پازل خاورمیانه چگونه حل میشود؟
تا به حال این جمله را بارها شنیده ایم که سال جاری، بحرانی ترین سال ها برای دیپلماسی فلسطین و اسراییل است. اگر نتوانیم دیپلماسی را به صحنه بازگردانیم، در واقع به پایان راه حل استقرار دو کشور مستقل در این منطقه رسیده ایم.
من در بیست سال گذشته هر سال این جمله را شنیده ام و تا به امروز به آن توجهی نداشتم. اما شرایط تغییر کرده است. امروز این جمله اهمیت پیدا کرده است.
پنجره ای که برای تشکیل دو کشور مستقل در منطقه باز بود، در حال بسته شدن است، چرا که هر دو عاملی که می توانند این پنجره را ببندند در حال حاضر در صحنه حضور دارند. یکی حماس در غزه است و دیگری یهودی های افراطی در کرانه باختری. حماس می خواهد که برنامه تشکیل دو کشور مستقل در این منطقه به فرضیه ای غیر قابل باور تبدیل کند و این درحالی است که یهودی های ساکن کرانه باختری سعی می کنند تا این مسئله را غیر ممکن کنند.
اگر حماس همچنان به پرتاب راکت ادامه دهد، شکی نیست که هیچ دولتی در اسراییل اجازه کنترل نوار غزه را به فلسطینی مستقل نخواهد داد، چرا که پرتاب راکت از این منطقه به راحتی می تواند سبب بسته شدن فرودگاه تلآویو شود و اقتصاد اسراییل را نابود کند.
و اگر مهاجران یهودی نوار غزه به رشد خود در این منطقه ادامه دهند، مسلما پرونده از روی میز برداشته خواهد شد. در حال حاضر انتخابات در اسراییل نزدیک است. آنچه که امروز در این منطقه به آن نیاز است این است که در تاریخ 10 فوریه، دولتی میانه رو در اسراییل سرکار بیاید تا بتواند در مقابل باج دادن های مهاجران یهودی در کرانه باختری و احزاب راستگرایی که از آنها حمایت می کنند، مقاومت کند و دوباره پرونده تشکیل دو کشور مستقل را به پیش ببرد.
چرا که بدون راه حل تشکیل دو کشور مستقل با ثبات، آنچه که به وجود خواهد آمد، اسراییلی است که پشت یک دیوار بلند پنهان شده است و سعی می کند خود را از حماس، حزب الله و فتح حفظ کند.
لطفا به این مسئله توجه کنید. این منطقه در شرایط یک آزمون قرار ندارد. ما در نقطه سرنوشت ساز تاریخ هستیم.
آنچه که سبب چالشی شدن هر چه بیشتر شرایط برای تیم اوباما می شود این است که، دیپلماسی خاورمیانه در نتیجه فروپاشی منطقه ای از زمان پیمان اسلو، در سه جهت اصلی تغییر شکل داده است.
اول از همه اینکه در روزگار قدیم، هنری کسینجر می توانست به سه پایتخت جهان سفر کند، با سه پادشاه، رییس جمهور یا نخست وزیر دیدار کند و معامله ای را انجام دهد که قابلیت اجرا داشته باشد و نیازی به بیش از این نبود. امروز یک صلح بان هم باید مذاکره کند، هم یک ملت بسازد.
فلسطینی ها از بعد سیاسی و جغرافیایی بسیار تکه تکه شده اند به طوری که بخشی از دیپلماسی امریکا با این مسئله در ارتباط است که چگونه میان فلسطینی ها آشتی برقرار کند و نهادهای آنان را از نو بسازد. تا انسجامی میان آنها برقرار شود، پیش از آنکه بین فلسطین و اسراییل صلح برقرار شود.
دوم اینکه در حال حاضر حماس دارای یک حق رای در هر مذاکره صلح است. حماس در صحنه حضور دارد و کاملا با سلاح مجهز است.
محمود عباس در کرانه باختری به هیچ وجه نمی تواند بدون حضور حماس با اسراییلی ها وارد مذاکره شود. بنابراین ماموریت دوم امریکا، اسراییل و کشورهای عربی این است که حماس را به دولت خودگردان فلسطین بازگردانند.
همانطور که استفان کوهن، تحلیلگر خبره خاورمیانه معتقد است که بدون حضور حماس به عنوان بخشی از فلسطین هرگونه صلحی بین فلسطین و اسراییل بی معنی خواهد بود.
و فاکتور جدید در این معامله، ایران بازیگری اساسی در دیپلماسی فلسطین و اسراییل است. تیم کلینتون سعی کرد نظر سوریه را به خود جلب کند و این درحالی بود که در عیم حال سعی در منزوی کردن ایران داشت. جورج بوش سعی کرد تا هم ایران و هم سوریه را منزوی کند. تیم اوباما باید هم ایران و هم سوریه را به بازی دعوت کند.
اما در انتها باید این نکته را یادآوری کرد که تنها پنج دقیقه به ساعت دوازده باقی مانده است، باید به فتح نیرو داد، آن را با حماس درآمیخت، دولتی را در اسراییل انتخاب کرد که بتواند شهرک نشینی در نوار غزه را متوقف کرد و از ایران و سوریه دعوت کرد که در این معادله جایی داشته باشد. تنها در این صورت است که می توانیم گروه ها را سر میز مذاکره بنشیانیم. هر کسی که بتواند این پازل دیپلماتیک را به موقع به پایان برساند لایق دو جایزه صلح نوبل خواهد بود.
نظر شما :