محمد صدر: با تبليغات و شعار نمى‌توان سياست خارجى را اداره کرد

۲۰ دی ۱۳۸۹ | ۱۶:۳۶ کد : ۹۹۳۱ سرخط اخبار
محمد صدر: با تبليغات و شعار نمى‌توان سياست خارجى را اداره کرد
معاون پيشين عربى – آفريقايى وزير خارجه گفت: سياست خارجى امام(ره) تماماً عقل و تدبير بود و اگر مشکلى و ضعفى پيش مى‌آمد خود امام(ره) اولين نفر بود که تصحيح مى‌کرد. اين مردانگى و اتکا به نفس بالا را امام داشت.

به گزارش ايسنا سيدمحمد صدر درباره جايگاه مسايل سياست خارجى در دوره حيات سياسى پيش از انقلاب و مبارزات حضرت امام(ره) يادآور شد: دربحث سياست خارجى مهمترين مشکلى که رژيم شاه داشت بحث وابستگى بود. تحت سلطه و وابستگى به اين معناست که سياست خارجى درجهت منافع مردم و کشور و در جهت تامين منافع ملى نيست. يعنى حکومت يک حکومت وابسته است و پايگاه خودش را داخل نمى‌بيند و طبيعى است استراتژى‌هايش در جهت تامين منافع دولت خارجى است چون فکر مى‌کند توسط آن‌ها سرکار آمده و ادامه حکومتش هم به واسطه حمايت‌هاى همان دولت خارجى است.

وى ادامه داد: اين بحث خيلى جدى است، يعنى نه تنها بعد اقتصادى، سياسى و فرهنگى دارد حتى به لحاظ روانشناختى مهم است، رضا شاه هم‌اين‌گونه بود اما در مورد محمدرضا موضوع جدى‌تر بود، اين‌ها چون ميدانستند توسط انگليس بر سر کار آمده‌اند قدرت آن‌ها را در حفظ ونگهدارى خودشان بيشتر از آن‌چه بود مى‌ديدند، يعنى احساس مى‌کردند که به محض اين‌که توجه آن‌ها برداشته شود ساقط مى‌شوند و به اين دليل بود که رژيم پايگاه داخلى نداشت و هر موقع حرکتى عليه شاه مى‌شد فکر مى‌کرد دست عوامل خارجى در آن دخيل است.

وى افزود: در مورد خود انقلاب اسلامى هم مثلاً شاه کنفرانس گوادالوپ را به عنوان پايان حمايت آمريکا وغرب از خودش مى‌گرفت و از آن طرف هم فکر مى‌کرد که امريکا و غرب با امام ساخت و پاخت کرده‌اند. اين توهم توطئه آن‌قدر زياد بود که شاه و رژيم، خودشان را سايه غرب و آمريکا مى‌دانستند که اگرآن‌ها نباشند اين‌ها هم که سايه‌اند نيستند. به اين خاطر کوچکترين حرکت‌ها، نه تنها استراتژى کلان بلکه تاکتيک‌ها کاملاً در جهت تامين منافع امريکا و غرب بود و من تقريبا به اين نتيجه رسيدم در مرحله‌اى که آمريکا مى‌خواهد شاه را به حمايت و همکارى و همنوايى با اسراييل توصيه کند شايد شاه خيلى دوست نداشت با اسراييل رابطه داشته باشد. مى‌دانيد که شاه على رغم اينکه از متحدين درجه يک اسراييل بود اما رابطه علنى همراه با تبليغات نداشت. او تشخيص مى داد که رابطه با اسراييل چه در داخل و چه در جهان اسلام برايش منفى است اما چرا نفت اسراييل را تامين کرد و ارتباط داشت و در جهت مخالفت با اعراب به ويژه بعد از جنگ‌هايى که رخ داد حرکت کرد؟

معاون پيشين عربى – آفريقايى وزير خارجه خاطرنشان کرد: علت آن خواست امريکا بود. آمريکا مى‌گفت اگر مى‌خواهى از حمايت ما برخوردار باشى بايد با اسراييل رابطه برقرار کنى و امنيت اسراييل براى من مهم است و قدرتى مثل ايران بايد از آن حمايت کند. پس ميزان وابستگى آن‌قدر بود و شاه آن‌قدر خود را نسبت به آنان وابسته مى‌ديد که حتى على‌رغم اين‌که مى‌فهميد ارتباط با اسراييل به نفع‌اش نيست اما انجام مى‌داد. شاه آن‌قدراز اسراييل حمايت کرد که برخى از کشورهاى عربى به ايران مى‌گفتند اسراييل بزرگ. اسراييل کوچک سرزمين اسراييل است چون کوچکتر است و ايران چون بزرگتر است اسراييل بزرگ بود.

وى گفت: واقعاً بزرگترين متحد منطقه‌اى اسراييل شاه بود حالا بحث نفت و اقتصاد وابسته بماند تمام اين‌ها به اين دليل بود که شاه فکر مى‌کرد براى اين‌که بماند بايد تمام نسخه‌هاى پيچيده شده از لندن و در يک مقطعى از واشنگتن را اجرا کند؛ اين يعنى دولت زير سلطه، دولتى که استراتژى‌هايش خارج از مرزهايش تدوين مى‌شود. امام در سياست خارجى همين را هدف قرار مى‌دهد. بر همين اساس اعتراض به بحث وابستگى شاه و رژيم به غرب و انگليس وعدم توجه به منافع ملى و پيشرفت و توسعه کشور و بر باد دادن منابع زير زمينى و استبداد داخلى و تخريب فرهنگ ملى و دينى ايران توسط حاکميت فرهنگ غربى ترسيم کلى سياست خارجى امام قبل ازانقلاب است.

