پیام دیپلماسی قفقازی ایرانِ قرن نوزدهم

۰۲ دی ۱۳۸۷ | ۱۷:۳۳ کد : ۱۱۲۳۶ نگاه ایرانی
نویسنده خبر: سیدعلى موجانى
یادداشتی از سید علی موجانی، پژوهشگر تاریخ روابط خارجی
پیام دیپلماسی قفقازی ایرانِ قرن نوزدهم
براى اهل تاريخ، توجه و بهره‌گيرى از اسناد، با دشوارى‌ها و احتمالات فراوان همراه است. اسناد خود به تنهايى نمى‌توانند استنادات اصلى در تحقيقات و پژوهشهاى تاريخى قلمداد شوند، اما تحليل آنها در کنار ديگر آثار و شواهد، به پژوهشگر اجازه مى‌دهد تا قدرت استنتاج و قوة استدلال خود را تقويت کند. پراکندگى و تنوع اسناد و مدارک، اعم از دولتى يا شخصى، در کنار دلائل توليد و سرنوشت گردش آنها،‌ زواياى ناپيداى ذهن پژوهشگر را گاه چنان به خود معطوف مى‌دارد که دامنه تحقيق و چه بسا موضوع آن را دچار تغيير مى‌‌کند. شايد جذابيت مطالعات تاريخى و زنده بودن کشف و تحليل گذشته اين است که افکار عمومى را متوجه تاريخ و مطالعات تاريخى مى‌نمايد.
 
پيام تاريخ عبرت‌آموزى است و بسيارند حکمرانان و مردمانى که از تاريخ عبرت نياموخته و حاصل عمر و کوشش خود را به بهايى اندک، به باد فنا داده‌اند. مطالعات تاريخى در ايران، بيشتر توصيف حوادث تاريخى بوده است و نه تحليل رويدادها. برخلاف مشرق زمين و ايران که مطالعات و پژوهشهاى تاريخى توصيف‌گرا بوده و هست، در مغرب، توجه به مطالعات تاريخى، بر جنبه تحليل و تدقيق استوار شده است. ريشه اين تفاوت عمل را ديگر نمى‌توان تنها در نظام حکومتى، آزادى بيان،‌ روش‌شناسى و مانند اينها دانست، بلکه در کنار اين مفاهيم بايد به موضوع و نکتة ديگر و جديدى نيز اشاره کرد. اين نکته، پژوهندگان تاريخ را وا مى‌دارد تا در کوشش علمى خود به ضرورتى خاص توجه داشته باشند: در حقيقت آنچه طى ساليان اخير و به صورتى فراگير در تحقيقات تاريخ‌نويسان غربى جلوه و جلا يافته، دقت و توجه به اسناد و مدارک است تا با تحليل واقع‌بينانه‌ترى بتوانند گزارش خود را ارائه کنند.
 
