تروریست‌ها نماینده ضعفا نیستند

۱۵ شهریور ۱۳۸۸ | ۱۷:۳۴ کد : ۱۱۳۲۶ نگاه ایرانی
مقاله ای از مایکل والتسر - فیلسوف امریکایی - ترجمه عزت الله فولادوند
تروریست‌ها نماینده ضعفا نیستند

آنچه می آید بخشی از مقاله "عذرتراشی برای تروریسم" به قلم مایکل والتسر - فیلسوف امریکایی - ترجمه عزت الله فولادوند است که از سوی مترجم در اختیار دیپلماسی ایرانی قرار گرفته است.

کمتر کسی پیش از 11 سپتامبر از تروریسم دفاع می کرد. حتی مرتکبین و پشتیبانان تروریسم درصدد مدافعه از آن برنمی آمدند. تروریسم نیز مانند تجاوز جنسی به عنف و قتل عمد عملی غیرقابل دفاع است. قربانیان تروریسم مردان و زنان عادی و همان ناظران بی گناه همیشگی اند. هیچ دلیل خاصی برای هدف گرفتن آنان وجود ندارد. حمله تروریستی بی آنکه فرقی بین افراد بگذارد، علیه سراسر یک گروه انجام می گیرد. تروریست ها مانند مشتی آدمکش عنان گسیخته دست به حمله می زنند با این تفاوت که وحشی گری و هجومشان با قصد و عمد و برنامه صورت می گیرد و آماج آن، آسیب پذیری همگانی است. اینها را بکش تا آنها را به وحشت بیندازی. با چند قربانی مرده، عده کثیری گروگان زنده وحشتزده به دست می آید.

شاخه های اهریمنی تروریسم از همین جا آغاز به رویش می کنند. ماجرا فقط به کشتن چند تن بیگناه ختم نمی شود. بعد نوبت بیم و هراس در زندگی روزانه است و پایمال شدن هدف های زندگی خصوصی و ناامنی فضاهای همگانی و اجبار بی پایان به پیشگیری و احتیاط.

افزایش جرم و جنایت در جامعه نیز ممکن است آثار مشابهی داشته باشد ولی کسی برای آن برنامه ریزی نمی کند؛ افزایش بزهکاری حاصل کارهای هزاران تصمیم گیرنده مستقل از یکدیگر است که دستی نامرئی آنها را با هم جمع می کند. تروریسم حاصل کار دست های نامرئی است. پروژه ای تشکیلاتی است و گزینشی استراتژیک و توطئه ای به قصد آدم کشی و وحشت افکنی. پس شگفت نیست اگر دست اندرکاران این توطئه از توجیه استراتژی خود در محضر عام اکراه داشته باشند.

ولی وقتی توجیه اخلاقی پذیرفته نباشد، راه برای مدافعه و توجیه ایدئولوژیک باز می شود. در بخش هایی از جناح چپ در اروپا و امریکا از مدت ها پیش نوعی فرهنگ سیاسی عذرتراشی برای سازمان های تروریستی قدیمی از قبیل ارتش جمهوری خواه ایرلند، جبهه آزادی بخش ملی الجزایر، سازمان آزادی بخش فلسطین و مانند آنها وجود داشته است. استدلال ها تازگی ندارند و تکرارشان از 11 سپتامبر تاکنون تعجب آور نیست. با این حال مهم است که این دلایل را دقیقا ببینیم و صریحا رد کنیم.

نخستین عذر این است که ترور آخرین چاره است. در تصویری که رسم می کنند مردمی ستمدیده و تلخکام دیده می شوند که دیگر هیچ راهی ندارند. به هر اقدام قانونی سیاسی دست زده اند، همه امکان ها را امتحان کرده اند، همه جا شکست خورده اند تا بالاخره به جایی رسیده اند که هیچ راهی به غیر از توسل به اهریمن تروریسم باقی نمانده است. یا باید تروریست شوند یا هیچ کار نکنند. پاسخ ساده این است که، با توجه به آن اوصاف، بهتر است هیچ کار نکنند. ولی این جواب برای آن عذر کافی نیست.

رسیدن به آخرین چاره کار چندان آسانی نیست. باید شخص واقعا همه چیز را آزموده باشد (که خودش خیلی چیزهاست) آن هم نه فقط یکبار. کدام حزب یا جنبش سیاسی است که تنها یکبار تظاهراتی به راه انداخته باشد و چون بلافاصله پیروز نشده است ادعا کند که اکنون حق دارد دست به آدمکشی بزند؟ سیاست هنر تکرار است. فعالان سیاسی یک چیز را آن قدر تکرار می کنند تا کارآزموده شوند، و به هیچ وجه روشن نیست که کی دیگر چاره ای نمی بینند. همین حکم در مورد آن دسته از ماموران دولت نیز صادق است که می گویند همه چیز را امتحان کرده اند و اکنون دیگر چاره ای نیست به جز گروگان گیری و بمباران دهکده های روستاییان. باید پرسید دقیقا چه چیز را امتحان می کردند وقتی همه چیز را به امتحان گذاشته بودند؟

آیا کسی می تواند فهرستی بدهد که بشود باور کرد؟ "آخرین چاره" فقط به عنوان یک مفهوم، حکایت از پایان راه می کند. در یک سلسله اعمال، توسل به ترور واقعا آخرین راه نیست. آخرین است فقط به منظور عذرتراشی. در عمل، بیشتر تروریست ها ترور را اولین چاره می دانند و از اول با آن موافق اند.