وى درباره روند تحولات در تثبيت انقلاب و آغاز ارتباطات خارجى در شرف پيروزى انقلاب اظهار کرد: مقطعى که دکتر يزدى، قطب‌زاده و بنى‌صدر وزير خارجه شدند يک سال و نيم طول کشيد. بعد از تثبيت جمهورى اسلامى در دوران نخست وزيرى شهيد رجايى من کارم را با ايشان در وزارت خارجه شروع کردم. وقتى بنى صدر رييس‌جمهور و شهيد رجايى نخست وزير بود، در کابينه رجايى براى معرفى وزراى خارجه، اقتصاد و دارايى و بازرگانى با هم به توافق نرسيدند که بعد وازرت بازرگانى را به توافق رسيدند ولى دوتاى ديگر نه. مجلس مسووليت اين دو وزارتخانه را به نخست وزير داد. در حالى که آقاى رجايى نخست وزير بود سرپرست وزارت خارجه و وزارت اقتصاد و دارايى هم شد. من درنخست وزيرى بودم و آقاى رجايى از من خواستند که با هم به وزارت خارجه برويم و به قول ايشان وزارت خارجه را درست کنيم. به من هم گفتند که با هم مى‌رويم آن‌جا را درست مى‌کنيم شما شش ماه آن‌جا باشيد، دوباره پيش خودم در نخست‌وزيرى بر مى‌گرديد که بعد ايشان شهيد شدند و من در وزارت خارجه ماندگار شدم؛ بنابراين مقطعى که من وارد وزارت خارجه شدم پانزده خرداد سال 60 بود

صدر افزود: در به رسميت شناختن انقلاب تا آن‌جايى که من در ذهنم است ظاهرا پاکستان اولين کشور است و بعد ساير کشورها در عرض چند روز اين کار را کردند و خيلى تقدم و تاخر روشنى نداشت و همه به رسيمت شناختند و مساله اى نبود. اسراييل که تکليف‌اش روشن بود و تنها جايى که امام حساسيت داشت امريکا بود. جالب اين‌که امام نسبت به امريکا به دليل عملکردهاى توسعه‌طلبانه و سلطه‌جويانه‌اش در ايران حساسيت داشت اما رابطه با امريکا قطع نشد و اين‌جا سفارتخانه داشت و ديپلمات‌هايش فعال بودند و على‌رغم حملات تبليغاتى امام به امريکا اين روابط قطع نشد و سفارتخانه‌ها بسته نشدند و اين قضيه ادامه داشت تا زمانى که شاه به آمريکا رفت. شاه که فرار کرد ابتدا به مصر و پاناما و پس از مدتى به امريکا رفت و دراين زمان تحليلى بود که امريکايى‌ها در حال توطئه‌اند که مثل کودتاى 28 مرداد شاه را برگردانند و در همين فضا بود که دانشجويان مسلمان پيرو خط امام سفارت امريکا را گرفتند.

وى ادامه داد: پس رابطه با همه کشورها در دستور کار بود، منتها نظراتى بود که مثلاًُُُ ما چون کشور مسلمانيم بايد با کشورهاى مسلمان و کشورهاى عربى بيشتر رابطه داشته باشيم و حساسيتى هم نسبت به روابطه با کشورهاى اروپايى وجود نداشت فقط امريکا بود که آن هم حتى وقتى سفارتخانه آمريکا را گرفتيم ايران و امام روابط را قطع نکردند و آن‌ها بودند که قطع رابطه کردند. در عرصه بين‌المللى اين پرسش مطرح بود که بعد از انقلاب، ايران به بلوک شرق خواهد پيوست يا بلوک غرب و متحدين‌اش چه کسانى خواهند بود؟ يکى ازمسايل مهم تنظيم رابطه بين شرق و غرب بود. يکى از شعارهاى انقلاب ما نه شرقى نه غربى بود و اين‌که اين را چگونه بايد تنظيم کرد. همين اندازه‌اى که امام نسبت به آمريکا حساسيت داشت گروه نهضت آزادى و مرحوم مهندس بازرگان به شوروى داشتند و حتى فکر مى‌کنم که اين جمله مرحوم بازرگان بود که اگر امريکا شيطان بزرگ است، شوروى شيطان اکبر است. بالاخره در ايران انقلاب شده بود و مثل بقيه انقلاب‌هاى دنيا که کمونيستى بود و معمولا ازجانب شوروى و چين حمايت مى‌شدند نبود و به معناى واقعى يک انقلاب مستقل بود و اين استقلال را مى‌بايست نشان مى‌داد.

وى گفت: آن‌هايى که خيلى ضد شوروى بودند اين برداشت را داشتند که براى نشان دادن استقلال بايد عين همان برخوردى که با امريکا مى‌شود بايد با شوروى هم بشود. اين نظر به چند دليل از نظر سياست خارجى پذيرفته شده نبود. اول اين‌که شوروى همسايه ايران بود و اين خودش ملزوماتى دارد. دوم اين‌که درست است که شوروى سلطه‌گر بود اما سابقه تاريخى‌اش در ايران مثل سابقه امريکا نبود. پس در ديپلماسى تعريف نمى‌شد که مثلا رابطه ايران و امريکا وقتى قطع شد بايد با شوروى قطع رابطه کرد و ديپلمات‌ها اين را در جهت منافع ايران نمى‌دانستند.

معاون پيشين عربى – آفريقايى وزير خارجه يادآور شد: بعداز مدتى هم جنگ شروع شد، قبل از شروع جنگ شوروى يکى از حاميان تسليحاتى صدام بود يعنى عراق يکى از مناطق نفوذى شوروى در خليج فارس بود. شوروى تقريباً غير از عراق هيچ پايگاه نفوذى در خيلج فارس نداشت و همه پايگاه امريکا بودند. پس وقتى جنگ شروع شد به گونه‌اى بايد عمل مى‌شد که تا جايى که ممکن است حمايت‌هاى شوروى از عراق برداشته شود. ايران به واسطه موضوع اشغال افغانستان به اندازه کافى سياست‌هاى ضد شوروى داشت. به همين دليل شعار مرگ بر آمريکا و مرگ بر شوروى با هم گفته مى‌شد و يکى از مشکلات ما هم در وزارتخانه اين بود که در هر مراسم و هر برنامه‌اى که بود سفير شوروى بعدش مى‌آمد و اعتراض مى‌کرد که ما که حامى شماييم و چرا هر جا که مرگ بر آمريکا مى‌گوييد مرگ بر شوروى هم مى‌گوييد.

