سفر به سرزمین داعش از مسکو
دیدبان روسیه: پایگاه اینترنتی روسی kavkaz-uzel اخیرا مصاحبه ای با یکی از نادمین داعشی داشت که مطالعه آن نکات قابل تاملی برای کارشناسان و صاحب نظران حوزه شوروی سابق و به ویژه آسیای میانه و شمال قفقاز در بردارد. دیدبان روسیه این گفتگوی تفضیلی با "فرقت" که از روسیه برای پیوستن به داعش عازم سوریه می شود را به زبان پارسی برگردان کرده است که در چند شماره منتشر می شود.
آنچه در ادامه می خوانید مقدمه سید حسین طباطبایی، وابسته فرهنگی پیشین جمهوری اسلامی ایران در فدراسیون روسیه می باشد که گفتگوی پیشرو را به فارسی برگردان کرده است.
مقدمه مترجم
ظهور و اعلام موجودیت داعش به مثابه یکی از افراطی ترین و خشک اندیشانه ترین قرائت های سلفی از اسلام در قامت دولت اسلامی، بی تردید یکی از مهم ترین تحولات چند ساله اخیر نه در منطقه، که به سبب دامنه وسیع و جهان شمول تاثیرات آن، در عرصه بین الملل بوده است.
این پدیده منحوس که جریان اسلام هراسی را وارد فاز جدیدی کرده و به ویژه با تاکید رسانه های غربی بر عنوان ساختگی دولت اسلامی، در تلاش برای شکل دهی و راه بردن اذهان جهانی در راستای ویژه ای است ، از ابعاد مختلف و زوایای متعدد مورد واکاوی قرار گرفته و کتب ، مقالات ، گزارش ها ، تک نگاری ها و روایت های پرشماری از آن پدید آمده است .
شنیدن ناگفته هایی از درون این تشکیلات مخوف و شیوه های یارگیری ، برخورد با اعضاء ، سلسله مراتب فرماندهی و عقاید و باورهای واقعی حاکم بر این گروه منحط آن هم از زبان فردی که متاثر از فضاسازی ها و القائات رسانه ای – تبلیغاتی ، از روی باور و ایمان شخصی به آن پیوسته و تلاش کرده است تا با معیار هایی به باور خود درست از اسلام ، رفتار و کردار آن ها را بسنجد و در این فرآیند به چیزی جز باطل بودن و دور بودن این گروه از حقیقت نرسیده است ، به خودی خود جالب و آموزنده است . بگذریم از این که نوع نگاه و قرائت خود راوی از آموزه های اصیل اسلام نیز محل بحث و تامل جدی است .
آن چه در پی می آید برگردان مصاحبه پایگاه اینترنتی روسی kavkaz-uzel با یکی از نادمین داعشی است که در آن نکته ها و ظرائف قابل تاملی از درون این تشکیلات برملا می گردد .
محتوای این مصاحبه برای کارشناسان و صاحبنظران حوزه شوروی سابق و به ویژه آسیای میانه و شمال قفقاز در بردارنده نکات آموختنی و تامل برانگیز بسیاری است .
آنچه در ادامه می خوانید مقدمه سید حسین طباطبایی، وابسته فرهنگی پیشین جمهوری اسلامی ایران در فدراسیون روسیه می باشد که گفتگوی پیشرو را به فارسی برگردان کرده است.
مقدمه مترجم
ظهور و اعلام موجودیت داعش به مثابه یکی از افراطی ترین و خشک اندیشانه ترین قرائت های سلفی از اسلام در قامت دولت اسلامی، بی تردید یکی از مهم ترین تحولات چند ساله اخیر نه در منطقه، که به سبب دامنه وسیع و جهان شمول تاثیرات آن، در عرصه بین الملل بوده است.
