ارزش هاى / ژئوپلتيک درياى خزر
برخى از صاحب نظران معتقدند که در اکثر نقاط جهان، توليد نفت خام در حداکثر خود قرار دارد و بنابراين از اين پس شاهد کاهش توليد در آن نقاط مانند درياى شمال و يا آمريکاى مرکزى خواهيم بود. استثنا در اين مسÞله چاه هاى نفت عراق، ايران و کمى سعودى است که به حداکثر ظرفيت استخراج تاکنون نرسيده اند.
مسئله تقاضا براى نفت در آينده نه چندان دور، يکى از مهمترين مسائل مطرح در سياست گذارى هاى انرژى در سطح جهان است.
يکى از گزارش ها خاطر نشان مى سازد که در سى سال آينده، پيش بينى مى شود که سرانه مصرف انرژى در کشورهاى پرجمعيتى مانند هند و چين، اگر به مقدار فعلى سرانه انرژى مردم کره جنوبى برسد، آن گاه به تنهايى اين سه کشور متقاضى ۱۲۰ ميليون بشکه نفت در روز خواهند بود. اين رقم را با مصرف فعلى جهان که بين ۶۰ تا ۷۰ ميليون بشکه در روز است، مقايسه نماييد.
علاوه بر بالا رفتن تقاضا براى انرژى در قاره آسيا در سالهاى آينده، به نظر مى رسد که استفاده از نفت خام همچنان تسلط خود را بر سبد حامل انرژى ها حفظ خواهد نمود.
اين سهم در سال ۲۰۲۰ به ۴۰ درصد خواهد رسيد و سهم گاز نيز در حالى که سريع ترين رشد را در سالهاى آينده خواهد داشت از ۲۲ درصددر حال حاضر به ۲۶ درصد در ۲۰۲۰ خواهد رسيد. در اين صورت براى رفع کمبود نفت و گاز به مناطق توليد اين دو محصول بايد توجه نمود و در اين ميان گاز به عنوان تميزترين سوخت فسيلى که کمترين مقدار آلوده کننده اکسيد دوکربن را در فرآيند سوختن توليد مى نمايد، مورد تقاضاى بسيار قرار گرفته است.
مجموع ذخاير ثابت شده گاز جهان در انتهاى ۲۰۰۲ بالغ بر ۱۵۶ تريليون مترمکعب بوده است. توليد گاز طبيعى در ۲۰۰۲ مجموعاً ۲۵۲۸ ميليارد مترمکعب بوده که نسبت به سال قبل ۴/۱ درصد افزايش نشان مى دهد. در ابتداى قرن بيست و يکم، استفاده از گاز سريع ترين رشد را در ميان حامل هاى انرژى داشته است. پيش بينى مى شود که سهم گاز از ۲۳ درصد در سال ۲۰۰۰ به ۲۸ درصد در ۲۰۳۰ برسد.بدين ترتيب درياى خزر از لحاظ ژئوپلتيک انرژى نقش خاص پيدا مى نمايد.
درياى خزر داراى بزرگترين منابع شناخته شده اى است که در آخرين تلاش بشر براى رسيدن به منابع بيشتر و درازمدت تر انرژى کشف شده است. بنابراين منابع انرژى خزر آخرين جبهه نبرد انسان و طبيعت براى کشف ذخاير جديد است.
از لحاظ گاز مسÞله آنگاه جالب تر مى شود که بدانيم روسيه و ايران ۵۲ درصد از منابع جهانى گاز را در اختيار دارند و اگر اين دو کشور بتوانند در درياى خزر نيز منابع گازى جديدى را کشف نمايند، آن گاه توازن انرژى در سطح جهانى به نفع منطقه خزر تغيير خواهد نمود. اين در موقعيتى است که در اروپا نياز به گاز به عنوان يک سوخت پاکيزه هر روز بيشتر مى شود.
در اين ميان اما مسÞله مهم انتقال گاز به بازارهاى مصرف است. به قول يکى از مقامات شرکت اکسون موبيل، گاز خزر مثل بوسه مرگ است. شما نمى توانيد آن را در محل استفاده نماييد، شما نمى توانيد آن را صادر کنيد. شما نمى توانيد نيز آن را فراموش کنيد. شرکتهاى متخصص در امر توليد گاز معتقدند که قراردادهاى گاز با توجه به ذات اين ماده که نگهدارى و انتقال آن را بسيار سخت تر از نفت نموده، نياز به دقت بيشتر داشته و در عين حال مدت قرارداد نيز مى بايد درازمدت تر باشد.
