آفریقا، اسراییل و سیاستهای تبلیغاتی ایران
ايگيدور ليبرمن وزير خارجه رژيم صهيونيستى در يک تور 8 روزه از 5 کشور آفريقايى ديدار خواهد کرد. با توجه به اینکه يکى از اهداف اين سفر مقابله با نفوذ ايران در قاره سياه ذکر شده، در اين يادداشت سعى خواهم کرد با مرورى اجمالى به روابط ايران و آفريقا و اشاره اى گذرا به سفر وزير خارجه رژيم صهيونيستى به ارزيابى اين ادعا و اهداف احتمالى اين سفر بپردازم. مقدمه اين يادداشت اشاره بر يک اصل "توسعه نفوذ به عنوان يک هدف عمده ديپلماسى" است که ايران و اسراييل نيز به تبع همين اصل نيز مانند هر کشور ديگرى هدف اصلى ايران توسعه نفوذ در مناطق ديگر جهان از جمله آفريقا هستند.
در سالهاى اول انقلاب تصور دولتمردان و سياستگذاران کشورمان از آفريقا کاملا متفاوت با شرايط کنونى بود. مسوولين سياست خارجى بيشتر نگاهى ايدئولوژيک به اين قاره داشتند. اقدامات (فعاليت هاى بشردوستانه مانند دفاتر جهاد سازندگى– ساختن کلينکهاى درمانى و...) و فعاليت هاى ديپلماتيک هم بيشتر در اين چارچوب تعريف مىشد.
در سالهاى جنگ تحميلى در کنار کارزار سخت افزارانه، نبرد نرم افزارى در عرصه ديپلماتيک بين ايران و عراق، براى کسب حمايت بينالمللى در جريان بود که بخشى از آن در آفريقا متجلى شد. با توجه به اينکه نزديک به نيمى از کشورهاى عضو عدم تعهد و يک سوم اعضاء سازمان ملل در آن زمان را کشورهاى آفريقايى تشکيل مىدادند، اين خود مىتوانست يک انگيزه بسيار قوى براى ديپلماسى ايران باشد.
بنابراين مىتوان گفت بخش اعظم فعاليتهاى ايران در آفريقا در دهه اول انقلاب حول توسعه مناطق نفوذ، مساله صدور انقلاب و همچنين کسب حمايتها بخصوص در عرصه جنگ تحميلى بود.
در يک ارزيابى منصفانه بايد اذعان کرد که ايران در عرصه سياسى دستاوردهاى خوبى در قاره سياه داشته است. بايد توجه داشته باشيد که ايران طى 30 سال گذشته همواره در چالش با نظام بينالملل بود و به طور طبيعى در چنين فضايى که کشورهاى رقيب در کمين سياست خارجى ما در اقصى نقاط جهان و از جمله آفريقا نشسته بودند مى توان در پرتو چنين شرايطى روابط ايران و آفريقا را در ابعاد سياسى خوب ارزيابى کرد.
به ياد دارم چه در سفر آقاى هاشمى و چه سفر آقاى خاتمى که در سال 1383 انجام شد، کشورهاى آفريقايى استقبال شايان توجهى از اين دو رييس جمهور بعمل آوردند.
عنصر مفقوده در روابط ايران و آفريقا فعاليتهاى اقتصادى يا به اصطلاح ديپلماسى اقتصادى بود که اين مهم از زمان روى کار آمدن آقاى هاشمى رفسنجانى و دوران 8 ساله دولت سازندگى بصورت بطئى آغاز شد. سفر سال 1375 آقاى هاشمى به 6 کشور آفريقايى، هر چند با تاخيرى چند ساله انجام شد ولى نقطه اوج رويکرد اقتصادى ايران به قاره آفريقا بود. ايران در اين مرحله در کنار اهداف قبلى که برخى کم رنگ شده بود به تهاجمى ديپلماتيک به افريقا پرداخت که اهدافى فراتر از مسائل ايدئولوژيک داشت. آقاى هاشمى را در اين سفر وزراى نوعا اقتصادى،رييس بانک مرکزى و ...همراهى مىکردند. اين رويکرد در سالهاى آخر رياست آقاى خاتمى ادامه يافت هرچند بايد اذعان کرد در زمان ايشان سازو کارهاى نسبتا با دامى براى روان سازى روابط اقتصادى با اين قاره تدوين و به مرحله اجرا گذاشته شد.