این پدیده منحوس که جریان اسلام هراسی را وارد فاز جدیدی کرده و به ویژه با تاکید رسانه های غربی بر عنوان ساختگی دولت اسلامی، در تلاش برای شکل دهی و راه بردن اذهان جهانی در راستای ویژه ای است ، از ابعاد مختلف و زوایای متعدد مورد واکاوی قرار گرفته و کتب ، مقالات ، گزارش ها ، تک نگاری ها و روایت های پرشماری از آن پدید آمده است .
شنیدن ناگفته هایی از درون این تشکیلات مخوف و شیوه های یارگیری ، برخورد با اعضاء ، سلسله مراتب فرماندهی و عقاید و باورهای واقعی حاکم بر این گروه منحط آن هم از زبان فردی که متاثر از فضاسازی ها و القائات رسانه ای – تبلیغاتی ، از روی باور و ایمان شخصی به آن پیوسته و تلاش کرده است تا با معیار هایی به باور خود درست از اسلام ، رفتار و کردار آن ها را بسنجد و در این فرآیند به چیزی جز باطل بودن و دور بودن این گروه از حقیقت نرسیده است ، به خودی خود جالب و آموزنده است . بگذریم از این که نوع نگاه و قرائت خود راوی از آموزه های اصیل اسلام نیز محل بحث و تامل جدی است .
آن چه در پی می آید برگردان مصاحبه پایگاه اینترنتی روسی kavkaz-uzel با یکی از نادمین داعشی است که در آن نکته ها و ظرائف قابل تاملی از درون این تشکیلات برملا می گردد .
محتوای این مصاحبه برای کارشناسان و صاحبنظران حوزه شوروی سابق و به ویژه آسیای میانه و شمال قفقاز در بردارنده نکات آموختنی و تامل برانگیز بسیاری است .
سید حسین طباطبایی
وابسته فرهنگی پیشین ج ا ایران در روسیه
وابسته فرهنگی پیشین ج ا ایران در روسیه
سفر به سرزمین داعش [1]
«ماجرای سفری جاهلانه» ، این نام خاطرات و روزنوشت هایی است که فردی به رشته تحریر درآورده است که تصمیم به مبارزه با دولت اسلامی یا همان داعش گرفته است. هم او که شخصا شاهد همه دروغ های این گروه وشرارت پیروانش بوده است .
این خاطرات که در آن مولف از تجربه ناخوشایند خود در پیوستن به دولت اسلامی شام و عراق ( داعش) ، از افتادن به زندان و تا مرز اعدام پیش رفتن و فرار غیرمنتظرانه و جسورانه خود از دام داعش به تفصیل تعریف کرده است ، به زبان روسی پراشتباهی نوشته شده و بدون ویراستاری و اصلاح اساسی امکان انتشار آن نیست . گزیده ای از این یادداشت ها در متن مصاحبه ای که ذیلا از نظر شما می گذرد آمده است . این مصاحبه با روشهای متفاوت و متعددی انجام شد و زمان زیادی را به خود اختصاص داد .
سایت http://www.kavkaz-uzel.ru/ تاکید می کند که انتشار این مصاحبه به معنای تایید و ترویج و یا تکذیب ادعاهای مصاحبه شونده نیست و هدف اصلی آن ارائه اطلاعات کمتر شناخته شده از سازمانی ممنوع در روسیه از سوی شاهدی عینی که خود از نزدیک با این گروه و ایده های آن برخورد داشته است، می باشد.
من با فرقت (Forghat) 21 ساله برای ملاقات در ایستگاه مترو یکی از پایتخت های اروپایی توافق کردم . از او نه شماره تلفنی داشتم و نه نامش را می دانستم و فقط این را می دانستم که وی در قلمرو داعش حضور داشته و از ایام حضور خود خاطراتی را با زبان روسی ای سرشار از اشتباه نوشته است .
من حدس می زدم که او از اهالی یکی از جمهوری های قفقاز باشد ، مردی مسن با ریش هایی بلند . ولی چهره اش به آسیای میانه ای ها شبیه بود با مو هایی تنک و کوتاه بر صورت . با هیچ یک از معیارهای معمولی که تصور می کردم به عضوی از گروه داعش نمی مانست .
