تلاویو باید معادله جدید منطقه را درک کند
ایران کابوس هر شب اسرائیلیها
ديپلماسي ايراني: ادوات نظامي اسرائيلي ميتوانند در راهشان به غزه هر آنچه وجود دارد را نابود كنند. اگر حملات هوايي افاقه نكرد، ممكن است به اشغال زميني روي بياورند. اما همه اين كارها نميتواند معادله جديدي را كه بر نوار غزه و كل منطقه حاكم شده است، تغيير دهد. اكنون ديگر فلسطينيها احساس نميكنند كه در اين "درياي اخواني" تنها هستند چرا كه بسياري از طرفداران و همفكران آنها اكنون بر كسيهاي قدرت در كشورهاي عربي تكيه زدهاند. اسرائيليها نيز چارهاي ندارند جز اين كه همچنان بترسند و وحشت كنند از اين كه ديگر زمانه زمانه وفق مراد سابقشان نيست. ديگر نه ديوار حائل و نه "گنبد آهنين" نميتوانند براي موشكهاي فراوان ايران كه در نقاط مختلف نقشه پراكندهاند و در عالم واقع از صحراي سينا تا جنوب لبنان حضور واقعي دارند، كافي باشند. همچنين اسرائيل ديگر نميتواند از خشم و غضب مردمي، از تونس گرفته تا اردن، خود را در امان ببيند. ديگر هيچ كدام از مرزهايش برايش امن نيستند. نه از غرب با مصر، نه از شرق با اردن، نه از شمال با سوريه كه بيشترين آرامش را از سال 1973 تا كنون با آن داشته، هيچ كدام براي اسرائيل امن نيستند. لازم به يادآوري نيست كه اسرائيل از مرزهايش با حزب الله كه جنگي ويرانگر را در سال 2006 بر آن تحميل كرده و آن را وادار كرد تا معادله دفاعي را بپذيرد، خاطرهاي سياه دارد. سامانههاي موشكي سنتي ثابت كردند كه ميتوانند مفهوم "سپر هستهاي" را نامفهوم كنند. ديگر دولت عبري نه تنها مرزهايش در غزه را ضربهپذير ميبيند بلكه اكنون تمام مرزهايش ضربهپذير شدهاند.
بنيامين نتانياهو و وزير دفاعش و وزير امور خارجهاش ميخواهند كه در انتخابات نمايندگان پيش روي اسرائيل كه در ماه ژانويه برگزار خواهد شد، اكثريت قاطع آرا را به دست آورند. قرار است در چنين فضاي ملتهب و پرتنشي راي دهندگان اسرائيلي پاي صندوقهاي راي بروند. آنها ميخواستند براي تحريك ايران به غزه محاصره شده حمله كنند با اين تصور كه ميتوانند مقاومت را در آنجا شكست داده و پيروز انتخابات شوند. چيز جديدي هم نيست اگر كه بگوييم همزمان اين هدف را هم دنبال ميكنند تا در راه عضويت غير دائم فلسطين در سازمان ملل نيز مين گذاري كنند. قطعا در حال حاضر محاكمه مقاومت در نوار غزه ديگر براي اسرائيل هدف مطلوب نيست چرا كه خوب ميداند برايش رسيدن به اين هدف به هيچ وجه امكانپذير نيست. هيچ كدام از رهبران سياسي اسرائيلي به انتخاب راه حل نظامي براي درمان درد يا بهتر است بگوييم تنها دردشان در فلسطين راضي و قانع نيستند. در راس آنها ايهود باراك كه خود يكي از فرماندهان جنگي در جنگ غزه در اواخر 2008 و ابتداي 2009 بوده و اكنون نيز رهبري جنگ دوم را بر عهده دارد.
باراك خوب ميداند كه در تصميمي كه گرفته بيش از همه اوست كه تير خورده است. وي خوب ميداند كه عمليات "ستون آسماني" تا كجا ميتواند ادامه داشته باشد. وي اكنون درك كرده است كه قدرت موشكي سازمانهاي فلسطيني نسبت به جنگ اول تا چه اندازه بالا رفته است. و خوب ميداند كه جنگ فعلي ميتواند قدرت نيروهاي فلسطيني را در نوار غزه بيش از پيش تقويت كند و حتي واكنش موشكي بسيار بدتري را از وضعيت فعلي حاكم بر لبنان بر اسرائيل تحميل كند. به معناي ديگر امروزه هر گونه حملهاي به نوار غزه ميتواند بذر حمله سومي باشد كه بيشك باعث خواهد شد تا تلاويو متغيرهاي جديد منطقه را با خفت بپذيرد. اين حقيقت را نيز نتانياهو خوب ميداند كه اگر بخواهد در نوار غزه فاجعه خونين رقم بزند با شوك شكست انتخاباتي روبهرو خواهد شد. همان طور كه شيمون پرز در فاجعه لبنان در سال 1996 متحمل شد و ايهود اولمرت، نخست وزير اسرائيل در جنگ 2006 عليه لبنان تجربه كرد. مضمون اين شكستها اين است كه اتخاذ رويه سياسي توام با خون هيچ نتيجهاي در بر ندارد.
پيش از اين تصميمگيران سياسي اسرائيلي از اين نگران بودند كه طوفان خاورميانه دامن آنها را بگيرد و باعث شود تا قدرت منطقهايشان به طور كامل از هم فرو بپاشد. براي همين به شدت صعود جريانهاي اسلامي سياسي به قدرت را زير نظر داشتند و از اين كه ميديدند متحدان منطقهايشان يك به يك سقوط ميكنند، به شدت نگران شده بودند. اما آنها بايد بپذيرند كه همان طور كه واشنگتن معادلات جديد منطقه را پذيرفته است، آنها نيز بايد اين معادلات جديد را بپذيرند. ديگر آن استراتژي سابق حمايت از مفهوم اسرائيل پايان يافته است. اين استراتژي با "انقلاب اسلامي ايران" ترك عميق خورد و اكنون با به قدرت رسيدن جريانهاي اسلامي همسو با ايران در كشورهاي عربي و غير عربي به تدريج ميرود تا از منطقه رخت بربندد و ديگر اثري از آن نباشد. اسرائيل ديگر نه تركيه، متحد ديروز خود را دارد و نه ديگر كشورهاي عربي را در راس دوستان منطقهاي خود ميبيند و حتي اكنون شاهد است كه اردن، دوست نزديك سابقش ناچار است كه از منظومه اتحاد با غرب و اسرائيل دور شود.
نقشه خاورميانه تغيير كرده، موازنههاي قدرت به هم ريخته و طبيعي است كه قواعد سياسي و امنيتي بازي نيز تغيير كنند. ديگر واشنگتن و اسرائيل نميتوانند استراتژياي بدون در نظر گرفتن متغيرهاي جديد منطقهاي براي خود تعريف كنند و به فكر پيشبرد اهداف سياسي خود باشند، چرا كه ديگر عصر همپيمانيهاي يكجانبه منطقهاي براي حمايت از يك نژاد و قوم خاص پايان يافته است. تلاويو اين حقيقت را به ناچار بايد درك كند و گرنه نابودياش گريزناپذير است.
نويسنده: جورج سمعان / منبع: الحيات
نظر شما :