اوباما و خاورمیانه در سال 2009
يادداشت خليل العنانى روزنامهنگار مصرى که در روزنامه الحيات منتشر شد.
تا کنون هیچ موضع رسمیای از سوی باراک اوباما، رئیس جمهوری منتخب ایالات متحد در برابر تحولات خاورمیانه اعلام نشده است. در حالی که به اعتقاد بسیاری وی باید در سیاست خارجی به ویژه قضیه درگیریهای اعراب – اسرائیلی را در اولویت سیاستهای خود قرار دهد. اما آنچه تنها تا کنون شنیده ایم تنها به توصیه ها و نصیحتهایی است که متوجه کابینه اوباما و گروه انتقالی او شده است. به استثنای پرونده هستهای ایران تا کنون هیچ چیز تازهای از کابینه اوباما مشاهده نشده. به ویژه در زمینه بحران اقتصاد جهانی که نقش بسیار مهمی در بقای اوباما در چهار سال آینده کاخ سفید بازی میکند. اگر اوباما نتواند از پس این بحران برآید باید انتظار وقایعی بسیار طاقتفرسا را داشته باشد. اما در اینجا چیزی که از سیاستهای اوباما به نظر میآید این است که با انتخاب هیلاری کلینتون به سمت وزارت امور خارجه امریکا که در پی مشورتهای مستمر و با میل خود هیلاری کلینتون انجام شد، سیاست خارجی ایالات متحده این بار از نفوذ پنتاگون و وزارت دفاع، شورای امنیت ملی و دفتر معاون رئیس جمهوری دورتر و مستقلتر عمل کند.
در مقابل مراکز پژوهشی و سیاست سازان در واشنگتن مسابقه نفس گیری را آغاز خواهند کرد با این هدف که بتوانند تصورات کلی برای رئیس جمهوری جدید امریکا باراک اوباما به وجود آورند. به گونه ای که هم بتوانند نظریاتش را جلب کنند و هم این تصورات بر اساس استناد و واقعیتها باشد. به ویژه در زمینه خاورمیانه که از اهمیت ویژه ای برخوردار است. به هر حال در این حالت هم باید میان دو جریان عمده سیاسی تمیز قائل شویم. یکی طرفدار راه و روش سیاسی جورج بوش و شیوه جمهوریخواهان است که دیگر اکنون از شدت و حدت کمتری برخوردار است و به آرامش متمایل شده که آنها را موسسات راستگرای سنتی نمایندگی میکند که از مهمترین آنها میتوان به «مرکز مطالعات خاور دور واشنگتن» و مرکز «هادیسون» اشاره کرد که هر دوی آنها ارتباط بسیار تنگاتنگی با لابی یهودیان امریکایی که مورد حمایت اسرائیل قرار دارند، هستند. هر دو این موسسات اخیرا سلسه ملاقاتها و نشستهایی را برگزار کردهاند تا بتوانند تصورات کلی درباره تحولات خاورمیانه به ویژه پرونده فلسطین و پرونده هستهای ایران به باراک اوباما بدهند. بیشتر توصیههای آنها همانهایی است که پیش از این به جمهوریخواهان در طول 8 سال گذشته میدادهاند.
اما جریان دوم تلاش میکند تغییراتی را در سیاست ایالات متحد در برابر منطقه ارائه دهد و سیاستی قابل اعتمادتر، واقعگرایانهتر و پراگماتیک ارائه دهد. مهمترین این موسسات در این جریان مرکز پژوهشی «بروکینگز» است. این موسسه در روزهای گذشته سلسله نشستهایی را برگراز کرده تا شاید بتواند نگرش تازهای به ویژه در زمینه درگیریهای اعراب و اسرائیل و تحولات خاورمیانه در اختیار باراک اوباما بگذارد. مشهور است که این جریان از دیدگاههای معتدل امریکایی حمایت میکند و نقش بسیار مهمی در دوران دولت دموکراتها بر امریکا در گذشته ایفا میکرده است. این جریان همچنین در زمان ریاست جورج بوش و جمهوریخواهان بر کاخ سفید نقش بسیار مهمی به عنوان جریان مخالف سیاستهای این حزب ایفا میکرد. از این رو چندان هم جای تعجب ندارد اگر باراک اوباما از پژوهشگران این مرکز مانند سوزان رایس، یکی از مهمترین پژوهشگران این موسسه را به عنوان مشاور خود انتخاب کند و سپس وی را نماینده امریکا در سازمان ملل کند.
با تمام این توصیفات باراک اوباما باید بداند که پرونده بسیار سنگین و ثقیلی را از جورج بوش به ارث برده است. پروندهای که تمام سناریوهای خاورمیانه را در بر میگیرد که در مقدمه آن درگیری اعراب و اسرائیل قرار دارد. در همین جا باز یک اختلاف نظر وجود دارد. در داخل همین جبهه دو گرایش عمده به وجود آمده است. یکی معتقد است که باید پرونده هستهای ایران در اولویت سیاستهای ایالات متحد قرار گیرد زیرا نه تنها تهدید جدیای در برابر موقعیت امریکا و اسرائیل در منطقه محسوب میشود بلکه در بسیاری از پروندههای مسئلهساز منطقه تاثیر مستقیم میگذارد. در حالی که در برابر این جریان جریان دومی وجود دارد که معتقد است دولت اوباما باید اولویت خود را به پرونده درگیری اعراب و اسرائیل متمرکز کند زیرا نه تنها پاشنه آشیلی برای بازسازی چهره امریکا در منطقه به حساب میآید بلکه در برابر پرونده هستهای ایران نیز از اهمیت بیشتری برخوردار است و بر اساس گزارشها شکنندگی آن مثلا در مورد پرونده سوریه به اندازهای جدی است که نمیتوان از آن به راحتی صرف نظر کرد. بدین ترتیب تحلیلگران سه دیدگاه کلی را در سیاست خارجی امریکا در برابر منطقه پیشبینی میکنند.
