انقلابی بدون خطر
نویسنده خبر:
حسین سلیمى
یادداشتی از دکتر حسین سلیمی برای دیپلماسی ایرانی
در مصاحبهای با هفته نامه شهروند امروز از من سوال کردند که آرزو دارم با چه کسی در خصوص جهان معاصر بحث و گفت و گو کنم. من پاسخ دادم که میخواهم با یک تئوریسین چپگرا ملاقات کنم تا برای آنها روشن کنم که جهان و روابط بینالملل با آنچه آنها توصیف میکنند بسیار تفاوت دارد. به آنها گفتم که میخواهم با متفکرانی مانند ايمانوئل والراشتاین و سمیر امین ملاقات کنم و به عنوان شخصی که حدود 15 سال پیش پیرو تئوریهایشان بودم، توضیح دهم که حکایت آنها از روابط بینالملل، تصویر اشتباهی از جهان را در ذهن ها ایجاد کرده است و طرفدارانشان را از درک برخی از جنبههای مهم و مثبت جهان واقعی محروم کردهاند و به سوی برخی فعالیتهای غیر سودمند راهنمایی کرده است. اکنون رمان آن توقعها رسیده است.
من مقالههای اختصاصی زیادی از پروفسور والراشتاین را در سایت دیپلماسی ایرانی مطالعه کردم که در آنها، آقای والراشتاین مبارزه علیه قدرتهای مرکزی در سیستم جهانی را تشویق کرده است. وی این مبارزه را با استفاده از ابزارهای خشونت و قطع دست قدرتهای بزرگ از قلب خاورمیانه و سایر مناطق را با ادبیانی انقلابی بیان میکند. این نوشتهها، ظاهرا توسط یک روشنفکر انقلابی نوشته شده است تا یک تئوریسین دانشگاهی. سوال این است که چرا وی یک سایت ایرانی را انتخاب کرده است؟ من فکر میکنم که جواب این سوال در تئوریهای پایههای والراشتاین نهفته است. البته این فضای مناسبی برای ترویج تئوری هایش نیست. هرچند که وی فکر میکند که فرهنگ بهترین سلاح برای مبارزه با قدرت های سلطه گر است، اما کشورهای انقلابی مانند ایران میتوانند در مقابل هسته سیستم جهانی بایستند و به واژگونی و نابودی موقعیت سلطهگرانه آنها نه تنها از بعد نظامی و اقتصادی کمک کنند بلکه در افکار مردم پیرامون این سیستم جهانی تغییر ایجاد کنند. برای آقای والراشتاین پایداری ایران ها، فلسطینی ها و شورشیان عراقی میتواند چالش بزرگی برای سرمایهداری سیستم جهانی و سلطهگرایی قدرتهای غربی باشد. او بر این باور است که 6 تناقض بهعلاوه مشکلات نهادی سیستم سرمایه داری به وسیله کشورهای انقلابی عمیقتر و شدیدتر میشود. این دلیل اصلی تلاشهای وی برای تشویق ایرانیها و سایر ناسازگاران و ناراضیها است تا به عنوان قدرت قویتری در مقابل قدرت های غربی ایستادگی کنند؛ که البته این مسئله موجب نخواهد شد که یک سوال اساسی و ساده را از پروفسور والراشتاین نپرسیم که عليرغم بنیانگذاری نظری تئوری سیستم جهانی پیشنهادهای والراشتاین برای زندگی مردم مناطقی مانند خاورمیانه چیست؟
