چهار محور اساسی در رابطه امریکا و اروپا

۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۸ | ۱۹:۴۲ کد : ۱۱۲۸۲ نگاه ایرانی
یادداشتی از سیدعلی موجانی، پژوهشگر روابط بین‌الملل برای دیپلماسی ایرانی
چهار محور اساسی در رابطه امریکا و اروپا
مقاله‌ای از سیدعلی موجانی محقق و کارشناس مسائل اروپا برای دیپلماسی ایرانی
 
به نظر مىرسد در حال حاضر اروپا در 4 محور اساسی با امریکا دچار ابهام است. اولین موضوع براى اروپائىها بحث ماموريت و نقش ناتو است. بيم از اينکه با توجه به اوضاع کنونى منطقه خاورميانه ناتو به بازوى ارتش آمريکا تبديل شده و سربازان اروپايى آن سپر يا مين روب مناطق عملياتىاى شوند که امريکا در آنجا اهداف استرات‍ژيک دارد شاکله اساسى اين نگرش اروپائىهاست. نابرابرى دو سوى معادله ابراز شده امريکاى پس از اوباما يعنى خروج نيرو از افغانستان و افزايش ماموريت ناتو، تضاد ذهنى بيشترى را در باور اروپائى‌ها به‌وجود آورده‌است. اين سوال که وارد کردن ناتو در مقولات امنیت بین‌المللی به‌منزله پر‌کردن خلا امنیتی امریکا است؟ پرسش بى‌پاسخى است که آنها را ناگزير نموده تا در انتظار شفافيت بيشتر از ناحيه دولتمردان جديد واشنگتن باشند.
 
دل‌نگرانى دوم که برای رهبران اروپایی‌ بسیار گزنده هم بود و ناچار بودند با توجه به فضاى خاص بين‌الملل تلخى آن‌را بروز ندهند اين است که برای اولین بار در تاریخ اروپا یک شخصیت غیر اروپایی از بالاترین میزان محبوبیت بین افکار عمومی برخوردار شده است. امروز دیگر کمتر رهبر اروپایی می‌تواند بگوید که من در بين مردم خود در اوج محبوبيت هستم. به روايتى تمام رهبران اروپایی کارت خود را در مقابل شخصیتی که آقای اوباما از خود نشان داده‌است خالی مى‌بينند. به همین دلیل است که همه آنها براى پوشش ضعف اجتماعى خود بايد به صورت طبیعی خود را در کنار اوباما‌– يا بهتر مى‌توان گفت زوج اوباما –‌قرار دهند، و اين در سنت اروپايى یک ضعف است. جالب است امروز هم شاهد این هستیم که این ضعف خودش را در نظر سنجى‌ها به روشنى نشان می‌دهد. در آلمان رقیب خانم مرکل، فرانک والتر اشتانمایر با تمام محبوبیتی که دارد نمی‌تواند یک شاخص کمّى بالا داشته باشد. در بریتانیا هم می‌بینیم که عليرغم ضعف فراوان نخست وزير براون، هنوز کسی در حزب رقيب نمی‌تواند به عنوان یک شخصيت مقبول چهره بنايد. در فرانسه هم این مسئله وجود دارد و می‌بینیم که در پر بحران‌ترین شرایط مسائل اقتصادی و اجتماعی دولت راست، بازهم حزب سوسیالیست از چنين دولتى ضعیف‌‌تر شده و بهم‌ریخته‌‌تر است. این وضعیت در تمام اروپا وجود دارد. پس یکی از مسائل اساسى رهبران اروپا که بسیار هم حائز اهمیت است این است که احساس اعتماد به نفس خود در مقابل اوبامائيسم امریکا را از دست داده‌اند.
سومین نکته‌ای که برای برخی از کشورهای سنتی‌تر و تاثیرگذارتر اروپا مهم بود این مسئله بود که آقای اوباما از گفت‌و‌گویی استفاده کرد که برای اروپایی‌ها شنیدن آن حرف‌ها بسیار ثقیل مى‌نمايد.
 
