رویای چرچیل؛ ایالات متحده اروپا بدون بریتانیا
سخنرانی چرچیل در دانشگاه زوریخ دومین سخنرانی بزرگ وی در همان سال بود که توجه جهانیان را به خود جلب می کرد. چرچیل پیش از آن یعنی در ماه مارس همان سال در آمریکا از تجزیه و تقسیم اروپا توسط «پرده آهنین» پرده برداشته بود. در سخنرانی دانشگاه زوریخ اما با تغییر لحنی آشکار از قاطعیت خود در دوران جنگ گفت و سپس با لحنی طنزگونه گزارشی از وضع موجود اروپا را به سمع مخاطبان سوئیسی رساند، همان مخاطبانی که سالن و محوطه دانشگاه را پر کرده بودند. چرچیل در حرکتی طنزگونه کلاهش را روی عصایش آویزان کرد و در همین حال از احترام عمیق خود به ملت سوئیس گفت و از این کشور به عنوان کشوری که از قرن ها پیش هیچ سابقه دیکتاتوری ندارد یاد کرد.
سپس از وضعیت وحشتناک قاره سبز و از توده مردم گرسنه و ناامید و شهرهای ویران شده گفت. سخنان چرچیل تا به این مرحله هیچ اثر ملموسی بر شنوندگان نداشت اما سپس از همه خواست که به آینده نگریسته و گذشته های وحشتناک را پشت سر گذارند و با این جمله سخنرانی خود را به پایان برد: «ما باید نوعی ایالات متحده اروپا تشکیل بدهیم.» البته ایده تشکیل یک اروپای متحد امر جدیدی به حساب نمی آمد و ظاهراً چرچیل بر اساس ابتکار «ریچارد کودنهو - کارگی» این پیشنهاد را مطرح می کرد؛ ایده و ابتکاری که یک رویای کهنه و دیرینه بود و اینک با توجه به وضعیت وخیم اروپا تحقق آن ضرورت پیدا می کرد. اما مهم ترین پیش شرط تحقق این ایده همکاری میان آلمان و فرانسه بود: «حالا می خواهم چیزی بگویم که شاید شما را شگفت زده کند. نخستین گام برای احیای خانواده اروپا همکاری میان فرانسه و آلمان است.»
این گفته چرچیل در آن زمان تنها برای رهبران فرهنگی و اخلاقی فرانسه قابل تصور بود. اما به هر حال این پیشنهاد یک اندیشه انقلابی به شمار می آمد زیرا دو کشور فرانسه و آلمان از سال ۱۸۷۰ سه بار علیه یکدیگر وارد جنگ شده و هنوز هم زخم های حاصل از جنگ اخیر التیام نیافته بود. در آن زمان هنوز هم بیم آن می رفت که هر لحظه این دو کشور همسایه اسیر التهاب و خشم خاموش نشده دیرینه شده و خطری بزرگ و جدی برای پایداری آن صلح نوپا به وجود آورند و اروپا و جهان را به وضعیتی غیرقابل کنترل دچار کنند.
از نظر چرچیل اروپا برای برخورداری از یک رفاه پایدار نیازمند اقتصادی قدرتمند بود: «بریتانیای کبیر، کشورهای مشترک المنافع بریتانیایی، آمریکای قدرتمند و (البته من امیدوارم) اتحاد جماهیر شوروی باید دوست و حامی اروپای نوین بوده و از حق زندگی و رشد و توسعه این قاره حمایت کنند.» اما نقطه عطف و شاه بیت سخنان چرچیل این بود که به گفته وی بریتانیای کبیر عضوی از این اتحادیه اروپایی محسوب نمی شد و این اتحادیه نیز اصولاً نوعی سازمان منطقه ای زیرمجموعه سازمان ملل به شمار می آمد. در عین حال به این مساله مهم نیز اشاره کرد که کشورش بریتانیا مشکلات بزرگ اقتصادی داشته و به همکاری و مشارکت با دیگر کشورهای قاره سبز علاقه دارد: «اما چشم پوشی از اقتدار و استقلال دولت و کشور غیرممکن است.» جهان بینی چرچیل بیش از اندازه تحت تأثیر سیاست های قدیمی و کهن امپراتوری بود و ایده کشورهای مشترک المنافع و رهبری جهان از سوی ملت های مرفه را می پرستید.
