باید از جنبشهای دموکراسی خواهانه حمایت کرد
الکسی دوتوکویل فرانسوی که برخی ازکتابهایش نیز در ایران ترجمه و منتشر شده است در سال 1848 در مجلس نمایندگان انگلیس به موضوع زیبایی اشاره میکند. وی میگوید: من هرچه بیشتر در مورد انقلابها و جنبشها مطالعه، تحقیق و تفکر میکنم بیشتر به این نکته واقف میشوم که بیش و پیش از آنکه مخالفان یک نظام سیاسی، بتوانند در سقوط یک نظام سیاسی ایفای نقش کنند، این حاکمان هستند که شرایط و صلاحیت اداره جامعه را از دست میدهند و به سقوط نزدیک میشوند. مرحوم بازرگان نیز تعبیر مشابهی را در مورد انقلاب ایران به کار میبرد. از ایشان سوال میشود به نظر شما رهبر اتقلاب ایران چه کسی است؟ و وی پاسخ میدهد شاه رهبر انقلاب ایران است. به عبارتی میخواهد بگوید این حکومت و شخص شاه بود که با عملکرد نابخردانه خویش، انقلاب را در ایران شعله ور ساخت و باعث سقوط و سر نگونی نظام پادشاهی شد.
تحولات در حال وقوع در کشورهای عربی نیز از قاعده فوق مستثنی نیست. عقب افتادگی سیاسی و همینطور عدم توسعه یافتگی اقتصادی که حاصل نظامهای استبدادی است، زمینه برای بروز و ظهور این جنبشها را فراهم آورده است. البته افزایش آگاهیهای سیاسی و انقلاب ارتباطات نیز در این فرآیند نقش بسزایی ایفا کردند. وگرنه اگر آگاهیهای سیاسی نباشد و اطلاعات لازم در خصوص بی لیاقتیها وسوء استفادهها از قدرت به جامعه منتقل نگردد، اتفاقی هم رخ نخواهد داد، هر چند حاکمان فاسد باشند.
تا چه میزان این جنبشها خواستهای دموکراتیک دارند و تا چه حد خواهان نوعی از حکومت هستند که در بر گیرنده اسلام سیاسی است؟
بررسی ومطالعه رویدادهای اخیر بیانگر آن است که مردم این کشورها با آگاهیهای سیاسی که از انقلاب ارتباطات حاصل شده است، خواهان زندگی بهترند. اگر چه این جنبشها آزادیهای سیاسی، رعایت کرامت و شان انسانی و به طور کلی حاکمیت فرایندهای قانونی و دموکراتیک را مد نظر قرارمیدهند، در عین حال خواهان امنیت، صلح، آرامش، ثبات و رفاه اقتصادی بهتر هستند. جنبشهای اخیر، حرکتهای ایدئولوژیک و آرمان گرایانه نیست. نسل کنونی با نسل گذشته کاملا متفاوت است. این مردم نمیخواهند خود را فدای آرمانهای ایدئولوژیک کنند، بلکه آنها با رویکردی واقع گرایانه خواهان زندگی بهتری هستند.
اگرچه با حاکمیت فضای دموکراتیک، اسلام گرایان نیز میتوانند در قالب تشکیل احزاب، در عرصه رقابتهای سیاسی حضور یابند، اما به نظر میرسد جنبشهای اخیر، خواهان حاکمیت اسلام در عرصه خصوصی و اجتماعی اند، اما در عرصه سیاسی به نظام عرفی باورمندترند.
آیا این تحولات دامنه دار و گسترده خواهد بود و به تحولات جدی در کشورهای دیگر هم منجر خواهد شد و یا اینکه در حد چند کشور عربی خواهد ماند و با فروکش کردن موج آن تحولات متوقف خواهد شد؟
نظامهای سیاسی بر چهار پایه و اصول متکی هستند که عبارتند از: مشروعیت سیاسی، کارآمدی، تبلیغات و اقناع و نهایتا اجبارقانونی برای حفظ نظم و امنیت. نظامهای استبدادی اصولا فاقد پایه مشروعیت سیاسی هستند. اگر این نظامها دچار ناکارآمدی هم شوند، قدرت اقناع، توجیه و تبلیغات را هم از دست خواهند داد. معمولا چنین نظامهایی تنها بر پایه اجبار بی ضابطه و غیر قانونی تکیه میکنند. در چنین وضعیتی در مقابل تند باد حوادث نمیتوانند مقاومت کنند و نهایتا فرو خواهند افتاد. یک مثال در این رابطه خالی از لطف نیست. واحدهای سیاسی به مثابه یک انسان هستند. انسانی که به علت عدم رعایت مسائل بهداشتی و تغذیه و ... دچار شاخصهای منفی از قبیل دیابت، چربی خون، فشار خون و.... شده باشد. اگرچه پزشکان دقیقا نمیتوانند زمان مرگ آن را پیش بینی کنند، اما مطمئن هستند که در صورت عدم مداوا و مراقبت این انسان عمر طولانی نخواهد داشت. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که نظامهای سیاسی حاکم نمیتوانند تداوم یابند و دیر یا زود آنها دچار فروپاشی میشوند.
