لزوم اتحاد شیعه و سنی در برابر اسلام سلفی
اصرار بر شکل گیری هلال شیعی محرک است
دیپلماسی ایرانی - حامد شفیعی: خشونت های عراق کار دولت اسلامی عراق و شام است که به عنوان بخشی از اقدامات ضدشیعی خود به عملیات خرابکارانه و بمب گذاری در این کشور روی آورده است. هرچند که پیش از آن و در خلال سال های 2006 و 2007 القاعده عراق گروه جهادگرایی متشکل از ستیزه جویان سنی تشکیل داده بود که پس از حمله ایالات متحده به عراق قدرتمندتر و برجسته تر شده و دست به عملیات تروریستی و بمب گذاری های پراکنده زد، اما حرکت داعش از سوریه و سپس در استان های عراق و به دنبال آن ابراز تفکر حکومتی خود مبنی بر ایجاد دولتی اسلامی در شام و عراق، خطر ظهور پدیده هلال سلفی _ تکفیری را مطرح کرد. گرچه در این میان برخی اسلام سلفی را جدای از داعش و تفکیری ها می دانند و بر این عقیده اند که داعش و تکفیری ها تنها افرادی تندرو بدون توجه به قیود دینی اقداماتی انجام می دهند. اما همگان بر این مساله اذعان دارند که ظهور پدیده داعش برآمده از دل اسلام سلفی است. عبدالرحیم گواهی استاد ادیان، عرفان و فلسفه که در سیاست نیز ید طولایی دارد و از جمله باسابقه ترین شاگردان علامه محمدتقی جعفری است که پیش از این دبیر کل سازمان همکاری منطقه ای "اکو" در سال های ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۱ و همچنین سفیر ایران در کشورهای ژاپن، سوئد، نروژ و فنلاند را در کارنامه خود دارد. وی رئیس دفتر مخصوص نخست وزیر و معاون وزیر مشاور در دولت بازرگان نیز بوده است. گواهی سمت های معاونت وزیر نفت در زمان علی اکبر معین فر، ریاست اتاق بازرگانی ایران و دبیری انجمن اسلامی مهندسین ایران را نیز در کارنامه خود دارد. او هم اکنون ریاست مرکز پژوهش ادیان جهان و مدیریت گروه آینده نگری فرهنگستان علوم را بر عهده دارد. با وی درباره پدیده هلال سلفی، چرایی و چگونگی شکل گیری آن به گفت وگو پرداختیم که متن آن به شرح زیر است:
ریشه شکل گیری سلفی گری و آنچه بعد از اتفاق های سوریه به عنوان تکفیری یاد می شود، از کجاست؟
شاید باید گفته شود که سلفی گیری بیشتر یک ریشه اجتماعی داشته باشد تا ریشه اعتقادی. این حرکت نیز بیشتر به خاطر اختلافات طبقاتی یا مسایل سیاسی است. این موارد پارامترهای شکل دهنده حرکت ها اجتماعی هستند. البته می توان از منظر یک حادثه واحد هم دینی و هم اجتماعی به آن نگاه کرد. البته هر کسی می تواند به گونه ای تفسیر کند. همانند آنچه در زمان ابتدای انقلاب مطرح بود. ما حرکت امام را یک قیام دینی در مقابل یک حکومت بی دین می دانستیم، مارکسیست ها به گونه ای دیگر و توده ای هم از منظر انقلاب طبقاتی می دیدند. ممکن است سلفی گری از نگاه شما برآمده از ساختار اجتماعی و طبقات محروم باشد اما این گونه نیست. در گروه داعش افراد مرفهی از اروپا هم حضور دارند. بنابراین خاستگاه این حرکت، بیشتر اعتقادی است. شاید سلفی گری بر آمده از اندیشه های ابن تیمیه و بعضا عبدالوهاب باشد. نمی توان گفت که خاستگاه آنان از اهل تسنن است زیرا اهل تسنن نیز از دست این جریان به ستوه آمده اند. البته نمی توان منکر این نیز شد که سلفی گری برآمده از دل اهل تسنن است. اگر بخواهیم از بعد سیاسی نیز نگاه کنیم سلفی گری در مقابل نگاه شیعه و انقلاب اسلامی است. زیرا انقلاب ما تبعات سیاسی، نظامی و امنیتی در منطقه داشت. حضور حزب الله در منطقه از تبعات انقلاب ماست. از این رو اهل تسنن بر این باور بودند که در مقابل ایران قافیه را باخته اند. در کل خاستگاه سلفی گری را اعتقادی و اعتقاد غلط می دانیم و از طرفی هم رقابت سیاسی را هم می توان به اصطلاح میان هلال شیعی و هلال سنی در نظر گرفت.