وى افزود: اما واقعاً هم ما نسبت به اين قضيه حساس بوديم. خود امام هم نسبت به قضيه افغانستان حساس بودند. من مديرکل امور اروپا-آمريکا بودم و شوروى هم در حوزه من بود. من براى اولين بار در جمهورى اسلامى به شوروى رفتم و براى اولين بار به عنوان يک ديپلمات ايرانى با آندره گرميکو ملاقات کرد. او مهم ترين وزير خارجه شوروى بود و آن زمانى که من با او ملاقات کردم 26-25 سال بود که وزير خارجه اتحاد جماهير شوروى بود که نصف دنيا را اداره مى‌کرد. آن‌جا ما از کمک‌هاى آن‌ها به صدام و حمايت‌هاى تسليحاتى‌شان گله کرديم و او رسماً به من گفت که "انقلاب شما که پيروز شد ما تا جايى که مى‌توانستيم حمايت کرديم. ما قبل از شما و در زمان شاه تامين کننده تسليحاتى عراق بوديم و ارتش عراق وابسته به شرق بود اما روزى که عراق حمله نظامى را به شما شروع کرد ما با آن مخالف بوديم و به صدام گفتيم که نکند، گوش نداد و به همين دليل ما کل فروش و کمک‌هاى تسليحاتى را از شروع جنگ عليه شما به عراق قطع کرديم. تا يک سال بعد از جنگ هم ادامه داديم و هيچ کالاى نظامى جديدى به عراق نداديم اما بعد از يک سال ديديم که شما نحوه برخوردتان با مثل برخورد با امريکاست و براى ما که از شما حمايت کرديم هيچ امتيازى قايل نيستيد و به همين علت پس از يک سال شروع کرديم". او اين مطالب را به همين صراحت گفت و اصلاً ديپلماتيک هم حرف نزد.

وى ادامه داد: مى‌خواهم بگويم درست است که ما رابطه‌مان را با شوروى قطع نکرديم اما سياست‌هايش را در منطقه و مخصوصاً در افغانستان خيلى به چالش مى‌کشيديم و برخورد مى‌کرديم و آن‌ها هم مى‌دانستند که حمايت‌هاى ايران خيلى براى‌شان سنگين است و اين حمايت‌ها فقط سياسى نبود، نظامى، تبليغاتى و اقتصادى بود در واقع حمايت‌ها در قضيه افغانستان همه‌جانبه بود. امام به هيچ وجه حاضر نشد منافع يک کشور مسلمان را براى رابطه خودش با شوروى ناديده بگيرد. ضمن اين‌که رابطه قطع نشد اما با سياست‌هاى تجاوزکارانه شوروى در منطقه به شدت مخالفت مى‌شد.

صدر درباره الزامات سياست خارجى ايرا با آغاز جنگ يادآور شد: تمام سياست خارجى تحت تاثير جنگ بود.على‌رغم اين‌که صدام به لحاظ جناح بندى‌هاى سياسى کمونيست نبود اما جزو بلوک شوروى و شرق بود و تامين کننده سلاح عراق هم شوروى و کشورهاى اروپاى شرقى بودند، در آخر جنگ فرانسه و آلمان هم وارد شدند. يکى از مشکلات جدى ما در سياست خارجى اين بود که هم غرب و هم شرق و متاسفانه حتى بعضا کشورهاى غيرمتعهد از صدام حمايت مى‌کردند. وضعيت سياست خارجى خيلى سختى داشتيم. مخصوصاً اوايل جنگ که صدام چهار پنج استان ما را اشغال کرده بود به خاطر اين‌که اکثر سفرا تحليل شان اين بود که ما ساقط مى‌شويم. چه بسا واقعاً به لحاظ مادى هم تعبير غلطى نبود. من بعد از جنگ که به مرکز تحقيقات استراتژيک رفتم، آن‌جا با يک محقق انگليسى ملاقات کردم، بحث جنگ که شد و من از جنگ گفتم صحبت‌هاى مرا قطع کرد و گفت آقاى صدر من يک محقق‌ام و به عنوان يک محقق مى‌گويم که شما با عراق نمى‌جنگيديد. من با سند و مدرک به شما مى‌گويم که شما با سى و چهار کشور مى‌جنگيديد. يعنى سى و چهار کشور رسماً صدام را حمايت مى‌کردند که يکى از آن‌ها آمريکا بود و يکى شوروى و يکى انگليس و يکى فرانسه، کشورهاى قدرتمند و توانا چه به لحاظ نظامى و اقتصادى و تبليغاتى، و کشورهاى عربي. خرج جنگ صدام را همين کشورهاى عربى مثل عربستان و امارات دادند، گفتند عربستان بيشتر از شصت هفتاد ميليارد دلار داده است. صدام مى‌گفت من به نمايندگى از شما دارم با ايران مى‌جنگم و حداقل مرا تامين مالى کنيد.

معاون پيشين عربى – آفريقايى وزير خارجه خاطرنشان کرد: دولت‌هاى عربى از لفظ انقلاب اسلامى مى‌ترسيدند و فکر مى‌کردند اين انقلاب اسلامى در کشورهاى خودشان تکرار خواهد شد. مخصوصاً با تحليل غلطى که از لفظ صدور انقلاب مى‌شد. تصور کنيد سى و چهار کشور در حال جنگ با کشورى که ارتش‌اش از بين رفته و سپاه اش در حال شکل گيرى است. يعنى عجيب نبود که اين‌ها فکر کنند جمهورى اسلامى تا چند ماه آينده ساقط مى‌شود. پس وقتى به لحاظ مادى تحليل مى‌کرديد خيلى چيز عجيبى نبود. امام با تمام ويژگى‌هايش و حمايت‌هاى مردم و پاسخ مثبتى که مردم به امام دادند باعث شد که جمهورى اسلامى از آن موقعيت بسيار خطرناک نجات پيدا کند و ادامه پيدا کند.