حضور ايران در سازمان وحدت آفريقا از سال 1375 با شرکت معاون وقت وزارت خارجه در اجلاس هراره (زيمبابوه) آغاز شد و تا سال 1381 که اتحاديه آفريقا شکل گرفت ايران همه ساله در سطوح مختلف به عنوان عضو ناظر در نشستهاى آفريقايى مشارکت مى کرد که سطح مشارکت طبعا تابعى از تصميمات درون سازمانى در داخل کشور بود. هر چند اين حضور بيشتر جنبه سمبليک داشت ولى شرايط بسيار مساعدى را براى حضور در مهمترين همايش سياسى آفريقايى فراهم کرده و زمينه خوبى براى رايزنى با بالاترين مقامات اين قاره را فراهم مى کرد.
متاسفانه استفاده سياسى ( ويا بهتر بگوييم تبليغاتى ) از حضور ايران در اجلاس هاى آفريقايى و طرح موضوعات غير مرتبط با مسائل آفريقا که طبعا کشورهاى ضعفيتر و فقيرتر اين قاره را تحت فشار بين المللى و خصوصا کمک کنندگان (دونرها) قرار مى داد از زمان دولت نهم آغاز شد که به طور طبيعى حساسيتهاى رقبا نسبت به حضور ما در اين قاره را برانگيخت. در تابستان 1385 و در اجلاس سران اتحاديه آفريقا که در گامبيا برگزار شد، با دعوت آقاى يحيى جامه رييس جمهور اين کشور آقاى احمدى نژاد و هوگو چاورز روساى جمهور ايران و ونزوئلا ميهمانان ويژه اين اجلاس بودند. اولين واکنش به حضور جنجالى آقاى احمدى نژاد در اين اجلاس قطع ميکروفن و ناتمام ماندن سخنرانى ايشان بود که با تلاش هاى مسولين وزارت امور خارجه کشورمان که در اين اجلاس حضور داشتند سخنرانى ايشان در جلسه بعد از ظهر به شکل آبرومندانه اى تکرار شد. اما ادامه اين روش وضعيت ما را بجايى رساند که از حضور رييس جمهور در اجلاس اخير سران اين اتحاديه در شهر سرت ليبى بشکل آبرومندانه اى جلوگيرى به عمل آمد. و آقاى احمدى نژاد در ساعات آخر سفر خود به ليبى براى مشارکت در اجلاس سران را لغو کرد. اگرچه لغو سفر از طرف ايران علت اصلى عدم حضور آقاى احمدى نژاد در اين اجلاس بود و دليل اين تصميم شتابزده ( لغو سفر) که تا آخرين ساعات هم رسانه ملى از حضور ايشان در اين نشست خبر مىداد، اعلام نشد ولى مشخص بود که واقعيت بگونه ديگرى است و حتى کشورى مانند ليبى تحت فشار ديگر کشورهاى عضو(آفريقايى ) و اعضاء ناظر (نوعا اروپايى) وادار به سخنرانى آقاى احمدى نژاد شد و همين مساله لغو سفر ايشان در آخرين ساعات را در پىداشت.
سفر ليبرمن، وزير خارجه و معاون نخست وزير اسرائيل به آفريقا اولين سفر يک مقام ارشد رژيم صهيونيستى به آفريقا پس از 20 سال است. اين غيبت طولانى مىتواند دو تفسير داشته باشد: اول عدم اولويت آفريقا در نزد سياستگذاران اسرائيل و دوم انزواى رژيم صهيونيستى در اين قاره.
گلدا ماير نخست وزير رژيم صهيونيستى اعتقاد داشت اسراييل و آفريقا داراى رنج هاى مشترکى هستند. برخى او را بنيانگذار روابط اسراييل و آفريقا ناميده اند. اسرائيل پس از جنگهاى 67 و به خصوص 73 از سوى کشورهاى آفريقايى تحريم شد. 29 کشور رابطه خود را با اين رژيم قطع کرده و يا به جنبش تحريم رژيم صهيونيستى پيوستند که در آن زمان اين اقدام به دليل فشارهاى اتحاديه عرب به آفريقا صورت گرفت، ولى از سال 1978 که قرارداد کمپ ديويد بين مصر و اسرائيل امضاء شد، موضوعيت تحريم اسرائيل از بين رفت. استدلال آفريقايىها اين بود که وقتى صاحبان مساله (اعراب) از موضع خود عدول کردهاند دليلى بر استمرار قطع روابط ديپلملتيک و يا تحريم از سوى قاره آفريقا وجود ندارد.
