چرا نقش ترکیه و قطر هر روز کمرنگ تر می شود؟
نقش بازیگران منطقه ای در بحران سوریه
دیپلماسی ایرانی: دو نگاه نقش-محور در جهت گیری بازیگران منطقه ای نسبت به بحران سوریه وجود دارد. نخست، ایفای نقش بر محور "ثقل جغرافیایی" که بیشتر به نظریه رئالسیم کلاسیک نزدیک است و دوم، ایفای نقش بر محور "برداشت هویتی" از منافع و حس تهدید از نقش سایر بازیگران که بیشتر به نظریه سازه انگاری نزدیک است.
در مورد نگاه اول، ایفای نقش بر محوریت "ثقل جغرافیایی" و ضرورت وجود آن برای ایجاد تعادل و ثبات سیاسی-امنیتی در منطقه خاورمیانه است. این نگاه، به عنصر مادی یعنی جغرافیا و بهم پیوستگی مسائل سیاسی-امنیتی زیر سیستم های مختلف در منطقه یعنی حوزه های خلیج فارس، شامات، شبه جزیره عربستان و شمال آفریقا و مصر و ایفای نقش محوری بوسیله بازیگران کلیدی در این مناطق اهمیت می دهد. بر این مبنا، عدم وجود یا حضور نقش فعال یک بازیگر منطقه ای بر خلاف نظام سنتی توازن قدرت در منطقه بوده و خود موجب بی ثباتی و رقابت فزاینده می شود. در اینجا، ایفای نقش بازیگران به مسئله ثبات منطقه ای و افزایش همکاری، ولو با اختلاف نظرهای موجود در مدیریت مسائل، برای کاهش تنش صورت می گیرد که مستقیما به اهداف، اصول و منافع ژئوپلتیک این بازیگران ارتباط می یابد. استفاده از قدرت سخت در این نگاه بیشتر برجسته می شود. از یک نگاه تئوریک، این نگاه بیشتر به نظریه رئالیسم کلاسیک نزدیک است.
در مورد نگاه دوم، ایفای نقش بر مبنای "برداشت هویتی" است. این نگاه بیشتر به برداشت متفاوت بازیگران از منافع و حس تهدید از سایرین یا کاهش نقش بازیگران دیگر مربوط می شود. در این نگاه نقش فرهنگ، ارزش ها و اصول حکومت ها در شکل دهی سیاست منطقه ای بازیگران نقش دارد و اینکه منافع و هویت نقش بازیگران در شرایط زمانی ناشی از یک تحول ( مثل تحولات اخیر جهان عرب) تغییر می یابند. استفاده از قدرت نرم در این نگاه بیشتر برجسته می شود. از یک نگاه تئوریک، این نگاه بیشتر به نظریه سازه انگاری نزدیک است.
نقش بازیگران منطقه ای در بحران سوریه را می توان از زاویه تئوریک فوق تجزیه و تحلیل کرد. از این لحاظ، دو سری بازیگران وجود دارند. در یکطرف، بازیگران کلاسیک منطقه مثل ایران، مصر و عربستان سعودی قرار دارند که بیشتر با محوریت ایفای نقش ثقل جغرافیایی اصول و اهداف سیاست خارجی خود را با اولویت ایجاد ثبات در جغرافیای سیاسی خاورمیانه دنبال می کنند. ناامنی و تنش در منطقه آسیب پذیری این کشورها را به شکل های مختلف از جمله دخالت نظامی و حضور خارجی ها در منطقه افزایش می دهد. برای این بازیگران ضمن اینکه حفظ منافع ژئوپلتیک در بحران سوریه کلیدی است، مسائل هویتی و ارزشی و برداشت های ناشی از تهدیدات سایر بازیگران که در نتیجه تحولات عربی مطرح شده اند هم مهم است. جهت گیری این سه بازیگر با ترکیبی از بکارگیری رئالیسم کلاسیک و سازه انگاری قابل تبیین است. یعنی آنها در پی حفظ منافع ژئوپلتیک خود هستند، همزمان برداشت هویتی از افزایش نقش و مهار تهدیدات دیگران دارند و از اصول و ایدئولوژی خود برای پیشبرد منافع خود استفاده می کنند. چنین وضعیتی سبب شده که بدون حضور فعال یا رضایت نسبی هریک از این بازیگران دستیابی به یک راه حل پایدار در بحران سوریه ممکن نباشد.