عذر دوم این است که تروریست ها ضعیف اند و کار دیگری از دستشان برنمی آید. ولی دو نوع ضعف معمولا اینجا با هم اشتباه می شوند: یکی ضعف سازمان تروریستی در مقابل دشمن و دیگری ضعف آن در برابر مردم خودش. همین ضعف دوم – یعنی ناتوانی سازمان تروریستی از بسیج کردن مردم خودش – است که به گزینش تروریسم می انجامد و عملا همه گزینه های دیگر – مانند اقدام سیاسی، مقاومت بدون خشونت، اعتصاب عمومی و تظاهرات فراگیر – را کنار می گذارد.

تروریست ها ضعیف اند نه به این جهت که ضعفا را نمایندگی می کنند بلکه دقیقا به دلیل اینکه نماینده ضعفا نیستند، به دلیل اینکه نتوانسته اند ضعفا را به مقابله و مخالفت پایدار در میدان سیاست بکشانند. تروریست ها بدون پشتیبانی سازمان یافته مردم خودشان عمل می کنند. ممکن است بیانگر خشم و بغض بعضی یا حتی بسیاری از آن مردم باشند. ولی نه تنها اختیار و اجازه سخنگویی و نمایندگی ندارند بلکه حتی کوششی برای کسب آن نکرده اند. جبارانه عمل می کنند و اگر پیروز شوند جبارانه نیز حکومت می کنند.

عذر سوم را کسانی می آورند که می گویند تروریسم نه آخرین چاره است نه یگانه چاره ممکن بلکه چاره ای عمومی است، همه به آن متوسل می شوند. سیاست (یا سیاست دولتی) واقعا یعنی همین. هیچ دیگری کارساز نیست. منطق این استدلال همان منطقی است که می گوید "در عشق و در جنگ هر کاری رواست" عشق همیشه یعنی تقلب و فریب، جنگ همواره یعنی خونریزی، و سیاست همه وقت نیازمند ارعاب و وحشت افکنی است. ولی دنیای مخلوق تروریست ها درواقع هم در ورود دارد و هم در خروج. ما همیشه در دنیای تروریست ها زندگی نمی کنیم. برای اینکه بفهمیم گزینه ترور چگونه انتخاب می شود باید تجسم کنیم که در چنین مواقع چه اتفاق می افتد (هر چند البته صورت جلسه ای از آن در دست نداریم)

گروهی زن و مرد – خواه ماموران دولت و خواه فعالان سیاسی – دور میزی نشسته اند و بحث می کنند که آیا گزینه ترور را انتخاب کنند یا نه. پس از چندی، عذرتراشی ها شروع می شود و استدلال را در خود غرق می کند. البته باید توجه داشت که در آن موقع، دور میز، فایده نداشت که مدافعان تروریسم بگویند "کاری است که همه می کنند" زیرا با کسانی روبرو بودند که راه های دیگری پیشنهاد می کردند. اما منشا تروریسم معمولا چنین استدلال هایی است. نخستین قربانیان آن، همکاران سابق اند همان کسانی که می گفتند نه. آیا دلیلی هست که این دو گروه را با هم برابر بدانیم؟

عذر چهارم درواقع بازی با مفهوم "بی گناهی" است. البته که کشتن بی گناهان کار درستی نیست ولی این قربانیان هم کاملا بی گناه نیستند. از ظلم منتفع می شوند و از میوه های آلوده و ناپاک ستمگری تمتع می برند. بنابراین گرچه کشتن شان قابل توجیه نیست... ولی... قابل درک است. مگر توقع دیگری هم می توانستند داشته باشند؟ پاسخ این است که کودکان و حتی بزرگسالان قربانی تروریسم نیز مانند هر کسی که فعالانه در جنگ یا پاکسازی قومی یا سرکوب های سیاسی وحشیانه شرکت نجسته است، حق بهره مندی از عمر طبیعی داشته اند. به این اصل می گویند مصونیت غیر محاربان که نه تنها در جنگ بلکه در هر معارضه سیاسی معقول و آبرومندانه نیز اصل سیاسی است. کسانی که به خاطر لحظه ای خرسندی از بدبختی دیگران آن را زیر پا می گذارند باید بدانند که نه فقط مشغول عذرتراشی برای تروریسم شده اند بلکه به صف پشتیبانان آن پیوسته اند.

آخرین عذر عبارت از این ادعاست که همه واکنش هایی که برای مقابله با تروریسم بدیهی انگاشته و عرفا تایید می شوند درواقع به نحوی از انحا از خود تروریسم بدترند. گفته می شود که هر گونه اقدام سیاسی یا نظامی، انتقام جویی و پایان آزادی های مدنی و آغاز فاشیسم و سزاوار تقبیح است. یگانه واکنش اخلاقا موجه، تجدیدنظر در سیاست هایی است که تروریست ها مدعی اند به آن جهت حمله را آغاز کرده اند. به عبارت دیگر، بر قربانیان است که بگویند باید زودتر به این فکر می افتادیم.


نظر شما :