در سال هاى اخير حمله گسترده رژيم صهيونيستى به لبنان (جنگ 33 روزه) و همچنين کشتار وحشيانه زنان و کودکان غزه (جنگ 22 روزه) باعث توسعه احساسات ضد صهيونيستى در قاره آفريقا شد.
لذا به نظر مى رسد سفر آقاى ليبرمن قبل از اينکه با هدف مقابله با نفوذ ايران باشد در صدد ترميم چهره خود پس از حوادث چند سال اخير و توسعه نفوذ سياسى و اقتصادى در اين قاره است کما اينکه ترکيب هيات آقاى ليبرمن و کشورهاى هدف نيز مويد اين ادعاست. البته طبيعى است اسراييل به عنوان يک رقيب و يا دشمن در صدد تضعيف موقعيت ايران در جهان باشد و نمى توان انکار کرد که ليبرمن نيز در اين سفر نسبت به خطرات کشورى که "در پى بمب هسته اى و در صدد محو اسراييل از روى زمين" است، خواهد پرداخت و بايد اذعان کرد که وضعيت کنونى ايران در جهان به ویژه پس از انتخابات اخير و حوادث بعد از آن، ماجراجويى هاى سياسى، عدم تبيين درست اهداف ايران از انرژى صلح آميز هسته اى در جهان (و آفريقا)، و هم افزايى ديپلماتيک کشورهاى رقيب (نوعا غربى) با رژيم صهيونيستى، شرايطى را به وجود آورده کليه رقباى ايران اعلان ضديت با ايران را امتيازى براى خود تلقى مىکنند که به طور طبيعى اسرائيلىها هم مىخواهند از اين امتياز استفاده کنند.
در پرتو سابقه نسبتا خوب و قابل دفاع ايران در آفريقا و وضعيت کنونى که در آن بسر مى برد و رويکرد کنونى اسراييل به اين قاره پس از 20 سال، کدام يک از دوکشور ايران و اسراييل شانس بيشترى در صحنه آفريقا دارند؟ پاسخ به اين سوال به مولفه هاى مختلفى مربوط مى شود که اشاره به همه اين مولفه ها در حوصله اين يادداشت مجمل نيست ولى به طور اجمالی بايد توجه داشت که اسرائيل اکنون از وضعيت خوبى در دنيا برخوردار نيست. مشکل فلسطين و همبستگى کشورهاى آفريقايى با مردم آواره و سرکوب شده فلسطين و ادامه سياستهاى تجاوزکارانه از موارد منفى براى اسرائيل است. اين وضعيت از زمان روى کار آمدن دولت افراطى ناتانياهو وجهه رژيم صهيونيستى در جهان را بدتر کرده است. به طور طبيعى نگرش آفريقا (اعم از دولت ها و يا ملت ها) به اين رژيم منفى است. ولى با توجه سيال بودن شرايط سياسى و فشارهاى غربى به اسراييل در مساله صلح خاورميانه نمى توان نسبت به ادامه اين وضعيت زياده از حد خوشبين بود و همان طور که توافقنامه کمپ ديويد و امضاء صلح بين مصر و اسراييل رويکرد جديدى را در قاره آفريقا نسبت به اسراييل باعث شد ممکن است وضعيت جديد در خاورميانه شرايط بهترى را براى اسراييل فراهم نمايد.
مضافا اينکه اسرائيلىها از امتيازاتى مانند توانمندى در ارائه کمک به کشورهاى آفريقايى در فناورىهاى کشاورزى صنعتى، آبيارى وسيستمهاى امنيتى و سرمايه گذارى که مورد نياز کشورهاى آفريقايى است و از همه مهمتر تمرکز در اتخاذ تصميمات و اراده عمل برخوردارند.
از نظر روابط ديپلماتيک در حال حاضر اسرائيلىها فقط در10 کشور آفريقايى حضور دارند و فقط 11 کشور آفريقايى در تل آويو سفارتخانه داير کرده اند که اين روابط سياسى بسيار کم رنگى است.