امروزه ديگر تاريخ‌نويسى، بيان عمومى تاريخ خلقت از عصر آدم ابوالبشر(ع) تا عهد نويسنده نيست. شرح و حوادث ايّام هم ديگر جايگاه خود را در آثار و تحقيقات تاريخى از دست داده است، زيرا امکان دسترسى به متون و منابع در محيط حقيقى (کتابخانه‌ها) يا فضاى مجازى (اينترنت) چنان آسان و سهل‌الوصول شده که علاقه‌مندان بدون سنت مرسوم موجود در تأليفات عمومى معاصران ما، که با وصله پينه منابع و متون گذشتگان، آثارى پديد مى‌آوردند، با حرکت ساده يک شناسه بر صفحة جستجوگران اينترنتى، به اصل موضوع وقوف خواهند يافت.
در حقيقت آنچه که امروز کار مطالعه و پژوهش تاريخ را جهت داده و به عرصة نوينى وارد کرده است، ذائقه جستجوگر و دقيق مستندپژوهانى است که از محقق يا مورخ انتظار دسته‌بندى مدارک و مستندات را با هدف تحليلى واقع‌گرايانه دارند. از نظر ايشان علم تاريخ،‌ نگرشى فلسفى در بازيابى چرايى و چگونگى بروز حوادث و وقايع تاريخ بشرى است،‌ که گاه چنان بر دوره يا جغرافياى خاص تمرکز مى‌يابد که بخش قابل ملاحظه‌اى از اجزاى کم‌اهميت در نظر مورخان تاريخ عمومى و توصيفى را، ايشان همچون ستون‌هاى بنايى پژوهشى مورد توجه قرار مى‌دهند. اين ظرافت در گزينش اسناد و توجه به عبارات و واژگان يا اجزاى موجود در عهد تاريخى مورد پژوهش، نشانه‌اى مهم از توجه به انديشه افکار عمومى و مخاطبان اصلى آثار است که ديگر نه از سر کام گرفتن، بلکه با هدف عبرت‌آموزى و اجتناب از اشتباه، به تاريخ و مطالعات تاريخى مراجعه مى‌کنند. از اين راه است که مى‌توان دريافت، چرا بازشناسى اسناد و مدارک مربوط با تاريخ ما، مى‌تواند مهم و ارزشمند باشد. البته اين نکته مهم را بايد افزود که به موازات تنوع در منابع و مدارک تحقيقاتى، ضرورت کسب دانش و روش تحليل و ارزيابى اين مجموعه‌ها هم بايد موردنظر و عنايت واقع شود، زيرا اسناد و مدارک متنوع به تنهايى مبین واقعيات و چگونگى آنها نيستند.
 
مطالعات و تحقيقات اسنادى نه با قصد افشاگرانه ـ آن‌گونه که در سنوات اخير باب شده ـ و نه با رويکرد قطعيت در صدور آراى تاريخى قابل استناد نخواهد بود، زيرا دو مقوله ظرف زمان و معيارها و ارزش هاى حاکم بر جغرافياى حوادث تاريخى نيز بايد در داورى در باب مستندات مندرج بر اوراق، مورد توجه قرار گيرد. به عنوان نمونه، وقتى در مکاتبات عهد فتحعلى‌شاه ، ملاحظه مى‌شود، دو سفير با مأموريتى متفاوت و به موازات هم از پايتخت حکومت قاجار يا اُردوى ولايت عهدى در تبريز، به مأموريت عثمانى عازم شده‌اند، به تنهايى و راحتى نمى‌توان اين تناقض را حمل بر سياست و کياست دولتمردان وقت ايران کرد که با پيام‌هاى متناقض، سعى در اغواى طرف مقابل داشته‌اند. همچنين، اين تضاد را نمى‌توان متأثر از آشفتگى‌هاى سياسى و اختلاف آراى شاه و وليعهد يا دربار و سپاه هم دانست. اين گونه مسائل است که دقّت خاصّى را در استناد و اتکاى به اسناد مى‌طلبد. در واقع، مطالعات اسنادى و رهيافت‌هاى برگرفته از اوراق و مدارک، خود پرسش‌ها و ابهامات تازه‌اى را در ذهن پژوهنده موجب مى‌شود؛ پرسش‌هايى که غور در سبب آنها، مى‌تواند روندها و چگونگى رويدادها را نمايان ‌سازد. مؤلفى که تنها به توصيف حوادث توجه مى‌کند، با پرسشگرى سروکار چندانى ندارد؛ او تنها مى‌کوشد روايتگرى صادق و بى‌پيرايه باشد، اما پژوهندة پرسشگر بايد با نيروى انديشه و ديده تيزبين خويش، به تحليل روايت بپردازد.
 
در تاريخ‌نگرى توصيفى ما، حوادث جنگ‌هاى ايران و روس با خاطرة شکست سپاه ايران و انتزاع‌ هفده شهر قفقاز آميخته است. شايد ساده‌ترين پاسخ مکتب سنّتى تاريخ‌نويسى ايران، در برابر عامل شکست ايران، نابرابرى تسليحاتى ايران و روس باشد، البته داورى‌‌هاى ديگرى چون دسايس استعمار بريتانيا، بدعهدى دولت فرانسه، عيّاشى درباريان و خيانت خانات قفقاز هم در تشريح ماجرا مورد اشاره قرار گرفته است. به هر حال، هنگامى که تواريخ اين دوران يا داورى‌‌هاى بعدى را مورد توجه و مداقه قرار مى‌دهيم، به اهميت تأثير اين شکست‌ها بر روحيه و حافظة تاريخى ايرانيان پى مى‌بريم.
 
