خرازی: با کلنگ به جان وزارت‌خارجه افتادند

۱۷ مهر ۱۳۹۲ | ۱۵:۲۷ کد : ۱۹۲۲۶۵۷ سرخط اخبار

درخصوص بحث وزارت خارجه و به بهانه حضور آقای ظریف در رأس دستگاه دیپلماسی کشور، می خواهیم به تاریخچه چگونگی کادرسازی در وزارت خارجه و انیکه این کادرها چگونه توانستند خط مشی جمهوری اسلامی را به اجرا بگذارند، بپردازیم. در همین خصوص بحث عدم تعریف دستگاه موازی در کنار وزارت خارجه مطرح می شود؛ ما پس از پیروزی در کنار ارتش شاهد بودیم که مجموعه دیگری تحت عنوان سپاه پاسداران تشکیل شد اما این اتفاق در مورد وزارت خارجه رخ نداد. مقوله دیگری که باید به آن پرداخته شود. خانه تکانی اساسی است که به ویژه در زمان آقای قطب زاده و یزدی صورت پذیرفت و البته مورد انتقاد برخی هم قرار گرفت. سؤال مشخص من این است که علت بدبینی نخبگان انقلابی به نخبگان برجسته قبل از انقلاب در وزارت خارجه چه بود. اگر بخواهیم به طور مشخص و برجسته مثال بزنیم می تون به برادران آدمیت و هرمیداس باوند اشاره کرد. می خواهم نظر شما را درخصوص چرایی کنار زدن پرسنل وزارت خارجه در ابتدای انقلاب بدانیم.

البته من به خانه تکانی وزارت خارجه تحت آن صورتی که شما بیان کردید، چندان باور ندارم، ضمن اینکه عدم شبیه سازی و ایجاد نهادهای موازی را هم قبول ندارم، چرا که در سپاه بخشی تحت عنوان معاونت بین الملل شکل گرفت که در مواردی این روند موازی کاری احساس می شد، براین اساس ما در همه جا با این پدیده مواجه بودیم، اما وزارت خارجه تنها نهادی بود که در ارتباط رسمی با جهان بود و نظام بین الملل این دستگاه را به رسمیت می شناخت. در همین راستا، پدیده هایی تحت عنوان معاونت سیاسی رئیس جمهور یا نخست وزیر به وجود آمدند و تمام اینها نشان از این دارد که شاید درعرصه روابط خارجی تنها وزارت خارجه نبوده که نقش آفرین بوده و مجموعه های دیگری هم در این عرصه بروز و ظهور پیدا کرده اند. البته باید به این نکته هم توجه کرد که این رویه در همه جای دنیا مرسوم است و تنها مختص جمهوری اسلامی نبوده و نیست. اما آنچه حائز اهمیت است، این است که نهادی که در مجامع بین المللی، نهادهای منطقه ای و جهانی، کشورهای مختلف در مناسبات دوجانبه و چندجانبه شناخته می شود، وزارت امورخارجه کشورهاست. براین اساس کادر وزارت خارجه باید بسیاری از مسائل و نکات را مدنظر قرار دهد و درخصوص ظرافت ها و جزئیاتی که بسیار هم می تواند حائز اهمیت باشد، دقت نظر خاصی را مبذول بدارد. براین اساس اگر بخواهم به سؤال شما درخصوص چرایی کنار زدن بخشی از نیروهای وزارت خارجه پس از انقلاب بپردازم، باید اشاره کنم، که چیزی حدود 200 الی 300 نفر از پرسنل وزارت خارجه از وابستگان به ساواک بودند و ارتباط آنها با آن نهاد اطلاعاتی و جاسوسی برهیچ کس پوشیده نبود.

حتی در آن بحثی که برما روشن شد این بود که مثلاً افرادی چون سفیر ایران در هندوستان و همچنین امارات متحده عربی، از کادر رسمی ساواک بودند. براین اساس قطعاً وزارت خارجه پس از انقلاب نمی توانست با چنین نیروهایی همکاری داشته باشد. مسأله دوم مواجهه با طیف جریانی تکنو کرات در وزارت خارجه است که اینها صرف نظر از باورها و ایدئولوژی های سیاسی وعقیدتی، فعالیت می کردند و برایشان فرقی نمی کرد که جمهوری اسلامی برسرکار باشد یا رژیم شاهنشاهی پهلوی؛ اینها بخش حرفه ای نیروهای وزارت خارجه بودند که البته در ابتدای انقلاب بعضاً مورد بی مهری هایی هم قرار گرفتند، اما بعدها همگی به سرکار خود بازگشتند. در این خصوص می توان به آقای باوند و کاظمی اشاره کرد. حتی بسیاری از این عزیزان، بعدها تا پست معاونت در وزارت خارجه هم ترفیع یافتند. دسته سومی که ما در وزارت خارجه با آنها روبه رو بودیم، بخشی از نیروهایی بودند که خودشان تصمیم گرفتند از وزارت خارجه جدا شوند. برخی از این کادرها، کادرهای محلی بودند، برخی دیگر در بخش های بسیار ابتدایی و پایین بودند؛ اما به هر ترتیب این بخش سوم، این گونه تصمیم گرفتند که وزارت خارجه را ترک کنند. در پاسخ به اشاره شما که فرمودید 90 درصد نیروهای وزارت خارجه کنار رفتند، باید بگویم پس از پیروزی انقلاب و تغییراتی که در این وزارتخانه صورت پذیرفت، کل نیروهایی که بازنشست یا اخراج شدند، بیش از 250 تا 300 نفر نبود. طبیعتاً تصمیم برای عدم ادامه همکاری با این تعداد هم طی تصمیمی انقلابی و در شرایط انقلاب اتخاذ شد.