وى درباره بازتاب و تاثير صدور انقلاب در روابط خارجى ايران گفت: حضرت امام با تمام ويژگى‌هايش که خيلى برجسته بود يک سرى ويژگى‌هاى هم داشتند که کمتر بزرگان آن را داشتند و آن اين بود که خيلى وقت‌ها مثل يک دانشجو سعى مى‌کرد در همان موقعيت رهبرى چيزى ياد بگيرد. يکى از اين جاها که از صحبت‌هاى امام تفسير غلطى شد همين بحث صدور انقلاب است که امام گفت ما انقلاب‌مان را به تمام جهان صادر مى‌کنيم. (صحيفه امام، جلد12، صفحه 148) به همين دليل کشورهاى حاشيه خليج فارس خيلى وحشت کردند چون مى‌گفتند ايران همسايه ماست و يک سرى کارهاى آنارشيستى هم شد که به اين سوءظن دامن مى زد و به همين دليل اين‌ها همه پشت صدام رفتند. امام مدتى بعد احتمال دادند که ممکن است اين شعار با اين شيوه به ضرر انقلاب باشد، سخنرانى کردند و گفتند؛ بنابراين،اشخاصى که گاهى مطالبى گفته‏اند و متوجه به مطالب هستند، مي‏خواهند جمهورى اسلامى را به هم بزنند. و ما از اول گفتيم مي‏خواهيم انقلاب‌مان را صادر کنيم. صدور انقلاب به لشکرکشى نيست، بلکه مي‏خواهيم حرف‌مان را به دنيا برسانيم که يکى از آن مراکز، وزارت امورخارجه است که بايد مسائل ايران و اسلام و گرفتار‌ى‌هايى که ايران از شرق و غرب داشته است، به دنيا برساند و به دنيا بگويد که مي‏خواهيم اين‌گونه عمل کنيم و روابط حسنه داشته باشيم، و الّا آن‌هايى که مي‏خواهند ما را به تباهى بکشند، ما اصلًا ميل نداريم با آن‌ها روابط داشته باشيم، مگر اصلاح بشوند.( صحيفه امام، ج‏19، ص: 414)

وى ادامه داد: اين مطلب يک دفعه جو را برگرداند. امام مى‌گويد ما يک انديشه‌اى داريم که آن را به دنيا ارايه مى‌دهيم و هرکس مى‌خواهد پيروى کند و هرکه دلش نمى‌خواهد نکند. تا قبل از آن صدور انقلابى که آن‌ها تعبير مى‌کردند دخالت در امور داخلى ديگر کشورهاست و طبق قوانين بين‌المللى صحيح نيست و هيچ دولتى حق ندارد در امور داخلى ديگر دولت‌ها دخالت نکند و اين موضوع موجب ترس همسايگان از ما مى‌شد. بر همين اساس نيز بحث ايران‌هراسى از همان زمان مطرح بود و آمريکا در اين راستا تلاش مى‌کرد تا کشورهاى عربى از ما بترساند و بگويد که ايران براى شما خطرناک است و نه اسرائيل. صدر معتقد است: آمريکا على‌رغم دو دهه و اندى تلاش در اين زمينه موفق نشده بود؛ متاسفانه زمينه‌اى فراهم شده است که امريکا را موفق کرد اين سياست را جا بياندازد و بحث ايران هراسى در ميان کشورهاى عربى جاى دشمنى با اسرائيل را بگيرد. بحث صدور انقلاب بحث بسيار مهمى است و نه تنها از نگاه ديپلماتيک بلکه ازنگاه تئورى انقلاب نيز چندان پذيرفته شده نيست و اساس صدور انقلاب معنى ندارد؛ چراکه هر کشورى فرهنگ و تاريخ و سابقه مبارزاتى خاصى دارد و اگر هم قرار باشد در کشورى انقلاب صورت بگيرد با توجه به اين ريشه‌ها و بنيان‌ها صورت مى‌گيرد؛ به لحاظ سياست خارجى هم عرض کردم يکى دو سال ابتداى انقلاب اين بحث جدى مطرح بود و امام خودشان آن را اصلاح کردند. يا موارد ديگر بود يک بار حضرت امام در سخنرانى هاى‌شان گفتند؛ ملتى که منزوى بشود، مي‏تواند ترقّى کند، مترقّى مي‏شود. ملتى که منزوى نيست نمي‏تواند به ترقّى، راه خودش را برود. ملت غير منزوى؛ يعنى، ملتى که اتّکالش به ديگران است.( صحيفه امام،ج‏13،صفحه312) اما با توجه به شرايط و مقتضيات جديد امام در5 سال بعد يعنى در يازدهم آبان ماه سال 64 ديدار کارکنان وزارت خارجه با حضرت امام در اتاق ايشان در جماران بود که حضرت امام گفتند؛ مساله ديگر هم اين است که ما نمى‌خواهيم در يک کشورى زندگى کنيم که از دنيا منعزل باشد، ايران امروز نمي‏تواند اين‏طور باشد، بلکه کشورهاى ديگر هم نمي‏تواند اين‏طور باشد، که در يک جا بنشينند و مرزهاى‌شان را ببندند، اين غيرمعقول است. امروز دنيا مانند يک عايله و يک شهر است، و يک شهر داراى محله‏هاى مختلفى است که با هم ارتباط دارند. وقتى دنيا وضعش اين‏طور است ما نبايد منعزل باشيم. ما بايد با کشورهايى که با ما هستند و ما را اذيت نمي‏کنند، روابط داشته باشيم و آقايان در اين فکر باشند که روابط را تحکيم کنند. البته ما با آن‌ها که بخواهند به ما تعدى کنند، نمي‏توانيم بسازيم و از اول هم اعلام کرديم، مگر آن‌ها خودشان را اصلاح کنند. و اين معنا که گاهى اهل غرض يا جهّال اين حرف را مي‏زنند که ما نبايد روابط داشته باشيم، از اين باب است که يا نمي‏فهمند يا غرض دارند؛ زيرا تا انسان، جاهل يا مخالف با اصل نظام نباشد، نمي‏تواند بگويد يک نظام بايد از دنيا منعزل باشد. بنابراين، اگر زمزمه‏اى مي‏شود آن‌ها را نبايد به حساب آورد، زيرا آن‌ها غرض سياسى دارند، و الّا آدم عاقلى که توجه به مسائل دارد مى‌داند اسلام، وضعش چگونه است. و اسلام يک نظام اجتماعى و حکومتى است و مي‏خواهد با همه عالم روابط داشته باشد. و در زمان صدر اسلام هم که خود رسول اللَّه به اطراف، سفير مي‏فرستادند اين حرف را نمي‏زدند. در هر صورت ما بايد روابط داشته باشيم، آن‌ها که غرض ندارند، ما هم با آن‌ها غرض نداريم، کم کم بايد روابط حسنه بشود.( صحيفه امام، ج‏19،صفحه413)