تا چه حد می توان گفت که ریشه این مساله به جریانات تندروی عملی - اعتقادی اخوان المسلمین پس از شکست در دوران ناصر و سادات مربوط می شود؟
بنده متخصص اخوان نیستم. البته اخوان در منطقه حضور داشته و انصافا نمی توان آن را با داعش یا النصره مقایسه کرد. زیرا در درون اخوان متفکرانی حضور داشته و این یک جریان ریشه دار است. گرچه سرکوب شده اند. آنها رویکردشان به ایران منفی نبوده ولو ملاحظاتی با ما داشتند اما دورادور با احترام برخورد شده است. با این حال اعتقاد من بر این است که عربستان نخواسته به هر قیمتی بازنده رقابت اسلام شیعی به رهبری ایران و اسلام وهابی به رهبری خودش در منطقه باشد. البته در زمان دوران سازندگی و اصلاحات چنین مسایلی مطرح نبود. در آن زمان هنوز تفاهمی میان ایران و عربستان وجود داشت. زمانی که رشته روابط پنبه و رویارویی ما در منطقه به خصوص در سوریه و لبنان علنی تر شد، این قضه شکل خشن تری به خود گرفت. با این حال بنده این حرکت را اخوانی نمی دانم. اخوان رفتارهای طالبانی و القاعده ای را پشت سر گذاشته است. خشونت های داعش حد و مرزهای دینی را زیر پا گذاشته است. شما نمی توانید با دشمن خودتان هر کاری انجام دهید، کارهایی که داعش انجام می دهد تروریسم آشکار است. البته همه اینها نیز با پول کشورهای عربی و اطلاعات سازمان های اطلاعاتی از جمله اسرائیل انجام می شود.
دلیل دیگری نیز در این رابطه مطرح شده مبنی بر اینکه در واکنش به بحران های سیاسی - اقتصادی جهان اسلام، پدیده بنیاد گرایی سلفی که از اندیشه وهابی ارتزاق می کرد، ظهور و بروز پیدا کرد. به دنبال آن گرایش به مذهب قوت گرفت که در نتیجه شاهد نوعی بنیادگرایی در مذهب هستیم که سعی بر اجرای فرمول محرومیت، ناکامی و پرخاشگری داشت. به عبارتی این جریان خواهان جبران فرمول یاد شده هستند.
البته مشکلات جهان اسلام به طور اعم و مشکلات کشورهای اسلامی در منطقه به طور اخص بر شکل گیری این مساله بی تاثیر نبوده است. ما نتوانستیم شعار وحدت را نه در میان جهان اسلام شیعیان و نه اهل تسنن و نه بین یکدیگر حفظ کنیم. از این رو از دل اخوان، طالبان بیرون می آید. در دل طالبان نیز داعش و جبهه النصره زاییده می شود. از این رو به این راحتی نمی توان آنها را با هم پیوند داد. زیرا بر اساس اسلام، مسلمان در عمل یا در عکس العمل در مقابل دشمن قیودی دارد اما داعش و گروه های تفکیری هیچ قیودی ندارند. اقدام این گروه توحش مدرن است. یک مسلمان نمی تواند چنین کاری انجام دهد.
