درسی از دوران ریگان
بسیار نادر است که رهبران جهان بر پایه دانش یا تجربه در زمینه سیاست خارجیشان انتخاب شوند. اکثر رهبران در برابر رقبا به دلیل مهارتهای مربوط به سیاستهای داخلی توفیق پیدا میکنند.
بنابراین کسانی که روابط بینالملل را شکل میدهند به عنوان سیاستمدار یا دولتمرد شناخته میشوند. درک این که رهبران چگونه قدرت را به دست میآورند یا حفظ میکنند برای فهم ما از رویدادهای مهم بینالمللی بسیار مهمتر از ایدههای متعارف و سنتی درباره تعادل قدرت و قطبیت است.
موفقیتهای رونالد ریگان شاهد بخش اصلی این مدعاست. ریگان در 1980 به طرح صلح نیاز داشت: براساس یک نظرسنجی تلفنی از سوی مؤسسه گالوپ مشخص شد که 46 درصد پاسخدهندگان معتقد بودند کارتررئیس جمهور وقت بیشتر احتمال دارد مانع بروز جنگ شود در حالی که این رقم برای رونالد ریگان فقط 31 درصد بود.
به رغم انتظار همگانی که فکر میکردند ریگان از مذاکرات برای کنترل سلاحهای هستهای با اتحاد جماهیر سابق امتناع میکند، ریگان از گفتوگو حمایت کرد هرچند این گفتوگوها بر بازنگری تأکید داشت.
پیشنهادات ریگان در سال 1980 فرضیات متعارف راهبردی و اقتصادی را از اساس به چالش کشید. ریگان به رأیدهندگان آمریکایی گفت رهبران آمریکا از جمله کارتر، چند دهه است که درک کاملاً اشتباهی از جنگ سرد دارند. اما آخرین تیر خلاصی او وقتی بود که خود را مرد صلح نشان داد. ریگان به رأیدهندگان گفت آنها باید بین استراتژی افزایش توان تسلیحاتی و هدف همکاری دوستانه با اتحاد جماهیر شوروی فرق قائل باشند.
و این جمله او در حقیقت قلب تفسیرش از شعار محافظهکاران، یعنی"صلح از طریق افزایش قوا" را تشکیل میداد. مادامی که کارتر تلاش میکرد در زمینه دفاع قوی به نظر آید، ریگان در زمینه سیاست خارجی و طرحهای دفاعی خاموش و کم سر و صدا عمل کرد.
ریگان در جمع پیشکسوتان جنگهای خارجی در 18 اوت 1980 در شیکاگو با الفاظ صلحطلبانه خواستار توسعه و تجهیز نظامی ارتش شد. جمله او این بود: " در حقیقت، خواسته من این است که تا حد امکان قوی شویم طوری که هیچ ملتی جرأت شکست و زیر پا گذاشتن صلح و آرامش ما را نداشته باشد. صلح جهانی باید اولویت شماره یک ما باشد. اولین وظیفه دولتمردان باید حفظ صلح باشد طوری که به مرگ مردان شجاع در میدان نبرد نیازی نباشد. اما نباید صلح را به هر قیمتی به دست آوریم. ما صلح با تحقیر و تسلیم تدریجی را نمی پذیریم."
دو ماه بعد در مقابل جمعیتی در شهر سینسیناتی، افسارگسیخته خود را مرد صلح و کارتر را جنگافروز به تصویر کشید.
او گفت: " رئیس جمهور ایالات متحده مصمم است مرا وادار به آغاز جنگ هستهای کند اما من هم مصمم هستم که این کار را نکنم. در حقیقت سیاست خارجی او[منظور کارتر]، تردید و تزلزل و ضعفش، اعتماد دوستان و متحدان ما در سراسر جهان را سلب و دشمنان ما را گستاخ کرده طوری که دیگر احترام ما را نگاه نمیدارند. از نظر من این نگرش ممکن است موجب ایجاد جنگی ناخواسته و سهوی شود که خطر آن بیشتر است تا باور به این که باید قابلیتهای دفاعی خود را با تجدید قوا افزایش دهیم."
ریگان با این سخنان فضای بحثهای ملی را به نفع خود تغییر داد و به جریان اصلی سیاست تعریفی جدید بخشید و با این کار حریف خود را از میدان به در کرد و خود را در هسته مرکزی این تعریف جدید از فضای سیاسی قرار داد.