معاون پيشين عربى – آفريقايى وزير خارجه خاطرنشان کرد: به اين ترتيب ايشان انزواى سياسى را رد کردند؛ يعنى ايشان ظرف مدتى متوجه شدند که اين حرف درست نيست. امام در جريان عمل خودش را اصلاح مى‌کرد و سعى مى‌کرد از تجربيات استفاده کند.

وى درباره توجه دستگاه ديپلماسى به تجارب به دست آمده از ديدگاه امام(ره) گفت: متاسفانه در شرايط فعلى از تجربيات گذشته دستگاه ديپلماسى و انباشت تجربه در اين زمينه کمتر توجه مى‌شود. بدون هيچ‌گونه تعصب و تحليل غيرکارشناسى بايد بگويم ما حتى در اوج جنگ تحميلى و فشارها نيز اين‌گونه نبوديم. به حرکت‌هاى ضداسرائيلى که صورت گرفت، خوب توجه کنيد، خود حضرت امام پايه‌گذار مبارزه با اسرائيل و دفاع از مردم فلسطين است و جمعه آخر ماه رمضان به عنوان روز قدس ابتکار ايشان بود براى اين‌که جهان اسلام را عليه اسرائيل بسيج کند؛ حالا شما به تاريخ رجوع کنيد مى‌بينيد در يک مقطع از جنگ تحميلى عده‌اى براى جنگ با اسرائيل در لبنان اقدام کردند و تعدادى از نيروهاى نظامى ايران هم به لبنان رفتند در حالى که شهرهاى ما تحت اشغال عراق بود امام در همين برهه بحث راه قدس از کربلا مى‌گذرد را مطرح کردند و اين‌که اولويت مبارزه و جنگ با صدام است و مملکت خودمان در اولويت است و آن نيروها را برگرداندند و اين يکى از هوشيارى هاى امام در حفظ خاک ايران و به تبع آن جمهورى اسلامى است. اين نحوه برخورد امام با اسرائيل است.

وى افزود: ايشان يک سياست خارجى عاقلانه داشتند. با تبليغات و شعار که نمى‌توان سياست خارجى را اداره کرد. امام به هيچ وجه در سياست خارجى شعارى عمل نمى‌کرد. شهيد رجايى که رييس‌جمهور شد فرانسوا ميتران رييس‌جمهور سيوسياليست فرانسه بود و براى شهيد رجايى پيام تبريک فرستاد. آقاى رجايى درجواب يک پيام انقلابى و نسبتاً تند براى او ارسال کردند. پس از اين موضوع که به ديدار امام رفته بودند پس از برگشت به ما گفتند که امام امروز گوش ما را کشيد. اين اصطلاح خود ايشان بود گفتيم چه طور؟ گويا امام به ايشان گفته بودند آن مطالبى که شما در پاسخ ميتران آورده ايد مطالب درست و متينى است اما اين نامه پاسخ يک رييس‌جمهور به رييس‌جمهور ديگر نيست و شما شأن رياست جمهورى را رعايت نکرده‌ايد و رجايى چون صداقت داشت اين را به ما گفت. يعنى امام به اين‌گونه مسايل بسيار حساس بود. پيام‌هاى تبريکى که در سال‌هاى اول انقلاب از طريق وزارت خارجه به مناسبت‌هاى اعياد و بزرگداشت‌ها براى امام ارسال شده و ايشان پاسخ داده‌اند ملاحظه کنيد همه با احترام و مودبانه پاسخ داده شده‌اند، ايشان آداب ديپلماتيک را رعايت مى‌کرد.

وى با انتقاد از جريان‌هايى که «ادعا مى‌کنند ما سياست‌هاى امام و انقلاب را احيا کرده‌ايم» نسبت به «استفاده ابزارى از ديدگاه‌هاى امام» هشدار داد و گفت: اين جريان‌ها آن‌جا که خلاف نظرشان است، کنار مى‌زنند. بعضى‌ها متاسفانه حتى به تماميت ارضى هم حساسيت نشان نمى‌دهند. سياست خارجى امام(ره) تماماً عقل و تدبير بود و اگر مشکلى و ضعفى پيش مى‌آمد خود امام(ره) اولين نفر بود که تصحيح مى‌کرد. اين مردانگى و اتکا به نفس بالا را امام داشت.

صدر درباره ارتباط نامه سلمان رشدى با قواعد ديپلماتيک و تدبير در سياست خارجى گفت: امام در اين مورد اصلاً دنبال کار عملى نبود که مثلا گروه ترور بفرستد و حالا سلمان رشدى بميرد يا نميرد. نتيجه اين قضيه مهم بود که ديگر کسى جرأت نکند به پيامبر اهانت کند. چون سلمان رشدى به خاندان پيامبر توهين کرده بود، اين قضيه در بين سنى‌ها خيلى مهم است، اين قضيه باعث شد جهان اسلام و حداقل مردم‌اش ذهنيت مثبتى به امام و انقلاب پيدا کنند يعنى احساس کردند يک نفر از رهبران کشورها دارد از اعتقادشان دفاع مى‌کند. يادم است در همان موقع تظاهرات جدى مسلمانان هند انجام دادند و براى اولين بار اسم امام را به عنوان کسى که رهبر دينى است پذيرفته‌اند، مطرح شد. يعنى در بعد سياسى اين دستاوردها را براى ما داشت وگرنه از بعد دينى و فقهى که ما صلاحيت نداريم اظهار نظر کنيم، چون بالاخره امام حکم شرعى دارد و بر مبناى مبانى فقهى ايشان بود.