آیا سلفی گری در شکل سنتی خود که نتوانسته حوزه عملی برای خودش پیدا کند، می تواند با ورود به عصر پسااستعماری توفیقی پیدا کند؟
نه. هرچند که حضرت علی ( ع) می گوید که فرزندان خود را با آداب زمانه تربیت کنید. اما سلفی گیری این گونه نیست و راه به جایی آن هم در قرن 21 نمی برد. البته تا زمانی که فقر، عقب ماندگی و تندروی وجود دارد، وضع به همین منوال است. هرگز نمی توانیم بوکوحرام را یک نهضت اسلامی بدانیم. نمی توان فرض را بر این گذاشت که تندروی بی جا، اسلامی است و موفق می شود. اقدامات آنها بر سنت الهی نیست. گرچه چند صباحی معادلات را به هم می ریزند. اگر کاری خلاف هنجارهای اسلامی باشد، جواب نمی دهد. طالبانی که بهتر از داعش عمل کرد، تا چه حد توانست نیرو جذب کند؟ حدود 20 سال پیش در کنفرانسی از خانم بوتو پرسیدم که طالبان چیست؟ زیرا به تازگی ایجاد شده بود. گفت: فکر دستگاه های اطلاعاتی آمریکا و انگلستان که با پول عربستان و آموزش پاکستان، ایجاد شده است. اهرمی اعتقادی که در برابر شوروی سابق قرار گیرد. زیرا روس ها به دنبال ایجاد یک حکومت کمونیستی در یک کشور اسلامی بودند. اما طالبان دچار تندروی شد.
در حال حاضر با دو گروه اسلامی اهل سنت مهم در خاورمیانه رو به رو هستیم. یکی اسلام اخوانی سرکوب شده در مصر پس از مبارک که همچنان زنده است و دیگری قرائتی که سلفی ها از اسلام ارائه می دهند. در این میان گروهی منشعب شده از سلفی ها و طرد شده از اخوان به نام داعش وجود دارند. تلاقی این رویکردها از اسلام سرانجام چه خواهد شد. اسلام شیعی؟ اسلام اخوانی در مصر؟ اسلام سلفی در عربستان؟
اول این که به نظرم اخوان مصر سرکوب نشده است. زیرا مردم مصر مسلمان هستند و اخوان نیز در آنجا ریشه دارد. هرچند که شخصی مانند السیسی آمده است که در نهایت فردی مانند مبارک می شود. دوم این که باید یاد بگیریم در منطقه با قرائت های مختلف برادری داشته باشیم. یعنی قرائت شیعی، قرائت اخوانی و سنی. باید یاد بگیریم که منافع جهان اسلام را فدای قرائت فرقه ای یا گروهی نکنیم. این مشکل کنونی ماست. از این رو قرائت های کنونی باید با همدیگر آشتی کنند. یا باید به سمت وحدت برویم یا تخاصم ها ادامه یابد. فکر کنم اگر مقداری اوضاع در مصر آرام شود، به سمت همکاری و تفاهم خواهیم رفت. نشانه های این مساله در عربستان هم دیده می شود که دوست دارند به ما با گفت وگو نزدیک شوند.