اما بر خلاف صحبت هایی که شما طرح م یکنید. روایت ها روند اتفاقات  را به گونه دیگری برای ما نقل می کنند. به عنوان مثال آقای سلامتیان روایت می کدوقتی من در ابتدای انقاب وارد وزارت خارجه شدم، فردی که مسوول کشف رمز تلگراف ها و تلفن ها بود و همچنین کلید گاو صندوق وزارت خارجه را در اختیار داشت در زندان اوین به سر می برد و توسط نیروهای انقلابی دستگیر شده بود که ما مجبور شدیم با دادن اطمینان های لازم به نهادهای ذی ربط، اجازه مرخصی چند ساعته فرد مذکور را بگیریم تا رمز تلگراف ها و تلفن ها و کلید گاو صندوق به ما تحویل داده شود، شما این روایت را می پذیرید؟

البته من شاید چندان با این سخن موافق نباشم و شاید برای تان جالب باشد اتفاقاً فردی که در زمان شاه مسؤول کشف رمز بوده، بعدها و در دولت جمهوری اسلامی به پست بالای سفارت خانه های جمهوری اسلامی هم رسیده و پذیرش مسؤولیت کرده است. براین اساس به باور من تا حد زیادی اتفاقات و حوادث بیش از حد طبیعی بزرگ جلوه داده می شود مسائلی چون بخش اعظم نیروها کنار زده شده اند و به زندان افتاده اند و مباحثی از این دست چندان منطبق بر حقیقت نیست.

روایت های دیگری نیز مطرح است از جمله اینکه وقتی آقای رجایی خراسانی به نیویورک می روند و در دفتر نمایندگی مستقر می شوند، به دلیل مواجه شدن با کمبود نیرو برای جذب کادر جدید فراخوان اعلام می کنند و بدین گونه افرادی چون دکتر ظریف جذب وزارت خارجه می شوند.

البته نیرو که بوده است، نه اینکه نیرو وجود نداشته، اما مسأله این بوده که به این نیروها اعتماد نمی کردند. درهمان زمانی که آقای رجایی خراسانی به دفتر نیویورک رفتند، بخش قابل توجهی از نیروهای نخبه و توانمند در آن دفتر حضور داشتند که بعدها به مناصب بالای مدیریتی در وزارت خارجه دست یافتند، اما در آن زمان به آنها اعتماد صورت نمی گرفت و کاری به  آنها سپرده نمی شد. روزهایی هم که دوستانی چون آقای ظریف و ناصری و... به دفتر رفتند، افراد پیشین همچنان حاضر بودند و به فعالیت روزانه خود در دفتر نمایندگی می پرداختند اما همان گونه که عرض کردم به آن افراد اعتماد نمی شد لذا شورای انقلاب از وزارت خارجه خواسته بود که زودتر پاکسازی نیروهای کادر بالای سیستم قبلی را انجام دهند و به همین دلیل یک تصمیم انقلابی در زمان دکتر یزدی و دکتر خرازی صورت گرفت. همانطور که می دانید دکترخرازی معاون دکتر یزدی در وزارت خارجه بودند و تصمیم براین شد که حدود 300 نفر از نیروها کنار گذاشته شوند. در کنار این روند حجمی حدود 300 نفر از نیروهای انقلابی چه در داخل و چه در خارج وارد وزارت خارجه شدند. از این جمع بچه های انجمن اسلامی، افرادی که تحصیلکرده آمریکا و اروپا بودند، وارد وزارت خارجه شدند. این جمع ها هم خود به چندین فراکسیون تقسیم می شدند، افرادی در آمریکا حاضر بودند که ارتباط با دکتر خرازی و یزدی قرار داشتند. فراکسیون شهید رجایی بخش دیگری بود که افرادی چون دکتر صدر را می توان در این حلقه گنجاند. حلقه سوم هم نیروهایی بودند که در کنسولگری های ما در خارج کشور جذب شده بودند که از کادر بالای انجمن اسلامی دانشجویان بودند مثل آقای ظریف و آقای ناصری، محلاتی، لاریجانی، خرم و افراد دیگری از این دست. تمام این نیروها بعدها وارد کادر وزارت خارجه شدند. وزارت خارجه از سال های 58 تا 60، طی یک دوره، حجمی حدود 300 نفره از نیروهای انجمن اسلامی خارج از کشور را در خود می پذیرد. بین سال های 57 تا 60 طی دو الی سه سال یعنی از زمان مرحوم سنجابی تا دوره آغاز دکتر قطب زاده بی ثباتی در وزارت خارجه موج می زند ولی در دوره آقای یزدی یک ثبات نسبی در قسمت های اداری وزارتخانه ایجاد شد، پس از ایشان، سه دوره بی ثباتی دوباره آغاز می شود که دو دوره آن به آقایان قطب زاده و بنی صدر مربوط می شود که اینها حتی با کادر نیروهای انقلابی وزارت خارجه درگیر می شوند و افرادی چون کمال خرازی و علی صادقی تهرانی که از نیروهای ارزشی مورد حمایت شهید بهشتی بودند درگیر و از وزارت خارجه اخراج می شوند، در مقابل شورای انقلاب از افراد اخراج شده دفاع می کند و خلاصه شرایط بی ثباتی در این مجموعه بروز و ظهور می یابد. پس از این دوره آقای محمد هاشمی به نمایندگی از مرحوم بروجردی وارد بدنه این مجموعه می شوند و در واقع در پی این هستند که طی یک دوره تدریجی ثبات را برای این وزارتخانه پدید بیاورند. پس از آن هم دوره کوتاه مدت مربوط به آقای موسوی است و بعد از آن هم دوران آقای ولایتی آغاز می شود.

