آرامش میان ایران و اعراب برقرار میشود
دیپلماسی ایرانی: تحولات سریع کشورهای عربی شمال آفریقا و کشیده شدن اعتراضات مردمیبه بحرین موجب بالا گرفتن اختلافات ایران با کشورهای حوزه خلیج فارس شد که بیانیه شورای همکاری خلیج فارس نماد بارز این اختلافات بود. در مورد این بیانیه و روابط ایران با کشورهای عربی با دکتر سید حسین موسوی، رئیس مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه به گفتگو نشستیم که در ادامه میخوانید.
بیانیه اخیر شورای همکاری خلیجفارس تا چه حد در روند کلی روابط ایران و اعراب از اهمیت برخوردار است. آیا این بیانیه نشاندهنده تغییر در این روابط است؟ آیا حضور کشورهای نظیر کویت، قطر و عمان نشاندهنده تغییر در مواضع این کشورها نسبت به ایران است؟
میدانید که بیانیه اخیر شورای همکاری خلیج فارس زاییده شرایط ویژه است که به تحولات شگرف خاورمیانه و به طور مشخص تحولات و ناآرامیهای بحرین بازمیگردد. شاید استفاده از واژه یارکشی قبیلهای برای توصیف این بیانیه مناسب نباشد، اما واقعیت این است که علیرغم توسعه عمرانی کشورهای عرب خلیجفارس و الگوپذیری آنها از ماکتهای شهرهای مدرن و الکترونیک غربی، روح عصبیتهای قبیلگی و یارکشی فرقهای همچنان بر اندیشه حکمرانان عرب خلیجفارس حاکم است. در نتیجه نمیتوان این بیانیه را راهبردی و استراتژیک دانست. بدین ترتیب و چنانچه شرایط کنونی تغییر یابد و وضعیت ثبات به بحرین، سلطنتنشین عمان و بخشهای شرقی عربستان سعودی باز گردد، لحن بیانیه شورای همکاری خلیجفارس نیز تغییر خواهد کرد. حتی گزارش شده است که در همین اجلاس، موضع کشورهای قطر و عمان در مقایسه با مواضع عربستان سعودی متفاوت بوده است.
اما اجازه دهید از زاویه دیگری اوضاع کشورهای عرب خلیجفارس را ببینیم. ببینید از آغاز سال مسیحی جاری خاورمیانه و کشورهای عربی از شمال افریقا تا خلیجفارس دستخوش ناآرامی گسترده است. تونس و مصر نمونههایی هستند که انقلاب مردمی در آنها به سرعت به پیروزی رسید. اما در نمونههای لیبی و یمن حتی با وجود تفاوت جدی میان همین دو نمونه، بحران سیاسی این دو کشور همچنان بالاست. موضوع بحران بحرین نیز به کلی متفاوت است.
من هرگز قصد ندارم نگاه فرقهای در بررسی بحران بحرین داشته باشم، اما واقعیت این است که خاندان آل خلیفه از الگوی حکومت سلطنت مطلقه پیروی میکند. اکثریت این جزیره کوچک چه شیعه و چه سنی مطالبات محدودی در آغاز شروع ناآرامیها داشت. میدانید که شعار اولیه جنبش اعتراضی مردم بحرین حول برکناری نخستوزیر این کشور متمرکز بود، اما حکومت به دلیل روابط خانوادگی از پذیرش این خواست مردم خودداری کرد. در نتیجه مطالبات مردم به تدریج بالا رفت و از فاز سلطنت مشروطه به ضرورت تغییر ساختار سیاسی رسید. اما در تمامی این ایستگاهها، برخورد حکومت خشونتآمیز بود. حکومت بحرین در نهایت از سپر جزیره برای سرکوب قیام داخلی استمداد جست.
باور رهبران این کشورها به ویژه رهبران کشورهایی نظیر عربستان سعودی که از مدل شبیه بحرین پیروی میکنند این بود که اگر مدل کنونی در بحرین فرو بریزد موج این تحولخواهی به بحرین محدود نخواهد ماند. در واقع بحرین به سپر و سنگر اولیه جزیرة العرب تبدیل شد. راز موضوع بحرین در این نکته نهفته بود که اکثریت مردم این کشور کوچک شیعه مسلک هستند. بنابراین این بافت مذهبی کشور به دستاویزی برای تبدیل مناقشه مردم بحرین با حکومت خود به مناقشه بحرین با همسایه شمالیاش یعنی ایران بدل شد. یعنی اگر اکثریت مردم بحرین سنیمسلک بود و یا اگر حکومت ایران و اکثریت کشورمان سنیمسلک بود، این موضوع به گونه دیگر مطرح میشد.
