درسی از دوران ریگان

۰۳ مهر ۱۳۸۶ | ۰۷:۱۳ کد : ۷۱۴ سرخط اخبار
مقاله ای از کاندولیزا رایس کایرن ک. اسکنر، سرهی کودلا و بروس بونو دوماسکیتا درباره سیاست جهانی ریگان
درسی از دوران ریگان

بسیار نادر است که رهبران جهان بر پایه دانش یا تجربه در زمینه سیاست خارجی­شان انتخاب شوند. اکثر رهبران در برابر رقبا به دلیل مهارت­های مربوط به سیاست­های داخلی توفیق پیدا می­کنند.

بنابراین کسانی که روابط بین­الملل را شکل می­دهند به عنوان سیاست­مدار یا دولتمرد شناخته می­شوند. درک این که رهبران چگونه قدرت را به دست می­آورند یا حفظ می­کنند برای فهم ما از رویدادهای مهم بین­المللی بسیار مهمتر از ایده­های متعارف و سنتی درباره تعادل قدرت و قطبیت است.

موفقیت­های رونالد ریگان شاهد بخش اصلی این مدعاست. ریگان در 1980  به طرح صلح نیاز داشت: براساس یک نظرسنجی تلفنی از سوی مؤسسه گالوپ مشخص شد که 46 درصد پاسخ­دهندگان معتقد بودند کارتررئیس جمهور وقت بیشتر احتمال دارد مانع بروز جنگ شود در حالی که این رقم برای رونالد ریگان فقط 31 درصد بود.

به رغم انتظار همگانی که فکر می­کردند ریگان از مذاکرات برای کنترل سلاح­های هسته­ای با اتحاد جماهیر سابق امتناع می­کند، ریگان از گفت­وگو حمایت کرد هرچند این گفت­وگوها بر بازنگری تأکید داشت.

پیشنهادات ریگان در سال 1980 فرضیات متعارف راهبردی و اقتصادی را از اساس به چالش کشید. ریگان به رأی­دهندگان آمریکایی گفت رهبران آمریکا از جمله کارتر، چند دهه است که درک کاملاً اشتباهی از جنگ سرد دارند. اما آخرین تیر خلاصی او وقتی  بود که خود را مرد صلح نشان داد. ریگان به رأی­دهندگان گفت آنها باید بین استراتژی افزایش توان تسلیحاتی و هدف همکاری دوستانه با اتحاد جماهیر شوروی فرق قائل باشند.

و این جمله او در حقیقت قلب تفسیرش از شعار محافظه­کاران، یعنی"صلح از طریق افزایش قوا"  را تشکیل می­داد. مادامی که کارتر تلاش می­کرد در زمینه دفاع قوی به نظر آید، ریگان در زمینه سیاست خارجی و طرح­های دفاعی خاموش و کم سر و صدا عمل ­کرد.

ریگان در جمع پیش­کسوتان جنگ­های خارجی در 18 اوت 1980 در شیکاگو با الفاظ صلح­طلبانه خواستار توسعه و تجهیز نظامی ارتش شد. جمله او این بود: " در حقیقت، خواسته من این است که تا حد امکان قوی شویم طوری که هیچ ملتی جرأت شکست و زیر پا گذاشتن صلح و آرامش ما را نداشته باشد. صلح جهانی باید اولویت شماره یک ما باشد. اولین وظیفه دولتمردان باید حفظ صلح باشد طوری که به مرگ مردان شجاع در میدان نبرد نیازی نباشد. اما نباید صلح را به هر قیمتی به دست آوریم. ما صلح با تحقیر و تسلیم تدریجی را نمی پذیریم."

دو ماه بعد در مقابل جمعیتی در شهر سینسیناتی، افسارگسیخته خود را مرد صلح و کارتر را جنگ­افروز به تصویر کشید.

او گفت: " رئیس جمهور ایالات متحده مصمم است مرا وادار به آغاز جنگ هسته­ای کند اما من هم مصمم هستم که این کار را نکنم. در حقیقت سیاست خارجی او[منظور کارتر]، تردید و تزلزل و ضعفش، اعتماد دوستان و متحدان ما در سراسر جهان را سلب و دشمنان ما را گستاخ کرده طوری که دیگر احترام ما را نگاه نمی­دارند. از نظر من این نگرش ممکن است موجب ایجاد جنگی ناخواسته و سهوی شود که خطر آن بیشتر است تا باور به این که باید قابلیت­های دفاعی خود را با تجدید قوا افزایش دهیم."