فرقت از مسکو به سوریه رفته بود . در ترم دوم تحصیل در دانشگاه ، ترک تحصیل کرده ، به اسلام گرویده ، آغاز به خواندن نماز کرده و شروع به پرس و جو تحقیق در باره نقش ، جایگاه و هدف زندگی خود کرده است و پاسخش را اینگونه یافته است که سلاح به دست گیرد و « بر علیه بشار اسد دیکتاتور و ستمگر بجنگد » .
مسیر سوریه چندان سهل و سریع نبوده و فرقت چندین ماه را در جستجوی راه های پیوستن به جبهه گذرانده است و حتی به امام یکی از مساجد مسکو برای کمک در تحقق این هدف مراجعه کرده است .
تصور واکنش افراد در قبال درخواست وی دشوار نیست . آن ها حتی فکر منصرف کردن وی را هم نداشته اند . در نظر آن ها وی مامور مخفی امنیتی محسوب می شده است و از این رو ترجیح می داده اند تا از خود برانندش .
فرقت از طریق یکی از شبکه های اجتماعی با یکی از نماینده های داعش مرتبط می شود ، بعد از آن مستقلا به ترکیه می رود و در آنجا ، مستقیما در فرودگاه ، افرادی از داعش به استقبالش آمده و مسیر پیوستن به خلافت اسلامی را تا مرز سوریه به او معرفی می کنند . او تنها عازم می شود ، در ایست های بازرسی توقف نمی کند ، و با گذشتن از سیم های خاردار از مرز می گذرد ، و به مانعی خاص بر نمی خورد .
در خانه ی فرقت فقط یادداشتی باقی مانده بود مبنی بر اینکه به دنبال او نگردند ، چرا که او حالش خوب است و انتخاب خود را کرده است . والدینش همچنان بر این باورند که او کشته شده است . فرقت عجله ای برای این که به آن ها اطلاع دهد که از دام داعش گریخته است ندارد . از این بیم دارد که این مساله آنان را نگران کرده و حتی به خطر بیندازد .
فرقت یادداشت ها و خاطراتی از دوران اقامتش در سوریه تنظیم کرده است که در آن ها جزئیات روش ها و شیوه های رفتار و عقاید داعش را تشریح کرده است . این خاطرات به روشنی مسیر و سرنوشت پیوستن افراد عادی به داعش که از شوق و شور شروع شده و به نومیدی کامل از خلافت منتهی می شود، را نشان می دهد .
غالب حقایقی که توسط مولف این خاطرات به رشته تحریر در آمده است نشان دهنده استانداردهای دوگانه ای است که توسط داعش به کار گرفته می شود و اعضای عادی خود را به منزله گوشت های دم توپ مورد استفاده قرار می دهد .
ارسلان کوچ و گریگوری کوزلوف این مصاحبه را به صورت اختصاصی برای http://www.kavkaz-uzel.ru تهیه کرده و در آن از فرقت در باره مشاهدات عینی خود که در خاطراتش آورده است ، پرسیده اند . راستی آزمایی برخی از گفته ها و نکات مورد اشاره وی سه ماه به طول انجامیده است .
***
در راه سوریه
فرقت ! چه چیز باعث شد تا شما به سوریه بروید ؟
من در آغاز علاقمند به شناخت صحیح از اسلام شدم و با دیدن فیلم هایی در اینترنت از آن چه در آنجا ( سوریه ) اتفاق می افتد ، می خواستم بدانم که آن ها برای چه می جنگند ؟ در فیلم های ویدئویی گفته می شد که در آن سرزمین شریعت جاری است ، ارض الله است ، و این که بر هر مسلمانی تکلیف است که در آن قلمرو حضور یابد .
شما به چه نتیجه ای رسیدی ؟
وقتی فیلم ها را دیدم به نظرم رسید هر مسلمانی وظیفه دارد به سرزمین شام ( فلسطین ، اسرائیل و کل سوریه ) برود . فیلم ها کیفیت بسیار بالایی داشتند و جنایات بشار اسد را بر علیه مسلمانان نشان می دادند .
