ایران و انقلاب های عربی
اولویت تهران همکاری با نیروهای منطقه ای است
دیپلماسی ایرانی: در خصوص "ایران و انقلاب های عربی" سه نکته قابل توجه است: نخست به هم پیوستگی مسائل داخلی و سیاست خارجی؛ باید توجه کنیم که تحولات عربی ضمن اینکه متمرکز بر پویایی های سیاست داخلی کشورهای عربی است مثل پیشبرد دموکراسی، حقوق جوانان و زنان، خروج از اقتدارگرایی، عدالت و پیشرفت اقتصادی و غیره، به نوعی به مسئله "تغییر" در سیاست خارجی کشورهای عربی هم مربوط می شود. اکنون مفاهیمی همچون استقلال، ملی گرایی و مهمتر از همه "همکاری منطقه ای" در سیاست خارجی این کشورها مطرح شده اند که به نوعی خواست افکار عمومی منطقه است.
این ویژگی از دو جنبه یک فرصت برای ایران محسوب می شود. در جنبه داخلی شکل گیری "حکومت های حداکثری" برآمده از خواست عمومی این جوامع همانند مصر و تونس که خواهان تقویت روابط با ایران هستند مهم است. پیش از این دیدم که چگونه شکل گیری حکومت حداکثری با روی کار آمدن دولت شیعی در عراق منجر به تحکیم روابط ایران با یک کشور عربی شد. این نوع حکومت ها مفهوم سنتی ضدیت با ایران را که توسط حکومت های محافظه کار عربی دنبال می شد به چالش می کشند. در جنبه سیاست خارجی، مهمترین تحول مربوط به گسترش تمایل عمومی قدرت های منطقه ای برای تقویت "همکاری های منطقه ای" است. مثلا دولت جدید مصر رفته رفته خواهان همکاری بیشتر با ایران در حل بحران سوریه می شود. یا اخیرا شاهد همکاری ایران و عربستان هرچند اندک در این زمینه هستیم. این تحول خود نقش پررنگ نیروهای خارجی در مسائل منطقه ای را که بطور سنتی وجود داشته به چالش می کشد. این تحول هم برای ایران یک فرصت است.
نتیجه اینکه به هم پیوستگی مسائل داخلی با مسائل منطقه ای در نتیجه تحولات عربی اگر به درستی مدیریت شود می تواند برای ایران یک فرصت باشد. تاکنون ایران با جنبش های اسلامی (توده ها) روابط برقرار می کرد اکنون همزمان با دولت های عربی هم روابط نزدیک دارد. با این تحول رفته رفته رویکرد منطقه گرایی در برابر رویکرد بین الملل گرایی تقویت می شود. به عبارت دیگر، تاکنون بازیگران خارجی با کمک حکومت های محافظه کار عربی سرنوشت منطقه را تحت تأثیر قرار می دادند. اما اکنون پویایی های سیاست داخلی، دولت های جدید منطقه را به همکاری های منطقه ای سوق می دهد.
دوم، انقلاب های عربی و بازتعریف نقش عنصر "ایدئولوژی"؛ این موضوع هم از دو جهت قابل توجه است. اول اینکه عنصر ایدئولوژی یک عامل پیچیده و در عین حال پیشرفته در منطقه خاورمیانه است. همه سعی دارند از بازی های ایدئولوژیک پرهیز بکنند اما بطور طبیعی در سیاست منطقه ریشه دارد. از یک سو در قالب ملی و در سیاست خارجی و روابط دولت ها (state) منجر به رقابت های سیاسی در مسائل منطقه ای می شود. مثل رقابت های شیعه و سنی در قالب روابط ایران و عربستان. اما از سوی دیگر همزمان یک ابزار قدرت است، به خصوص وقتی که در جنبه عمومی آن یعنی مفهوم "مقاومت" در برابر بیگانگان و رژیم اسرائیل قرار می گیرد. دوم اینکه تحولات عربی منجر به ورود یک جریان ایدئولوژیک دیگر یعنی "اخوان المسلمین" به مسائل منطقه ای شده است. این جریان، ولو برای تثبیت قدرت خود در نهادهای داخلی مصر، عنصر ایدئولوژی را در سیاست خارجی این کشور تقویت می کند و از این لحاظ بر مسائل توازن قدرت منطقه ای در آینده تأثیر جدی می گذارد. برخلاف بعضی از دیدگاه های غربی، با تحولات عربی نقش ایدئولوژی در منطقه در جنبه عمومی آن در حال افزایش است.
