشان می افتند، بازگشت به آغوش میهن را بر می گزینند، بعد از این که درک کردند چیزی جز ابزاری برای ویرانی کشورشان نیستند و تنها بر مشکلات خانواده هایشان می افزایند، منصرف شده اند و به فکر پایان دادن به این وضعیتشان افتاده اند.
اما روزها خالی از اخبار دردناک هم نیستند. این جا و آن جا انفجار می شود، خمپاره ای شلیک می شود. دردناک ترین صحنه ورود شبکه داعش به بزرگترین پالایشگاه گاز در شرق سوریه در هفته گذشته بود، پالایشگاهی که پول واقعا زیادی صرف آن شد تا همچنان پرچم اقتصاد را برافراشته نگه دارد و زندگی مردم سوریه را به شکلی بهتر بگذراند. چند روز بعد از آن رژیم صهیونیستی به فرودگاه نظامی مزه، در نزدیکی دمشق با شلیک چند موشک حمله کرد تا تاکید کند که تروریسم صهیونیستی و تکفیری شانه به شانه هم کار می کنند. همان طور که تعداد زیادی از نظامیان داعش چند روز قبل از پایان دوران ریاست جمهوری باراک اوباما، با کمک هواپیماهای تجسسی و ماهواره های امریکایی، توانستند به مناطق تحت کنترل ارتش عراق و نیروهای حشد الشعبی (داوطلب مردمی) وارد شوند و از عراق به شرق سوریه انتقال یابند. آنها تلاش کردند بر دیرالزور و فرودگاه آن که چند سالی است تحت محاصره است، مسلط شوند. حملات انتحاری مکرر آنها موفق شد که شریان میان فرودگاه و استقامت شهر را بشکند اما حملات آنها خنثی شد و ارتش سوریه و اهالی شهر توانستند مناطقی که داعش در آنها نفوذ کرده بودند را پس بگیرند.
از سوی دیگر اصراری برای ادامه زندگی وجود دارد، کار منظم در هر مکانی دنبال می شود، سالن های اپرا باز است و هنرمندان کارهای هنری خود را عرضه می کنند، ورزشگاه ها بازی های لیگ را برگزار می کنند و تماشچی ها سکوها را پر می کنند، رستوران ها شلوغ هستند در حالی صدای موسیقی زنده در حین صرف شام به گوش می رسد. خیلی سخت می توان آن چه در دمشق می گذرد را با وجود سختی عبور و مرور باور کرد. کاهش ارزش لیره سبب گرانی بسیاری از کالاها شده است، همه درک می کنند و در می یابند که باید زمان بیشتری را کار کنند، باید بیشتر از یک کار داشته باشند تا بتوانند نیازهای زندگی شان را برآورده کنند، باید بدون هیچ گونه شکایتی وضعیت را تحمل کنند، برای این که می دانند جنگ سختی علیه کفتار تروریسم که از دورترین نقاط زمین آمده در جریان است، تروریسمی که می خواهد گوشت سوری ها را بدرد، اما روح مقاومت و اصرار بر زندگی را در چشمان مردم، در خانه هایی که گلوله باران شده اند و آثار خمپاره بر آنها نمایان است، در پرچم سوریه که بر درها و ورودی های محله ها کشیده شده است یا بالای هر خیابانی برافراشته است، یا در صدای موسیقی ای که با عشق و اندوه از وطن و مقاومت می گوید، می بینی و احساس می کنی.
استاد مفید تامر که برای امرار معاش از خانه اش بیرون می آید و هتل کوچکی را اداره می کند که خودش هم به آن نقل مکان کرده درهای هتلش را باز گشته تا همسایه ها هر مقدار آب می خواهند از چاه های آن که در باغچه هتلش حفر کرده، برداشت کنند، از لبخند و خوش بینی لحظه ای پرهیز نمی کند، به فکر کاشت انواع تازه ای از گل ها و سبزی ها در باغچه هتلش است که دو طبقه جدید هم به آن افزوده است. این همان روحیه است که ملت های مصر و سوریه بعد از شکست جنگ ژوئن 1967 تجربه کرده اند، مشکلاتی که شهر سویس در اکتبر 1973 داشت، و قبل از آن بورسعید که درگیر جنگ خصمانه سه گانه انگلیس و فرانسه و اسرائیل در سال 1956 شد، تجربه کرد. شکی نیست که جنگ سوریه بسیار شدیدتر و درنده خوتر از آن جنگ ها است، جنگی که می رود تا وارد ششمین سال خود شود، جنگی که تمامی قدرت های منطقه ای و بین المللی با صدها گروه مسلح در آن مشارکت دارند. همه آنها حول یک هدف جمع شده اند، ویرانی و نابودی و کشتار و اشاعه فتنه، اما ملت سوریه بر زندگی با وجود همه دردها و زخم ها اصرار دارند.
منبع: الاهرام / ترجمه: علی موسوی خلخالی
نظر شما :