ریگان از رقابت انتخاباتی سال 1976 عبرت گرفته بود، در آنجا بحث همزیستی مسالمتآمیز با اتحاد جماهیر را مطرح کرده بود که هم بحث اشتباهی بود و هم اشتباه مطرح کرده بود. این بار یاد گرفت که در سخنانش بگوید چگونه میتوان صلحآمیز اتحاد جماهیر را شکست داد و جنگ سرد را به پایان برد و به تهدید جهانی کمونیسم خاتمه داد.
ریگان تصمیم گرفت در مبارزه انتخاباتی 1980، مبحث دفاع استراتژیک را پیش نکشد. او از ابراز عقیده خودداری کرد اما نه به این دلیل که تردید داشت بلکه میدانست ابراز عقیده باعث کاهش تعداد حامیانش خواهد شد.بنابراین حقیقت را آن گونه که میدید به رأیدهندگان میگفت اما از تشریح عناصر و مطالبی که احتمالاً موجب از دست رفتن حمایت آنان میشد پرهیز میکرد.
سیاستمداری که میخواهد از مدل ریگان بهره بگیرد و از تبلیغات منفی به روش مثبت استفاده کند نباید شخصیت یا نیت خوب یا حتی قابلیت و توانایی رقیب انتخاباتیاش را مخدوش کند. البته برداشت و فهم متعارف و سنتی این گونه است. برعکس برای موفقیت در انتخابات اگر میتوانید باید کاری کنید مردم به این درک برسند که رقیب شما درک درستی از مشکلات واقعی ندارد.
در حالی که تمام نامزدهای انتخاباتی ریاست جمهوری در آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم در بحث سیاست خارجی تلاش میکردند راههای مسالمتآمیز کنار آمدن با اتحاد جماهیر را پیشنهاد کنند؛ راهکارهایی نظیر محاصره، اضمحلال تضمین شده دوجانبه، واکنش منعطف، تنشزدایی و غیره، اما ریگان تنها نامزد از احزاب اصلی بود که استدلال میکرد به جای کنار آمدن میتوان اتحاد جماهیر را شکست داد و تهدیدش را خنثی کرد.
برای پیروزی انتخاباتی او فرقی نداشت که بازنگریها درستی عقیدهاش را به اثبات برسانند. آن چه اهمیت داشت این بود که رأیدهندگان متقاعد شوند رقبای او درک درستی از مسائل روز ندارند و خیلی قدیمی فکر میکنند. این که پیروزی او راه را بر فروپاشی سریع دولت اتحاد جماهیر هموار کرد برای اکثر رأیدهندگان غیر قابل پیشبینی بود.
تغییر تند و ناگهانی و فوقالعاده در سیاست خارجی میتواند نتیجه مبارزات انتخاباتیای باشد که بخش اصلی کار خود را بر مسائل داخلی متمرکز کرده است.
مصادف با مبارزات انتخاباتی ریگان در سال 1980، بوریس یلتسین از 1989 تا 1991 بر مسائل داخلی اتحاد جماهیر و پرسشهای مردم روسیه تمرکز کرد و همین رویه نقش کاتالیزور [تسهیلگر] خاتمه جنگ سرد را بازی کرد. مانور روی مسائل سیاسی داخلی، بیشتر از استراتژی کلان، سهم بسیار مهمی در با اهمیتترین تغییر سیاسی بینالمللی نیمه دوم قرن بیستم و حتی به جرأت میتوان گفت در تاریخ مدرن داشته است.
کایرن ک. اسکینر: استاد تاریخ و علوم سیاسی دانشگاه کارنگی ملون پیتزبورگ و از اعضای مهم مؤسسه هوور استنفرد کالیفرنیاست
سرهی کودیلیا: فارغ التحصیل دکتری از دانشگاه جان هاپکینز در بالتیمور
بروس بونو دومسکیتا: استاد سیاست دانشگاه نیویورک و از اعضای بلندپایه مؤسسه هوور
کاندولیزا رایس: وزیر امور خارجه آمریکا
این چهار نفر با همکاری هم نویسنده کتاب: استراتژی مبارزه انتخاباتی: درسهایی از رونالد ریگان و بوریس یلتسین هستند و متن فوق از این کتاب برگرفته شده است.
نظر شما :