اعتراضات سه گانه روسیه را به کجا میبرد؟
انتخابات اخیر روسیه چه تغییر در وضعیت حزب حاکم به وجود آورده است؟
به نظر میرسد این یک زنگ خطر جدی برای آقای پوتین بوده است. چون کاهش سیزده درصد از آرای حزب روسیه واحد، یک هشدار جدی است. اگر چه این حزب با به دست آوردن 50 درصد از آرای مردم حزب پیروز انتخابات بوده است و به نظر میرسد علی رغم صحبتهایی که درباره تقلب شده، باز هم این حزب به طور واقعی پیروز این انتخابات بوده است. گزارشهایی که از طرف سازمانهای بی طرف مانند سازمان امنیت و همکاری اروپا در مورد تقلب ارائه شده است، نشان میدهد که تقلب به حدی نبوده است که بخواهد کل نتایج انتخابات را تغییر دهد. حزب دوم پارلمان که حزب کمونیست روسیه است، نزدیک بیست درصد آرا را به دست آورده است. بنابراین اختلاف میان آرا جدی است.
علاوه بر این تقلبی با این حجم در سیستم انتخاباتی روسیه قابل شکل گیری نیست. البته انتقاداتی به سیستم انتخاباتی روسیه وجود دارد اما در مورد تقلب نیست. در موارد دیگری انتقادات وجود دارد. مثلا این که برای دومین دوره پیاپی همان چهار حزب روسیه واحد، حزب کمونیست، حزب لیبرال دموکرات و حزب روسیه عادل توانستند کرسیهای پارلمان را بین خود تقسیم میکنند. البته ممکن است در کشورهای دیگر هم چنین وضعیتی پیش آید اما مشکل اساسی این است که سیستم انتخاباتی در روسیه به گونه ای طراحی شده است که احزاب رقیب نمیتوانند مقدار آرای لازم را برای ورود به پارلمان کسب کنند. این مسئله ناشی از این است که این احزاب از طرفی سرمایه کافی برای تبلیغات در دست ندارند و از طرف دیگر اساسا ساختار انتخاباتی به گونه ای است که احزاب کوچک نمیتوانند حداقل امضای لازم را برای شرکت در انتخابات به دست آورند. این مشکلات در روسیه باعث شده است که فضای انتخاباتی در روسیه را غیر رقابتی میکند. میتوان گفت که در روسیه نوعی دموکراسی کنترل شده حاکم است.
اعتراضاتی که در واکنش به نتایج انتخابات صورت گرفته، تا چه حد جدی است؟ مردم چه خواستههایی دارند و تحت تاثیر چه مسئله ای دست به اعتراض زده اند؟
معترضان طیفهای متفاوتی را شامل میشوند. گروهی از معترضین افرادی هستند که بر سیاستهای اقتصادی دولت آقای پوتین اعتراض دارند. چرا که با این که در آمد نفتی و گازی روسیه طی چهار سال گذشته افزایش پیدا کرده است، ولی وضعیت اقتصادی روسیه نسبت به چهار سال قبل بدتر شده است. این موضوع از آمار بیکاری، میزان تورم موجود و هم چنین بحث فرار سرمایه که در یک سال و نیم گذشته چیزی نزدیک شصت میلیارد دلار از روسیه خارج شده است، قابل مشاهده است. به هر حال عده ای به دلیل مشکلات اقتصادی روسیه اعتراض دارند. به ویژه که میدانند آقای پوتین باز هم کاندیدای ریاست جمهوری است و احتمالا شش سال آینده هم باید با همین سیاستها کنار آیند.
طیف دوم گروههایی هستند که به دنبال اقتدار روسیه هستند و در پی آن هستند که روسیه دوران شوروی احیا شود و روسیه بتواند به عنوان یک بازیگر قدرتمند در برابر غرب مطرح باشد. اعتراضاتی که این گروه دارند بیشتر متوجه سازشکاریهایی است که طی چهار سال گذشته، دولت آقای مدودف در مقابل امریکا و متحدانش داشته است و هم سویی با غرب را نمیپسندند و منتقد سیاستهای چهار سال گذشته هستند.