وى هم‌چنين درباره نامه به گورباچف و اين‌که در يک پيام ديپلماتيک مطالب عرفانى و دينى گنجانده شود خاطرنشان کرد: نامه را که ببينيد امام در دو خط آخر پيام سياسى داده است. مى‌گويد " کشور ما همچون گذشته به حسن همجوارى و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم مي‏شمارد." گورباچف هم چون آدم سياسى قويى بود آمد اين را گرفت و گفت که امام پيام دوستى براى ما فرستاده و اصلا وارد مباحث فکرى و فلسفى و اعتقادى نشدند. آن‌جا قسمت اولش اصلاً بحث سياسى نيست در واقع بحث ايدئولوژيک است. امام دارد مى‌گويد اين ايدئولوژى مارکسيسم که ده‌ها سال جوانان را به خودش مشغول کرده به عنوان انديشه‌اى انقلابى نمى‌تواند انديشه‌اى کامل و جامع باشد که تمام نيازهاى بشرى را پاسخگو باشد و من به اسلام دعوت مى‌کنم. در واقع امام آن‌جا به عنوان يک رهبر دينى حرف مى‌زند نه به عنوان رهبر سياسى؛ ضمن اين‌که در دو خط آخر پيام سياسى مى‌دهد. به همين دليل نه به آن‌ها برخورد و نه عکس‌العمل منفى داشتند. خيلى هم مثبت برداشت کردند و آن را به عنوان پيام دوستى و پيام خواهان افزايش ارتباط بين دو کشور تلقى کردند و بر آن خوشامد گفتند.

معاون پيشين عربى – آفريقايى وزير خارجه ادامه داد: واقعاً هم امام اين‌گونه بود که گاهى از موضع يک رهبر دينى برخورد مى‌کرد و گاهى از موضع رهبر سياسى؛ در اين نامه هردو موضع هست. چنانچه در قضيه سلمان رشدى از موضع رهبرى دينى برخورد کرد وگرنه معنى ندارد، که رهبرى يک کشورى حکم اعدام فردى را در کشور ديگرى بدهد. آن موقع که شوروى هنوز از هم نپاشيده بود که امام نامه را دادند ولى روزى که پاشيده شد واقعاً يکى از تحليل‌ها اين بود که يکى از عوامل اصلى اين فروپاشى، انقلاب اسلامى ايران بود . چون شوروى تا آن زمان آمال انقلابيون جهان بود. انقلابيونى که توسط امپرياليسم آمريکا و متحدين‌اش استعمار مى‌شدند. در کشورهاى جهان سوم ديکتاتورى‌هاى وابسته سر کار بودند وقتى انقلابيون مى‌خواستند انقلاب کنند، چون ايدئولوژى نداشتند طبيعتاً به مارکسيسم روى مى‌آوردند. انقلاب اسلامى اين نگاه را شکست. وى اداممه داد: ضمن شکست‌هاى داخلى و اقتصادى شوروى که در داخل با آن روبه رو شد به نظر من امام در آن پيام بيش از اين‌که به خرد شدن استخوان‌هاى مارکسيسم بخواهد بپردازد به گورباچف و از طريق گورباچف به تمام مردم دنيا مى‌خواهد بگويد که اين که مرد و خرد شد و از دنيا رفت مواظب باشيد سرمايه‌دارى غرب که رقيب اين است، اگر اين بد است معنايش اين نيست که آن خوب است. آن هم ويژگى‌هاى دارد و کعبه آمال نيست. اين را ديديد و خرد شد و فهميديد مواظب باشيد از اين برگشتيد بعد به سراغ اسلام بياييد.
تکه انداختن زیباری به مهمانپرست:باید زنگ بزنم تهران بپرسم هنوز سخنگو هستی یا سیدالرییس احمدی نجاد عزلت کرده!
صالحی سرپرست وزرات خارجه ایران در سفر اخیرش به عراق ، بر سیاق دیپلماتیک، در کنفرانس مطبوعاتی مشترک و مفصلی با هشیار زیباری وزیر امورخارجه عراق شرکت کرد. 

یکی از خبرنگاران عراقی حاضر در این کنفرانس مطبوعاتی نقل کرده است: وقتی هشیار زیباری با رامین مهمان‌پرست سخنگوی وزارت امورخارجه کشورمان روبرو شد به فارسی و نه خیلی بلند و نه خیلی کوتاه گفت: من با شما دست نمی دهم! باید همین الان زنگ بزنم تهران بپرسم که هنوز سخنگو هستی یا سید الرییس احمدی نجاد شما را عزل کرده است!

سلطانیه به مسکو سفر می کند
نماینده ایران در آژانس بین المللی انرژی هسته ای به مسکو سفر می کند.

به گزارش عصرایران به نقل از خبرگزاری ریانوستی روسیه، یک منبع آگاه ایرانی گفت که علی اصغر سلطانیه در روزهای 13 و 14 ژانویه برای دیدار و گفت و گو با مقامات روس به مسکو سفر می کند.

وی اضافه کرده است که سلطانیه درباره جدیدترین تحولات مرتبط با برنامه هسته ای ایران با مقامات روسیه گفت و گو خواهد کرد.

سلطانیه همچنین در روز 13 ژانویه جاری در محل خبرگزاری ریانوستی کنفرانس مطبوعاتی را برگزار خواهد کرد و به سوالات خبرنگاران درباره برنامه هسته ای ایران و برنامه تور بازدید از تاسیسات اتمی کشورش از سوی نمایندگان کشورهای خارجی پاسخ می دهد.

