دومین بخش از مصاحبه وزیر امور خارجه سابق فرانسه با العربیه
فرانسه به دنبال مدارا با آمریکا است
دیپلماسی ایرانی: "خاطرات سیاسی" مجموعه برنامه هایی است که شبکه العربیه از نیمه های اکتبر سال 2011 روزهای جمعه پخش آن را آغاز کرده است. در این برنامه، طاهر برکه، روزنامه نگار و خبرنگار لبنانی العربیه با چهره های سیاسی مطرح دنیا مصاحبه هایی را انجام می دهد که عموما بازگوکننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئولیتشان است. خاطراتی که با همراهی و تعاملشان با رهبران سیاسی مختلف جهان همراه است.
طاهر برکه، یکی از مصاحبه هایش را با برنار کوشنر، وزیر امور خارجه اسبق فرانسه انجام داده است. چهره ای که علاوه بر سیاستمداری از جمله روشنفکران مشهور فرانسه و اروپا نیز محسوب می شود. برنار کوشنر متولد 1939 در آوینیون فرانسه است. پدرش یهودی و مادرش پروتستان است. همسرش کریستین اوکرانت، یکی از روزنامه نگاران مشهور فرانسوی است. کوشنر تا سال 1966 عضو حزب کمونیست فرانسه بود اما در این تاریخ از این حزب اخراج شد و از همین جا بود که فعالیت های ضدکمونیستی اش را نیز آغاز کرد. در سال ۱۹۷۱ سازمان پزشکان بدون مرز را بنیان نهاد اما براثر اختلاف با رئیس آن، سازمان دیگری به نام پزشکان دنیا را راه اندازی کرد. در سال ۲۰۰۳ از حامیان براندازی صدام حسین بود. او مدتی را در حزب سوسیالیست نیز عضو و از طرفداران خانم سگولن رویال بود اما بعدا از آن حزب نیز اخراج شد. تحصیلاتش علوم پزشکی است و متخصص بیماری های داخلی است. از آوریل ۱۹۹۲ تا مارس ۱۹۹۳ وزیر بهداشت و از می ۲۰۰۷ تا نوامبر ۲۰۱۰ وزیر امور خارجه فرانسه بوده است. دیپلماسی ایرانی در نظر دارد هر هفته به طور مرتب این سلسله مصاحبه ها را منتشر کند. اکنون نخستین بخش از این مصاحبه ها پیش رویتان قرار می گیرد:
از زمانی که نیکولا سارکوزی به قدرت رسید بسیاری از مسئولان و تحلیلگران سیاسی که لابد خودت هم حرف های آنها را شنیده ای، می گویند که سیاست تمایزی که پاریس در قبال واشنگتن از زمان دوگول حتی تا میتران و ژاک شیراک اتخاذ می کرد، پایان یافت و به دوره نزدیکی به واشنگتن انتقال یافت و ما در بسیاری از موارد در جهان شاهد نزدیکی سیاست های فرانسه به امریکا بوده ایم. چقدر این صحبت ها صحیح است و چرا مسئولان و تحلیلگران چنین احساسی دارند؟
در اکثر موارد ناظران فریب می خورند و حتی این رویه طبیعی آنها می شود. اما حقیقت این است که تقسیم بندی ای که در گذشته در جهان وجود داشت و دنیا به دو جبهه کمونیستی و غربی تقسیم شده بود، دیگر از بین رفته بود و دیوار برلین فرو ریخته بود. پرزیدنت سارکوزی این گونه می دید که این تقسیم بندی میان امریکایی ها و روس ها و میان غرب و کمونیست دیگر پابرجا نیست. این صحیح است. به گونه ای که دیگر حکومت های کمونیستی سابق برنگشتند و وجود ندارند. برای همین تصور کردیم که ضروری است تاکید کنیم که تمایل داریم نظامی دفاعی اروپایی تشکیل دهیم، این موضعی بود که من با قدرت از آن حمایت می کردم. به ویژه که ما بر سر این امر مدت طولانی ای بحث و مناقشه می کردیم با این تلاش که بتوانیم چنین نظامی را به وجود بیاوریم. اما بر این هم تاکید داشتیم که چنین کاری به ایجاد اختلافات منجر نشود. برای این که فرانسه عضوی از پیمان آتلانتیک شمالی است به رغم این که در بسیاری از طرح های بزرگ این پیمان مشارکتی ندارد. اگر چه سربازان ما در بسیاری از ماموریت هایی که این پیمان داشت مشارکت داشتند. و هنگامی که جایگاه نماینده ویژه سازمان ملل در کوزوو را در جنگ بالکان کاهش دادم احساس کردم که بسیاری از این کار ناخرسندند به خصوص وقتی که دیدم ژنرال های فرانسوی هیچ آگاهی ای از طرح های پیمان آتلانتیک شمالی ندارند، برای این که من مسئول امور مربوط به این موضوع بودم. در آن موقع این کاری غیر معقول در سایه مشارکت چهار هزار تا پنج هزار سرباز فرانسوی در آن عملیات بود. برای همین ضروری بود که بتوانیم بیشتر به پیمان آتلانتیک شمالی نزدیک شویم تا آن جایی که از برنامه ها و طرح های آنها با خبر باشیم. و دوستانم از چپ ها که امروز در قدرت هستند نیز در این موضع تجدید نظر نکرده اند. برای این که آنها هم معتقدند که این امری طبیعی است. در گذشته گفته می شد که ما وابسته و متمایل به ایالات متحده ایم. این یعنی چه؟ یعنی این که باید با امریکایی ها می جنگیدیم؟ علاوه بر آن جورج بوش به قدرت باز نگشت و جانشین او پرزیدنت اوباما سیاستی را مغایر با او را دنبال کرد. ما با یکدیگر در افغانستان کار می کردیم و می توانستیم در این زمینه با یکدیگر بیشتر همکاری کنیم. همچنین در موضوع جنگ عراق.