ملاحظه میکنید که علی عبدالله صالح که در برابر موج تحولخواهی ملت این کشور مقاومت میکند، به دلایل کاملاً موضوعی امکان نیافت که ساز مناقشه مذهبی را کوک کند، از این رو ناچار بود به گونهای اعتراضهای وسیع یمن را به عوامل خارجی نسبت دهد. علی عبدالله صالح در یک سخنرانی عمومی در ماه فوریه رسماً گفت که موج اعتراضها در جهان عرب در واشنگتن طراحی شده و اتاق عملیات آن در تلآویو است!
زین العابدین بن علی از زمان شروع ناآرامیها در تونس تا لحظه ترک کشور دو سخنرانی داشت. در دومین و آخرین نطق خود، بن علی گفت که صدای انقلاب مردم را شنیده است. مبارک نیز در واکنش اولیه نسبت به موج اعتراضها به عوامل خارجی و حتی برخی کشورهای غربی اشاره کرد. قذافی نیز اعتراض مردم لیبی را منکر شد و عوامل القاعده را مسئول ناآرامیها دانست. حکومت بحرین نیز برای توجیه اتخاذ سیاست مشت آهنین و نیز توجیه دعوت از نیروهای بیگانه برای سرکوب قیام داخلیاش انگشت اتهام به سوی ایران دراز کرد.
به طور خلاصه باید بگویم وضعیت منطقه هنوز ناآرام است. با فروکش کردن اوضاع، کشورهای عرب خلیجفارس ناگزیر هستند که روابط خود را با همسایه بزرگ شمالیشان به حالت عادی بازگردانند. حتی من معتقدم که ممکن است در میانه راه نیز برخی از کشورهای عرب خلیجفارس از ایران درخواست کنند که در شکل ایفای نقش میانجی برای دستیابی به توافق با نیروهای مخالف، در این موضوع مداخله کند.
هدف اصلی اعراب از پررنگ کردن نقش ایران در کشورهای عربی و دامن زدن به ایرانهراسی چیست؟
اگر منظورتان از اعراب، برخی کشورهای عرب خلیجفارس باشد، یادآوری میکنم که این کشورها هر کدامشان چند پایگاه زمینی و دریایی در اختیار ایالات متحده امریکا قرار دادهاند. در حالی که ایران همواره نشان داده است که در کنار ملتهای منطقه بوده است. یادمان نرود که هنگام اشغال کویت از سوی رژیم صدام حسین، ایران آغوش خود را به روی ملت کویت گشود و همه سیاستهای جانبدارانه دولت کویت را از صدام حسین در طول جنگ تحمیلی به حاشیه راند و در صف کشورهای خط مقدم مخالفت با هر گونه تجاوز و اشغال کشورها قرار گرفت. بنابراین برخی رهبران کشورهای عرب خلیجفارس باید آخرین کسانی باشند که از مداخله ایران در امور داخلی این کشورها سخن میگویند.
بزرگ کردن خطر ایران در منطقه بخشی از سیاستهای چندین دهه ایالات متحده امریکاست. در این فرصت جای آن نیست که پیشینه استراتژی ایرانهراسی را بازگو کنم. فقط به این نکته اشاره میکنم که کشورهای عرب خلیجفارس معتقدند که وضعیت جمهوری اسلامی ایران در برخورد با منظومه کشورهای غربی در پروندههای متعدد منطقهای به گونهای است که میتوان هر چیز مخالف خواستهای حکومتهای موجود را به ایران نسبت داد تا جانبداری کشورهای غربی را برای حفظ موقعیت این رژیمها و ثبات آنها به دست آورد، اما این تلاش تا کنون نتایج معکوسی در پی داشته است.
هنگامی که همه کشورهای عرب خلیجفارس از امریکا درخواست میکنند که چتر حمایتی خود را بر روی منطقه بگستراند مفهوم ضمنی آن این است که ایران یک قدرت بزرگ منطقهای بوده و برای مقابله با آن باید از یک ابرقدرت فرامنطقهای مانند امریکا برای حفاظت از رژیمهای منطقه استمداد کرد. جالب است بدانید که تحولخواهی جاری در منطقه یک پدیده جدید است، اما رهبران کشورهای عرب خلیجفارس به جای تعامل جدید با این پدیده جدید از دستاویزهای کهنه و بعضاً مندرس مانند بزرگ کردن خطر ایران استفاده میکنند. این وضعیت و این معادله به زودی بیهودگی خود را آشکار خواهد کرد.