بنابراین بنظر می رسد که با بروز تحولات عربی نقش ایدئولوژی بازتعریف می شود. یعنی دولتهای منطقه سعی دارند عنصر ایدئولوژی را در روابط منطقه ای خود مدیریت کنند چون منجر به تنش در روابط آنها و بی ثباتی در منطقه می شود. اما همزمان شاهد هستیم که بر جنبه عمومی تأثیرات ایدئولوژی در منطقه افزوده می شود. یعنی ایدئولوژی در شکل عمومی تبدیل به یک عنصر تاثیرگذار منطقه ای می شود. این مسئله بر روابط کشورهای منطقه و فرامنطقه تأثیر می گذارد.
سوم، رویکرد ایران نسبت به تحولات منطقه از جمله بحران سوریه؛ اساسا رویکرد ایران نسبت مبتنی بر حل و فصل مسالمت آمیز مسائل منطقه و تلاش برای حفظ ثبات و امنیت خاورمیانه است. در خصوص بحران سوریه سیاست خارجی ایران از دو جبنه قابل توجه است. نخست اینکه ایران خواهان انتقال غیرخشونت آمیز قدرت در سوریه است. در واقع، موضع گیری دیگر رقبای منطقه ای همچون ترکیه و عربستان و غربیها از ابتدای بحران، ایران را وادار به اتخاذ یک موضع فعال در سوریه کرده است. ایران خواهان تقویت سیستم دولت (state) در سوریه است. چون نگران بی ثباتی و در نتیجه افزایش جریان های افراطی سنی-سلفی در منطقه است. شیوع افراط گرایی به سه دلیل به ضرر ایران است. نخست، بهانه به حضور مجدد نیروهای خارجی از جمله آمریکائیها می دهد. دوم، افراط گرایی سنی همانند عراق و افغانستان جنبه ضد شیعی و ضد ایرانی می یابد. و سوم، افراط گرایی شانس انتقال سیاسی مسالمت آمیز را از بین می برد. اساسا افراط گراها ایدئولوژیک و انحصار طلب هستند و از دولت ائتلافی و مشارکتی حمایت نمی کنند. همانند طالبان در افغانستان، آنها خواهان قدرت مطلق هستند و این یعنی شیوع جنگ داخلی در سوریه.
جنبه دوم، اینکه ایران خواهان تقویت راه حل منطقه ای است. بر این مبنا، مسائل منطقه ای بهتر است با تقویت نقش کشورهای منطقه ای حل و فصل شود. البته این به معنای عدم دخالت قدرت های فرامنطقه ای نیست که غیرواقع گرایانه است چون بهرحال آنها منافع خود را دارند و در منطقه خواهند بود. بلکه به این معناست که مسائل منطقه با توجه به واقعیت های سیاسی-امنیتی منطقه همزمان با در نظر گرفتن منافع تمامی طرف های درگیر اعم از داخلی، منطقه ای و فرامنطقه ای حل و فصل شود. اگر رویکرد منطقه ای تقویت شود از لحاظ تاثیرات سیاستگذاری کشورهای منطقه تشویق به همکاری می شوند. نهادهای بین المللی هم حمایت می کنند. اگر برعکس نقش بازیگران منطقه ای تضعیف شود از لحاظ سیاستگذاری کشورهای منطقه در برابر هم قرار می گیرند. چون در یک رقابت توازن قدرت خواهان مهار نقش یکدیگر می شوند مثل وضعیت فعلی ایران و ترکیه در بحران سوریه. امید است در کنفرانس ژنو 2 بر رویکرد منطقه ای تاکید شود. بهرحال فراتر از تمامی چالش های موجود، بحران سوریه می تواند یک فرصت هم برای تقویت همکاری های منطقه ای و فرامنطقه ای باشد.
* متن سخنرانی دکتر کیهان برزگر مدیر گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد در نشست مشترک پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه و دانشگاه UAM ، پزنان لهستان مورخ 31 اردیبهشت ماه 1392.
انتشار اولیه:چهارشنبه 1 خرداد 1392/ باز انتشار: سه شنبه 7 خرداد 1392
نظر شما :