درطرف دیگر بازیگرانی جدیدی همچون ترکیه و قطر قرار دارند که بیشتر تحت تاثیر نقش هویتی و تصور از افزایش نقش منطقه ای خود در شرایط گذار منطقه منافع و نوع سیاست خود در بحران سوریه را تنظیم کرده اند. این دو بازیگر که پیش از وقوع تحولات عربی نقش خود را با محوریت "میانجیگری" در منطقه دنبال می کردند، به یکباره احساس کردند که خلا قدرت ناشی از انتقال سیاسی در خاورمیانه و بخصوص در سوریه، فرصتی برای آنها فراهم کرده تا نقش خود را فراتر از جنبه سابق تعریف کرده و وارد حوزه نقش سازی سه بازیگرکلیدی و کلاسیک خاورمیانه شوند. نگاه این دو بازیگر بیشتر با نظریه سازه انگاری قابل تبیین است. به عبارت دیگر، این دو بازیگر بدون دارا بودن مرکزیت و ثقل جغرافیایی و همچنین اتصال هویتی به مسائل منطقه ای تنها با قدرت نرم خود تلاش کردند تا فراتر از ظرفیت های سیاسی-امنیتی خود به ایفای نقش کلیدی در بحران سوریه بپردازند.
زمینه های ایفای نقش بازیگران کلاسیک به موقعیت ویژه ژئوپلتیک و وزن سیاسی سیاسی-امنیتی آن ها در صحنه روابط منطقه ای و بین المللی از جمله محوریت در مسئله اعراب و اسرائیل مربوط می شود. همانگونه که تحولات عربی و به خصوص بحران سوریه نشان داد بازیگران جدید نه ظرفیت لازم را دارند و نه نقش آن ها توسط بازیگران کلاسیک پذیرفته می شود. در واقع، درجه ایفای نقش ترکیه و قطر بستگی به درجه نزدیکی یا ائتلاف آنها با یک بازیگر سنتی در منطقه دارد. پیش از بروز تحولات عربی، ترکیه و قطراز طریق ایران ( یک بازیگر سنتی) و به تبع ایفای یک نقش میانجیگرانه در مسائل حزب الله و حماس توانستند وارد مسائل خاورمیانه شوند. دولت جدید مصرهیچگاه قطر را در طرح "چهارجانبه" همکاری منطقه ای وارد نکرد. عربستان سعودی خواهان ایفای نقش فعلی قطر و یا نقش فعال ترکیه در حمایت از جریان اخوان المسلمین در بحران سوریه نیست که بطور وجودی خلاف منافع و اصول و ارزش های سلفی سعود یها است. مسائل داخلی ترکیه هم همانگونه که تحولات اخیر این کشورنشان داد ظرفیت ایفای یک نقش فعال در مسائل منطقه ای را به ترکیه نمی دهد. ضمن اینکه محوریت ایفای نقش فعال ترکیه در مسائل منطقه ای به دلیل اتصال نهادها و ساختار سیاسی این کشور با نهادهای غربی همچون ناتو و تمایل دائمی ترکیه برای پیوستن به اتحادیه اروپا سبب می شود که نوعی بی اعتمادی در دامنه پذیرش نقش ترکیه در منطقه در بین بازیگران کلاسیک همیشه وجود داشته باشد.
بحران سوریه نشان داد که جابجایی نقش سنتی و کلاسیک دولت ها با محوریت ثبات جغرافیایی با نقش بازیگران جدید که هویت کلاسیک اتصال به مسائل سیاسی-امنیتی منطقه را ندارند بسیار مشکل است. بر همین دلیل، نقش ترکیه و قطر بتدریج تضعیف می شود. آمریکا و غرب باید به این مسئله توجه کنند و مدیریت بحران سوریه را با در نظر گرفتن این ویژگی مد نظر قرار دهند.
متن سخنرانی دکتر کیهان برزگر در نشست "بررسی تحولات عربی با حضور طلال عتریسی"، پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 6 تیر ماه
انتشار اولیه : شنبه 8 تیر 1392/ باز انتشار: سه شنبه 11 تیر 1392
انتشار اولیه: شنبه 8 تیر 1392/ باز انتشار
نظر شما :