تا چه حد بالا گرفتن جدال ایرانی – عربی در منطقه محتمل است؟ آیا کشورهای غربی و عربی برای تبدیل منازعه دموکراسی – استبداد به منازعه شیعه – سنی به دامن زدن به این چالش اقدام کردهاند؟
اگر اوضاع جاری در منطقه و سونامی تحولخواهی به کشورهای عرب خلیجفارس و به طور مشخص بحرین و بخشهایی از عربستان سعودی (منطقه شرقی) محدود میشد، امکان موفقیت استراتژی ایرانهراسی و یا افزایش جدال ایرانی – عربی و یا منازعه شیعه – سنی به طور نسبی وجود داشت. یعنی عوامل محلی شانس بیشتری برای پیوند و تأثیرپذیری از عوامل منطقهای پیدا میکرد، اما بدشانسی رهبران عرب خلیجفارس این است که موج تحولخواهی به طور تصادفی از شمال افریقا شروع شد و به سرعت به دیگر مناطق و کشورها از جمله کشورهای عرب خلیجفارس رسید. جالب است بدانید که این موج حتی کشورهای هم پیمان استراتژیک ایران، نظیر سوریه را نیز استثنا نکرده است.
گاهی وقتها تفسیرهای رهبران کشورهای عرب خلیجفارس در مورد این تحول و ارتباط آن با ایران شکل طنزآمیزی به خود میگیرد. از جمله وزیر خارجه بحرین در گفتوگویی با بیبیسی عربی و در بیان دلایل مداخله ایران در امور بحرین به دعای توسل یا تکبیرهای شبانه مردم بحرین اشاره میکند!
در مورد تلاش کشورهای غربی برای تبدیل منازعه دموکراسی – استبداد به منازعه شیعه – سنی باید بگویم که این تلاش در یک دوره کوتاه مدت ممکن است به طور نسبی تأثیر داشته باشد، اما طراحان و استراتژیستهای غربی به خوبی آگاهند که در درازمدت، این مناقشه قابلیت استمرار ندارد و اگر شراره منازعات مذهبی در منطقه ناآرام خاورمیانه روشن شود، موضوع به منازعه سنی – شیعه محدود نخواهد ماند. تنوع مذهبی و فرقهای و دینی در منطقه خاورمیانه فراتر از سنی – شیعه است. کشورهای غربی هنوز نتوانستهاند از پیامدهای منازعاتی از این قبیل در حوزه بالکان در دهه نود قرن گذشته و نیز نشانههای اولیه منازعه سنی – شیعه در عراق پس از سقوط رژیم صدام حسین، در سالهای ابتدایی هزاره سوم، رهایی یابند. به دشواری میتوان پذیرفت که دوایر برنامهریز غربی نسبت به عواقب وخیم منازعات مذهبی و فرقهای و حتی نژادی آگاهی نداشته باشند. به لحاظ تاکتیکی ممکن است این ابزار برای یک دوره کوتاه زمانی یعنی دوره ماقبل به دست گرفتن ابتکارعمل و مدیریت بحرانهای سیاسی پیشبینی نشده مفید باشد، اما این ابزار شمشیر دولبه است.
از سوی دیگر اکنون جدال مهمی در ایالات متحده امریکا بر سر تقدم ضرورتهای پراگماتیستی بر جنبههای آرمانی و اخلاقی غرب با اشاره به رفتارهای دوگانه واشنگتن نسبت به قیامهای مردم منطقه و نمونههای آن در بحرین و سوریه درگرفته است. امریکا از یک سو اپوزسیون بحرین را به خاطر عدم پذیرش امتیازهای تاکتیکی حکومت مورد سرزنش قرار میدهد و در همان حال از دولت بشار اسد به خاطر استفاده مفرط از زور برای سرکوب تظاهرات برخی شهرهای سوریه به شدت انتقاد میکند.
