باد کاشتن و طوفان درو کردن افغانها
بیش از دو سال از اتفاق مجموعه وقایعی که منجر به رسمیت شناختن دوفاکتوی جریان افراط در افغانستان شد، میگذرد. توافق در این زمینه به معنای ارتقای موقعیت نظامیجریان افراط از یک رفتار تروریستی به یک رفتار سیاسی توسط حاکمیت بود. دولت انگلیس این روند را تایید و با فاصله کمیامریکاییها هم این جریان را به رسمیت شناختند. با وقوع این جریان فاز جدیدی در تحولات افغانستان آغاز شد.
بعد از نشست لندن و نشست کابل که منجر به تشکیل شورای عالی صلح شد، دولت با قرائتی ویژه و به عبارتی غیر حقوقی از قانون اساسی بر تشکیل شورای عالی صلح تاکید و اصرار کرد. در نهایت هم با همین قرائت ویژه و غیر حقوقی، شورای عالی صلح تشکیل شد. شهید ربانی، یکی از چهرههای شناخته شده افغانستان با سابقه ای پنجاه ساله در جهت مبارزه برای احقاق حقوق مردم افغانستان و احیای اسلام بود که به دست همین جریان به عنوان رئیس شورای عالی صلح، در منزل خود در حالی که قرار بود پیام صلح را دریافت کند، به شهادت رسید.
یک نکته این جا است که اصولا اندازه موضوع ترور شهید ربانی نباید در این خلاصه شود که گروهی یا فردی به دنبال حذف ایشان بوده است. قاعدتا جریان افراط و همه اتاق فکرهایی که از جریان افراط حمایت میکنند، در آمریت نسبت به این موضوع مسئولیت دارند و باید این موضوع روشن شود. تا وقتی که این موضوع روشن نشده است، اصولا هر گونه قضاوتی برای تداوم نوع مذاکره با جریان افراط با توجه به خشم و قهر افکار عمومیدر افغانستان به نظر امکان پذیر نیست.
اما آن چه در حال حاضر از طرف حاکمیت در کابل مطرح میشود، به نظر میرسد به نوعی دوباره رفتن راهی است که یک بار پیموده شده است. همه کارشناسان و نخبگان در افغانستان بر این باور بودند که جریان افراط قابل تفکیک به معتدل و تندرو، خوب یا بد نیست. اما کابل نشینان روی این موضوع اصرار داشتند و این سیاست مورد حمایت کشورهای غربی و به ویژه امریکاییها بود. امریکاییها بعد از کشته شدن اسامه بن لادن بنا داشتند با تغییر تعریف اهداف خود، پیروزمندانه از افغانستان خارج شوند. به نظر میرسد سیاستی که در حال حاضر دوباره اعلام شده است، چیزی جدا از سیاستهای قبلی نیست که یک راه رفته با هزینههای سنگین و از دست دادن فرصتهای یک ملت، بار دیگر پیموده شود.
به نظر میرسد راه نجات افغانستان، رسوب ساز و کارهای قانون اساسی در این کشور است؛ چیزی که قوه مجریه کمتر به آن توجه دارد. قوه مجریه در حال حاضر بعد از گذشت چیزی نزدیک به یک سال قوه مقننه را به حساب نیاورده و تکلیف آن روشن نشده است. در حالی که رجوع به ساز و کارهایی که به نوعی دور زدن قانون اساسی و ندیده گرفتن و نادیده انگاشتن مراجع قانونی در افغانستان راه به جایی نخواهد برد. این نگاه و این نوع قرائت برای رسیدن به نوعی ساز و کار نتیجه ای جز آن چه در حال حاضر ملت افغانستان با آن مواجه هستند ندارد. لذا این راهکار خوش بینانه ای در افغانستان برای شروع جریانی که منجر به ثبات شود، نیست. برای ایجاد ثبات در افغانستان نیاز به همگرایی و تفاهم در داخل است که در حال حاضر در افغانستان دیده نمیشود. لذا نمیتوان امید چندانی به این نوع راهکارها بست. چرا که این نوع رویکردها و راهکارها بر یک ارزیابی دقیق و کارشناسی و قانونی منطبق نیست.
نقش پاکستان
در میان افکار عمومیافغانستان و منطقه شایع است که در اکثر موارد در خصوص اتفاقات تروریستی انگشت اتهام به طرف بخشی از نهادهای امنیتی و اطلاعاتی و نظامیپاکستان نشانه رفته است. تاکنون هم خلاف این ثابت نشده است. این وضعیت جاری و ساری است. به نظر میرسد نگاه پاکستان در گذشته نسبت به افغانستان نگاهی مبتنی بر عمق استراتژیک بوده است و منافع خود را بر اساس معیارهای خود تعقیب میکند. لذا عده ای از کارشناسان بر این باورند که ممکن است بر اساس این تعریف و این استراتژی، پاکستان دست به اقداماتی بزند که در حال حاضر به خصوص در رابطه با ترور شهید ربانی در بین مردم شایع است.
نظر شما :