افشای سند همکاری آمريکا و القاعده
يک نويسنده انگليسى در کتاب خود فاش کرد که آمريکا فقط چند روز پس از سقوط صدام ، بزرگترين انبار تسليحات جهان در عراق را در اختيار القاعده قرار داده است.

به گزارش فارس به نقل از پايگاه خبرى "الجوار "، بزودى در لندن يک کتاب جديد به نام "تاريخ جهان از 9.11 " چاپ مى‌شود که نويسنده آن "دومينيک استريتفيلد " به بررسى تاريخ جهان از زمان حادثه 11 سپتامبر مى‌پردازد.

بر اساس اين گزارش، نويسنده در اين کتاب تاکيد مى‌کند که عملکرد ارتش آمريکا در عراق غيرمسئولانه بوده است و در بسيارى از موارد با شبکه تروريستى القاعده همکارى نزديکى داشته است و حتى به القاعده کمک کرده است تا به بزرگترين انبار اسلحه در جهان دست يابد.

روزنامه انگليسى گاردين که حق چاپ برخى از بخش‌هاى اين کتاب را گرفته است، به نقل از اين کتاب، داستان دستيابى القاعده به بزرگترين انبار اسلحه در بهار سال 2003 و تنها چند روز پس از سقوط "صدام " ديکتاتور عراقى را شرح مى‌دهد.

* ايجاد بزرگترين تاسيسات نظامى در عراق در سال 1977

"اليوسفيه " يک روستاى فراموش شده در 25 کيلومترى بغداد است که با خودرو مى‌توان فاصله ميان اين روستا تا فرودگاه بين‌المللى بغداد را 30 دقيقه‌اى طى کرد و بيشتر شبيه يک مخفى‌گاه است. به همين دليل در سال 1977 "احمد حسن البکر " رئيس جمهور وقت عراق دستور داد تا در فاصله 15 کيلومترى آن يک تاسيسات و انبار بزرگ اسلحه با کمک مهندسان يوگسلاوى تاسيس کند.

نويسنده به نقل از کارشناسان يوگسلاوى تاکيد مى‌کند که اين تاسيسات در واقع اسم حسن البکر را با خود يدک مى‌کشيد تا اينکه صدام به قدرت رسيد و اسم اين کارخانه را تغيير داد و اسم آن را " القعقاع بن عمرو " فرمانده اسلامى و عربى بزرگ در جنگ قادسيه دوم که در قرن 16 عليه فارس‌ها صورت گرفته بود، گذاشت.

بازرسان سازمان ملل که براى بازرسى از تسليحات عراق به اين کشور آمده بودند، پس از بازديد از اين انبار اسلحه آن را بزرگترين زرادخانه تسليحاتى که در عمر خود ديده‌اند، توصيف کرده‌اند.
اين زرادخانه که در زمينى به مساحت 36 کيلومتر ساخته شده بود، شامل 1100 ساختمان و کارگاه بود که نزديک به 14 هزار کارگر و کارمند در آن کار مى‌کردند و در نوع خود مانند يک شهر بود و پرسنل آن نيازى به خروج از اين منطقه نداشتند. برق اين مکان از يک نيروگاه مخصوص تامين مى‌شد و هيچ نيازى به شبکه برقى کشور نداشت و سالها نيز يک مکان کاملا محرمانه بود که کسى از وجود آن خبر نداشت.

* بهره‌بردارى صدام از تسليحات "قعقاع " در زمان جنگ تحميلى عليه ايران

در ادامه اين داستان آمده است که صدام به فايده داشتن چنين زرادخانه‌اى در سال 1980 ميلادى و در زمان جنگ تحميلى عليه ايران پى برد به همين دليل دستور داد تا کارخانه‌هاى ساخت اسلحه محرمانه مشابهى را در صحراهاى عراق که فاصله چندانى نيز با يوسفيه نداشت، ساخته شود.

نگارنده در ادامه مى‌افزايد: صدام در طول جنگ با ايران دستور داد تا ميزان زيادى از باروت و مواد سريع الاشتعال و منفجره از خارج از کشور وارد کنند و به اين ترتيب محموله‌هاى زيادى از اين مواد از شرق اروپا و شيلى وارد عراق شد. بازرسان سازمان ملل نيز که پس از جنگ عراق عليه کويت براى شناسايى سلاحهاى کشتار جمعى وارد عراق شده بودند، اين مواد را کشف کردند و دستور دادند تا اين مواد جمع آورى شود و در مخزنهاى ويژه‌اى در زير زمين در جنوب غربى پايگاه قعقاع دفن کنند و گفته مى‌شود که وزن آن نزديک به 341 تن بوده است.

اين يک اقدام کاملا محرمانه بود که سازمان ملل آن را افشاء نکرد و صدام نيز از آن سخنى به ميان نياورد و ساکنان منطقه نيز از اين موضوع اطلاعى نداشتند، همان‌طور که نمى‌دانستند در پايگاه قعقاع چه مى‌گذرد.

* هرج‌ ومرج در تاسيسات قعقاع پس از تجاوز آمريکا به عراق

سوم آوريل 2003 ميلادى نظاميان آمريکايى به قعقاع رسيدند و اين مکان را بدون اينکه شاهد هيچ‌گونه مقاومتى باشند، اشغال کردند. سربازان عراقى محافظ اين پايگاه از آنجا فرار کردند.

پس از فرار اين سربازان کنجکاوى ساکنان منطقه يوسفيه که سالها بدنبال کشف ماجراى اين پايگاه بودند، برانگيخته شد و تلاش کردند تا راز اين جريان را آشکار کنند و از آن آگاه شوند. ساکنان اين منطقه حصار اطراف پايگاه قعقاع را بدون اينکه کسى متعرض آنها شود، خراب کردند و تنها چند ساعت بعد بزرگترين زرادخانه اسلحه در خاورميانه در مقابل چشمان ساکنان يوسفيه قرار داشت و آنها به راحتى مى‌توانستند وارد يا خارج شوند.