با توجه به تمامى عوامل به نظر مى رسد که همچنان قيمت نفت درياى خزر در بازارهاى مصرف گران باشد. بدان دليل که اولاً هزينه تمام شده نفت در درياى خزر گران است. به قولى اگر قيمت نفت در بازارهاى جهانى بالاتر از ۲۵ دلار در هر بشکه باشد، آن گاه نفت درياى خزر براى توليد کنندگان جذاب خواهد بود. ديگر آن که هزينه هاى حمل و نقل نفت در خزر به بازارهاى جهانى با نفت خليج فارس قابل مقايسه نيست.
نگاهى دوباره به نفت و گاز خزر
نگاهى دوباره به نفت و گاز خزر، نشان از برملا شدن واقعيت هاى جديدى است که جهان از آشکار شدن آنها حيرت کرده است. حيرت از آن جهت که چگونه دستگاه روابط عمومى و رسانه اى آمريکا مى تواند تا اين اندازه واقعيات را قلب و آنچه که به نفع شرکت هاى بزرگ نفتى است به خورد مردم دنيا بدهد. بالاخره معلوم شد که نفت منطقه خزر، نمى تواند اين منطقه را يک خليج فارس دوم بنمايد و همچنين نمى تواند از لحاظ توسعه اين منطقه را از عقب ماندگى نجات دهد.
کل ذخاير اثبات شده نفت مى تواند حداکثر ۵۰ ميليارد بشکه باشد و اين يعنى ۴ درصد کل ذخاير جهانى و اين نمى تواند بازار انرژى جهانى را به تسخير خود درآورد. اما مى تواند تÞثيرگذار باشد. «استيومان» مدير کل وزارت امور خارجه آمريکا در سياستگذارى انرژى در درياى خزر معتقد است که در سال هاى آينده قزاقستان خواهد توانست حداکثر سالانه ۳۰ ميليارد دلار از نفت و گاز به دست آورد، ترکمنستان ۲ ميليارد دلار که با توجه به جمعيت ۴ ميليونى آن قابل توجه است.
در مورد درياى خزر نگاه ديگرى نيز وجود دارد که حاکى از آن است که بازى بزرگ در خزر تمام شده است.
بدين معنى که حوزه هاى نفتى خزر آنچنان که آمريکا تبليغ مى نمود، جذاب نيستند و ديگر آن که با ساخت خط لوله هاى تنگيز- نوروسيسک و باکو- تفليس- جيهان، رقابت استراتژيک براى خطوط لوله نيز تمام گشته است. «کالين کميبل»، زمين شناس نفت مى گويد که اکتشافات اخير در دياى خزر نوميدکننده است. مقدار نفتى که اکنون ثابت شده است در اين منطقه وجود دارد و نوع آن از لحاظ کمى و کيفى، کمتر از آن است که حدس زده مى شد.
نکته ديگر نگاه سياستمداران در واشنگتن است که پس از وقايع ۱۱ سپتامبر توجه سابق و بخصوص کابينه کلينتون را نسبت به خزر ندارند. از دلايل اين تغيير ديدگاه، همکارى نزديک و صميمانه روسيه و آمريکا در صحنه انرژى است که نياز آمريکا به نفت کم و پرهزينه خزر را کمتر مى سازد. در يک مقاله که نويسنده آن دستيار سابق وزارت خارجه آمريکا در سياستهاى انرژى است، اين چنين گفته مى شود که ده سال تمرکز بر خزر بس است. اين منطقه ديگر اهميت درجه اول براى آمريکا ندارد.
اين نويسنده خاطرنشان ساخته است که دلايل تمرکز سياستهاى آمريکا در منطقه اوراسيا بر روى خزر همگى تغيير نموده است. از جمله اگر آمريکا در گذشته نمى خواست که نفت و گاز از طريق روسيه به بازار آزاد برسد، اکنون بيشتر مايل است که با روسيه همکارى نمايد.