سفر دوره اى ليبرمن به کشورهاى اتيوپى، کنيا و اوگاندا در شرق و نيجريه و غنا در غرب آفريقا است که به طور سنتى روابط خوبى با رژيم صهيونيستى دارند و سه دفتر ديپلماتيک از ده سفارت اسرائيل در قاره آفريقا در سه کشور اتيوپى، کنيا و نيجريه قرار دارد. البته نبايد فراموش کرد که همه اين 5 کشور از کشورهاى مهم و تاثيرگذار در قاره آفريقا هستند و دو کشور اتيوپى و اوگاندا کشورهايى هستند که دو شاخه اصلى رود نيل قبل از وصل شدن به يکديگر در خارطوم پايخت سودان از اين دو کشور سرچشمه مى گيرند.
ايران و اسرائيل دو رقيب و دشمن در عرصه جهانى هستند و به طور طبيعى بخشى از فعاليت هاى ديپلماتيک دو کشور معطوف به حذف، کاهش و يا کمرنگ کردن حوزه نفوذ ديگرى است. به نظرم نگاه استفاده ابزارى از اين قاره يکى از موانعى است که مىتواند آسيبهاى جدى به روابط ما با اين قاره وارد کند که بايد از آن پرهيز کرد و ايران در صورت درک واقعى نيازهاى آفريقا و پرهيز از سياست هاى تبليغى و ماجراجويانه مى تواند جايگاه خود در آفريقا را ارتقاء بخشد و فعاليت هاى نه تنها اسراييل بلکه کشورهاى غربى که کمک کنندگان اصلى به قاره هستند را خنثى کند. نمونه هاى فراوانى را در اين خصوص در دوران آقاى هاشمى و خاتمى مى توان مثال زد که خارج از حوصله اين مقال است.
رفتار سنجيده و پايبندى به قوانين و مقررات بينالمللى که خودمان بدانها معترفيم از روش هايى است که باعث مى شود دوستان ما را در مقابل فشارهاى اسرائيل که متاسفانه لابى قدرتمند نفوذ مالتى بيليونرها يهودى و کمپانىهاى صهيونيستى که شبکه وسيعى در دنيا دارند و به کشورهاى جهان فشار مىآورند، ايستادگى کنند و يا حداقل بىطرف باشند. ولى تا زمانى که ما در سياست هاى تبليغى که بيشتر مصرف داخلى دارد و تصور مىکنيم با اين سياستهاى ماجراجويانه (مانند طرح مساله هلوکاست و يا محو اسرائيل از کره زمين) مىتوانيم مانند کمونيستهاى سابق حمايت بهاصطلاح خلقهاى محروم را در قاره آفريقا به دست آوريم، بايد اعتراف کنيم که بهانه به اسرائيل و کشورهاى رقيب خواهيم داد تا عليه ما نزد اين کشورها فعاليت کنند و راهى هم براى مخالفت کشورهاى دوست عليه در مقابل رايزنى هاى ديپلماتيک اسرائيل عليه خودمان باقى نمىگذاريم.
در کنار مسائل فوق ايران درگير چالش بزرگى مانند سياست هستهاى صلح آميز است که با سياستهاى دولت نهم و سياه نمايى کشورهاى غربى جو سنگينى در صحنه بين المللى ايجاد و قدرت مانور اسرائيل و غربىها نزد کشورهاى هدف را بيشتر کرده است. بر اين باورم که عليرغم اهميت کمتر کشورهاى آفريقايى در مقايسه با ديگر مناطق جهان نيازمند رايزنى بيشتر و اطلاع رسانى وسيع ترى به کشورهاى دوست هستيم. اين امر در کنار شفافسازى بيشتر و همچنين عقلانيت در سياست خارجى بجاى شعارهاى بىمحتوى براى مقابله با اين تهاجم اسرائيل و غربىها در مساله هستهاى ضرورى است.
به نظرم نگاه استفاده ابزارى از اين قاره يکى از موانعى است که مىتواند آسيبهاى جدى به روابط ما با اين قاره وارد کند که بايد از آن پرهيز کرد. نبايد بهانه به دست ديگران بدهيم. طراحى و تعقل بجاى سياست بهاصطلاح تهاجمى دور از عقل و منطق مىتواند قدرت مانور رقبا و دشمنان ما را در جهان و از جمله آفريقا محدود کند.
نظر شما :