معاودین هم در همین دوره آقای ولایتی وارد وزارت خارجه می شوند.

بله، معاودین در دوره آقای ولایتی وارد می شوند. در آغاز دوران آقای ولایتی ساختار وزارت خارجه بسیار به هم ریخته بود، در برخی کشورها ما اصلاً سفیر نداشتیم، در برخی کشورها سفرای ما پناهنده می شدند. ساختار وزارت خارجه تا موقعی که دکتر ولایتی کار را شروع کرد خیلی شکننده بود بعدها انتقادی که به آقای ولایتی وارد می شد این بود که درهای وزارت خارجه را باز کردند و نیروهای فراوانی را از جاهای مختلف وارد این نهاد کرد که این روند با وضعیت پیچیده آن آیام آمیخته بود در ایبن دوران آقای ولایتی افرادی چون عرب و منصوری، لاریجانی، واعظی، بروجردی، ملکی و شیخ الاسلام و همچنین سرمدی را به معاونت های وزارت خارجه منصوب کردند و بخش هایی برای تربیت نیروهای انسانی در وزارت خارجه شکل می گیرد. این دوره و شکل گیری این کادرسازی حرفه ای با تأسیس دانشکده روابط بین الملل وزارت خارجه به مسؤولیت دکتر خوشرو آغاز می شود. می توان گفت بهترین نیروهای وزارت خارجه از دورن خود این دانشکده بیرون آمدند. دراین دوره وزارت خارجه قوام پیدا می کند. در هشت ساله دوم وزارت خارجه آقای ولایتی، این وزارتخانه به ویژه در سال 68 تا 71 با ورود حجم انبوهی از نیروها به این نهاد همراه است که به باور من می توان آن دوران را، دوران تجمیع انبوه نیرو در وزارت خارجه نامید. چرا که کادرهای مختلفی از وزارتخانه های مختلف، از نهادهای صنعتی گرفته تا آموزش و پرورش وارد وزارت خارجه می شوند و می توان آن بازه زمانی را، دوره خاص و پیچیده این مجموعه نام نهاد.

بحث دیگری که به مرور زمان و براثر ورود نیروهای انقلابی به وزارت خارجه باب می شود. رواج یافتن ارتباطات شخصی آدم هاست که منجر به شکل گیری محفل های محلی و بومی در ساختار وزارت خارجه می شود این انتصاب ها از محفل های مختلف در وزارت خارجه، طبیعتاً پیامدهای رفتاری نیز با خود به همراه دارد. مثلاً آمدن کسی از حلقه رستم آباد یا نیویورک با  خود سنت های رفتاری و فرهنگی را به همراه دارد و همچنین منجر به پررنگ تر شدن حضور این افراد در عرصه تصمیم سازی و  تصمیم گیری وزارت خارجه می شود. شما تا چه حد با چنین تقسیم بندی هایی موافق هستید؟

به اعتقاد من اینها تقسیم بندی فکری نیستند، شاید بتوان به این مسأله از زاویه دیگری نگاه کرد. مثلاً آقای متکی از هند آمد و تحصیل  کرده آنجاست وقتی معاون وزیر و بعدها وزیر می شود افرادی را که این مؤلفه مشترک را دارند با خود می آورد. اما وقتی می گویند بچه های نیویورک، این به چه معناست؟ کدام بچه های نیویورک، حدود 8-7 تن از همین بچه های نیویورک، بچه های جنگ و رزمنده های آن میدان بوده اند. یک دوره ای متأسفانه در وزارت خارجه پر می شود از تهمت و افتراها که باندی و حلقه ای عمل کردند که مثلاً فلان جریان واقعاً درست نبوده است.