حتى سربازان آمريکايى وابسته به لشگر 101 که در يک پايگاه نظامى نزديک القعقاع مستقر شدند، اطلاع دقيقى درباره پايگاه قعقاع نداشتند و حتى پس از سرنگونى صدام همه آنها براى شرکت در جشنى به همين مناسبت به بغداد رفتند بدون اينکه بدانند چه مکان مهمى را بدون مسئول رها کرده‌اند و اين بيانگر اين حقيقت است که فرماندهى عالى آمريکا به سربازان خود اطلاعات دقيقى در اين‌باره نداده بود.

بر اساس اين گزارش، دو روز پيش از سقوط صدام، مردم يوسفيه و ساير مناطق عراق به پايگاه قعقاع هجوم آوردند و اين زرادخانه را غارت کردند و بزرگترين زرادخانه تسليحاتى در خاورميانه به يک مخروبه تبديل شد و اين غارتها خود يکى از دلايل افزايش خشونت در عراق شد. با اين وجود اين غارتگران موفق به يافتن مخزن دفن شده محتوى مواد منفجره و سريع الاشتعال نشدند.

* تقديم تسليحات متعارف و غيرمتعارف قعقاع به القاعده در عراق

نويسنده تاکيد مى‌کند که همه از ماجراى دفن شدن اين مخزن پس از حضور خبرنگاران آمريکايى در 18 آوريل 2003 در اين منطقه آگاه شدند. اين خبرنگاران گزارشهاى متعددى درباره اين مخزن نوشتند. دو خبرنگارى که با لشگر 101 آمريکايى همراه بودند در محل نيز حضور داشتند و محل دفن شدن اين مخزن را دوهفته پس از شناسايى آن توسط گروههاى مسلح [شبه نظاميان القاعده] کشف کردند که شامل مواد منفجره HMX, PETN, RDX بود.

در تابستان همان سال يک گزارش اطلاعاتى محرمانه تدوين شد که در آن تاکيد شده بود، حملاتى که عليه نيروهاى ائتلافى در عراق صورت گرفته با استفاده از همان سلاح‌هايى بوده که از قعقاع غارت شده بود و اين نيروها نتوانسته بودند از آن حراست کنند.

اين در حالى است که "جک بوتيه " رئيس هيئت بازرسان سازمان ملل مسئول بازرسى عراق دو هفته پس از سقوط صدام به عراق آمده بود و به پايگاه قعقاع رفته بود و مکان دفن مخزن محتوى مواد منفجره را به ارتش آمريکا نشان داده بود و از ارتش خواسته بود که از اين مکان محافظت کند.

* اقدام ناکام کاخ سفيد در سانسور خبرى شديد ماجراى قعقاع

زمانى که گزارش‌هاى مختلفى درباره غارت اين زرادخانه به آژانس بين‌المللى انرژى اتمى رسيد "محمد البرادعى " مدير کل وقت آژانس موضوع را پيگيرى کرد تا شايد راه حل ميانه‌اى را براى آن بيابد.

اين اخبار پنجشنبه 21اکتبر 2004 يعنى 13 روز پيش از برگزارى انتخابات رياست‌جمهورى آمريکا به رسانه‌ها کشانده شد. اما ديويد سانجر " مشاور "جرج بوش " رئيس‌جمهور وقت آمريکا اين امر را تکذيب کرد و‌ آن را شايعه توصيف کرد که توسط "جان کرى " رقيب بوش ساخته و پرداخته شده است.

اما تنها 4 روز پس از پيروزى جرج بوش و اعلام رياست‌جمهورى مجدد او بر آمريکا، "اسامه بن لادن " رهبر القاعده طى يک پيام ويديوئى که شبکه‌هاى تلويزيونى مختلف آن را پخش کردند، گفت که القاعده به سلاح کشنده عراقى‌ها دست يافته است.

ساکنان منطقه "اليوسفيه " و "المحموديه " نيز در اين‌باره مى‌گويند که در روزهاى اوليه سقوط صدام شاهد حضور شبه‌نظاميان عرب داراى تابعيت‌هاى مختلف در قعقاع بودند و بيشتر سلاح‌هاى متعارف و ناشناخته را اين افراد غارت کرده‌اند.

"حقى ابراهيم " يکى از ساکنان اين محله مى‌گويد که يکى از مخزنهايى که وى به چشم خود ديده است، شامل پودرهاى عجيب و غريبى بوده است.

استريتفيلد در ادامه اين سوال را مطرح مى‌کند: چرا وقتى که يکى از کارمندان ارشد در تاسيسات قعقاع با طرف آمريکايى تماس مى‌گيرد و حتى با آمريکايى‌ها ديدار مى‌کند و به آنها درباره خطراتى که عدم محافظت از تاسيسات قعقاع به همراه خواهد داشت، هشدار مى‌دهد کسى او را جدى نمى‌گيرد؟ او حتى درباره مخزنى که در زير خاک دفن شده به آمريکايى‌ها گزارش مى‌دهد اما‌ آمريکايى‌ها به اين موضوع توجهى نمى‌کنند.

* جنايات القاعده در محله يوسفيه و پايگاه قعقاع

نويسنده در ادامه به موضوع همکارى اجبارى ساکنان اين منطقه با عناصر القاعده پرداخته و مى‌نويسد: بسيارى از ساکنان يوسفيه تهديد شده بودند که در صورت عدم همکارى اعدام خواهند شد و بسيارى از آنها نيز تنها بدليل پيوستن به ارتش عراق يا مخالفت با ايدئولوژى القاعده کشته شدند و حتى برخى تنها به اتهام داشتن اسامى مثل على وحسين وکاظم وعباس اعدام شدند.

در سال 2005 ميلادى روزنامه‌نگاران منطقه يوسفيه را "مثلث مرگ " ناميدند زيرا اين منطقه بيش از هر نقطه ديگرى در عراق خطرناک بود و تعداد زيادى در اين منطقه کشته مى‌شدند و حتى بالگردهاى زيادى در اين منطقه منهدم شدند و سربازان زيادى از ارتش عراق در اين منطقه ربوده شدند و بعدها اجسادشان در رود يوسفيه پيدا شد.


نظر شما :