تاثیر گذاری ایران بر تحولات منطقه را چگونه ارزیابی میکنید؟
جیمز روزنا از اندیشمندان روابط بین المللی در کتاب مطالعه علمیسیاست خارجی کشورها را به چهار گروه تقسیم میکند. کشورهایی که تاثیرگذاری آنها برتحولات نظام بین الملل بیش از تاثیر پذیری آنهاست مثل کشورهای قدرتمند. در مقابل کشورهای ضعیف تاثیر پذیری شان زیاد است. برخی از کشورها نه تاثیر گذارند و نه تاثیرپذیر مثل سوئیس که بیطرفی آن از طرف نظام بین المللی پذیرفته شده است. کشورهایی هم هستند که هم بر تحولات منطقه و جهان تاثیر گذارند و هم از این تحولات تاثیر میپذیرند که کشور ایران در زمره این گروه کشورهاست.
نهضت مشروطیت، ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامیاز رویدادهایی بوده است که بر منطقه تاثیر گذاشته است. در مواردی نیز رویدادهایی بین المللی از جمله جنگ اول و دوم جهانی، تغییر رویکرد نظام بین المللی از توازن قوا به دو قطبی و همچنین فروپاشی شوروی از مواردی است که جایگاه و موقعیت ایران را دستخوش تحول و دگرگونی قرار داده است. بی شک تحولات اخیر در کشورهای عربی از جنبشهای آزادیخواهانه ایران تاثیر پذیرفته اند و متقابلا این جنبشها بر تحولات در حال دگرگونی در جامعه ایران تاثیر خواهند گذاشت.
به طور کلی ارزیابی شما از سیاست خارجی ایران چیست؟
سیاست خارجی ایران در سده جاری در قالب سه الگوی بیطرفی ، اعتراضی و انفعالی جهت گیری شده است. الگوی بیطرفی در جنگ جهانی اول و دوم اتخاذ گردید. با این وجود به دلیل اینکه ایران در چهارراه بین المللی واقع شده است و از طرفی بر اساس نظریههارتلند مکیندر و نظریه ماهان بر اساس قدرت دریایی و نظریه مناطق حاشیه اسپایکمن جغرافیای ایران که در موقعیت ریملند نظریات ژئوپولیتیکی قدرت بحری و قدرت بری قرار داشت، عامل ارتباط و اتصال استراتژیک این دو نیرو بود، نمیتوانست به عنوان یک کشور بیطرف به ایفای نقش بپردازد.
الگوی سیاست خارجی اعتراضی نیز هزینههای گزافی را به منافع و مصالح ملی ایران تحمیل میکند و یک کشور با امکانات و جایگاه ایران نمیتواند خود را در مقابل و قدرتهای جهانی قرار دهد، هر چند بخواهد برای ایجاد عدالت در نظام بین المللی مبارزه کند. تقابل ایران با نظام حاکم بر جهان، فراتر از امکانات و تواناییهای کشور ی مثل ایران است. الگوی انفعالی هم که در برخی از مقاطع رویکرد سیاست خارجی ایران شده است درشان هیچ کشوری نیست و اصولا سالبه به انتفاع موضوع است.