نخست، ضرورت بازگشت به دیپلماسی و کنار گذاشتن راههای زور به طور جدی در برابر بحرانهای منطقه. در این جا اشاره مستقیمی به پرونده ایران میشود. تمام آنها بر این اعتقادند انتخاب گزینه نظامی در برابر ایران بسیار بسیار هزینه بر خواهد بود و از این رو معتقدند باید جلوی هر گونه بهانه جویی اسرائیل برای حمله به تهران را گرفت و حتی میگویند باراک اوباما باید به طور مستقیم و بدون هیچ پیش شرطی پای میز مذاکره با تهران بنشیند. دوم، ضرورت اتخاذ این شیوه از سوی اوباما برای برگزاری مذاکرات صلح میان اسرائیل و همسایگان عرب آن به ویژه سوریه است. در اینجا برخی معتقدند که باید پرونده فلسطین و سوریه را هم زمان به جریان انداخت اما رئیس جمهوری جدید باید اولویت را به پرونده هستهای ایران دهد تا بدین ترتیب بتواند ارتباطات استراتژیک تهران را قطع کند و با محوریت ممانعت ایران بسیاری از برگههای برنده در مذاکره با ایران را از آن گرفته و بسیاری از ریشههایش را قطع کند. یا حداقل زمینهای فراهم شود که هر گونه سردی در روابط تهران و واشنگتن باعث به وجود آمدن مشکلات بیشتر و غیر قابل جبران برای ایران شود. و سوم، ضرورت ایحاد حداقل توازن میان مبادی ایالات متحد و مصالحش در منطقه است. بدین معنا که از گروههای آزادی طلب و دموکراتیک حمایت کرده تا آنجا که بر مصالح استراتژیکش تاثیر نگذارند. به اعتقاد این افراد اتخاذ هر راهی از سوی دولت جدید امریکا نمی تواند به نتیجه برسد مگر این که اعتماد استراتژیک طولانی مدت از طریق حمایت از گروههای دموکراتیک و موسسات مدنی و مراکز خصوصی در جهان عرب به وجود آید و این مسئله نیز نباید تنها به برگزاری انتخابات بسنده شود.
این سه دیدگاه دیدگاههایی است که وزیر امور خارجه جدید امریکا با آن مواجه است. وی باید با وجود مشکلات مالی که ایالات متحد با آن دست به گریبان است اهمیت ویژه ای به آنها بدهد. هیلاری کلینتون قصد دارد به کابوس نفوذ و حضور معاونت ریاست جمهوری امریکا و وزارت دفاع که زیر نظر دیک چنی و دونالد رامسفلد اداره میشدند پایان دهد. از این رو پیشبینی میشود هیلاری کلینتون از استقلال و نفوذ قابل توجهی در دوران زمامداریش بر وزارت امور خارجه امریکا برخوردار شود. به گونهای که پیشبینی میشود پرونده خارجی به طور کامل به دست او بیفتد تا کاخ سفید بتواند با آسودگی بیشتری به فکر حل بحران مالی کشور باشد. هیلاری کلینتون در روزهای گذشته عملیات تغییر و دخل و تصرف در امور وزارت امور خارجه را با انتخاب معاونان و مشاوران جدیدش آغاز کرده است. به گزارش برخی منابع خبری بیل کلینتون در راس دیپلماتهای منتخب ایالات متحد قرار خواهد گرفت. انتظار میرود برای پروندههای ایران، سوریه و موضوع فلسطین سه فرستاده ویژه تعیین شوند.
بدین ترتیب کارشناسان این گونه تصور میکنند که تنها تغییری که در معادلات بازی کاخ سفید ایجاد شده تغییر شیوه ایدئولوژیک و آمدن نگاههای واقعگرایانه به جای آن است. شیوهای که میتوان آن را در برابر تحجر ایدئولوژیک تصور کرد. پیشبینی میشود امریکاییها سقف سیاسی برای تحرکاتشان در منطقه ایجاد کنند. مثلا کشورهای عربی همپیمان با ایالات متحد به هیچ عنوان نمیتوانند بپذیرند ایالات متحد وارد مذاکرات بدون پیش شرطی با ایران شود که ممکن است مصالحشان را قربانی کند. کما این که اسرائیلیها نمیتوانند بپذیرند ایالات متحد در برابر آنچه آنها تهدید از جانب ایران توصیف میکنند فروش سلاح به آنها را متوقف کند.
از این رو همگان تصور میکنند اوباما بر روی دو خط موازی پرونده هستهای ایران و درگیری اعراب و اسرائیل همزمان حرکت کند. اما با این وجود بیشتر حدس و گمانها بر این است که یکی قربانی دیگری شود، لااقل در چهار سال نخست ریاست اوباما بر کاخ سفید.
نظر شما :