گام به گام تا مذاکره با طالبان
ديپلماسى ايرانى: بحث احتمال مذاکره دولت افغانستان با طالبان موضوعى است که از مدتها پيش در محافل خبرى مطرح بوده اما هر بار يا توسط دولت و يا توسط طالبان تکذيب شده است. تحرکات اخير دولت کرزى و جهت گيرى سياستهاى او در افغانستان احتمال برنامهريزى بلند مدت براى مذاکره با طالبان را بيشتر به واقعيت نزديک کرده است. آخرين اتفاقى که در اين راستا قابل توجه است انتخاب عبدالرئوف ابراهيمى، از اعضاى حزب اسلامى گلبدين حکمتيار به عنوان رئيس مجلس افغانستان است. دکتر نوذر شفيعى، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل شبه قاره اين مسئله را براى خوانندگان ديپلماسى ايرانى بررسى کرده است.
گفتارى از دکتر نوذر شفيعى، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل شبه قاره براى ديپلماسى ايرانى:
بحث مذاکره دولت افغانستان با طالبان امروز در افغانستان يک موضوع داغ است. وقتى صحبت از مذاکره به ميان مىآيد، عمدتا منظور مذاکره اى است که بين دولت افغانستان از يک سو و طالبان از سوى ديگر صورت مىگيرد. بدون ترديد مذاکره بين اين دو به معنى مذاکره ميان حاميان اين دو هم هست. يعنى به هر حال امريکايىها در اين امر دخالت دارند.
بنابراين در واقع مذاکره ميان دولت افغانستان و طالبان به نوعى با هماهنگى حاميان هر کدام از دو طرف اتفاق مىافتد که مهمترين جلوههاى آن يکى شوراى عالى صلح افغانستان بوده است که تاکنون به نتيجه اى نرسيده است. دوم سفر آقاى کرزى به انگلستان است که حتما بخشى از دستور کار مربوط به مذاکره دولت با طالبان است. سوم اجلاس آتى که بناست در ترکيه برگزار شود و فعلا آقاى ربانى به عنوان نماينده دولت افغانستان سرگرم فراهم آوردن زمينههاى مذاکره ميان گروههاى مختلف در ترکيه است.
اما آن چه مهم است توجه به اين نکته است که مذاکره دولت افغانستان با طالبان در اين مقطع زمانى به بحثى داغ تبديل شود؟ به نظر مىرسد که آن چه طرفين را به طرف مذاکره سوق داده در حقيقت برقرارى نوعى موازنه قدرت در صحنه نبرد است. به اين معنا که به نظر مىرسد جنگ ميان جناح امريکا و دولت افغانستان و در مقابل آن جناح طالبان در حال رسيدن به بن بستى است که اين بن بست فقط باعث طولانى شدن جنگ مىشود. و الا موفقيت يا ناکامىهيچ کدام از دو گروه را منجر نمىشود.
علاوه بر اين بن بست به وجود آمده، فشارهايى در داخل ايالات متحده امريکا بر دولت امريکا و فشارهايى در افغانستان هم بر دولت افغانستان و هم بر امريکايىها وارد آمده است. اين فشارها به دليل تلفاتى است که در نتيجه جنگ حادث مىشود. يعنى اگر چه جنگ به بن بست رسيده اما در واقع جنگ ادامه دارد و ادامه جنگ هم منجر به افزايش تلفات مىشود.
لذا براى خروج از اين بن بست و براى جلوگيرى از تداوم اين وضعيت، مذاکره به عنوان يک گزينه در دستور کار قرار گرفته است. اما سعى شده است که بين گروههاى طالبان تفکيکى قائل شوند. به اين معنى که طالبان را به دو گروه ميانه رو و تندرو تقسيم کنند و مذاکره عمدتا معطوف به گروه ميانه رو و جنگ معطوف به گروه تندرو باشد.
مهم ترين و شاخص ترين گروههاى ميانه قاعدتا حزب اسلامى گلبدين حکمتيار و يا بعضى از فرماندهان جهادى است که داراى نيروهايى هستند و در ذيل شبکه طالبان عمل مىکنند. اين نيروها داراى گرايشهاى استقلال طلبانه هم هستند و لذا مىتوانند از طالبان تفکيک شوند. يعنى امريکا سعى کرده که با ايجاد اين انشقاق و جدا کردن بخشى از بدنه طالبان به نوعى طالبان تندرو را تضعيف کند.
درباره اين که آيا اين مذاکرات و روندها به نتيجه اى منجر مىشود يا خير بايد گفت که پاسخ هم مثبت است و هم منفي. به اين شکل که به نظر مىرسد در نهايت بخشى از طالبان ميانه رو از طالبان تندرو جدا خواهد شد. البته اين کار به سختى اتفاق خواهد افتاد چون يک نظام سلسله مراتبى شديد در طالبان حاکم است که جدا شدن هر نيرويى از بدنه طالبان را با مجازات سنگين مواجه مىکند. اما با اين وجود، اين احتمال وجود دارد که بخشى از طالبان از نيروهاى اصلى طالبان جدا شود.
اما نکته نگران کننده اين است که در هر حال اين جدا شدن بخشى از نيروها منجر به خاتمه جنگ نخواهد شد. چرا که در هر حال بخشى از طالبان در کنار القاعده و ساير نيروهاى راديکالى که در گوشه و کنار جهان به خصوص در منطقه قبايلى پاکستان گرد آمده اند، به مبارزات و جنگ ادامه خواهند داد. لذا از اين منظر نمىتوان چشم انداز مثبتى براى خاتمه جنگ در افغانستان ترسيم کرد.
انتخاب ابراهيمى براى رياست مجلس و ارتباط آن با مذاکره با طالبان
در افغانستان مسائل بسيار پيچيده است. با اين که مقر حزب اسلامى حکمتيار در پيشاور است و از خارج از افغانستان به هدايت نيروهاى خود در افغانستان عليه امريکايىهاى حاضر در افغانستان اقدام مىکند، در عين حال به عنوان يک نيروى مستقل در کنار طالبان قرار دارد.
علاوه بر اين بايد به اين نکته توجه شود که اين طور نيست که هر کسى منتسب به حزب اسلامى گلبدين حکمتيار است،خارج از دايره حاکميت و خارج از دايره قدرت قرار داشته باشد. بسيارى از نيروها هستند که به اين حزب وفادار هستند و از فرماندهان اين حزب بوده اند و ممکن است در حال حاضر هم باشند، اما به راحتى در مبارزات انتخاباتى و براى کسب قدرت تلاش مىکنند و به قدرت مىرسند و از قضا مىتوانند جايگاه سياسى برجسته اى هم در ساختار قدرت سياسى در افغانستان به خود تخصيص دهند.
با اين حال مىتوان حضور اين نيروها در ساختار سياسى را تجربه اى عملى براى مذاکره با حزب اسلامى حکمتيار و جدا کردن اين حزب از طالبان دانست. البته همان طور که گفته شد اساسا حزب اسلامى حکمتيار ماهيتا از نيروهاى طالبان جدا است اما چون منافع مشترکى را با طالبان دنبال مىکند، از اين نظر در کنار هم قرار دارند و عليه دولت و نيروهاى امريکايى در افغانستان مىجنگند.
نظر شما :