بحث دیگری که مطرح است، قصه جذب نیروهای قراردادی در وزارت خارجه است. طبق آماری که من استعلام کردم، حدود چهار هزار نیرو در وزارت خارجه حضور دارد که هزار نفر از این تعداد رسمی و بقیه قراردادی هستند. در همین رابطه در وزارت خارجه سالانه حدود هزار نیرو به مأموریت های خارجی اعزام می شوند و برای کسب این جایگاه رقابت تنگاتنگی هم وجود دارد. کمی درخصوص ساز و کارهای این اتفاق برای مان توضیح دهید؟

بله حدوداً شاید کم وبیش 800 نفر سالیانه برای اعزام به مأموریت های خارجی به مناطق مختلف دنیا از سوی وزارت خارجه ارسال می شوند که طبیعتاً رقابت سنگینی هم در این عرصه وجود دارد. اما اتفاقی که از پایان دوران ولایتی و آغاز وزارت اقای خرازی بسیار در دستور کار قرار گرفت، بحث بررسی دقیق و مطمئن شایسته سالاری با روش هایی چون آزمون، مصاحبه، ارزشیابی و مسائلی از این دست بود.

در بحث گزینش نیز انتقادات زیادی مطرح است. براین اساس بسیار معتقدند این بررسی عقیدتی و اعتقادی بسیار سخت گیرانه انجام می شود

موارد اینچنینی در واقع requirements یا همان ضروریات بودند. این ضروریات هم مواردی را داشت، مثلاً اگر کسی خانمش حجاب مناسبی نداشت، نمی شد او را در این مجموعه پذیرفت یا کسی که به خارج وابستگی هایی داشت و این نگرانی درخصوصش طرح می شد که در صورت اعزام آن فرد می رود و دیگر باز نمی گردد، طبیعتاً نمی شد چنین فردی را در مجموعه پذیرفت. به هر حال در دورن وزارت خارجه اداره ارزشیبای افراد وجود دارد که این مسؤولیت را برعهده دارد، حال شاید افرادی که در این منصب قرار می گیرند با یکدیگر متفاوت باشند و رویکردهایی که در پیش می گیرند انتقاداتی را با خود به همراه داشته باشد. مثلاً آقای سعید جلیلی زمانی مسؤول ارزشیابی وزارت خارجه بودند و دیدگاه های خاص خود را در این راستا اعمال می کردند یا در زمان دیگری آقای شیرخدایی یا آسایش در این سمت قرار داشتند که با تعامل و رویه متفاوتی امور را پی می گرفتند. به هر حال هر فردی یک پرونده پرسنلی دارد و مشخصات او مورد بررسی قرار می گیرد، اما به جز این بررسی، مسلماً باورها و اعتقادات و جهانبینی فردی که مسؤول این بررسی است هم نمی توان بی تأثیر باشد.

سؤالی که در این خصوص طرح می شود این است که چرا در این ارزشیابی، توجه به منافع ملی در اولویت قرار نگرفت؟ وقتی شما گزینش های سیاسی و معیارهای ایدئولوژیک را جایگزین شایستگی می کنید، طبیعتاً توجه به منافع ملی به طور کامل رعایت نمی شود؟

من با این حرف شما موافق نیستم. منافع ملی بخشی از سنجش های ارزشیابی بوده است. به طور مثال وقتی فردی به مأموریت خارجی اعزام می شود و ملزومات و محذورات جمهوری اسلامی را رعایت نمی کند، طبیعتاً مشکلاتی را برای منافع ملی کشور ایجاد می کند. مثلاً کسی که تجربه ای در خصوص این موارد و مسائل لازم کشور ندارد، نمی تواند برای چنین مأموریت ها و موقعیت های حساسی منصوب شود.

یعنی شما می گویید در ابتدای انقلاب هم این موارد رعایت شده است؟

بله، کاملاً. مثلاً اگر کسی آرایش، لباس و نوع پوشش اش طبق منشور وزارت خارجه نبود مورد تأیید قرار نمی گرفت یا کسی که تجربه های لازم را برای تصدی پست های لازم نداشت مورد پذیرش و اعزام قرار نمی گرفت یا زبان و دانش تخصص فرد گهگاه در راستای منافع ملی ارزیابی می شد.