ریگان با این سخنان فضای بحث­های ملی را به نفع خود تغییر داد و به جریان اصلی  سیاست تعریفی جدید بخشید و با این کار حریف خود را از میدان به در کرد و خود را در هسته مرکزی این تعریف جدید از فضای سیاسی قرار داد.

ریگان از رقابت انتخاباتی سال 1976 عبرت گرفته بود، در آنجا بحث همزیستی مسالمت­آمیز با اتحاد جماهیر را مطرح کرده بود که هم بحث اشتباهی بود و هم اشتباه مطرح کرده بود. این بار یاد گرفت که در سخنانش بگوید چگونه می­توان صلح­آمیز اتحاد جماهیر را شکست داد و جنگ سرد را به پایان برد و به تهدید جهانی کمونیسم خاتمه داد.

ریگان تصمیم گرفت در مبارزه انتخاباتی 1980، مبحث دفاع استراتژیک را پیش نکشد. او از ابراز عقیده خودداری کرد اما نه به این دلیل که تردید داشت بلکه می­دانست ابراز عقیده باعث کاهش تعداد حامیانش خواهد شد.بنابراین حقیقت را آن گونه که می­دید به رأی­دهندگان می­گفت اما از تشریح عناصر و مطالبی که احتمالاً موجب از دست رفتن حمایت آنان می­شد پرهیز می­کرد.

سیاستمداری که می­خواهد از مدل ریگان بهره بگیرد و از تبلیغات منفی به روش مثبت استفاده کند نباید شخصیت یا نیت خوب یا حتی قابلیت و توانایی­ رقیب انتخاباتی­اش را مخدوش کند. البته برداشت و فهم متعارف و سنتی این گونه است. برعکس برای موفقیت در انتخابات اگر می­توانید باید کاری کنید مردم به این درک برسند که رقیب شما درک درستی از مشکلات واقعی ندارد.  

در حالی که تمام نامزدهای انتخاباتی ریاست جمهوری در آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم در بحث سیاست خارجی تلاش می­کردند راه­های مسالمت­آمیز کنار آمدن با اتحاد جماهیر را پیشنهاد کنند؛ راهکارهایی نظیر محاصره، اضمحلال تضمین شده دوجانبه، واکنش منعطف، تنش­زدایی و غیره، اما ریگان تنها نامزد از احزاب اصلی بود که استدلال می­کرد به جای کنار آمدن می­توان اتحاد جماهیر را شکست داد و تهدیدش را خنثی کرد.

برای پیروزی انتخاباتی او فرقی نداشت که بازنگری­ها درستی عقیده­اش را به اثبات برسانند. آن چه اهمیت داشت این بود که رأی­دهندگان متقاعد شوند رقبای او درک درستی از مسائل روز ندارند و خیلی قدیمی فکر می­کنند. این که پیروزی او راه را بر فروپاشی سریع دولت اتحاد جماهیر هموار کرد برای اکثر رأی­دهندگان غیر قابل پیش­بینی بود.

تغییر تند و ناگهانی و فوق­العاده در سیاست خارجی می­تواند نتیجه مبارزات انتخاباتی­ای باشد که بخش اصلی کار خود را بر مسائل داخلی متمرکز کرده است.

مصادف با  مبارزات انتخاباتی ریگان در سال 1980، بوریس یلتسین از 1989 تا 1991 بر مسائل داخلی اتحاد جماهیر و پرسش­های مردم روسیه تمرکز کرد و همین رویه  نقش کاتالیزور [تسهیل­گر] خاتمه جنگ سرد را بازی کرد. مانور روی مسائل سیاسی داخلی، بیشتر از استراتژی کلان، سهم بسیار مهمی در با اهمیت­ترین تغییر سیاسی بین­المللی نیمه دوم قرن بیستم و حتی به جرأت می­توان گفت در تاریخ مدرن داشته است.

 

کایرن ک. اسکینر: استاد تاریخ و علوم سیاسی دانشگاه کارنگی ملون پیتزبورگ و از اعضای مهم مؤسسه هوور استنفرد کالیفرنیاست

سرهی کودیلیا: فارغ التحصیل دکتری از دانشگاه جان هاپکینز در بالتیمور

بروس بونو دومسکیتا: استاد سیاست دانشگاه نیویورک و از اعضای بلندپایه مؤسسه هوور

کاندولیزا رایس: وزیر امور خارجه آمریکا

 این چهار نفر با همکاری هم نویسنده کتاب: استراتژی مبارزه انتخاباتی: درس­هایی از رونالد ریگان و بوریس یلتسین  هستند و متن فوق از این کتاب برگرفته شده است.      


( ۳ )

نظر شما :