به باور چرچیل تنها یک کشور بزرگ که تا پیش از جنگ نقش رهبری جهان را بر عهده داشته و از تجارب بسیار گران بهایی در زمینه سیاست خارجی برخوردار است می تواند راه درست را به دنیای از کنترل خارج شده پس از جنگ نشان داده و در آینده فارغ از روند اتحاد اروپا از یک طرف با امتیازهای برابر متحد اصلی ایالات متحده آمریکا بوده و در همان حال نقش میانجی را میان واشنگتن و مسکو بر عهده گیرد.
کاملاً مشخص بود که از نظر چرچیل اصولاً هرگونه مشارکت فعال بریتانیا در روند ادغام و همزیستی اروپایی امری غیرضروری و نامطلوب است اما در عین حال عقیده داشت که این امپراتوری از همان «خط مقدم انگلستان» به حمایت و همراهی با این روند خواهد پرداخت. به باور بسیاری از کارشناسان و تاریخ نگاران اروپایی، چرچیل به هیچ عنوان یک طرفدار پر و پا قرص اروپای متحد محسوب نمی شد بلکه سیاستمدار بانفوذی بود که از این اندیشه در جهت ارتقای جایگاه بریتانیا به عنوان هماهنگ کننده میان ابرقدرت ها و حفظ و تضمین بریتانیای کبیر به عنوان قدرت جهانی استفاده ابزاری می کرد.
چرچیل سال ها پیش از آن یعنی در سال ۱۹۳۰ طی نوشتاری اظهارنظر کرده بود که بریتانیای کبیر هرگز به ایالات متحده اروپا تعلق نخواهد داشت زیرا این کشور «رویاها و تکالیف خاص خود» را دارد. چرچیل در آن مقاله یادآور شد: «ما نه به یک قاره خاص بلکه به همه قاره ها تعلق داریم.» البته اینکه چرچیل امپراتوری متحده بریتانیا را یک ابرقدرت می دانست دیگر با واقعیات ژئوپلتیک سال ۱۹۴۶ انطباق نداشت. به هر حال او حاضر نبود که کشورش را با دیگر کشورهای اروپایی در یک سطح و جایگاه قرار دهد. عدم تمایل چرچیل به عضویت کشورش در اروپای متحد حتی سال ها بعد یعنی در سال ۱۹۵۱ و هنگامی که در ۷۷ سالگی بار دیگر به نخست وزیری بریتانیا رسید نیز همچنان بدون تغییر باقی ماند. از همان سال بود که گفت وگوها با کنراد آدنائر، صدراعظم وقت آلمان آغاز شد و چرچیل به وی گفت: «شما می توانید اطمینان داشته باشید که بریتانیای کبیر همواره طرفدار اروپا باقی خواهد ماند» و آدنائر در پاسخ گفت: «آقای نخست وزیر، من کمی ناامید شدم، زیرا انگلستان بخشی از اروپا است.»
در عین حال برخی از مورخان و کارشناسان بر این باورند که چرچیل قلبا با پیوستن به اتحادیه اروپا موافق بوده است. فلیکس کلوس، مورخ آمریکایی - هلندی در کتاب جدید خود به نام «چرچیل موافق اروپا» آورده است: «این ادعا که چرچیل هرگز قصد پیوستن به اتحادیه اروپا را نداشت از اساس اشتباه است.» به باور این مورخ نطق سال ۱۹۴۶ چرچیل را باید در چارچوب یک مانور تاکتیکی با هدف آرام کردن اتحاد جماهیر شوروی ارزیابی کرد. در آن زمان شوروی به شدت از اینکه انگلستان نقش رهبری و مافوق را در بلوک اروپا بر عهده گیرد نگران بود.
در همان کتاب آمده است که چرچیل به عنوان «پدر تعمیدی» اروپای متحد در تأسیس شورای اروپا، کنوانسیون حقوق بشر اروپا و پذیرش عضویت آلمان در این نهادها نقشی مهم ایفا کرد. به باور کلوس، عدم رغبت چرچیل بیش از همه متوجه آن بود که چه بسا کشورش در حد یک «عضو معمولی» در آن اتحادیه حضور داشته باشد. از همین رو است که امروز و پس از پایان همه پرسی که نتیجه آن خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا بود، پس از چندین دهه همه موافقان و مخالفان در یک مورد به صورت مشترک تحت تأثیر آرای چرچیل بودند. به عبارت دیگر فارغ از نتیجه به دست آمده، همه مردم بریتانیا جایگاهی بالاتر برای کشورشان در نهادهای اروپایی قائل هستند.
منبع: دی پرسه/ ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی
نظر شما :