اما من روایتی از یکی از دیپلمات های وزارت خارجه به خاطر دارم که نقض سخنان شماست. ایشان در جلسه ای می گفتند ابتدای انقلاب در 19 سالگی به عنوان سفیر ایران در آلمان شرقی منصوب شده اند، در ابتدای دوران مسئولیت شان به علت اینکه آداب دیپلماتیک را نمی دانستند، وقتی در ضیافت دیپلماتیک شرکت می کردند، رفتار دیپلماتیک را از نوع رفتار دیپلمات های سایر کشورها آموخته اند.

 

آن دیپلماتی که شما ارشاه کردید زمانی که انقلاب می شود، 27 سالش بوده است و وقتی وارد وزارت خارجه می شوند حدود 3- سالشان است. در تاریخ جمهوری اسلامی هیچ فردی تا پیش از 27-26 سالگی به عنوان سفیر انتخاب نشده است،حتی درابتدای انقلاب.

اما در عموم کشورها سفرا حداقل 40 سال دارند و پیش از آن سن، کسی به عنوان سفیر منصوب و انتخاب نمی شود. ضمن اینکه برخی از کسانی که در ابتدای انقلاب وارد وزارت خارجه شدند زبان نمی دانستند.

به این صورت نیست که شما می فرمایید و در کشورهای مختلف این سن و سال متفاوت است و با توجه به شرایط یک کشور این سن و سال می تواند متفاوت باشد. زبان هم اتفاقاً یکی از معیارهای گزینش ارزشیابی در ساختار وزارت خارجه بود. ضمن اینکه بخشی از این مسائل ارزشیابی محرمانه و سری بود و از نهادهای ذی ربط استعلام هایی صورت می گرفت. البته مسلماً استثناهایی درخصوص برخی افراد وجود داشت، به طور مثال افرادی که هشت سال در جنگ حضور داشتند و سختی های این میدان را تحمل کرده بودند، مسلماً شرایط خاصی برای آنها مدنظر قرار می گرفت یا بحث دیگری که لزوم ایجاد و پیگیری ارزشیابی صحیح و دقیق را تبیین می کرد، این بود که در ابتدا، هرکس به عنوان سفیر انتخاب می شد، می توانست هرکس را که می خواست با خود به آن کشور ببرد و در سمت های مختلف در سفارت ایران آن کشور منصوب نماید، اما پی ریزی و تعریف کی نظام صحیح و دقیق ارزشیابی از چنین رویه ای ناصحیحی جلوگیری کرد. اقدام دیگری که وزارت خارجه به ویژه در سال های 70 تا 84 انجام داد، این بود که وقتی قرار بود سفیری به کشور اعزام شود، ابتدا یک دوره فشرده برای او گذاشته می شد تا با آشنایی بیشتری به کشور مقصد برود. این دوره ها هم سرکلاس رفتن بود، هم سفر به مناطق مهم کشور بود تا با دیدگاهی جامع و صحیح به مأموریت می رفت. در این راستا سخت گیری های فراوانی هم انجام می شد. که خروجی و  نتیجه کار مثبت باشد یا اتفاق مثبت دیگری که در این بازده هشت ساله افتاد این بود که شاید حتی دو نفر هم از بیرون وارد وزارت خارجه نشد. هرکس هم که از بیرون وارد این مجموعه می شد باید باز می گشت و نمی توانست به طور دائمی در وزارت خارجه ماندنی شود. در مجموع من فکر نمی کنم حتی یک نفر را هم آقای دکتر خرازی در این هشت سال استخدام کرده باشد، برعکس بیش از ششصدهزار پرسنل وزارت خارجه در این دوره بازشست شدند و جایگزین این افراد  کسی وارد نمی شد، چون از بچه های خود دانشکده وزارت خارجه جذب می شدند.

در اواخر دهه 60چند اتفاق مهم می افتد، بر خلاف سال های 64 و 65 که فارغ التحصیلان دانشکده روابط بین الملل وزارت خارجه وارد این وزارت خانه می شوند، در سال های پایانی این دهه، کسانی که مدرک خود را از دانشگاه امام صادق گرفته بودند، ورود پررنگی به این نهاد دیپلماسی کشور داشتند، همچنین نیروهای بسیار زیادی از وزارت آموزش و پرورش به استخدام وزارت خارجه در می آمدند، ورود این نیروها که خارج از عرف و مکانیزم مشخص وزارت خارجه بود ، به چه دلیل انجام شد.