شاهدیم که اسلام شیعی و اسلام تسنن، بر اساس باورهای خود سعی در توسعه و نفوذ در منطقه دارد. اما جریان سلفی با اتکا به پول و سلاح سعی دارد، حوزه نفوذ خودش را گسترش دهد. با توجه مشکلات اقتصادی مردم منطقه اقبال به سمت کدام یک از جریان های اسلامی است؟
اینگونه نیست که ما نیز به طور مطلق از پول و سلاح استفاده نمی کنیم. باید منصفانه سخن گفت. حزب الله به عنوان یک بازوی اعتقادی_ نظامی ایران در منطقه بوده که هم از امکانات مالی و هم تسلیحاتی ما بهره برده است. اما حرف شما درست است. اگر ما 50 میلیارد دلار درآمد نفتی داریم عربستان به تنهایی 10 برابر ما درآمد دارد. اما نباید نگاهمان تقابلی باشد. حال این تقابل از جانب اسلام شیعه یا اسلام سنی یا سلفی باشد. باید نگاهمان را عوض کنیم. درون خانه یک اعتقادی وجود دارد و بیرون آن همه کشورهای اسلامی دارای یک کتاب و پیامبر واحد هستند. اگر اخلافی هم وجود دارد باید با گفت و گو حل شود. نه با سلاح می توان اعتقادهای سلفی را تغییر دارد و نه دیگر اعتقادها. اگر قرار بود با سلاح تغییر کند، زمانی که مغول ها به ایران حمله کردند، آنها به دین ما پیوستند نه ما به دین آنها، گرچه زور آنها بیشتر بود. عربستان هم فهمیده که باید تندروی ها را کنار بگذارد.
آیا به این دلیل نیست که ایران همواره خاستگاه مذهبی داشته و همیشه از مذاهب رحمانی استقبال می کرده است به همین دلیل اسلام نیز با زور وارد نشده است؟
ایران دارای فرهنگ و تمدن بوده است. البته بیشتر آیین کشورداری در ایران قوی بود. این موضوع مفصلی است که زمان ورود اسلام، ایران یک جامعه طبقاتی بود. مشکلات عدیده ای هم در دربار ساسانی به وجود آمده بود. این هم درست که ایرانیان مذهب زرتشت داشتند. ایران آن زمان با اعراب جاهلی فرق داشت. زیرا ایران دارای فرهنگ و حکمت به خصوص در سیاست مدون و کشورداری بود.
به قدرت رسیدن شیعیان در عراق تکمیل کننده حوزه های نفوذ شیعیه ایران در سوریه و لبنان بوده که معتقدند شاخه شکل گیری دومین حکومت شیعی پس از ایران است. تا چه این مساله به حضور جریان سلفی در منطقه قوت بخشید؟
این مساله به نگاه ما بستگی دارد. اگر قرار باشد حوادث در عراق همین گونه ادامه پیدا کند، این کشور نیز تبدیل به کشور سوخته ای مانند سوریه می شود. به زور نمی توان کشوری را شیعه یا سنی کرد، این در راستای دشمنان اسلام است. به همین دلیل مالکی باید تلاش کند حکومت ملی فراگیر بین همه گروه ها ایجاد کند.
بروز رویدادهای عربی در قالب بهار عربی یا بیداری اسلامی تا چه حد بر شدت گرفتن جریان های سلفی اثرگذار بوده است؟
منطقه خاورمیانه پیچیده است. ایران و عربستان باید تقابل بین یکدیگر را رفع کنند. ایران یک کشور شیعی و عربستان یک کشور وهابی – سلفی است. نه به نفع ایران و نه به نفع عربستان است که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم _ در کشوری دیگر مانند سوریه _ بجنگند. نباید انحصارگری کنند. اگر ایران و عربستان یکدیگر را درک کنند، در منطقه آرامش به وجود می آید. عدم آرامش در منطقه قطعا قبل از هر چیزی خواست اسرائیل است.
اسلام شناس فرانسوی الیور روآ معتقد است رادیکال اسلام گرایی محصول چیزی به نام « سرزمین زدایی» اسلامی است یعنی آحاد جوانان مسلمان ریشه های فرهنگی خود را از دست داده و از جامعه کشورهای غیر اسلامی رها شده اند، و این مساله روشن می کند که چرا سر منشاء بسیاری از اسلام گرایان رادیکال غرب است و نه منطقه خاورمیانه. آیا این دیدگاه مورد پذیرش در ظهور سلفی گری است؟
هرچند فکر ایجاد طالبان از بیرون بوده است اما اعضای آن طلبه های گرسنه پاکستانی بودند که از پول عربستان ارتزاق می کنند. یارگیری از بیرون منطقه خاورمیانه نیز وجود دارد ولی چند درصد در بین هزاران نفر؟ فکر نمی کنم که این گونه حرکت ها به کل از بیرون باشد. شاید سازمان اطلاعاتی یک کشوری کمک کرده باشد اما میدان بازی و بازیگران آن همه در منطقه هستند. افغانی های بیکار، سوری های آواره و پاکستانی های گرسنه هستند. دیگران از فقر و عقب ماندگی سوء استفاده می کنند. سهم کوچکی از غرب یا سودان و آفریقا آمدند ولی اینها داعش نمی شود.
