آرایش جنگی حاکم بر روابط ایران و امریکا
دردسرهای ترامپ که به خبط ترور سردار سلیمانی انجامید
دکتر عبدالرحمن ولایتی، پژوهشگر روابط بین الملل
دیپلماسی ایرانی: بعد از شکل گیری خاورمیانه با جغرافیای فعلی که بدنبال پایان جنگ اول جهانی و فروپاشی امپراطوری عثمانی ذیل توافق سایکس – پیکو به نمایندگی دولتهای بریتانیا و فرانسه شکل گرفت به نوعی امنیت این منطقه ترسیمی جدید درست بعد از آن مقطع و انعقاد معاهده سیاسی، بطور کاملا مستقیم متاثر از سیاستهای دولتهای غربی در شکل کلی آن شد و ضریب امنیت آن متزلزل شد. بعد از جنگ دوم جهانی با عوارض و تبعات آن که منجر به تغییر سیاست بین الملل و قواعد آن به مدت طولانی در فرم دو قطبی شوروی – آمریکا در فضای موسوم به جنگ سرد جریان یافت منطقه خاورمیانه زمین بازی دو قطب بین المللی شد و بدنبال فروپاشی دیوار برلین و تغییر مجدد فضای بین الملل و هژمونی ایالات متحده آمریکا، خاورمیانه به شکل رسمی بهانه مطامع سیاست های دولت های غربی قرار گرفت که کاملا منبعث از همان توافق سایکس_پیکو بود. اوج این سیاستهای بهانه جویانه و یا به اصطلاح مداخله جویانه در جریان حمله آمریکا و متحدانش به افغانستان و عراق رسمیت یافت و از آن مقطع به بعد کانون بحران جهانی در خاورمیانه متمرکز شده و روز به روز نیز بر عمق فاجعه بحران افزوده شد.
فارغ از این مقدمه کوتاه و در اشاره به موضوع شکنندگی امنیت، اتفاق منحصر اخیر و عملیات تروریستی سردار سلیمانی که بطور واضح ناقض قوانین بین المللی بود شرایط بحران را در خاورمیانه وارد فاز جدیدی کرد که پیش بینی آن کمی سخت و مبهم به نظر می رسد. سردار سلیمانی و یا به اصطلاح آمریکایی ها، ژنرال سلیمانی که ستون و نماد امنیت سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در خارج از مرزهای ایران محسوب می شد و در رنکینگ لشکری و کشوری نظام جمهوری اسلامی ایران نیز از مقامات عالی رتبه نظام بود طی یک عملیات دور از انتظار و خارج از قواعد حقوقی و عرفی نظام بین الملل همراه با همرزمانش بویژه ابومهدی المهندس به شهادت رسید که نه تنها دولت جمهوری اسلامی و ملت ایران بلکه منطقه خاورمیانه را نیز در شوک فرو برد. این اقدام نامتعارف دولت آمریکا که به دستور صریح شخص دونالد ترامپ صورت گرفت فرایند روابط دولت ایران و آمریکا و در کلیات آن خاورمیانه و ائتلاف غربی را وارد مرحله جدیدی کرد که ضمن تعلیق دیپلماسی و جریان های معطوف به آن به شکل کاملا واضح فضای جنگ را بر منطقه حاکم ساخت که هرگونه خطا و کنشی از بازیگران دخیل در موضوع احتمال جنگ وسیع و دامنه دار را رقم خواهد زد.