در این دوره برخی از ارکان قدرت و متنفذین کشور رایزنی هایی برای ورد نیرو از جریان ها و بخش هایی به وزارت خارجه آغاز می شود. به عنوان مثال بخشی از تحصیل کردگان دانشگاه های امام حسین و امام صادق تا حدی به بخش های مختلف نظام تحمیل می شوند. از جمله این بخش ها می توان به وزارت خارجه، وزارت اطلاعات و خبرگزاری، صداو سیما و برخی نهادهای دولتی اشاره کرد. هرچند وقتی این نیروها وارد می شدند استقبال خوبی از آنها در درون مجموعه نمی شد و این باعث می شد رفتارها و مجموعه ها گروهی و دسته ای شود. در همین راستا حجمی از نیروهای دانشگاه امام صادق، به شکل تدریجی وارد وزارت خارجه شدند. در سال های 67 و 68 ما شاهد این هستیم که این افراد برآمده از دانشگاه امام صادق، به برخی مناصب مهم وزارت خارجه دست می یابند. نخبگان جامعه و سران نظام هم البته از این روند استقبال می کردند. دانشگاه امام صادق در پی این بود که نبض تربیت نیروهای نخبگان و الیت آینده نظام جمهوری اسلامی را در اختیار داشته باشد و برآیند تحقق این مسأله لابی زیادی کرد.

نگاه مسولان و سران نظام به نخبگان تربیت شده دانشکده روابط بین الملل وزارت امور خارجه چگونه بوده است.

مسوولان نظام به کلیت کادر تحصیل کرده و متخصص وزارت خارجه اعتماد قابل توجهی داشتند و این اتفاق در دوران آقای هاشمی وخاتمی به شکل ویژه ای مشاهده می شود.

ظاهرا حساسیت هایی از سوی وزارت اطلاعات به برخی از نیروهای وزارت خارجه وجود داشت.

وزارت اطلاعات به دلیل کار ویژه امنیتی اش چندان نمی تواند معیار مناسبی برای قضاوت قرار گیرد، چرا که ذات این وزارتخانه ایجاب می کند که مسائل را امنیتی بررسی کند. اما برخی از این حساسیت ها به صورت خاص بود، مثلاً یک مقام به سفری خارجی می رفت و سفیر خیلی او را تحویل نمی گرفت، همین باعی می شد که در بازگشت علیه آن سفیر موضع گیری هایی به وجود آید؛ مسأله دیگری که این روند را تشدید می کرد این بود که بچه های وزارت خارجه خود را تافته جدابافته می دانستند. به هرحال باید بپذیریم که متأسفانه چنین رویکردی در وزارت خارجه وجود داشت، شخصی که مثلاً تا چند روز قبل شهروندی عادی بود طی حکمی به عنوان نماینده تام الاختیار رئیس جمهور در خصوص مسأله ای خاص منصوب می شد. در دست گرفتن این کاغذ و حکم و سوار شدن برماشین بنز حس خاصی به این فرد می داد و بعضاً مشکلاتی خصلتی و اخلاقی و روحی در این خصوص به وجود می آمد. مسأله ای که باید آن را بپذیریم این است که برخی از این افراد به علت اینکه برآمده از طبقه اجتماعی متوسط بودند نمی توانستند شرایط به وجود آمده جدید را هضم نمایند، البته افرادی که رفتارهای نامتعارفی از خود بروز می دادند خیلی کم بودند برخی هنجارها که طبیعتاً مشکلاتی هم در ادامه به وجود می آمد.

پس از انقلاب اسلامی، در ماهیت نخبگان سیاسی تقلیل جایگاه طبقاتی صورت می گیرد، در حالی که نخبگان در زمان شاه به ویژه در وزارت خارجه پیشینه و ماهیتی متفاوت داشتند اما این روند پس از انقلاب رویه ای معکوس پیدا می کند و افراد طبقه پایین جامعه به این جایگاه ها تکیه می زنند.

البته بخش معدودی از کادر وزارت خارجه که ریشه اعیانی داشتند از این قاعده مستثنی بودند و به نوعی جوزدگی رفتاری از آنها سر نمی زد، چرا که به واسطه حضور در وزارت خارجه به عنوان مثال سوار بنز نشده بودند و قبلاً هم تجربه سوار شدن در بنز را داشتند.

مسئله دیگری که توجه به آن ضروری است نوع خوانش و برخورد نخبگان وزارت خارجه در دهه 60 نسبت به پدیده و علم دیپلماسی است. آیا این نخبگان تصویر صحیح و آکادمیکی از این مقوله داشتند؟

در بخش های سیاسی وزارت خارجه هم این روند وجود داشت و بحث هایی پیرامون این مقوله طرح می شد، به عنوان مثال قطعنامه 598 که شرایط سنگین و پیچیده ای برآن زمان حاکم بود، این تیم مذاکره کننده توانست با بحث ها و بررسی های فراوان به نتیجه مطلوبی دست یابد و این نشان می دهد که در همان دهه 60 این تصویر صحیح نسبت به مفاهیم دیپلماسی در میان نخبگان سیاست خارجی وجود داشت. آن تیم واقعاً گروه توانمند و هوشمندی بود. اگر در مذاکرات هسته ای هم چنین گروهی جمع آوری می شد مطمئناً تا امروز به نتیجه  مطلوبی دست یافته بودیم. به اعتقاد من اگر آقای روحانی در دوران دبیری شورای امنیت ملی همان روندی که آقای ولایتی درخصوص مذاکرات قطعنامه 598 در پیش گرفته بود، تأسی می کرد، موفق تر بود و خروجی بهتری در مسأله هسته ای به دست آمده بود.