آیا جریان سلفی به فکر انجام وظیفه برای احیای شریعت اسلامی به سبک و سیاق خودش بوده یا از نوعی نگاه نوگرایانه برای تطیبق اسلام با شرایط کنونی بهره می برد؟
ما و شما جامعه شیعی را می شناسیم. در این جامعه علما، روشنفکران و استادان و همه گونه افرادی وجود دارد. از عالم شیعی خیلی سنت گرا تا عالم شیعی مدرن وجود دارد. بیایید این گونه نگاه کنیم. سلفی گری را نیز در یک جعبه دربسته نبینیم. کما اینکه در عربستان هم حرکت های روشنفکرانه ای وجود دارد. هم سلفی گری، هم تشیع و هم تسنن برای ادامه حیات خود در حیات اجتماعی مجبور به روزآمد و عقلانی تر شدن دارند. منتها در درون شیعه عقلانیت و علم قوتی تر است. سلفی گری نیز برای عدم از دست دادن پایگاه خود نیازمند به روز شدن هستند.
حسنی مبارک و ملک عبدالله از جمله کسانی بودند که خطر هلال شیعی در منطقه را مطرح کردند. آیا هلال شیعی توهم ساخته ذهن است یا رویدادی غیرقابل انکار؟ اگر رویداد غیرقابل انکار است این دیدگاه در اندیشه های افراد مقامات عربستان بر آمده از چیست؟
هر دو. هم مقداری بزرگنمایی و توهم است و هم غیرقابل انکار. بعضی از ما سخنانی را مطرح می کنند که طرف مقابل را تحریک می کند. چند وقت پیش یکی از مسئولان نظامی گفته بود که مرزهای ما تا دریای مدیترانه است. این سخن خوبی نبود. گاهی ممکن است آنها ترسیده یا به تحریک دشمنان ما حرف هایی زده اند. اگر بگوییم از سر توهم است، انصاف نیست. تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها. اگر هم بگوییم سراسر خطا از طرف ماست، که این هم درست نیست. هر دو طرف باید نسبت به این قضیه ابهام زدایی کنند. این نیز میسر نمی شود مگر اینکه سران کشورها با یکدیگر به گفت و گو بپردازند.
تا چه حد فقدان گفت وگو میان شعیه و سنی با توجه به این که ایران همواره تاکید بر مهدویت داشته و اهل تسنن نیز دکترین خودشان را تبیین می کرده اند عامل بروز هلال شیعی در تفکرات اهل سنت شده است؟
ایده مهدویت به طور کلی منحصر به شیعه نیست. بیشتر اختلافات سیاسی است. این گونه نیست که چون حکومت های ما برآمده از دو مکتب فقهی متفاوت است، پس مساله دکترین مطرح باشد. زمان آقای هاشمی و خاتمی با عربستان تفاهم ایجاد شده بود. ملک عبدالله نیز نه از باب تصنع بلکه اخلاص رویکردی مثبت داشت. وقتی سعی نکنیم با زور حرکت کنیم و آنها را در منطقه دور نزنیم، به رویکرد مثبتی می رسند. حوادث سوریه و لبنان آثار خود را در منطقه گذاشت. البته عربستان نیز فهمیده که همکاری با ایران به نفع خودش است. می توانیم با عربستان بر روی کلیات تفاهم کنیم.