دقت و مطالعه در اسناد و مدارک مربوط به حوادث سال‌هاى نخستين حکومت قاجار، پرسش‌هاى جديدى را در برابر کنجکاوى ذهن ما قرار مى‌دهد. شايد نخستين پرسش اين باشد که چرا اسناد و مدارک رسمى ما درباره اين دوره مهم تاريخى ناچيز و اندک است؛ به عنوان نمونه، چرا اطّلاعات ما از هيئت‌هاى سفراى متبادل ميان دو دولت، از آنچه در سوابق مکاتبات دولت عثمانى ثبت شده، تا اين اندازه اندک مى‌نمايد؟ البته بى‌شک هنوز نظام ساماندهى مدارک تاريخى و آرشيو ملّى ايران و دواير مستقل، قوام لازم را نيافته بود،‌ اما با اين همه، چه بسا بتوان اساب و ادلّه ديگرى چون سنت نفى هويت گذشتگان را که در تاريخ شرق کم سابقه نيست، به مجموعه احتمالات افزود.
به همان ميزان که داستان‌ رشادت‌ها و نبردهاى عباس ميرزا براى نسل ما ـ که خود در جريان هشت سال جانبازى‌هاى آزادمردان مجاهد در دفاع از ميهن بوده ـ مهجور و مغفول مانده، حکايت از خودگذشتگى‌هاى سربازان عصر قاجار در ذهن نسل‌هاى پيش از ما ستودنى و سرشار از اعتبار و اعتنا بوده است. آن نسل‌ها در بازگويى روايات و خاطرات تاريخ جنگ‌هاى ايران و روس با احترام خاصى از عباس ميرزا، امير لشگر اُردوى شاهى ياد مى‌کردند و حتى کسانى باور داشتند، آنچه موجب غروب ستاره وليعهد قجر در ميانسالى شد، نه ضعف و کسالت جسمانى، بلکه پژمردگى روحى حاصل از شکستى بود که به دلائل متنوع در سپاه ايران افتاد.
 
همچنان که اشاره شد، روايات در باب علل آن شکست‌ها، عواملى چند را برشمرده‌اند که مجموع آنها، همراه ادلّه‌اى ديگر، مى‌تواند رمز و راز شکست دولت قاجار را در دفاع بر حق از کيان و شرافت مسلمانان و شيعيان قفقاز، در برابر «کفّار روس» توضيح دهد. اما به راستى چرا تصوير ما از آن جنگ‌ها و جانبازى‌ها تا اين حد مبهم و رازآلود است. آيا شکست حاصل از چند دور نبرد سبب نشده است تا دولتمردان قاجار مستندات ناکامى‌هاى خود را از ميان ببرند؟ يا با فرض پذيرش «تئورى توطئه»، آيا قدرت‌هاى استعمارى با انهدام اوراق و قلب حقايق قصد داشتند سهم خود را در شکست ايران از حافظة تاريخى ما بزدايند؟
به هر حال، تداوم جنگ و عدم حضور نيروهاى توانا و اصحاب فکر و انديشه سبب شد تا دقايق و ظرايف آن مقطع مورد توجه معاصران و آيندگان واقع نگردد. اين فقر علمى، يا سنّت نفى و به فراموشى سپردن ميراث گذشتگان را مى‌توان در انهدام برخى آثار نيز به سهولت ملاحظه کرد: سنگ مزار عباس ميرزا در آستان سلطان ايران، امام على بن موسى الرضا(ع)، خود نمونه‌اى آشکار است: نگارنده در خاطر دارد، در سال‌هاى دهه شصت،‌ چون به آستان على بن موسى الرضا(ع) شرفياب مى‌شديم، هنگام ورود از صحن جامع گوهرشاد و پس از ورود از درب ضلع جنوبى در زاوية شرقى، سنگى مرمرين بر ديوار جاى گرفته بود؛ سنگى که نشان از مزار عباس ميرزا وليعهد و امير دولت قاجار داشت؛ سردارى که نماد و نشان رشادت‌هاى مجاهدان ايرانى در دفاع از شيعيان و مسلمانان قفقاز بود.
 