ديگر آن که پس از ۱۱ سپتامبر، تمرکز بر مبارزه عليه تروريسم افزونى يافت. کشورهايى که در منطقه از لحاظ اين مبارزه اهميت بيشترى دارند، عبارتند از قرقيزستان، ازبکستان و گرجستان. اين کشورها از لحاظ انرژى حرفى براى گفتن ندارند. سوم آن که هزينه ريسک سياسى براى سرمايه گذارى در کشورهايى نظير قزاقستان افزايش يافته است.
استراتژى آمريکا در منطقه درياى خزر
در روزهاى آخر سال ۲۰۰۰، وزارت انرژى آمريکا در ارزيابى خود از بازار جهانى نفت تجديد نظر کرده و نتيجه گيرى کرد که موقعيت ذخاير نفت سازمان همکارى هاى اقتصادى و توسعه کمتر از مقدارى است که قبلاً برآورد نموده است. همچنين در سه دهه گذشته هيچ گاه مقدار ظرفيت اضافى بدون بهره بردارى در بخش توليد نفت به اين مقدار کم نبوده است.
اصولاً در سطح کلان، استراتژى آمريکا براى تÞمين انرژى در دوره رياست بوش و با توجه به دخالت ديک چنى در امور نفتى، بر سه پايه استوار است: اول، اجازه دادن به شرکتهاى آمريکايى براى افزايش توليد داخلى آمريکا از طريق کم نمودن ماليات و مجوز حفارى در نقاطى مانند ساحل غربى آلاسکا که قبلاً به خاطر حفظ حيات وحش و مسايل زيست محيطى از اين کار جلوگيرى شده بود و همچنين خليج مکزيک.
دوم، از بين بردن محدوديت هايى که باعث محروميت بازار آمريکا از دستيابى به منابع نفتى کشورهايى مانند ايران، عراق و ليبى مى گردد. اين کار به وسيله عادى سازى روابط با ليبى و اشغال نظامى عراق امکانپذير شد. در مورد ايران به نظر مى رسد که مقامات آمريکايى به دنبال کمتر نمودن نقش منابع نفت و گاز ايران در بازار جهانى از طريق محدود نمودن سرمايه گذارى هاى کلان در اين کشور هستند.
ايران از نگاه آمريکا در درياى خزر نبايد فعال بوده و نبايد خطوط لوله از مسير اين کشور بگذرند، زيرا حضور ايران در صحنه انرژى و عبور آن در خليج فارس کاملاً همراه با تسلط است و آمريکايى ها مايل به حضور ايران در بازار انرژى خزر نيستند. استراتژى آمريکا در منطقه درياى خزر براساس دو دسته اهداف بلند مدت و کوتاه مدت طراحى شده است.
از اهداف بلند مدت آمريکا در اورآسيا، مهار ايران است. ايران يک کشور عميقاً ژئواستراتژيک است و در تعريف آن گفته اند که به لحاظ آن که کشورى با امکان دسترسى به آبهاى آزاد است، به سادگى قابل محاصره شدن نيست و چون موانع طبيعى کوهستانى در اکثر مرزهاى خود دارد بدون کمک همسايگان قابل حمله نيست و با پيروزى انقلاب اسلامى عنصر اراده نيز به امتيازات ژئوپلتيکى ايران افزوده است.
نکته ديگر نفوذ نظامى آمريکا در منطقه خزر است که به تدريج و با بهانه هايى مانند آموزش نيروهاى نظامى و يا برگزارى مانورها پيگيرى مى گردد. تاکنون همه کشورهاى آسياى مرکزى و قفقاز بجز تاجيکستان عضو پروژه مشارکت براى صلح وابسته به ناتو گرديده اند. مانورهاى مشترک آمريکا، ازبکستان و قزاقستان همه ساله انجام شده و گارد ساحلى قزاقستان در آمريکا آموزش ديده و ارتش جمهورى آذربايجان و مغولستان در برنامه هاى آموزشى در آمريکا شرکت کرده اند. علاوه بر آن آمريکا قايقهاى گشتى ساحلى به قزاقستان اهدا نموده و ترکيه نيز يک کشتى جنگى به آذربايجان فرستاده است.