و درواقع چه ؟ اینطور نیست ؟
در واقع هم چنین است ، بشار اسد اقدامات وحشیانه ای انجام می دهد .
تو آن زمان 18 ساله بودی ؟
بله
تحصیلاتت چقدر بود ؟
مدرسه را تمام کرده بودم و در دانشگاه پذیرفته شده و ترم دوم دانشگاه بودم .
چه تخصصی ؟ چه رشته ای ؟
در مسکو رادیوفیزیک خوانده بودم ، تسلط حرفه ای ام در کار با کابل های الکتریکی بود .
در بین همکلاسی های شما مسلمانان زیادی بودند ؟ آیا افراد زیادی از آن ها به آن چه در خاورمیانه می گذشت علاقه مند بودند ؟ آیا از طریق شبکه های اجتماعی پیگیر این تحولات بودند ؟
هیچ مسلمانی در بین هم دوره ای های من نبود . به همین خاطر من اغلب در درس ها غایب می شدم ، علاقه من روز به روز نسبت به آن ها کم می شد . من متوجه شدم که هیچ نقطه اشتراکی با هم دوره ای هایم ندارم . من به هیچ وجه نشان ندادم که به آن چه در خاورمیانه می گذرد توجه دارم چرا که در آن روزها نیروهای امنیتی به شدت نسبت به این موضوع واکنش نشان می دادند . این مساله در زمانی بود که جریان سوریه در اوج خود قرار داشت .حتی اگر کسی در باره مسائل و تحولات سوریه به بحث و گفتگو می پرداخت مورد سوء ظن قرار می گرفت . من خود را از موضوع کنار می کشیدم تا سوء ظنی را متوجه خود نکنم .
بستگانت از تصمیم تو خبر داشتند ؟
من در یادداشت برای آن ها نوشتم که روسیه را ترک می کنم ، دنبال من نگردند و همه چیز خوب و عادی است و جای نگرانی وجود ندارد.
آن ها به دنبال تو گشتند ؟
بله البته .
داعش( دولت اسلامی ) انگیزه و دلیل اصلی ترک روسیه توسط تو بود ؟
وقتی من از روسیه عازم سوریه می شدم هیچ چیزی در باره داعش( دولت اسلامی ) نشنیده بودم .
پس در باره چه سازمان ها یا رهبرانی شنیده بودی ؟
در باره القاعده و جبهه النصره چیزهایی شنیده بودم و نیز در باره سیف الله الشیشانی .
در کجاها به دنبال افرادی می گشتی تا تو را برای رفتن به سوریه کمک کنند ؟
من سه ماه در جستجوی راه های رفتن به سوریه بودم . به مسجد جامع پراسپکت میر مسکو سرزدم و به امام آن مسجد گفتم که می خواهم به سوریه بروم ، من را اعزام کنید . ولی او با لگد مرا از آنجا بیرون انداخت !
ولی تو خودت این چیزها را نمی فهمیدی که آن ها کمکی به تو نمی کنند ؟
نه من فکر می کردم که آن ها به هر حال به من کمک می کنند . نمی دانم چرا اینطور فکر می کردم و حتی تصور نمی کردم که چطور ممکن است آن ها امنیت خود را به خطر بیندازند و به من کمک کنند .
افرادی که با آن ها این موضوع را طرح کردی به پلیس گزارش ندادند ؟
نه ، آن ها هم نمی توانند آزادانه خیلی از چیزها را بگویند .
به کسانی برنخوردی که با شنیدن این که تو می خواهی به سوریه بروی به تو نزدیک شوند و یک سری تسهیلات و خدمات را به تو پیشنهاد کنند ؟
من آنقدر احمق نبودم . در مسکو کسانی نبودند که لازم باشد بدانند من به آنجا می روم . چند نفری بودند ولی من آشکارا چیزی به آن ها نگفتم .