متأسفانه سنّتى زشت و نامبارک در ميهن ما، قدرتمندانه در نفى گذشته و قلب حافظه تاريخى مردمانى اين مرز و بوم کوشيده و اين حسادت و کينه‌ورزى تاريخى نسبت به گذشته، که از عهد ساسانى در سنّت حکمرانان ايران جلوه يافته، گاه لطمات جبران‌ناپذيرى به هويت ملّى و همبستگى اقوام و طوايف ايرانى وارد ساخته است. نمونهز آشکارى از همين رفتار، فتحعلى‌شاه است که تصميم گرفت با تغيير سنگ‌نبشتة عصر اشکانى، در چشمه على شهر رى، تمثال خود و شاهزادگان دربار خويش را بر سينة آن کوه نقش کند. به راستى آيا او مى‌دانست، به همان سهولتى که وى سنگ‌نبشته را محو کرد، دست ديگرى هم سنگ مزار امير لشگر و سردار رشيد او را به زير خواهد کشيد؟
 
نسل گذشتة ما، به سبب محدوديت منابع و نداشتن دسترسى به اسناد و مدارک آرشيوى، نتوانست در بازشناسى جنگ‌هاى ايران و روس و اسباب و علل بروز اين ضايعة سخت بر پيکره تاريخ ايران داورى کند، اما به رغم اين ضعف، کوشيد خاطرة شفاهى و آثار مادى جنگ‌هاى ايران و روس را براى نجات اراضى قفقاز و رهايى شيعيان و مسلمانان خانات آن مناطق پاس دارد و به نسل ما انتقال دهد.
 
روايت جنگ‌هاى ايران و روس، تاريخى است که بيش از آنکه ريشه در برترى سلاح کفّار روس يا اهمال فتحعلى‌شاه و دربار او به امر نبرد در جبهه‌هاى قفقاز داشته باشد، برخاسته از اشتباه محاسباتى و عدم شناخت دقيق محيط بين‌الملل است: مناسبات ميان خانات منطقه،‌ رفتار و نيات قدرت‌هاى همسايه (روس و عثمانى)، يا قدرت‌هاى بزرگ (انگليس و فرانسه) و نداشتن اِشراف بر توان و قدرت ملّى کشور، مجموعه نکاتى است که از ديد دولتمردان وقت ايران مغفول مانده بود. درک نادرست از واقعيات آن عهد و محو حقيقت در القاب و عباراتى چون «سلطان بن سلطان»، «خاقان بن خاقان»، «ظل‌الله» و غيره، سبب شد تا در شرايطى مناسب به لحاظ تغيير موازنة نظام بين‌الملل، دولت قاجار طلايى‌ترين فرصت خود را در مواجهه با روسيه از دست بدهد.
 
عدم شناخت محيط بين‌الملل آن روزگار، اشتباه محاسباتى در توان و ظرفيت ملّى کشور سبب شد که به رغم همه نصايح و هشدارها، دولت قاجار مرتکب خطايى بزرگ شود. حکايت قياس ميان ميزان ماليات و نفوس ايران و روسيه از سوى قائم مقام، نشان از آن دارد که ناصحان و محاسبانى به دور از احساسات و عواطف، بقا و دوام کيان ملّى و هويت اسلامى ـ شيعى قلمرو تاريخى ايران را در نظر داشتند.
به موازات اين وجوه، يعنى عدم شناخت محيط بين‌المللى و محاسبة اشتباه ـ که در طبقه حاکمان و دولتيان بروز و جلوه داشت ـ طبقه ديگرى از جامعة ايرانآن روزگار در مسئوليت و عواقب شکست‌هاى بعدى سهيم بودند: نخبگان سياسى و اجتماعى کشور بى‌توجه به ضرورت بررسى و تهيه گزارش از حوادث جبهه‌هاى نبرد يا احوال اجتماعى جامعه، در برابر وظيفة بزرگ کنکاش همه‌جانبه و مستند وقايع و حوادث شانه خالى کردند. هنگامى که جنگ‌هاى دوره اول ايران و روس با انعقاد قرارداد گلستان پايان يافت، اهل نظر و قلم بى‌اعتنا به ضرورت مستندسازى جنگ و پيامدهاى آن، به مجالس و منابر روى آوردند و اجازه دادند تا حادثه تلخ و عبرت‌انگيزى که بايد براى دقت آيندگان و تصميم در سرنوشت کشور مورد توجه واقع گردد، به دست فراموشى سپرده شود.
 