تÞثير واقعه ۱۱ سپتامبر بر درياى خزر
حوادث نادر در ماههاى شهريور و مهرسال ۱۳۸۰ از جمله حمله به نيويورک و واشنگتن، اعلام جنگ آمريکا عليه تروريسم و لشگر کشى آمريکا و انگلستان به افغانستان تÞثيرات جدى در روابط بين الملل و تعامل ميان کشورها در سطح جهانى داشته است. تÞثيرات و پيامدهاى اين وقايع در درياى خزر از قرار زير است:
۱- برخى از صاحبنظران هدف اصلى از حمله آمريکا به افغانستان را دستيابى به منابع عظيم نفت و گاز منطقه خزر و آسياى مرکزى دانسته اند. بايد گفت که گرچه حضور نظامى آمريکا در منطقه آسياى مرکزى و تکميل آن توسط برنامه گسترش ناتو به شرق در قفقاز، دسترسى به منابع درياى خزر را نيز به همراه دارد، اما مشکل بتوان گفت که هدف اساسى غرب از لشگرکشى به افغانستان بتواند چنين موضوعى باشد. کل ذخاير نفت و گاز درياى خزر ۳ درصد از منابع انرژى جهان است و بازى آمريکا در منطقه احتمال بى ثباتى در کشورهاى اسلامى و بخصوص کشورهاى عربى را افزايش داده است.
بنابراين منطقى نيست که آمريکا براى دسترسى به ۳ درصد از منابع جديد انرژى، منطقه اى با ۶۰درصد سهم از انرژى جهان يعنى خليج فارس را با افزايش احتمال آشوب و ناامنى مواجه سازد.
۲- ليکن به نظر مى رسد که حمله آمريکا به افغانستان علاوه بر سياستهاى اعلامى مانند برچيدن لانه تروريسم، با هدف حضور نظامى آمريکا در آسياى مرکزى قرين باشد. به لحاظ ژئوپلتيک، هرگونه حضور غرب در آسياى مرکزى، به معناى شکاف انداختن مابين چهار قدرت منطقه اى، يعنى روسيه، چين، هند و ايران مى باشد و دستيابى به چنين هدفى براى غرب و بخصوص آمريکا ارزشمند و در عين حال پرهزينه است.
۳- حمله آمريکا به افغانستان در حوزه خزر داراى پيامد جدى در ارتباط با خطوط لوله انتقال نفت و گاز مى باشد. موقعيت افغانستان به گونه اى است که يکى از ارزانترين طرق حمل گاز به وسيله خط لوله از مناطق گازخيز ترکمنستان، ازبکستان و قزاقستان به درياى عرب و اقيانوس هند را امکان پذير مى سازد.
بايد توجه داشت که رشد مصرف انرژى در دهه هاى آينده در آسياى شرقى و آسياى جنوب شرقى از ديگرنقاط جهان بيشتر است و اين خط لوله مى تواند تقاضاى رشد يابنده در آسيا را جبران کند. شرکت نفت آمريکايى يونوکال از ابتداى به قدرت رسيدن طالبان در کابل فکر ساخت خط لوله گاز ترکمنستان- پاکستان را داشت.
اين شرکت براى اين کار مبلغ ۲ ميليارد دلار در نظر گرفته بود. تنها پس از شکست طالبان در تسخير تمامى افغانستان و افشاى چهره آنان به عنوان گروه ضد حقوق بشر و انتقاد مجامع مختلف در ۱۹۹۸ بود که يونوکال اعلام نمود، از اين پروژه دست کشيده است. مطالعات پروژه انجام شده و متناسب با اوضاع افغانستان، هر زمان ممکن است که مجدداً عمليات اجرايى آن شروع شود.
۴- يکى از برندگان حمله آمريکا به افغانستان، روسيه بود. برخى از صاحبنظران معتقدند که روسيه با علم به اين که آمريکا در باتلاق افغانستان زمينگير خواهد شد، به نوعى سعى در همراهى کردن و شرکت در ائتلاف ضد تروريسم را دارد.
برخى ديگر عنوان مى نمايند که پوتين بدين نتيجه رسيده بود که مقاومت رودررو در برابر آمريکا، براى روسيه امکان پذير و خلاف منافع ملى آن مى باشد و مناسب است که روسيه با عضويت در ناتو، بستن پايگاههاى کنترل الکترونيک در کوبا، اجازه دادن به آمريکا براى حضور در آسياى مرکزى و قفقاز و شرکت در ائتلاف ضد تروريسم، علاوه بر ريشه کن نمودن افراطيون اسلامى در چچن، ديگر مناطق فدراسيون روسيه، آسياى مرکزى و قفقاز از مزاياى پيشنهادى توسط غرب به کشورهاى همراه با مبارزه با تروريسم مانند عضويت در سازمان تجارت جهانى، استفاده از کمکهاى پولى بلاعوض، استفاده از لابى يهوديان و نفوذ در سازمانهاى بين المللى مالى بهره برد.