افرادی را یافتی که بگویند که می توانند به تو کمک کنند ؟
من نزدیکان و آشنایانی نداشتم ، به هر فردی مراجعه کردم . من حتی یک بار به یک قفقازی مراجعه کردم و از او درخواست کردم تا به من کمک کند که به قلمرو دولت اسلامی بروم ، جایی که می توانم به صورت آزادانه به شرایع دینی خودم عمل کنم . او به من گفت که کمک می کند و من وقتی با او ملاقات کردم ، احساس کردم که افرادی او را تعقیب می کنند .
شما ترس از این نداشتی که تحت نظر سرویس امنیت فدرال روسیه باشی ؟
من می دانستم که تحت نظر آن ها هستم.
سرانجام چگونه موفق به یافتن روشی برای رفتن به سوریه شدی ؟
من خودم از طریق شبکه های اجتماعی شروع به جستجو کردم .
یافتن راهی برای رفتن به سوریه و مبارزه با اسد چقدر سخت بود؟
اکنون این کار خیلی راحت است . شما واژه سوریه را در موتورهای جستجو وارد کن و به راحتی می توانی به انبوهی از منابع روس زبان در این موضوع دسترسی پیدا کنی .
بعد از این که از طریق شبکه های مجازی با آن ها مرتبط شدی چه شد ؟
آن ها به سرعت به من اعتماد نکردند . من گفتم که از نظر بدنی قوی هستم و مدت ها به کشتی و ورزش های رزمی مشغول بوده ام . در آغاز از طریق اینترنت سوالاتی از من پرسیدند که چرا می خواهم به سوریه بروم . با چه ایده و هدفی ؟ و من پاسخ دادم .
بعد از آن به تو اعتماد کردند ؟
نه ، در آغاز به من شک داشتند. من برایشان نوشتم که چرا خودشان فراخوان می دهند و بعد شک و تردید می کنند .
و بالاخره چطور اعتماد آن ها جلب شد ؟
به من گفتند که می توانند به من نقشه راه رفتن به سوریه را بدهند . من گفتم که به راهنما نیاز ندارم و خودم را به آنجا می رسانم . بعد از این اعتماد آن ها به من شروع شد . گفتند که وقتی به ترکیه رسیدم به شماره ای که به من دادند زنگ بزنم و از آن ها افرادی به استقبال من خواهندآمد . قبل از این مرحله من تلاش کرده بودم که به هر طریقی به سوریه بروم ، حتی پاسپورت خود را برای آن ها فرستادم غافل از این که ممکن است ماموران سازمان امنیت فدرال خود را از سوریه یا از هر کشور دیگری جا بزنند .
تو با آن ها در روسیه ملاقات کردی ؟
آن ها به من گفتند که به استانبول پرواز کنم و قبل از پرواز به شماره ای که داده بودند تماس بگیرم . در فرودگاه من را ملاقات خواهند کرد .
هزینه سفر را خودت پرداختی یا کمکی به تو شد ؟
پیشنهاد کردند راهنما هزینه سفر را بپردازد که من نپذیرفتم ، چرا که نزد خود قدری پول داشتم .
در مرز روسیه از تو نپرسیدند به کجا می روی و برای چه می روی ؟ سفر تو کنجکاوی هیچ کسی را جلب نکرد ؟
من بلیط رفت و برگشت داشتم . فکر می کردند که من برای تفریح و استراحت می روم .
این موضوع چه زمانی بود ؟ چه مدت در ترکیه بودی ؟ بلافاصله از فرودگاه به مرز سوریه بردندت ؟ با تاکسی رفتی یا اتوبوس ؟از روسیه کس دیگری با تو بود ؟ از کجا بودند ؟ همه مانند تو بودند یا بیشترشان زن بودند ؟
زمستان بود. من خیلی در ترکیه نماندم . به من پیشنهاد کردند چند روزی در ترکیه بمانم ولی من نپذیرفتم . می خواستم هر چه زودتر به سوریه برسم . بلافاصله از فرودگاه به یک مرکز تجاری رفتیم تا چیزهایی که در سوریه مورد نیاز است را بخریم ( لباس نظامی ، چراغ قوه ، جوراب و .. ) .
