سی و پنجمین بخش از مصاحبه عبدالسلام جلود با العربیه

قصه پررمز و راز خرید میراژها چه بود؟

۲۵ خرداد ۱۳۹۲ | ۰۰:۰۲ کد : ۱۹۱۷۳۴۱ اخبار اصلی آسیا و آفریقا
جمال عبدالناصر گفت که کمبود جنگنده داریم و روس ها جنگنده ای ندارند که به ما بدهند. گفتم که بیایید کارشناسانتان را به همراه ما به فرانسه بفرستید تا ببینیم چه می توانیم برای این جنگ بکنیم. گفت که باید این کار از راه تفاهم حاصل نشود نه زد و بندهای سیاسی. چطور می شود که یهودی ها جنگنده داشته باشند ولی ما نداشته باشیم؟
قصه پررمز و راز خرید میراژها چه بود؟

دیپلماسی ایرانی: "خاطرات سیاسی" مجموعه برنامه هایی است که شبکه العربیه از نیمه های اکتبر سال 2011 روزهای جمعه پخش آن را آغاز کرده است. در این برنامه، طاهر برکه، روزنامه نگار و خبرنگار لبنانی العربیه با چهره های سیاسی مطرح دنیا مصاحبه هایی را انجام می دهد که عموما بازگوکننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئولیتشان است. خاطراتی که با همراهی و تعاملشان با رهبران سیاسی مختلف جهان همراه است.

طاهر برکه، یکی از مهم ترین مصاحبه هایش را با عبدالسلام جلود، نفر دوم دوران حکومت قذافی انجام داده است. مردی که از زمانی که قذافی به قدرت رسید دوشادوش وی بود و در بسیاری از پرونده های داخلی و بین المللی لیبی نقشی تعیین کننده داشت. وی که متولد 15 دسامبر 1944 است، از سپتامبر 1969 تا 1992 مسئولیت های مهم متعددی را در حکومت قذافی بر عهده داشت. جلود در 19 اگوست 2011 هم زمان با آغاز انقلاب مردمی لیبی از حکومت قذافی جدا شد و برای نخستین بار در طول سال های کنار گذاشته شدنش از قدرت توسط قذافی در زنتان، یکی از شهرهای انقلابی لیبی نمایان شد و پس از آن به دوحه رفت و در همان جا ماندگار شد. دیپلماسی ایرانی در نظر دارد هر هفته به طور مرتب این سلسله مصاحبه ها را منتشر کند. اکنون سی و پنجمین بخش از این مصاحبه ها پیش رویتان قرار می گیرد:

تو با افراد متعددی دیدار کردی. با جمال عبدالناصر، رئیس جمهوری اسبق مصر دیدار کردی، همچنین با انور سادات، که او نیز رئیس جمهوری اسبق مصر بود. تو قبل از وفات جمال عبدالناصر با او در مصر دیدار کردی و او از تو سلاح خواست. نتیجه چه شد؟