 این موضوع که يک رهبر غير اروپايى به آنها توصيه موکد کند که حضور ترکیه در اتحادیه بايد در دستور جدى قرار گيرد خوشایند نیست. پیش از این رهبران امریکایی درباره این معقوله از ادبیات دیگری استفاده کرده از تمايل خود براى پذيرش ترکيه در اتحاديه با لطافت بيشترى سخن مى‌گفتند. ولی اوباما این ادبیات را تغییر داده‌ و اين براى بخش سنتى اروپا يعنى بازتوليد ادبیات برادر بزرگ‌تر که  مانند همان لحنی که شوروی در مقابل بلوک شرق داشت، با ناخرسندى شنيده مى‌شود.
 
چهارمین عامل مسئولیتی بود که در پى گفتمان خلع سلاحى آقای اوباما و در تشريح استفاده از سلاح هسته‌اى با اشاره به قضیه هیروشیما و ناکازاکی پذیرفت. احساس پاسخگويى نسبت به استفاده از سلاح هسته‌اى و مسئوليت‌هاى اخلاقى مترتب بر آن، طبيعتا بيانى نيست که مورد پسند دو کشور هسته‌اى اروپا خاصه فرانسه که در آزمايشهاى اتمى خود در جزاير اقيانوس آرام با برخى مشکلات ناشى از تشعشات راديو اکتيو روبرو بوده نيست. اين نوع مسئوليت‌پذيرى در برابر افکار عمومى هشيار شده جامعه جهانى، در ميان مدت بر مطالبات از کشورهاى بزرگ خواهد افزود، که اين هم زمينه دلخورى بيشتر اروپائيان را فراهم مى‌سازد.
 
مجموعه این چهار عامل یک سوال اساسی را به‌وجود آورده است که آیا امریکایی که با قدرت اوباما در حال شکل‌گیری است، متحدی برای اروپا است؟ یا اینکه به اروپا به عنوان کارت بازی خودش نگاه می‌کند؟ چرا که دولت امریکا دارای محبوبیت جهانی است و در حال حاضر تنها می‌خواهد وجهه کشور خود را بازسازی کند و برای بازسازی وجهه امریکا باید چیزهایی را هزینه کند و مسئولیت اشتباه‌های دولت گذشته امریکا را به نوعی به دوش یک مجموعه بى‌اندازد که البته شرکاى سابق و لاحق در پذيرش سهم بدمستى‌هاى امريکا ناچار به پذيره‌نويسى هستند.
 
 فراموش نبايد کرد که اینجا بحث خلع سلاح، بحث گفت‌و‌گوی امریکا و روسیه و مسئله سپر دفاع موشکی، بحث تفاهم در پرونده هسته‌ای ایران و پیدا کردن راهکاری که بتواند مسئله را آبرومندانه حل کند به منزله بی‌اثر شدن کامل نقش و بازى محور اروپاست. اروپايى که تا به امروز تصور می‌کرد در زمان جنگ سرد با وجود آنکه دوپاره شده و به شرق و غرب تقسیم شده بود نقش متعادل کننده قدرت در ساختار نظام بين‌الملل را داشته است، يا همان اروپايى که مى‌انديشيد در بعد از فروپاشی شوروی و به وجود آمدن نظام تک قطبی در جهان در مسير همراهی با امریکا و گاه مقابله با زياد روى آنها، وزن پيدا کرده است.
 
به باور نگارنده، امروز اروپایی‌ها این احساس را دارند که امریکا قصد دارد مستقیما مسائل خود را حل کند و دیگر نیازی به هماهنگى دائم با اروپایی ندارد؛ خودش تصمیم می‌گیرد و انتخاب می‌کند. بيان جديد امريکائى‌ها اين تصور را براى اروپا به وجود آورده که آنها طوری طراحی می‌کنند که گاهی به نزاکت‌های اروپایی لطمه بزنند.
 
اگرچه به نظر می‌رسد بخشى از دیپلماسی ما هم این مسئله را حس کرده‌است ولی هنوز اندازه دقیق این بدبینی را نمی‌توانند بسنجند. بنابراین اگر دامنه شناخت عينى خود را افزايش ندهد در اين فرصت زودگذر نتواند فرصت سازى کرده و بازی‌های جدیدی را تعریف کنند.

نظر شما :