من در آغاز علاقمند به شناخت صحیح از اسلام شدم و با دیدن فیلم هایی در اینترنت از آن چه در آنجا ( سوریه ) اتفاق می افتد ، می خواستم بدانم که آن ها برای چه می جنگند ؟ در فیلم های ویدئویی گفته می شد که در آن سرزمین شریعت جاری است ، ارض الله است ، و این که بر هر مسلمانی تکلیف است که در آن قلمرو حضور یابد .
شما به چه نتیجه ای رسیدی ؟
وقتی فیلم ها را دیدم به نظرم رسید هر مسلمانی وظیفه دارد به سرزمین شام ( فلسطین ، اسرائیل و کل سوریه ) برود . فیلم ها کیفیت بسیار بالایی داشتند و جنایات بشار اسد را بر علیه مسلمانان نشان می دادند .
و درواقع چه ؟ اینطور نیست ؟
در واقع هم چنین است ، بشار اسد اقدامات وحشیانه ای انجام می دهد .
تو آن زمان 18 ساله بودی ؟
بله
تحصیلاتت چقدر بود ؟
مدرسه را تمام کرده بودم و در دانشگاه پذیرفته شده و ترم دوم دانشگاه بودم .
چه تخصصی ؟ چه رشته ای ؟
در مسکو رادیوفیزیک خوانده بودم ، تسلط حرفه ای ام در کار با کابل های الکتریکی بود .
در بین همکلاسی های شما مسلمانان زیادی بودند ؟ آیا افراد زیادی از آن ها به آن چه در خاورمیانه می گذشت علاقه مند بودند ؟ آیا از طریق شبکه های اجتماعی پیگیر این تحولات بودند ؟
هیچ مسلمانی در بین هم دوره ای های من نبود . به همین خاطر من اغلب در درس ها غایب می شدم ، علاقه من روز به روز نسبت به آن ها کم می شد . من متوجه شدم که هیچ نقطه اشتراکی با هم دوره ای هایم ندارم . من به هیچ وجه نشان ندادم که به آن چه در خاورمیانه می گذرد توجه دارم چرا که در آن روزها نیروهای امنیتی به شدت نسبت به این موضوع واکنش نشان می دادند . این مساله در زمانی بود که جریان سوریه در اوج خود قرار داشت .حتی اگر کسی در باره مسائل و تحولات سوریه به بحث و گفتگو می پرداخت مورد سوء ظن قرار می گرفت . من خود را از موضوع کنار می کشیدم تا سوء ظنی را متوجه خود نکنم .
بستگانت از تصمیم تو خبر داشتند ؟
من در یادداشت برای آن ها نوشتم که روسیه را ترک می کنم ، دنبال من نگردند و همه چیز خوب و عادی است و جای نگرانی وجود ندارد.
آن ها به دنبال تو گشتند ؟
بله البته .
داعش( دولت اسلامی ) انگیزه و دلیل اصلی ترک روسیه توسط تو بود ؟
وقتی من از روسیه عازم سوریه می شدم هیچ چیزی در باره داعش( دولت اسلامی ) نشنیده بودم .
پس در باره چه سازمان ها یا رهبرانی شنیده بودی ؟
در باره القاعده و جبهه النصره چیزهایی شنیده بودم و نیز در باره سیف الله الشیشانی .
در کجاها به دنبال افرادی می گشتی تا تو را برای رفتن به سوریه کمک کنند ؟
من سه ماه در جستجوی راه های رفتن به سوریه بودم . به مسجد جامع پراسپکت میر مسکو سرزدم و به امام آن مسجد گفتم که می خواهم به سوریه بروم ، من را اعزام کنید . ولی او با لگد مرا از آنجا بیرون انداخت !
ولی تو خودت این چیزها را نمی فهمیدی که آن ها کمکی به تو نمی کنند ؟
نه من فکر می کردم که آن ها به هر حال به من کمک می کنند . نمی دانم چرا اینطور فکر می کردم و حتی تصور نمی کردم که چطور ممکن است آن ها امنیت خود را به خطر بیندازند و به من کمک کنند .