حقیقت این است که من می خواستم به سودان بروم که در آن جا با النمیری و سادات دیدار کردم. در آن جا بود که من از فرصت استفاده کردم و به قاهره رفتم که در آن جا با مرحوم جمال عبدالناصر دیدار کردم. این دومین یا سومین دیدار من با او بود. من وقتی که به خانه اش رسیدم گمان می کردم که برایم مراسم برگزار کنند و از من استقبال رسمی شود، یعنی اول مرا به دفترش ببرند و بعدا به داخل منزلش، اما وقتی که رسیدم جا خوردم وقتی که دیدم او مقابل در ماشین ایستاده است و مرا همان جا بغل کرد. من در آن موقع لباس نظامی پوشیده بودم که از بس جا خورده بودم لباسم را مرتب نکرده بودم. واقعا جا خورده بودم. بعد از آن من و او با هم به داخل دفترش رفتیم. حقیقت این است که احساس کردم که او خیلی خوشحال است از این که انقلاب فاتح رخ داده است. بعد از همه این حرف ها، گفتم که جناب رئیس جمهور ما باید بدانیم که با چه می خواهیم بجنگیم. گفت که کمبود جنگنده داریم و روس ها جنگنده ای ندارند که به ما بدهند. گفتم که بیایید کارشناسانتان را به همراه ما به فرانسه بفرستید تا ببینیم چه می توانیم برای این جنگ بکنیم. گفت که باید این کار از راه تفاهم حاصل نشود نه زد و بندهای سیاسی. چطور می شود که یهودی ها جنگنده داشته باشند ولی ما نداشته باشیم؟ یعنی اسرائیلی ها داشته باشند ولی ما نداشته باشیم؟ گفتم جناب رئیس جمهور.. یعنی وقتی که گفت جنگنده کم داریم.. گفتم که جناب رئیس جمهور موازنه فقط با توپ و موشک حاصل نمی شود بلکه باید انسانیت و آزادی و توازن اجتماعی نیز وجود داشته باشد. یعنی ما باید توازن اجتماعی و فرهنگی و تکنولوژیک هم داشته باشیم، به من خیره شد و از حرف هایم تعجب کرد. اما گفتم به رغم آن من حاضرم که وقتی از سودان باز می گردیم کارشناسانتان را با خود ]به فرانسه[ ببریم. تیمی از کارشناسان را آماده کرد و با آنها ]به فرانسه[ سفر کردیم و یک توافق نامه تهیه کردیم که به وقتش بزرگ ترین توافق نامه بود، 112 جنگنده را شامل می شد که کارشناسان آنها همه جزئیات فنی و امکانات آن را فهمیدند. حقیقتش این است که فرانسوی ها خبر داشتند که این افراد لیبیایی نیستند. این سفر فوق العاده سری شش ماه طول کشید. بامبیدو و فرانسوی ها به من می گفتند که – آخر این هیئت را به اسم هیئت کارشناسان کشاورزی فرستاده بودیم، با گذرنامه دیپلماتیک بودند اما به اسم کارشناسان کشاورزی سفر کرده بودند. آنها همچنین در هتل های سه و چهار ستاره اسکان داده شده بودند که همه با هم به این طرف و آن طرف منتقل می شدیم. یادم است آخرین هتلی که رفتیم نامش لوتسیا بود. یعنی حتی از دور عکسی از من در آن هتل گرفتند. ما با یکدیگر دائما در تماس بودیم. – به هر حال می گفت که شما حق ندارید قراردادی را علنا امصا کنید برای این که هر خبری که از این سفر در آید..

هر خبری که افشا شود سفر را با مشکل مواجه می کند..

دقیقا. یعنی می گفتند اگر اسرائیلی ها بفهمند دیگر هیچ..

سفر را با مشکل جدی مواجه می کنند.

بله، با مشکل جدی مواجه می کنند و همه چیز به هم می خورد. بنابراین توافق نامه ای را با دوبری، وزیر دفاع امضا کردیم..

به مصر برگشتی و درباره آن با جمال عبدالناصر صحبت کردی؟

بله.

بعد از این که توافق نامه امضا شد؟

بله، برگشتم و به او اطلاع دادم. بعدا به او گفتم که جناب رئیس جمهور نظرت چیست؟ گفت در حالی که هیبت یک جنتلمن را داشت و با غرور یک عرب میهن پرست و با روحیه یک عرب خوشبخت صحبت می کرد، چشمانش را باز کرده بود و به سقف و محیط دور و بر نگاه می کرد، گفت که مرا شوکه کردید (شلیک خنده).

(شلیک خنده) یعنی شما با امضای این قرارداد او را شوکه کردید؟ با توجه به تعداد هواپیماها؟

نه برای این که خودش گفته بود که چطور می شود، ما نمی توانیم میراژ داشته باشیم در حالی که اسرائیل میراژ دارد؟ یعنی این که چگونه می شود اسرائیل میراژ داشته باشد ما نداشته باشیم..

ولی حالا شما توانسته بودید به این هواپیماها دست یابید؟

بله و برای همین گفت شما مرا شوکه کردید. (با خنده)

ادامه دارد...

کلید واژه ها: عبدالسلام جلود


( ۱ )

نظر شما :