حمله عصبی فرماندهان عالیمقام
مادری که فرزند خردسالش در خواب طعمۀاین آتش شد، فریاد میزد آیا کودک دو ساله من از مبارزین طالبان بود. این مادر داغدار بهتر از فرماندهان ناتو میفهمد که "مسأله" حملۀ عصبی یک نظامی مفلوک نیست بلکه منطقه_ بویژه افغانستان_ در این دهسال قربانی آتش اسلامستیزی و اسلام هراسی شده است. این فرآیند اسلامستیزی را میتوان در فجایع چند ماه گذشته در افعانستان بخوبی مشاهده کرد.
هنوز چند هفته ای از انتشار تصاویر موهن ادرار سربازان ناتو بر جنازهای قربانیان جنگ افغانستان نمیگذرد، گرچه مردم جهان از این تصاویر یکه خورده و شگفتزده شدند، اما مردم افغانستان خود روزانه قربانی خشونتهایی از این دست هستند. خشونتهایی که چون ضبط و پخش نمیشود همواره انکار میگردد. هیچکس باور نمیکند که این اولین و آخرین ادرار نظامیان بر اجساد افغانیان باشد، چه در افغانستان چه در سراسر جهان!
فاجعۀ سوزاندن قرآن در پایگاه نظامیان ناتو در بگرام، قلوب مسلمانان سراسر جهان را بر درد آورد. گفته شد که اشتباهی رخ داده و قرآن همراه با کاغذهای باطله سوزانده شده است. در اینجا پرسش اینست که چرا چندین جلد قرآن در میان کاغذهای باطله پایگاه نظامیان وجود داشته است. آیا نظامیان ناتو این قرآنها را به عنوان کتب خطرناک و خشونت آفرین از خانههای مردم و یا از دست زندانیان افغانستان جمعآوری کرده و آنگاه به کام آتش سپردند. چه کسی باور میکند که نظامیان در برابر ارزشهای دینی قربانیان خود پشیزی ارزش قایل باشند.
واقعیت این است که برای حمله به کشوری باید ابتدا آتش نفرت و کینه را چنان شعلهور ساخت که نظامیان بدون هیچ عذاب وجدانی به جنگآوری و آتش افروزی دست بزنند. افسری که با سلاح خودکار در ساعت چهار بامداد کاشانۀ مردم فقیری را در روستایی دور افتاده به آتش کین میسوزاند و کودکان و زنان خفته را به رگبار مرگبار میبندد، شاید پیش خود محاسبه کرده است که چرا ما باید چند سال صبر کنیم تا این کودکان رشد کنند و آنگاه مقابل ما اسلحه بدست بگیرند. بهتر است جلوی خشونت را از همین سرچشمه گرفت. مگر وزیر دفاع آمریکا در زمان ریگان نگفت که باید ریشۀ ملت ایران را خشکاند. مگر هر روز اسراییلیها آمریکا را به جنگی تازه در خاورمیانه فرا نمیخوانند. مگر رقیبان انتخاباتی در آمریکا برای اعمال فشار و حمله به ایران با هم مسابقه نمیدهند.
وقتی که در بالاترین سطوح تصمیم گیری در آمریکا این ذهنیتها وجود دارد چگونه میتوان از یک نظامی مفلوک که به جای خوشگذرانی در فلوریدا به هول و هراس در قندهار گرفتار شده، توقع داشت دچار حملۀ عصبی نشود. اگر نیک بنگریم در مییابیم که حملۀ عصبی این سرباز ناشی از حملۀ عصبی فرماندهان عالیمقامی است که جنگ به پا میکند و نامش را مبارزه با تروریسم و مقابله با سلاح کشتار جمعی میگذارند. وقتی که به جای اصرار بر خاورمیانه عاری از سلاح هسته ای، رییس جمهور آمریکا به دوستی عمیق قلبی و استراتژیک با اسراییل که_ دارای مخرب ترین سلاحهای کشتار جمعی است_ افتخار میکند. وقتی که فرمانده کل قوا، منطقه را به جنگ تهدید میکند و مدام از گزینۀ نظامی برای حل مسائل داخلی و بینالمللی سخن میگوید، این اوست که دچار حملۀ عصبی شده است.
از زندان ابوغریب تا پایگاه بگرام و از پایگاه بگرام تا قندهار و از قندهار تا ادرار تفرعنآمیز تفنگداران بر اجساد ریشداران، همگی یک پیام دارد و آن اسلام هراسی و اسلام ستیزی است. از دید استراتژیستهای آمریکایی مهمترین عنصر هویتی در خاورمیانه اسلام است، درکشورهای اسلامی نوای خدا بزرگتر از همگان است هر شبانهروز در فضا طنین افکن است. بنابراین دلیل کشتن کودک افغانی رانباید ساده لوحانه به حملۀ عصبی یک نظامی آمریکایی تقلیل داد بلکه باید آنرا در متن سیاستها و راهبردهای اسلام ستیزانه غرب جستجو کرد.
این قدرت نماییها و لشکرکشیها نمیتواند اسلام را ریشه کن کند بلکه ناتو را بکام گردابی هولناک فرو میکشد. تنها راه میان اسلام و غرب نه دمیدن در تنور جنگ که باز کردن فضای گفتگو است. اسلام هراسی و اسلام ستیزی فرزندی جز خشونتهای فاجعه بار، ببار نخواهد آورد. تنها راه بین اسلام و غرب گفتمان تفاهم آمیز و همکاری فارغ از خودکامگی و زورگویی و تعامل مبتنی بر عدالت و آزادی است.
نظر شما :