اما حتی در زمان بوش وقتی که سارکوزی به قدرت رسید سیاستی را اتخاذ کرد که به امریکایی ها نزدیک تر شود. اما سوال من این است که ما وقتی از فرانسه صحبت می کنیم، فرانسه این کشور اروپایی قدرتمند که بسیاری از کشورهای دنیا را اشغال کرده بود، اکنون گفته می شود که نقشش در دنیا کاهش یافته است یا این که سیاست هایی که شما در روزهای ریاست جمهوری سارکوزی دنبال کردید، باعث شد تا مواضع رسمی فرانسه از مواضع رسمی امریکا تبعیت کند بدون این که استقلالی در تصمیم ها، همان تصمیم هایی که قبلا در دنیا می گرفت و موثر بود، داشته باشد.
(قهقهه خنده) چگونه چنین چیزی می شود آقا؟ یک انسان مستقل مگر چه باید بکند و چه توانایی ها دارد تا مستقل شود؟ انسان نمی تواند تصمیمی را به تنهایی بگیرد بدون این که دوستانش به او کمک کنند به ویژه در سیاست بین الملل. از جمله پرونده هایی که مطرح هستند و مربوط به سوریه و لیبی و ساحل عاج و مالی می شوند. ما نمی توانیم یک سیاست شخصی اتخاذ کنیم و همان را پیش ببریم. هر گونه تحرکی نیاز به استفاده از قدرتی است که بتواند در ابتدای امر از مجرای سازمان ملل بگذرد. بعد از آن می توانیم این تصمیم را با هم پیمانان اروپایی مان مطرح کنیم و از آنها بخواهیم که تا آن جا که می توانند موضعی نزدیک به ما اتخاذ کنند و در عین حال نزدیک به مواضع امریکا نیز باشد. مثلا در بحران لیبی چیزی غیر از این غیر ممکن بود. اگر کمک های امریکایی ها نبود کار بسیار سخت می شد. چرا که به موازات ما کشورهایی بودند که کشورهای بزرگی در صعود مالی و اقتصادی و صنعتی محسوب می شوند که می توانستند برای ما مشکل ساز شوند. این چیزی است که من دنبال کردم. امرزو برای همه مفهوم جهانی شدن روشن است. فرانسه به واسطه گذشته اش و هویتش و تصمیم گیری هایش کشور مهمی در بسیاری از موارد است. اما وقتی که در بعضی موارد به اختلاف خورد راه خود را پیش گرفت. فرانسه کشوری است که همیشه به نوعی در تصمیم گیری ها سرپیچی و تمرد داشته است. ما همیشه روحیه انتقاد را نشان داده ایم به غیر از مواردی که تمایل نداریم نزد هم پیمانانمان از جمله امریکایی ها سرخوردگی به وجود بیاید و این گونه احساس شود که سیاستی در مخالفت با سیاست آنها دنبال می کنیم. چنین سیاستی دیگر از بین رفته است. ما اکنون ناو همواپیمابر مشترک داریم و هر دو طرف به یکدیگر نیاز دو جانبه دارند. تازه در همین مورد هم همین کافی نیست که فقط روی یک ناو هواپیمابر مشترک نیروی مشترک داشته باشیم برای این که ناو هواپیمابر نیاز با تعمیر و مراقبت ویژه در شش ماه از سال دارد که حضور دو طرف را می طلبد.
آیا این واقعیت باعث می شود که به صراحت بگویی که این ایالات متحده است که دنیا را رهبری می کند و ما تصمیم های او را دنبال می کنیم؟
نمی توانم بگویم که امریکایی ها دنیا را رهبری می کنند. قدرتشان برای انجام چنین کاری بیش از این کاهش خواهد یافت. به رغم این که ایالات متحده در این عصر ما ابرقدرت جهان است و می تواند با چین رقابت کند. این واقعیت ما در قرن بیست و یکم است که با دیگر قرن ها متمایزش می کند، قرنی که در آن چین و شاید هم هند با ایالات متحده امریکا رقابتی تنگاتنگ دارند. به رغم این قدرت و چشم پوشی از آن چه در عراق و افغانستان می گذرد، امریکایی ها نمی توانند به تنهایی دنیا را رهبری کنند. امریکایی ها خوب می دانند که آنها به همکاری با اروپایی ها نیاز دارند و این چیزی است که در آینده هم به آن نیاز خواهند داشت.
ادامه دارد..
نظر شما :