وی به دنبال انقلابهای جهانی و نابودی امپریالیسم در طولانی مدت است. برای رسیدن به این هدف، او بر این باور است که قدرتهای بزرگ تنها زبان زور را درک میکنند، مانند کره شمالی و حماس که نشان دادند که امریکاییها و متحدانش تنها با مشت آهنین آرام میشوند. وی معتقد است که مرکز سیستم سرمایهداری بعد از اعمال زور حاضر میشوند پای میز مذاکره بنشینند. کره شمالی با آزمایش هستهای خود این را نشان داد و حماس با حمله به اسراییل. از نظر والرشتاين، حتی پیروزی نظامی روسیه در مقابل گرجستان، به عنوان هم پیمان قدرتهای عربی نشانهای از شکست سرمایهداری است. این شرایط میتواند تحلیلگران جهان سومی را جادو کند و بلندپروازی خود را برای آزادی نشان دهند، اما به چه قیمتی؟ نکته مهم این است که این مسائل میتواند زمینه را برای انقلابی فرضی آماده کند، اما پیامدهای این انقلاب برای مردم فقیر جهان سومی چه خواهد بود. درست است، کره شمالی، امریکایی ها را در تنگنا گذاشت تا پای میز مذاکره بنشینند و برخی از شرایط آنها را بپذیرند، اما مسئله این است که آیا شرایط و طبقه زندگی اجتماعی آنها تعییر کرد یا خیر؟ در حال حاضر، عده بسيار زيادى از مردم کره شمالی زیر خط فقر زندگی می کنند و هیچ ارتباطی با سایر جهان ندارند. در غزه با وجود مقاومت افتخارآمیز دولت و مبارزان فلسطینی، شرایط زندگی همچنان اسف بار است. این شرایط میتواند همچنان ادامه داشته باشد و هیچکس نمیداند که چگونه و کی به پایان خواهد رسید. حتی در قفقاز، تمام تحلیلگران استراتژیک، مردم عادی و زندگی آنها را فراموش کرده اند. برخی فراموش کردهاند که این درگیری میتواند شرایط اقتصادی جهان را به هم بریزد و یک دور جدیدی از رقابتهای نظامی و استراتژیکی را در جهان به وجود آورد که در آن زندگی مردم نابود میشود. آیا یک نظریه پردازان انقلابی در خصوص نتیجهای که این رقابت ها بر روی زندگی مردم عادی دارد فکر میکنند؟
من دلایل نظری پروفسور والراشتاین را درک می کنم. من حتی این تئوری ها را در کلاسهایم درس میدهم و یک بخش در خصوص این تئوری در مضمون تئوریهای جهانیسازی به عنوان یکی از مهمترین دیدگاه های نسل جدید چپ ها نوشتهام. اما این روش استدلال روشی تئوری نیست، بلکه گفتمانی تجربی است که بر روی زندگی مردم عادی و توسعه جوامع در زمان حال بحث میکند. جای سوال دارد که آیا این همه قربانی برای حل مشکلات کنونی واجب است یا نه. میتوانیم بگوییم که برای حل مشکلات ممکن است که برخی قربانی شوند اما وظیفه اصلی روشنفکرانی مانند پروفسور والراشتاین چیست؟ آیا آنها حاضرند تا با مرم فقیر غزه و کره شمالی بدون هیچ امکانات اولیه ای زندگی کنند؟ اگر امریکا به ایران حمله کند، آیا پروفسور والراشتاین حاضر است با ایرانیان و روشنفکران انقلابی ایرانی زندگی کند؟ آیا این روشنفکر محترم، حاضر است که در غزه، کره شمالی و عراق بعد از اشغال و ایران زندگی کند و در دانشگاه درس دهد؟ ما به عنوان روشنفکران جهان سومی و دانشگاهیان میتوانیم این سوال را بپرسیم که آیا آنها این تئوریها را مفهومی میکنند و تحلیلهایی ارائه می دهند که در آنها میل به خدمت و خطر برای دیگران نهفته است؟
*اين يادداشت به صورت يک نظر (کامنت) براى يکى از مقالات ايمانوئل والرشتاين نوشته شده است.
*اين يادداشت به صورت يک نظر (کامنت) براى يکى از مقالات ايمانوئل والرشتاين نوشته شده است.
نظر شما :