مسئله شرارت
مقاله ای از مايکل لدين در روزنامه وال استريت جورنال
از زمان جنگ جهانى دوم تا کنون شديدا مشتاق بوده ايم بفهميم که قتل عام کشورهاى دست اند کار ترور و جنگ جهانى چگونه پديد آمدند و در آينده چطور مى توان از آنها جلوگيرى به عمل آورد.
به طور کلى، بر آن بوده ايم تا به چندين پرسش اساسی، پاسخ تهيه دهیم: چرا غرب نتوانست وقوع فاجعه را پيش بينى کند؟
چرا در راستاى متوقف ساختن موج فاشيستى تلاش چندانى صورت نگرفت و چرا در واقع تمامى رهبران غربى و اين همه روشنفکر غربى طورى با فاشيست ها رفتار مى کنند که گويى آنان نه انقلابيونی خطرناک بلکه رهبران سياسى عادى هستند؟
بسيارى سرانجام يک «توضيح» دوگانه را پذيرفتند: منحصر به فرد بودن شرارت و نبود پيشينه اى تاريخى براى آن.
ناتوانى از درک آن چه داشت به وقوع مى پيوست، شکل شناخت شده اى به خود گرفت: خوددارى از بررسى روشنمد و بى پردة دشمنان خود. رجز خوانى هاى هيتلر، چه در «اردوگاه ماين» چه در اجتماعات حزب نازى غالبا به عنوان «سياست» ناديده انگاشته مى شد و آنها را به ندرت به عنوان وعده هايى بزرگ که وى واقعا قصد عمل کردن به آنها را داشت جدى می گرفتند. فراخوان موسیلینی براى ايجاد يک امپراتورى جديد اروپا، و اتحاد بعدی وى با هيتلر، غالبا به عنوان يک هياهو و رجزخوانى صرف ناديده انگاشته مى شد.
اکنون نيز ما به همان گونه اى عمل مى کنيم که در قرن گذشته عمل مى کرديم. دنيا در آتش لفاظى ها و اقدامات آشناى جنبش ها و رژيم ها – از حزب ا... و القاعده گرفته تا وهابى گرى عربستان – که سوگند خورده اند ما و امثال ما را نابود سازند، مى سوزد.
آن ها همچون پيشينيان خود در قرن بيستم، به صراحت اهداف خود را اعلام مى دارند و هرگاه و هر جا که بتوانند، آن ها را عملى مى سازند. ولى ما همچون پيشينيان قرن بيستمى خودمان، به ندرت آنها را جدى مى گيريم و يا اقدام جدى در مورد آن ها به عمل مى آوريم. اغلب اوقات، ما پيامدهاى اظهارات آن ها را ناديده مى انگاريم.
از قرار معلوم، توضيحاتى که براى اقدام نکردن خود در قرن گذشته ارائه داديم، نادرست بود. ظهور جنبش هاى توده اى منجى گرا امر تازه اى نيست، و چيزهاى بسيار اندکى وجود دارد که ما در بارة آنها از آن بى خبر باشيم. دليلى هم ندارد که ما از پيروزى و موفقيت رهبران شرارت، حتی در کشورهاى داراى تاريخ دراز و دستاوردهاى فرهنگى بزرگ، در شگفت بشويم. ما همه چيز را دربارة آن مى دانيم. بنابراين بار ديگر بايد آن سوالهاى قديمى را مطرح سازيم: چرا نمى توانيم قدرت فزاينده دشمنان شرير را مشاهده کنيم؟ چرا مثل رهبران غربى در موقعى که از مذاکرات به عنوان بهترين اقدام استقبال مى کنند، طورى با آنها رفتار مى کنيم که گويى پديده هاى سياسى عادى هستند؟
بدون شک، دلايل بسيارى وجود دارد. يکى از آنها اين باور ريشه دار است که همه مردم اصولا مثل هم هستند و جملگى اصولا خوب مى باشند. اما پذيرفتن اين واقعيت که بسيارى از مردم شرير هستند و همه فرهنگ ها مخصوصا بهترين آنها، ممکن است به دام رهبران شرير افتاده و کاملا مطابق فرمان هاى آنان عمل کنند، امرى است ناگوار.
بخش اعظم فرهنگ غربى معاصر شديدا به خوب بودن نوع بشر معتقد است. باوجود همه شواهدى که عکس آن را نشان مى دهد، ما ترجيح مى دهيم حتى در مورد دشمنانى که تحجر و تعصب نامعقول شان کاملا آشکار است، همان راه عقلانی را دنبال کنيم.
اين صرفا يک مسئله فلسفى نيست، زيرا شناخت خطرى که ما را تهديد مى کند – اگر يک سياست خودکشى ملى نباشد – به معناى اقدام عليه آن است.
و همان طور که در قرن بيستم شاهد بوديم، اين به معناى جنگ است. به معناى آن است که دست کم به طور موقت، بايد در جبهه هاى متعدد آماده فداکاری و از خود گذشتگى باشیم.
سپس مى رسيم به يهودستيزي. متون قديمى ضد يهود از قبيل «پروتکل هاى بزرگان قوم يهود»، که اکنون به زبانهاى فارسى و عربى وجود دارد، در سطح خاورميانه تکثير مى شوند.
فراخوان هاى نابودى يهوديان بطور مرتب در تلويزيون هاى ايران، مصر، عربستان سعودى، و سوريه مشاهده مى شود و در مساجد اروپا و آمريکا به گوش مى رسد. از سوى غرب انتقاد چندانى از اين وضع به عمل نمى آيد و در واقع هيچ اقدامى عليه آن صورت نمى گيرد که دست کم از نوعی بى تفاوتى آشناى غرب نسبت به سرنوشت يهوديان خبر مى دهد.
سرانجام، به ماهيت نظام سياسى خود مى رسيم. هيچ يک از دموکراسى ها قبل از آنکه جنگ در سالهاى دهه 1940 ميلادى گريبانگيرشان شود، آنطور که بايد و شايد براى جنگ آمادگى نداشتند. هيچ کدامشان براى حملات تروريستى قرن 21 آمادگى نداشتند.
ماهيت سياست غرب به گونه اى است که کار اتخاذ تدابير دور انديشانه و به موقع را براى رهبران ملى پيش از آنکه جنگ دامنگيرشان بشود، بسيار دشوار مى کند.
پس، بطورى که الان مشاهده مى شود، ابتکار عمل در دست دشمنان غرب قرار دارد. حتى امروز، که در جبهه هاى عراق و افغانستان درگير هستيم، شناخت چندانى از اين که مورد حملة نوع آشنايى از دشمن قرار داريم وجود ندارد، در عین حال آنکه عدم تمايل به اقدام مناسب فراوان است.
اين بار، ناآگاهى و عدم اطلاع را نمى توان بهانه قرار داد. اگر شکست بخوريم، علت آن فقدان اراده خواهد بود، نه فقدان شناخت.
نظر شما :