تکرار تجربه تلخ دوره دوم جنگ‌هاى ايران و روس، چه در اعتماد به بيگانگان، خوش‌باورى در پذيرفتن اقوال شفاهى، عدم شناخت جو عمومى مناطق و قبايل حوزه نبرد، خفيف شمردن قوت و قدرت دشمن، آزمودن آزموده‌هاى گذشته و غيره، همگى نشان از بى‌توجهى در دقت، چرايى و چگونگى اتفاقات و تحولات دوره اول و بى‌تفاوتى نسبت به ثبت و ضبط اسناد و مدارک نبردها داشت. تأسف برانگيزتر از مرحله قبل، اهمال و مسئوليت گريزى همين طبقه در دوره دوم جنگ‌هاى ايران و روس است که باز به همان سياق گذشته، ما را از آنچه رُخ داده بود و اسباب بروز و ظهور حوادث، محروم کردند.
شايد جالب‌ترين نکته در ادامة اين اهمال تاريخى،‌ داورى‌‌ها و ارزيابى‌ها در دو سده بعد باشد که خيل عظيمى از صاحبان قلم و اهل تاريخ و سياست بدون اِشراف بر ظرائف و دقايق آنچه روى داد، به قلم‌فرسايى و ظريه‌پردازى در باب آثار اين جنگ‌ها بر منطقه، ايران و تحولات اجتماعى ما پرداختند. از اين‌رو، چه بسا بتوان گفت که فقدان شناخت و بى‌دانشى در تحليل رخدادهاى گذشته، براى ايران در سال‌هاى بعد، عوارض و آثار زيانبار ديگرى بر جاى نهاد: جنگ هرات،‌ نبرد بوشهر، جنگ بزرگ (جنگ جهانى اول)، جنگ دوم جهانى و سرانجام جنگ هشت ساله تحميلى، يا نبردهاى مقطعى و محلّى در آذربايجان و تنگستان، يا درخوزستان و خراسان. اينها همه در ادامة جنگ‌هاى ايران و روس اتفاق افتاد، بدون آنکه اهل تاريخ و سياست بتوانند درباره آنها و تحليل و توصيف حوادث درست داورى کنند و در تاريخ‌نويسى جنگ‌هاى دو سده اخير، طرحى نو دراندازند: مکتبى که با اتکا به اصول و قواعد آن بتوان تجزيه و تحليل کرد و تا حد ممکن، از پراکند‌ه‌گويى و آشفته‌نويسى برکنار ماند.
 
دقت در مطالب و عناوين بخش قابل ملاحظه‌اى از اسناد آرشیوهای گشورهای همسایه چون ترکیه  نشان مى‌دهد که همسايگان و بيگانگان، گرچه به طور مستقيم در حوادث جنگ‌هاى ايران و روس درگير نبوده‌اند، اما به آنچه در جريان بوده، توجه بسيار داشته و طى دو سده بعد، در حفاظت و شناسايى آن گزارش‌ها و طبقه‌بندى مدارک کوشا و به اصولى مقيد بوده‌اند.
 