چه کسانی در جریان مذاکرات قطعنامه 598 در تیم مذاکراتی ایران بودند؟

فرمانده اصلی خود دکتر ولایتی بود، چند تن از معاونان وزارت خارجه به همراه یکی دو وزیر هم از دیگر اعضای این تیم بودند. ضمن اینکه چندین مشاور آقای ولایتی هم در این مذاکرات حضو رداشتند که من به عنوان مشاور دکتر ولایتی در مذاکرات حاضر بودم. همچنین باید اشاره کرد که آقای دکتر روحانی هم عضو دیگر آن تیم مذاکراتی بودند. بحث های دقیق و جامعی هم در این خصوص صورت می گرفت. پیش از بحث ها معاونان وزارت خارجه می آمدند و توضیحات لازم را ارائه می دادند. براین اساس مقصودم این است که تیمی حرفه ای با  عملکردی موفق رویه ای صحیح را در خصوص آن مذاکرات پیگیری می کردند. اما بعدها شاهد بودیم برخی از اصلاح طلبان که آنها را به وزارت خارجه راه نمی دادند، تحت عنوان تحقیق و بررسی اقداماتی که وزارت خارجه انجام داده سعی کردند اقدامات پیشن این وزارتخانه را به نقد بکشند. در واقع بدترین دوران برخورد با وزارت خارجه در آغاز دولت اصلاحات شکل گرفت و پس از آن هم در دوران آقای احمدی نژاد با شدت بیشتری ادامه یافت و ایشان با کلنگ به جان وزارت خارجه افتادند و این وزارتخانه را ویران کردند.

شما در دورانی از فعالیت­تان در معاونت پژوهشی وزارت خارجه فعالیت می­کردید و در آن زمان تاکید ویژه­ای بر امر پژوهش و پیگیری مباحث علمی و تئوریک در وزارت خارجه داشتید، نکته­ای که وجود داشت، در اواخر دوران وزارت آقای خرازی و به ویژه در دوران آقای احمدی نژاد، کارکرد دفتر مطالعات وزارت خارجه و معاونت پژوهشی تغییر کرد و نیروهای مخالف و ناراضی به دفتر مطالعات فرستاده شدند، یک­سری دیگر از این افراد مخالف هم به عنوان استاد به دانشکده روابط بین­الملل فرستاده شدند، طبیعتا این روند در دوران آقای متکی شدت بیشتری هم پیدا کرد، نظر شما در این خصوص چیست؟