البته با تمام مواضع و کنشهای رادیکال موجود در جریان روابط دولتین جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا بلاخص بعد از حاکمیت دونالد ترامپ بر کاخ سفید، و اعمال استراتژی فشار حداکثری و تنگ کردن روزنه های تعاملات اقتصادی دولت ایران با سایر کشورها در عرصه نظام بین الملل، ولی همچنان فضای روابط دو دولت بر محور دیپلماسی دنبال می شد و هیچ کدام از طرفین گزینه نظامی و برخورد قهرآمیز را در اولویت برنامه های خود قرار نداده بودند که این امر به وضوح در مواضع رهبران و مقامات هر دو دولت نمایان بود بطوریکه سیاست های هر دو دولت با وجود حتی شکل ظاهری تحکم و سخت بیشتر معطوف و منتج به گفت وگو و مذاکره و دیپلماسی بود. هرچند که این اتفاق نیز موانع منحصر خود را داشت که شاید در قالب یک فرایند صبورانه امکان و احتمال احقاق آن وجود داشت که این اتفاق و حادثه تاسف بار چند روز پیش همه معادلات منتج به فرایند دیپلماتیک را برهم زد و به یک دفعه فضا را به شکل کاملا بالفعل و ضربتی در فرم و آرایش نظامی قرار داد و موجبات نگرانی و دلهره جامعه جهانی را برانگیخت.
اکنون سوالی که افکار عمومی جهانی بلاخص جوامع درگیر در موضوع را به خود مشغول کرده تنها در یک عبارت خلاصه شده است که واقعا چه خواهد شد؟
نگارنده بر مبنای قواعد سیاست بین الملل و مرور تاریخ بین الملل معاصر بر این باور است که آنچه از شواهد امر بر می آید و بطور عریان هویداست در وضعیت فعلی همه دریچه ها و روزنه های دیپلماسی در فرم اضطرار به تعلیق در آمده است و طرفین کاملا در یک موضع خصمانه و دوئل روی در روی هم قرار گرفته اند. این شرایط درست شبیه گشت زنی در انبار باروت با کبریت روشن است که با وجود لحاظ همه جوانب احتیاط امکان اینکه تصادفا شرایط منتج به یک فاجعه هولناک شود بسیار قریب به یقین است. دولت آمریکا با رهبری دونالد ترامپ دوره متفاوتی را از طول تاریخ استقلال آن تجربه می کند که همتای مشابهی را نداشته است. ترامپ که به لحاظ هویتی از طبقه لمپن بورژوازی ایالات متحده آمریکاست در بستر قانون منحصر اساسی آمریکا و با تکیه بر ثروت هنگفت خود بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زد بطوریکه در اوایل هیچ کدام از احزاب استخوان دار (دموکرات –جمهوریخواه) وی را قبول نداشتند که با توجه به شرایط حاکم بر روند انتخابات در نهایت به اردوگاه جمهوریخواهان منتسب شد و با تمرکز بر یکسری وعده های رادیکال و شبه فاشیستی طبقه سفید آمریکایی ملقب به یقه سفیدها کاخ سفید را فتح کرد. در شرایطی که خود سران و نخبگان حزب جمهوریخواه به جهت عدم آشنایی و تسلط وی بر قواعد سیاست بین الملل از عملکردش ابراز نگرانی می کردند و تجربه این سه سال و خورده ای نشان داد که نگرانی جمهوریخواهان و بیشتر از آن دموکرات ها کاملا بجا بوده است و وی درک درستی از سیاست بین الملل ندارد و قواعد آن را مبتنی بر نظام بازار و وال استریت می داند و به شکل کاملا هیجانی هر آرزویی را که هوس می کند آن را سریع قمار می کند بدون آنکه تبعات، عوارض و نتایج آن را جدی بگیرد. چرا که می پندارد با دلار همه امورات را می شود استحاله کرد که در سیاست این تیپ رفتارها به بی خردی تعبیر می شود. مهمترین اشتباه و خبط دونالد ترامپ تعبیر جایگاه هژمونیک دولت آمریکا به فرم کازینویی است که هر چقدر دلش بخواهد می تواند قمار کند و از نتیجه برد و باخت آن فارغ باشد در صورتیکه سیاست و حکومتداری بلاخص در حوزه بین الملل قواعد تخصصی خود را دارد که به هیچ وجه قابل قیاس با موضوعات و مسائل روزمره نیست. در این بین دولت دونالد ترامپ بدون توجه به قواعد تخصصی بین الملل همچنان بر طبل قواعد کازینویی و قمار و معامله پیش می رود که تاکنون هم هیچ پاسخ در خور مناسبی نگرفته است. فقط آنچه مشاهده شده بازتاب رسانه ای آن در فرم یک دیکتاتور مستبد با کراوات قرمز و بازی با عناصر زبان بدن (body image) بوده است.