گروه سوم احزاب و جمعیتهای غرب گرا مانند آقای گاسپاروف، قهرمان سابق شطرنج هستند. آنها سیاست نزدیک شدن هر چه بیشتر با غرب را دنبال میکنند و معتقدند نوعی دیکتاتوری حزبی در روسیه امروز حاکم است و شخص آقای پوتین را به اقتدارگرایی متهم میکنند. آقای نمتسوف، معاون نخست وزیر سابق روسیه یا آقای کاسیانف که نخست وزیر قبلی روسیه در طی سالهای 2004 تا 2008 بوده افراد مهم این طیف را تشکیل میدهندکه مخالف سیاستهای پوتین هستند و به دنبال نوعی نزدیکی هرچه بیشتر به غرب هستند. در واقع آنها با الهام از تظاهرات بهار عربی تصور میکنند که میتوانند از فضا استفاده کرده و شخص پوتین را به تجدید نظر در سیاستهای خود وادار کنند.
به نظر میرسد امریکاییها هم در حال استفاده از این فرصت هستند تا از این نارضایتی سه گانه حداکثر بهره برداری را داشته باشند و فشار تبلیغاتی بر روسیه را افزایش میدهند تا روسیه را مجبور به تجدید نظر در رابطه با غرب کنند. چون خود امریکاییها هم میدانند که موقعیت پوتین مستحکم تر از آن است که با این تظاهرات خللی به آن وارد شود. اما امیدوارند که این تظاهرات منجر به آن شود که پوتین با انجام اصلاحات فضا را در همکاری با غرب بهبود بخشد و به خواستههایی که غرب دارد به خصوص در بحث سپر دفاع موشکی و سوریه و اوستیای جنوبی و آبخازیا و دیگر مسائل مورد اختلاف تن دهد.
شما اشاره ای به نگاه غرب در مورد انتخابات روسیه کردید. با توجه به این که روسیه امریکا را به تحریک مخالفان متهم کرده است، به نظر شما آیا ممکن است که این مسائل باعث شود روسیه رویکرد متفاوتی در رابطه با غرب دنبال کند؟
بعید میدانم. الان سمت و سوی اکثریتی که در روسیه هستند، اعم از بخشی که از حاکمیت پوتین حمایت میکنند یا بخشی که هم منتقد پوتین است و هم منتقد غرب، به طرف ضدیت با غرب نیست. الان سیاستهای ضد غربی در روسیه کنار گذاشته شده است اما سیاست انتقاد از غرب هم چنان وجود دارد. اما در روسیه امروز بخشهای متنوعی به دنبال آن هستند که اقتدار روسیه در دوران شوری تکرار شود و روسیه به عنوان یک بازیگر بین المللی فعالیت داشته باشد و منتقد آن هستند که پوتین اقتدار روسیه را از بین برده است. تیم سن پترزبورگ که از سال 2000 تا کنون قدرت را در دست داشته اند اقتدار روسیه را از بین برده اند. آنها دنبال احیای دشمنی با غرب نیستند اما دنبال این هستند که روسیه در برابر امریکا و اتحادیه اروپا قدرتمند باشد و بتواند به عنوان یک بازیگر بین المللی نقش پیدا کند و نه به عنوان یک بازیگر درجه دو.
این چیزی است که اکثریت جامعه روسیه در حال حاضر دنبال میکند. بخشی از این اکثریت در حال همکاری با پوتین استو بخشی هم منتقد پوتین است. اما هر دو اینها با جریان غرب گرا و آنهایی که معتقدند روسیه باید به غرب نزدیک شود و سیاستهای خود را به سمت گسترش دموکراسی و حقوق بشر حرکت کند، فاصله دارند.
در جمع بندی نکته ای لازم میدانید که اضافه کنید؟
نکته مهم این است که در تحلیل مسائل روسیه باید واقعیتهایی که در این جامعه وجود دارد را با سوابق تاریخی مورد ملاحظه قرار دهیم. روسیه نه در دوره روسیه تزاری و نه در دوره حاکمیت بلشویکها و نه در روسیه جدید بعد از فروپاشی، هیچ گاه یک حکومت دموکراتیک به سبک غربی نداشته است. روسیه همواره یک حکومت مرکزگرا داشته است که در آن همه چیز در مسکو جمع بندی میشده است. از طرف دیگر فرد محور بوده است. بنابراین تحلیل شرایط روسیه بدون در نظر گرفتن زمینه تاریخی امکان پذیر نیست.
نظر شما :