دفتر مطالعات و معاونت پژوهشی بخش فکری این  وزارتخانه است. همانطور که می دانید وزارت خارجه بخش های مختلفی دارد. بخش اداری، بخش راهبردی و چندین بخش دیگر که من در دورانی مسوول بخش مطالعاتی و فکری بودم که کار ویژه اش تولید فکر بود. ما اقدامی که در آن مجموعه انجام دادیم تولید ادبیاتی صحیح از سیاست خارجی در جامعه بود. در این خصوص ما باید ادبیات جامعه در خصوص سیاست خارجی را تغییر می دادیم و آن را اصلاح می کردیم. لازمه این اقدام تولید و ایجاد رویه ای صحیح از طریق اقدامات فکری و پژوهشی بود تا بتوانیم در این خصوص به تولید ادبیات بپردازیم. در زمان آقای دکتر ولایتی مراکزی چون دفتر مطالعات در، دانشکده روابط بین الملل تأسیس شد، کتابخانه تخصصی وزارت خارجه مرکز اسناد و برخی مراکز علمی و فکری رامن راه اندازی کردم که جامع ترین و کامل ترین کتابخانه و مرکز اسناد بود در زمان معاونت من اتفاق افتاد. کتابخانه وزارت خارجه در آن دوران و مهمترین محل برای دسترسی به منابع در خصوص علوم سیاسی و روابط بین الملل در خاورمیانه به شمار می رفت که بیش از سیصد هزار جلد کتاب تخصصی در آن وجود داشت. من سعی کردم با این نگاه و ایجاد چنین مراکزی یک تینک تنک و اندیشکده کامل و جامع را در کشور ایجاد کنم. نگاه من این بود که هم باید به پرورش نیروی دیپلماتیک بپردازیم، هم باید دیپلماسی عمومی را  تقویت کنیم و هم اینکه تلاش در جهت ایجاد بینش و دانش صحیح در خصوص روابط بین الملل را موردتوجه قرار دهیم. در همین راستا یکی دیگر از کارهایی که من کردم ایجاد نهضت ترجمه بود. نزدیک صدوپنجاه کتاب را به وزارت خارجه دادم تا ترجمه کنند که انصافاً کتب ارزشمند و غنی در این خصوص به شمار می رفتند. به عنوان مثال دایره المعارف ناسیونالیسم و دایره المعارف دموکراسی از این جمله بود. چاپ این کتاب ها، ادبیات جامعه را تغییر می داد. همایش ها و کنفرانس های فراوانی برگزار کردیم، دوره های آموزشی جامع و تخصصی را در دستور کار قرار دادیم که حتی از کشورهای دیگر هم برای حضور در آن شرکت می جستند. در آن سال هایی که من بودم، به عنوان بزرگ ترین ناشر دولتی انتخاب شدم و بیش از 400 کتاب منتشر کردم. برای انتشار کتاب هم سیاست های دقیقی داشتیم و کتاب هر فرد ابتدایی را  منتشر نمی کردیم. ما شورای چاپ داشتیم و در این شورا تا ویرایش های فراوان بر آن صورت نمی گرفت و چکش کاری های مفید بر آن صورت نمی پذیرفت، آن را چاپ نمی کردیم. برای چاپ این کتاب نزدیک به ده ممیز آن را بررسی می کردند و ایرادات احتمالی آن را بررسی می کردند یا اقدام دیگری که در جهت تخصصی تر کردن دانشکده روابط بین الملل انجام دادم، تعطیل کردن بخش لیسانس بود و به جای آن بخش فوق لیسانس راتقویت کردم. هر سال هم تنها 20 الی 30 دانشجو پذیرش کردم که کیفیت کار همچنان بالا بماند درحالی که قبل از آن شاهد هستیم سالانه 200 الی 300 دانشجو پذیرش می کردند که طبیعی است کیفیت آموزش چگونه خواهد بود. در تک تک مصاحبه ها من شخصاً حضور داشتم. تمام این ریزه کاری ها و ظرافت ها را برای جذب افراد مدنظر قرار می دادیم. تمام این دقت نظرها باعث می شد تا افراد مناسب تری جذب وزارت خارجه شوند و کسی که جذب می شد از فیلترهای تخصص و کارشناسی عبور کرده بود. من هرگز به یاد ندارم برای یک نفر برای ورود به وزارت خارجه پارتی بازی کرده باشم. من با دکتر خرازی فامیل بودم، اما قبل از ایشان وارد وزارتخانه شده بودم اما هیچگاه سعی نکردم از نسبت ام و البته از نسبت فامیلی ام استفاده ای در جهت سوء بنمایم یا بخواهم با روابط کسی را وارد مجموعه کنم.

به عنوان آخرین سوال، در بخشی از صحبت­هایتان اشاره کردید در دو مقطع زمانی به شدت هم ساختار وزارت خارجه و هم کارکردهای این وزارتخانه آسیب دید، یکی در دوره اصلاح­طلبان و یکی هم در دوران آقای احمدی نژاد. می­خواستم بفرمایید در دوران اصلاح­طلبان چه مسائلی باعث شد تا این صدمه وارد شود؟

البته در دوران اصلاح طلبان ساختار وزارت خارجه از درون آسیب ندید، بلکه عده ای وزارت خارجه را تحقیر ملی کردند. این تحقیر هم به علت مواضع محافظه کارانه ای بود که وزارت خارجه اتخاذ می کرد. در حالی که نیروهای وزارت خارجه باید نیروهای ملی باشند و اگر هم نیستند باید تلاش و کمک در این جهت باشد که این نیروها ملی شوند، اما مواضع رسانه های اصلاح طلب تا حد زیادی باعث تحقیر این نیروها شد. انتقادات بی اساسی را طرح می کردند که بتوانند وارد این وزارتخانه شوند، تحقیرها و اهانت های فراوانی نثار پرسنل وزارت خارجه می شد، مقالات بی ربط و مخربی می نوشتند. این دوره البته نسبتاً کوتاه بود و آقای خاتمی متوجه این روند شدند و با آن برخورد کردند. در دوران آقای احمدی نژاد که واقعاً باید گفت، دوران نابودی و شخم زدن وزارت خارجه بود. آن دوران از حیث نیروی انسانی، دوران خزان کادر وزارت خارجه به شمار می رفت. مسوولان این دوره هم که بدتر از همه در این عرصه عمل کردند نقش ویژه ای در این تخریب عظیم و کلنگ زنی وزارت خارجه ایفا کردند.

منبع: آسمان

کلید واژه ها: وزارت خارجه ولایتی


( ۲ )

نظر شما :