رویکرد اثباتی شما در مقابل نقدی که بر جهت گیری سیاست خارجی ایران وارد میکنید، چیست؟
سیاست خارجی ایران با رویکردی تعاملی باید بر مبنای اهداف و منافع ملموس و مبتنی بر ظرفیت اقدام ایران جهت گیری شود. نباید فراموش کنیم که سیاست خارجی مستقل، لزوما به معنای تقابل با نظام بین الملل نیست. ایران ضمن حفاظت و حراست از استقلال سیاسی خود، باید برای توسعه و پیشرفت خود تعامل و همکاری با نظام بین الملل را جایگزین کند. سیاست تنش زدایی را در دستور کار قرار دهد و نه تنها از تقابل با نظام بین الملل خودداری کند، بلکه از ظرفیتها و پتانسیلهای بین المللی جهانی به نفع توسعه و پیشرفت ایران استفاده نماید.
آیا سیاست خارجی ایران در مقابل اتفاقات اخیر برنامه ریزی شده و ایجابی بوده است یا اینکه صرفا مواضع واکنشی و سلبی بوده است؟
سیاست خارجی ایران ، باید بر اساس منافع ملی به صورت طولی تعریف شود و نه عرضی .به عبارتی اهداف سیاست خارجی باید اولویت بندی شوند. در اولویت اول، منافع حیاتی اولیه یا امنیت است که در سر لوحه اهداف و منافع تعریف وتبیین میشود و با هر چه در تزاحم قرار گیرد، امنیت سرزمینی و امنیت ملی ایران در اولویت قرا میگیرد. پس از تامین امنیت ملی، منافع ثانویه که همان رشد و توسعه اقتصادی و رفاه اجتماعی ملت ایران است قرار میگیرد وباید به گونه ای تلاش شود که ایران و مردم این کشور روز به روز ثروتمندتر و از اقتصاد پر رونق تری بر خوردار شوند.
پس از شکوفایی اقتصادی، اهداف آرمانی دراز مدت در اولویتهای سیاست خارجی قرار میگیرد. یکی از اهداف آرمانی ایران باید حفظ کرامت انسانی، حقوق شهروندی و حق رای عمومیمردمان در دنیا باشد که در نظامهای مردم سالار تجلی مییابد و ایران همیشه باید در دنیا خواهان توسعه و گسترش حقوق شهروندی و انسانی و از جمله دموکراسی باشد. با پذیرش چنین اصولی و عمل به آن اهداف سیاست خارجی و اولویتها اعلام میشود. اگرچه چنین باشد سیاست خارجی ایران انفعالی نخواهد بود و تعارضات و تزاحمهای احتمالی نیز مرتفع میگردد و تکلیف کارگزاران اجرایی در حوزه سیاست خارجی روشن خواهد بود. با این تعریف منافع حیاتی اولیه و ثانویه تامین میشود و سپس از مردم سالاری و حق حاکمیت مردم در کشورهای مختلف دفاع میکند. برای مثال دفاع از آرمان ملت فلسطین بعد از تامین وتضمین امنیت ملی ایران وشکوفایی اقتصاد ایران باید مطرح باشد. آنهم دفاع از رویکردی دموکراتیک که در انتخابات آزاد سرنوشت کشور و ملت فلسطین روشن خواهد شد.
به عنوان سوال آخر میخواستم بپرسم رویکرد ایران نسبت به تحولات جاری دنیای عرب و خاورمیانه چگونه باید باشد؟
هر کشوری که به حقوق انسانی، حق شهروندی، قانونگرایی و مردم سالاری اعتقاد و ایمان داشته باشد، باید به تحولات جاری با دیده مثبت نگاه کند. حاکمان مستبد و اقتدارگرای کشورهای خاورمیانه سالهاست که حقوق شهروندی را نادیده میگیرند و برای بسط و تعمیق سلطه اقتدارگرایانه خویش، منافع و مصالح کشورها و ملتها را قربانی کرده اند. دستاورد این نظامهای سیاسی جز عقب ماندگی در جنبههای مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی برای کشورها نبوده است. مقایسه تطبیقی وضعیت زندگی مردم در این کشورها با نظامهای مردم سالار به روشنی این عقب ماندگی تاریخی را نشان میدهد. بنابراین واحدهای سیاسی باید نه تنها خود به ارزشهای انسانی از جمله حقوق شهروندی، آزادی، دموکراسی و حق حاکمیت ملی پایبند باشند بلکه از حرکتهای دموکراسی خواهانه حمایت و پشتیبانی به عمل آورده و از اقتدارگرایی تبری جویند. این موضوع باید به عنوان یک اصل مسلم و خدشه ناپذیر مورد توجه قرار گیرد، خواه این حرکت در بحرین باشد، یا در سوریه و یا در هر کجای دیگر جهان.
نظر شما :