در هر دو صورت، روسيه برنده بحران اخير است. با فرض صحت گفته فوق، يکى از اهداف روسيه در دوره جديد روابط خويش با آمريکا که بدان نام «روابط بعد از دوره پايان جنگ سرد» نهاده اند، فعال نمودن سياست خود در درياى خزر است. روزنامه هرالدتريبيون در گزارش ۸ آبان ۱۳۸۲ خود مى نويسد که کاندوليزا رايس مشاور امنيت ملى آمريکا گفته است که به دنبال کاهش و يا تحت فشار قرار دادن منافع روسيه در منطقه خزر نيست. در عوض روسيه از آمريکا خواسته است که به اين کشور فضاى بيشترى براى مانور در بخشهاى اقتصادى و انرژى در درياى خزر بدهند.
۵- روسيه در عين حال به عنوان يکى از راههاى امن توليد و انتقال نفت و گاز خزر درآينده براى آمريکا مطرح است. در زمانى که يکى از احتمالات در سياستگذارى آمريکا- ولو ضعيف- مختل شدن جريان نفت و گاز خليج فارس ذکر مى شود، روسيه به عنوان جايگزين هر چند که توان رقابت کامل با خليج فارس را ندارد مطرح مى شود. پوتين در سياستهاى خود در مورد همکارى کامل با غرب در جريان مبارزه با تروريسم، تعهد خود در مورد عرضه بيشتر انرژى را مطرح ساخته است.
۶- يکى ديگر از امتيازاتى که روسيه در ارتباط با منطقه خزر به دنبال آن است، تمام شدن بحران چچن است. چچن آرام به روسيه امکان آن را مى دهد که علاوه بر خطوط لوله بجا مانده از شوروى سابق در منطقه، اکتشافات و همچنين خطوط لوله جديدى در مناطقى مانند آذربايجان، داغستان، آبخازيا و گرجستان فراهم نمايد. در حالى که پوتين با ارائه يک سياست خشن در ۱۹۹۹ به کاخ کرملين راه يافت.
تجربه نشان داد که او آنچنان که قول داده بود نتوانست در مارس ۲۰۰۰ بحران چچن را به پايان برساند. اکنون و در سايه مبارزه آمريکا با تروريسم تمامى کشورها هر کدام به نوعى به دنبال گروههاى تروريستى عليه خود هستند. روسيه در ازاى همکارى با آمريکا تاکنون توانسته است نام گروههاى چچنى را نيز در فهرست مهمترين گروههاى تروريستى جهان منتشره توسط وزارت خارجه آمريکا ثبت نمايد و اکنون نيز به دنبال آن است که با زير فشار قرار دادن گرجستان از طريق نظامى و همچنين تحولات آبخازيا و تحقير شواردنادزه، راه را براى يک سياست محکم تر در برخورد با چچنى ها هموار نمايد.
از مجموع مطالب فوق اين چنين نتيجه گيرى مى گردد که درياى خزر هم اکنون ديگر اهميت سابق را براى يکى از بازيگران يعنى آمريکا ندارد. پس از حمله قواى آمريکايى و بريتانيايى به عراق يکى از منابع تÞمين کننده نفت وارداتى آمريکا مى تواند عراق باشد. تحليلهاى گوناگون بر اين نظر مشترک است که صادرات نفت عراق مى تواند تا ۲۰۰۵ به ۳ ميليون بشکه در روز برسد.
در حالى که صادرات نفت خزر در حال حاضر کمتر از ۸۰۰ هزار بشکه در روز بوده و در ۲۰۰۵ اين مقدار حداکثر به ۵ ميليون بشکه در روز مى رسد. نکته ديگر همکارى بى دريغ روسيه در زمينه انرژى با آمريکاست. در ملاقات اخير رؤساى جمهور دو کشور در واشنگتن، رئيس جمهور روسيه اعلام کرد که هدف روسيه رسيدن به تÞمين ۱۰ درصد از واردات نفت آمريکاست.