تا چه حد این مساله ریشه تاریخی دارد؟ با توجه به اینکه حتی اسلام شیعی از منطقه عرب نشین به ایران آمد اما آمیخته شدن اسلام عرب با فرهنگ منش تاریخی ایران و قرائت جدیدی که از اسلام ارائه داد، موجب ترس اسلام عربی از اسلام ایرانی شد.
این مساله نیز به نگاه مسئولان و رهبران جامعه بستگی دارد. ما شیپور را از سرگشاد آن می زنیم. آنها هم همینطور است. فراموش کرده ایم که اهل تسنن برادران ما هستند. ما دو مکتب فقهی هستیم. زمانی که دین عرب به سمت عجم آمد، بهترین پذیرنده آن عجم بود. ما پذیرای اسلامی بودیم که پیامبرش عرب بود. مگر در ایران کم اهل تسنن وجود دارد؟ اینها بیشتر سیاست بازی های خارجی است. نمی توان گفت که دو شعبه اسلام این گونه با هم رفتار کنند.
به نظر می رسد که سلفی ها در حال جبران هراسی که از انقلاب به وجود آمده، هستند. به همین دلیل آیا می توان گفت آنها در حال تشکیل هلال سلفی هستند؟
این طبیعی است. کجای دنیا کشوری زاییده یک تفکر مانند شوروی یا زاییده تفکر دینی وقتی می تواند کشورگشایی کند، نمی کند؟ وقتی کشوری به قدرت می رسد، سعی در توسعه دایره قدرت خود دارد. به نظرم عربستان کم کم در حال بیدار شدن است. اگر ما بر هلال شیعی پافشاری کنیم و به آن استحکام ببخشیم آنها نیز تحریک شده و به هلال سلفی استحکام می بخشند. این می تواند بزرگترین اشتباه سیاسی ما باشد.
با توجه به اینکه هلال سلفی در صدد است تا قلمرو خود را از حاشیه خلیج فارس تا خاور دور و ازشمال آفریقا توسعه دهد و در حال حرکت به سمت فضای سیاسی هستند که روزی در اشغال نظامیان بوده است. آیا می توان گفت این طیف سعی دارند که به نبرد ایدئولوژیکی با اسلام بپردازند؟
در شرایط موجود بله. اما در شرایطی که ناراحتی وجود نداشته باشد، نه اینگونه نیست. چه ضرورتی دارد که این کار را انجام دهند. اکنون که چالش میان شعیه و سنی وجود دارد بله این حرف درست است. الان ما در موضع رقابت هستیم. ولی این موضع رقابت می تواند به موضع رفاقت تبدیل شود. این درست نیست که دو گروه مذهبی در درون یک دین یا دو فرقه درون یک مذهب با هم بجنگند. این نشان از درک و شعور پایین سیاسی دو گروه است. به عنوان دین شناس می گویم چرا درس نگیریم. وقتی بین امپراتوری ایران شیعی در زمان صفویه با امپراتوری عثمانی سنی تفاهم بود، اروپایی ها خواب راحت نداشتند. وقتی ایران و عثمانی به هم مضنون می شدند، اروپایی ها خواب راحت داشتند. اکنون نیز اگر تا وقتی بین ما و برداران اهل سنت، سوذن و تقابل و رودرویی باشد، در راس آنها اسرائیل خرسند است.
تا چه حد ظرفیت میان گفت وگو میان اسلام شیعی و اسلام سلفی وجود دارد؟
اسلام سلفی آنقدر بزرگ نیست. این را بگویم که اهل تسنن نیز نسبت به اسلام سلفی به ستوه آمده اند. اسلام سلفی به زور مانده است. این تنها یک تفاهم میان سعود و وهاب بود. اسلام سلفی ابزاری در دست خاندان سعود است که امیداورم با تفاهم میان اسلام شیعی و سنی این ابزار خنثی شود.
انتشار اولیه: دوشنبه 2 تیر 1393/ باز انتشار: شنبه 7 تیر 1393
نظر شما :