با توجه به تأکید آقای صالحی وزیر خارجه جدید در تقویت روابط با کشورهای عربی همسایه خصوصاً عربستان سعودی و با توجه به بیانیه اخیر شورای همکاری خلیجفارس سیاست ایران نسبت به کشورهای شورای همکاری خلیجفارس چه باید باشد؟
میدانید که آقای دکتر علیاکبر صالحی در نخستین مصاحبه مطبوعاتی پیش از گرفتن رأی اعتماد از مجلس روی ایمنسازی محیط پیرامونی ایران با تکیه بر تقویت روابط کشورمان با کشورهای مهم منطقه نظیرعربستان سعودی تأکید کرد. از سوی دیگر روابط ایران و عربستان سعودی طی سه دهه اخیر شاهد فراز و نشیبهای فراوانی بوده است. اما جالب است بدانید که این روابط همواره از متغیرهای غیرمستقل پیروی میکرده است. یعنی عامل یا عوامل سومی برای تأثیرگذاری روی محیط این روابط دخالت میکنند. شما دوره جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را در دهه هشتاد میلادی قرن گذشته مورد مطالعه قرار دهید. منافع رژیم صدام حسین با هراس عربستان سعودی و کویت از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و احتمال گسترش امواج آن در منطقه در یک شرایط ویژه با هم گره میخورد و به بستر روابط دوجانبه ایران با این دو کشور سرایت پیدا میکند. به عبارت دیگر رژیم صدام حسین از هراس رهبران عرب خلیجفارس از ایران به مثابه بستر مساعد برای حمله به ایران و باج خواهی از این کشورهای استفاده میکند.
متغیر دیگر، موضوع مناقشه اعراب و اسرائیل است که ریشه طولانی دارد. کشورهای عربی در دوره پهلوی به دلیل هم پیمانی با اسرائیل در تحریم نفتی 1973 از ایران انتقاد میکردند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تغییر ماهوی سیاستهای منطقهای ایران متغیر پیوستن تقریباً همه کشورهای عربی به روند صلح به بستری برای پیدایش اختلاف جدی با ایران این بار به دلیل کاملاً متناقض با دلایل 1973 به وجود میآید.
با شروع موج تحولخواهی در منطقه در آغاز سال جاری مسیحی، متغیر دیگری این بار داخلی به وجود آمد که زمینه تشدید اختلافات را فراهم کرد. من معتقدم این چند متغیر به شرط تحقق چند متغیر دیگر محدود خواهد شد و حتی ممکن است وضعیت باثباتی بر روابط ایران با کشورهای عرب خلیجفارس حاکم شود. متغیر اول در شکل پیدایش وضعیت نوین در این کشورها به دلیل ادامه موج تحولخواهی و سرایت آن به منظومه شورای همکاری خلیجفارس یا تعدادی از اعضای آن به وجود خواهد آمد. شکل نهایی و مطلوب این متغیر این است که اصلاحات جدی و همهجانبه در ساختار سیاسی این کشورهای وارد شود، بهگونهای که اراده رهبران سیاسی این کشورها در مدیریت مناسبات خارجی مستقل از تأثیرپذیری از عوامل فرامنطقهای افزایش یابد.
متغیر دوم برقراری مناسبات حسنه در سطح عالی میان دو کفه ترازوی قدرت منطقهای بعنی ایران و مصر و حرکت به سوی ایجاد منظومه منطقهای با اتکا به معادلات برآمده از خواستهای محوری انقلاب های پیروز شده و یا در حال پیروزی است. این متغیر رشته مناسبات کنونی ایران با کشورهای منطقه را دستخوش تغییرات جدی در همه سطوح خواهد کرد.
متغیر سوم، پیدایش راهحل منطقی، فراگیر و عادلانه برای بحران اعراب و اسرائیل و حلوفصل نهایی مسئله فلسطین است. من در مورد دو متغیر اول و دوم خوشبین هستم و آن را قابل دسترسی میدانم. متغیر سوم اگر چه دور دست محسوب میشود، اما به چگونگی، وسعت جغرافیایی و میزان عمقگیری تحولات مربوط به دو متغیر پیشین بستگی دارد.
در این صورت میتوان گفت که روابط ایران با منظومه شورای همکاری خلیجفارس شکل بهتر همراه با ثبات بیشتر پیدا خواهد کرد، اما به نظر میرسد که پیششرطهای یاد شده به هر میزان که تحقق یابد، بازتاب آن به صورت مثبت روی روابط ایران با کشورهای عرب خلیجفارس تأثیر خواهد گذاشت.
نظر شما :