افرادی که با آن ها این موضوع را طرح کردی به پلیس گزارش ندادند ؟
نه ، آن ها هم نمی توانند آزادانه خیلی از چیزها را بگویند .
به کسانی برنخوردی که با شنیدن این که تو می خواهی به سوریه بروی به تو نزدیک شوند و یک سری تسهیلات و خدمات را به تو پیشنهاد کنند ؟
من آنقدر احمق نبودم . در مسکو کسانی نبودند که لازم باشد بدانند من به آنجا می روم . چند نفری بودند ولی من آشکارا چیزی به آن ها نگفتم .
افرادی را یافتی که بگویند که می توانند به تو کمک کنند ؟
من نزدیکان و آشنایانی نداشتم ، به هر فردی مراجعه کردم . من حتی یک بار به یک قفقازی مراجعه کردم و از او درخواست کردم تا به من کمک کند که به قلمرو دولت اسلامی بروم ، جایی که می توانم به صورت آزادانه به شرایع دینی خودم عمل کنم . او به من گفت که کمک می کند و من وقتی با او ملاقات کردم ، احساس کردم که افرادی او را تعقیب می کنند .
شما ترس از این نداشتی که تحت نظر سرویس امنیت فدرال روسیه باشی ؟
من می دانستم که تحت نظر آن ها هستم.
سرانجام چگونه موفق به یافتن روشی برای رفتن به سوریه شدی ؟
من خودم از طریق شبکه های اجتماعی شروع به جستجو کردم .
یافتن راهی برای رفتن به سوریه و مبارزه با اسد چقدر سخت بود؟
اکنون این کار خیلی راحت است . شما واژه سوریه را در موتورهای جستجو وارد کن و به راحتی می توانی به انبوهی از منابع روس زبان در این موضوع دسترسی پیدا کنی .
بعد از این که از طریق شبکه های مجازی با آن ها مرتبط شدی چه شد ؟
آن ها به سرعت به من اعتماد نکردند . من گفتم که از نظر بدنی قوی هستم و مدت ها به کشتی و ورزش های رزمی مشغول بوده ام . در آغاز از طریق اینترنت سوالاتی از من پرسیدند که چرا می خواهم به سوریه بروم . با چه ایده و هدفی ؟ و من پاسخ دادم .
بعد از آن به تو اعتماد کردند ؟
نه ، در آغاز به من شک داشتند. من برایشان نوشتم که چرا خودشان فراخوان می دهند و بعد شک و تردید می کنند .
و بالاخره چطور اعتماد آن ها جلب شد ؟
به من گفتند که می توانند به من نقشه راه رفتن به سوریه را بدهند . من گفتم که به راهنما نیاز ندارم و خودم را به آنجا می رسانم . بعد از این اعتماد آن ها به من شروع شد . گفتند که وقتی به ترکیه رسیدم به شماره ای که به من دادند زنگ بزنم و از آن ها افرادی به استقبال من خواهندآمد . قبل از این مرحله من تلاش کرده بودم که به هر طریقی به سوریه بروم ، حتی پاسپورت خود را برای آن ها فرستادم غافل از این که ممکن است ماموران سازمان امنیت فدرال خود را از سوریه یا از هر کشور دیگری جا بزنند .
تو با آن ها در روسیه ملاقات کردی ؟
آن ها به من گفتند که به استانبول پرواز کنم و قبل از پرواز به شماره ای که داده بودند تماس بگیرم . در فرودگاه من را ملاقات خواهند کرد .
هزینه سفر را خودت پرداختی یا کمکی به تو شد ؟
پیشنهاد کردند راهنما هزینه سفر را بپردازد که من نپذیرفتم ، چرا که نزد خود قدری پول داشتم .
در مرز روسیه از تو نپرسیدند به کجا می روی و برای چه می روی ؟ سفر تو کنجکاوی هیچ کسی را جلب نکرد ؟
من بلیط رفت و برگشت داشتم . فکر می کردند که من برای تفریح و استراحت می روم .