و آخرين نکته آن که به نظر مى رسد که با تعيين خطوط لوله ارسال نفت و گاز خزر به خارج از منطقه رقابت استراتژيک براى حداکثر نمودن منافع هر يک از بازيگران به انتهاى خود رسيده است. خطوط لوله ساخته شده از جمله تنگيز- نوروسيسک، باکو- نوروسيسک، باکو- سوپسا و خطوط در حال ساخت باکو- تفليس- جيهان و نکا- رى تمامى نفت توليدى از خزر را مى توانند صادر نمايند- بنابراين جايى براى رقابت باقى نمانده است. به عبارت ديگر بازى بزرگ تمام شده است.
در صورتى که اين نظريه صحيح باشد که منابع نفت و گاز درياى خزر ديگر اهميت حياتى براى آمريکا ندارد، مى توان به دوران پس از آمريکا در اين دريا فکر نمود. به نظر مى رسد که اين تحول داراى پيامدهاى زير است:
۱- آهنگ توسعه در کشورهاى منطقه آهسته تر مى گردد، به رغم سياستهاى تهاجمى آمريکا در اين منطقه نبايد از نظر دور داشت که واقعيت حاکى از آن است که حضور آمريکا و کمکهاى اين کشور به دولتهاى حاشيه خزر باعث شتاب بخشى در برنامه هاى رشد اقتصادى اين کشورها گرديده است. آمريکا داراى سابقه و تجربه ممتد در برنامه هاى کمک اقتصادى به ساير کشورها در يکصد سال اخير است. تنها ايران از اين کمکها محروم بوده است. واقع گرايى در آمار مربوط به منابع انرژى باعث کاهش روند سرمايه گذارى در خزر خواهد گرديد.
۲- بازيگران اصلى منطقه عبارت خواهند بود از: ايران و روسيه. ايران در غياب آمريکا مى تواند نقش طبيعى و تاريخى خود را ايفا نمايد؛ نقشى که هم به لحاظ فرهنگى در ادامه تاريخ ،مردمان اين کشور به عهده دارند و همچنين نقش اقتصادى که جغرافيا به گردن اين کشور انداخته است.
۳- در غياب حضور آمريکا، فضاى جديدى براى حل برخى از مشکلات و منازعات منطقه اى فراهم مى گردد. بخصوص منازعات منطقه اى منجمد همچون قره باغ، آبخازيا، اوستيا، اختلافات مابين تالشى ها و دولت آذربايجان. ايران در مورد پايان دادن به مناقشه قره باغ داراى ظرفيت مناسبى است که تاکنون از آن استفاده نشده است.
۴- رژيم حقوقى درياى خزر مى تواند زودتر تکميل گردد. عدم وجود فشارهايى از طرف آمريکا و شرکتهاى نفت و گاز آن، به نوعى به همگرايى مابين کشورهاى منطقه اى کمک مى نمايد. در آخرين تحول از اين دست در ۱۳ آبان ۱۳۸۲، کنوانسيون زيست محيطى درياى خزر در تهران به امضاى ۴ کشور ايران، روسيه، قزاقستان و جمهورى آذربايجان رسيد و دو روز بعد ترکمنستان نيز آن را امضا نمود.
۵- مدل هاى جديد روند توسعه براى کشورهاى منطقه مطرح مى گردد. اين مدلها مى توانند از نوع دوگانه رشد اقتصادى انبساطى همراه با انقباض سياسى تجربه شده در چين، مدل توسعه ليبراليستى از نوع ترکيه، خصوصى سازى تدريجى مانند روسيه و يا توسعه همراه با توجه به عوامل فرهنگى- تاريخى مانند ايران باشند.
۶- نهادهاى مدنى در جوامع مختلف خزر دوباره فعال خواهند شد. واقعيت آن است که هجوم سياسى و نفتى آمريکا به منطقه باعث شکل گيرى و حمايت از نهادهاى غيردولتى مدرن گرديد که در جوامع مسلمان داراى نقش برجسته اى نيستند. در عوض نهادهايى مانند مساجد، هىÞت هاى مذهبى، تشکل هاى محلى به کلى ناديده گرفته شدند. رشد طبيعى اينگونه سازمانها به برقرارى ثبات کمک مى نمايد.
نظر شما :