از برنامه های کابینه ترامپ در سیاست خارجی تعیین تکلیف روابط با دولتهای جمهوری اسلامی ایران و کره شمالی بود که در ارتباط با کره یکسری اقدامات تابوشکنانه و بدیع را در پیش گرفت که به مرور زمان نشان داد همه این اقدامات عقیم بوده و نتیجه ای جز بازگشت به نقطه اول نداشته است. در ارتباط با دولت ایران نیز وی با برهم زدن معاهده برجام و اعمال تحریم های بسیار سنگین درصدد عقب نشینی دولت ایران از برنامه های سیاست خارجی بلاخص خاورمیانه و کسب امتیاز از آن برای تقویت کمپین انتخاباتی ۲۰۲۰ بود که از هر دری وارد شد نتیجه ای جزء بن بست به دنبال نداشت و هیچ دستاوردی را نتوانست کسب کند. این در شرایطی بود که در داخل دولت به چالش استیضاح نیز برخورده بود و دموکرات ها درست هویت لمپن بورژوازی وی را نشانه گرفته بودند که در صورت عدم دستیابی به آرای سنا برای تثبیت عدم کفایت ترامپ با دستی پر به کمپین ۲۰۲۰ ورود کنند و در نهایت از شرش خلاصی یابند و این به مهمترین سرگیجه و عدم تمرکز ترامپ در داخل تبدیل شده بود که نیاز مبرم داشت آن را مرتفع کند.
در این میان چانه زنی با دولت ایران و ارسال پیام ها و سیگنال های متعدد از طریق دولت های میانجی و یا به شکل مستقیم از طریق شبکه های مجازی بویژه توئیتر با پاسخ مساعد و مناسب جمهوری اسلامی ایران مواجه نشد و این موضوع برخلاف انتظار ترامپ و کابینه وی شد چرا که انتظار آنها در راستای اعمال فشار حداکثری دسترسی به یک امتیاز بزرگ از جانب ایران بود که با هوشمندی جمهوری اسلامی ایران به واقع در مقابل یک بن بست استراتژیک گرفتار شد. این مساله موجب کاهش اعتبار و پرستیژ دونالد ترامپ در جامعه داخلی آمریکا و همچنین در عرصه نظام بین الملل منجر شد که با تعدی پهپادی به حریم هوایی ایران و پاسخ مستحکم دولت ایران در سرنگونی آن به واقع سیلی محکمی به تکبر بین المللی ترامپ وارد شد که به دنبال آن بروز یکسری حوادث و اقدامات شیطنت آمیز دولت ترامپ در ورود مداخله جویانه و خارج از منشور ملل متحد به مسائل داخلی ایران جملگی دست به دست هم داد تا فرآیند دیپلماسی فیمابین در گرداب فرسایش گرفتار آید. نتیجتا اقدام چند روز پیش دولت ترامپ در ترور سردار سلیمانی و همراهانش که یک اقدام عریان ساختارشکنانه بود که فضای روابط ابهام آمیز دولتین را همراه با منطقه خاورمیانه با بازیگران دخیل در آن در بحران تمام عیار جنگی قرار داد.
نکته ای که نباید آن را در این وضعیت نادیده گرفت این است که وقتی شرایط و آرایش جنگی است تاریخ روابط بین الملل نشان داده که گاهی اوقات تدابیر و محافظه کاری بازیگران نیز کاری از پیش نمی برد و امکان اینکه فضا از کنترل عقلانیت خارج شود بسیار محتمل است. اکنون در این بین به لحاظ عرف بین المللی حق کاملا برای دولت جمهوری اسلامی ایران محفوظ است که اقدام نامتعارف دولت آمریکا را پاسخی در خور عزت و حیثیت ملت ارائه کند و این دولت آمریکاست که باید عقلانیت به خرج داده و به عرف بین المللی پایبند بماند و گرنه در غیر این صورت باید انتظار هر رویدادی را متصور بود.
نظر شما :