این موضوع چه زمانی بود ؟ چه مدت در ترکیه بودی ؟ بلافاصله از فرودگاه به مرز سوریه بردندت ؟ با تاکسی رفتی یا اتوبوس ؟از روسیه کس دیگری با تو بود ؟ از کجا بودند ؟ همه مانند تو بودند یا بیشترشان زن بودند ؟
زمستان بود. من خیلی در ترکیه نماندم . به من پیشنهاد کردند چند روزی در ترکیه بمانم ولی من نپذیرفتم . می خواستم هر چه زودتر به سوریه برسم . بلافاصله از فرودگاه به یک مرکز تجاری رفتیم تا چیزهایی که در سوریه مورد نیاز است را بخریم ( لباس نظامی ، چراغ قوه ، جوراب و .. ) .
بعد از این خواستم تا با هواپیما به نزدیک ترین نقطه تا مرز سوریه بروم که میسر نشد . پروازی که ساعت آن نزدیک باشد پیدا نکردم . با اتوبوس به نزدیک ترین شهر به مرز سوریه آمدیم و از آنجا تا مرز را با تاکسی رفتیم . در آنجا ساختمانی بود و در تاریکی منتظر علامتی از راهنما ماندیم .اغلب افرادی که با ما بودند عرب بودند ، از روسیه فقط چند جوان داغستانی و یک زن مسن بود . تا آنجا که متوجه شدم این خانم هم از اهالی داغستان بود که به دنبال جوان 18 ساله خود آمده بود ، تا از او خبر بگیرد و آن طور که فهمیدم او را به روسیه و دغستان بازگرداند .
به راحتی از مرز ترکیه – سوریه گذشتی ؟
من با یک گروه بودم . سربازان ترک بار اول همه را دستگیر کردند ، حدود 12 نفر . فقط من ، تنها موفق به فرار از دست آن ها شدم . بعدا همه آن ها را آزاد کرده بودند .
تو چطور برای بار اول موفق به فرار و گذشتن از مرز شدی ا برای بار دوم هم پس از فرار از دست سربازان ترک از مرز گذشتی با وجود تجهیزات و چراغ قوه و .. ؟
هوا تاریک بود ، مرزداران هم خیلی زیاد نبودند . وقتی به سیم های خاردار نزدیک شدیم آن ها شروع به دستگیری کردند . به ترکی فریاد زدند « همه بخوابند » و همه به دستور گوش دادند . من بدون این که گوش کنم به سمت دیگر فرار کردم . نمی دانم - واقعا می گویم – که چرا از دستشان گریختم ، ولی بعدا جنگجویان داعش با دیدن من می گفتند که این یک نمایشنامه بوده است . مرزبانان حتی یک مورد را هم زندانی نکردند و همه را آزاد کردند .
من با یک گروه بودم . سربازان ترک بار اول همه را دستگیر کردند ، حدود 12 نفر . فقط من ، تنها موفق به فرار از دست آن ها شدم . بعدا همه آن ها را آزاد کرده بودند .
تو چطور برای بار اول موفق به فرار و گذشتن از مرز شدی ا برای بار دوم هم پس از فرار از دست سربازان ترک از مرز گذشتی با وجود تجهیزات و چراغ قوه و .. ؟
هوا تاریک بود ، مرزداران هم خیلی زیاد نبودند . وقتی به سیم های خاردار نزدیک شدیم آن ها شروع به دستگیری کردند . به ترکی فریاد زدند « همه بخوابند » و همه به دستور گوش دادند . من بدون این که گوش کنم به سمت دیگر فرار کردم . نمی دانم - واقعا می گویم – که چرا از دستشان گریختم ، ولی بعدا جنگجویان داعش با دیدن من می گفتند که این یک نمایشنامه بوده است . مرزبانان حتی یک مورد را هم زندانی نکردند و همه را آزاد کردند .
نظر شما :