موضوع بازانديشى در حوادث جنگ‌هاى ايران و روس، براى نگارنده که در دورانى مسئوليت مطالعات آرشيوى و تدوين تاريخ ديپلماسى دستگاه سياست خارجى ايران را بر عهده داشت، يکى از دلمشغولى‌هاى شخصى بوده و هست. احساس خاصّى براى پديد آمدن اثرى مستند و ايرانى از حوادث جنگ‌هاى ايران و روس،‌ مرا بر آن داشت تا طيّ آن سال‌ها، براى طرح‌هاى تحقيقى با جمعى از اهل پژوهش قرارداد منعقد کنم که حاصل آن طرح‌ها، مجموعه کتاب‌هايى چون روايت ايرانى جنگ‌هاى ايران و روس، تاريخ نخجوان، تاريخ شيروان،‌ تاريخ اران و مانند اينها بود.
 
اينک سال‌ها پس از آن ايام، براى نگارنده، که خود به سبب اقتضاى شغل، در حاشيه مطالعه و پژوهش در تاريخ، به امر سياست‌ورزى ديپلماسى نيز اشتغال دارد،‌ يک جنبه حائز توجه و عبرت‌آموز اين اسناد و مجموعه‌ها، توجه و دقت در جايگاه قفقاز سدة نوزدهم براى ثباتِ سياست و حکومت ايران است. چنانکه پيشتر اشاره شد، دستگاه سياسى دولت قاجار محيط بين‌المللى آن روزگار را نمى‌شناخت و همين سبب، موجب زوال سرمايه‌ها و فرصت‌ها شد و هم دامنه و عوارض تهديدها را در سال‌هاى بعد براى کشور گسترش داد.
 
قفقاز آن سال‌ها و نقش ژئوپلتيک آن، مصداق جايگاه و موقعيت امروزى خليج‌فارس را براى سياست خارجى معاصر ما دارد: عدم شناخت محيط بين‌الملل و قواعد بازى درون منطقه‌اى در دويست سال پيش، ضايعه‌اى جبران‌ناپذير براى کشور ما به بار آورد و ما اکنون از جمله طاعنان و نقادان آن سياستمدارى‌ها هستيم و دور از انتظار نيست که به سبب همان بى‌اعتنایى به تجربه‌ها و عبرت‌ها که در گذشته بر سنن و رويه‌هاى سياسى حاکم بود، در سال‌هاى نه چندان دور آينده، بر روش و منش کنونى ما نسبت به منطقه جديد خُرده گرفته شود.
بى‌سياستى و کم‌توجهى نسبت به ادعاهاى برخى از حکّام قفقاز، رفتار و مشى متفرعنانه نسبت به واقعيات منطقه، بى‌توجّهى به اسناد هويت و ميراث تاريخى ايران، بى‌اعتنایى به نصايح، مشورت‌ناپذيرى و مسئوليت‌گريزى حاکمان قاجار بايد درسى براى دولتمردان سده‌هاى بعد ايران باشد، تا از آنچه موجب انتزاع سرزمين‌هاى ايرانى قفقاز شد، عبرت آموزند و به دور از تعصبات و يکسويه‌نگرى‌ها از همة توان و استعدادهاى ملى ـ ميهنى بهره گيرند و اساس نظام و کيان ملى ـ مذهبى خود را پاس دارند.
 
اگر ماوراءالنهر، شبه قاره، عراق و قفقاز از مدار سياسى ايران خارج شدند،‌ بايد توجه داشت که کشور ما همواره در معرض تهديدى بزرگتر از حمله خارجى و دخالت بيگانه بوده است؛ تهديدى که بُن آن نه در خارج مرزها و سرزمين‌هاى ايرانى، بلکه در درون هويّت ملّى ما ريشه دوانده است. اهمال در حفاظت ميراث و مستندات ملى،‌ بى‌توجّهى به مکاتب علمى در مطالعات تاريخى و عواملى از اين دست، همگى اجزاى بيمارى خطرناکى است که در درون ما جاى گرفته است.
سیدعلى موجانى

نویسنده خبر

دیپلمات، کارشناس مسائل بین الملل و گروه های اسلامی

اطلاعات بیشتر


نظر شما :