سی و چهارمین بخش از مصاحبه عبدالسلام جلود با العربیه
داستان وحدت عربی چه بود؟
دیپلماسی ایرانی: "خاطرات سیاسی" مجموعه برنامه هایی است که شبکه العربیه از نیمه های اکتبر سال 2011 روزهای جمعه پخش آن را آغاز کرده است. در این برنامه، طاهر برکه، روزنامه نگار و خبرنگار لبنانی العربیه با چهره های سیاسی مطرح دنیا مصاحبه هایی را انجام می دهد که عموما بازگوکننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئولیتشان است. خاطراتی که با همراهی و تعاملشان با رهبران سیاسی مختلف جهان همراه است.
طاهر برکه، یکی از مهم ترین مصاحبه هایش را با عبدالسلام جلود، نفر دوم دوران حکومت قذافی انجام داده است. مردی که از زمانی که قذافی به قدرت رسید دوشادوش وی بود و در بسیاری از پرونده های داخلی و بین المللی لیبی نقشی تعیین کننده داشت. وی که متولد 15 دسامبر 1944 است، از سپتامبر 1969 تا 1992 مسئولیت های مهم متعددی را در حکومت قذافی بر عهده داشت. جلود در 19 اگوست 2011 هم زمان با آغاز انقلاب مردمی لیبی از حکومت قذافی جدا شد و برای نخستین بار در طول سال های کنار گذاشته شدنش از قدرت توسط قذافی در زنتان، یکی از شهرهای انقلابی لیبی نمایان شد و پس از آن به دوحه رفت و در همان جا ماندگار شد. دیپلماسی ایرانی در نظر دارد هر هفته به طور مرتب این سلسله مصاحبه ها را منتشر کند. اکنون سی و چهارمین بخش از این مصاحبه ها پیش رویتان قرار می گیرد:
در دوران قذافی نظریه های بسیاری درباره نگرش وحدت بخش مطرح شد، با بسیاری از کشورهای عربی با تونس، مغرب، اتیوپی و یمن جنوبی که به هم پیمانی عدن منجر شد، عراق، سوریه و بسیاری از موارد دیگر. هیچ کدام از آنها به مرحله اجرا در نیامد و استمرار نیافت. آیا باید در این رابطه همه چیز را متوجه قذافی دانست و او را سرزنش کرد؟ در این چارچوب که رفتارهای او یا تغییر نظراتش سبب شد چنین اتفاقی نیفتد یا این که کشورهای دیگری هستند که مسئولیت را باید متحمل آنها کرد؟ منظورم این که نمونه هایی که تو در آنها بودی چه بودند؟
یعنی من معتقدم تا ابتدای دهه هشتاد و نیمه های هشتاد معمر در این موضوع جدی بود و وحدت را پیگیری می کرد. اما مشکل وحدت در دنیای عرب این است که تصمیم از بالا گرفته می شود یعنی هیچ نظارت آزادنه ای نیست، اتحادهای آزادانه ای نیست، مشابه آن را در لبنان و موریتانی می بینیم اما در نهایت تصمیم از بالا گرفته می شود.
یعنی از راس هرم گرفته می شود؟
بله از راس هرم گرفته می شود. از سوی دیگر وحدت فقط موسم انتخابی به خود گرفت. هر کس که می خواست چهره مردمی شود و طرفدار پیدا کند صحبت از وحدت فلسطینی ها می زند و وحدت عربی را پیش می کشد. یعنی به چیزی برای بازار گرمی تبدیل شد. از سوی دیگر هر حاکمی می خواهد وحدت ایجاد کند اما با این نیت که خودش در راس وحدت باشد. یعنی خودش در صدر کرسی آن بنشیند..
یعنی می توانیم هر دو طرف را بر سر این موضوع سرزنش کنیم؟
قطعا، ببین نیروهای صهیونیستی و غربی نمی خواهند شاهد نهضت های جهان عرب باشند..
اما ما در این جا درباره تونس و مغرب صحبت می کنیم. یعنی دو توافقی که میان تونس و مغرب شد.
به صراحت بگویم ما نسبت به مغرب شوکه شدیم..
بگذار اول درباره تونس صحبت کنیم.
تونس قطعا..
تو هم شرکت داشتی؟ یعنی تو هم داخل موضوع بودی؟
بله قطعا. من در این موضوع مشارکت داشتم و در تهیه سند مرتبط با آن شرکت کردم. اما وقتی که معمر مرا خواست من نبودم. من آن موقع در لییبی نبودم. وقتی که توافق علنی شد شور مردمی در تونس و لیبی به وجود آمد و معمر با من تماس گرفت و گفت عبدالسلام اوضاع را کنترل کنید تا شور و خروش مردم همه چیز را به هم نریزد. بورقیبه چندان از این توافق استقبال نکرده بود اما همین هم کافی است، فرانسوی کافر در بطن وحدت عربی و عروبیت آمده بود و در وحدت خلاصه می شد. و ما باید تاثیر انقلاب فاتح را می دیدیم و همین انقلاب بر پروژه وحدت امضا می کرد. حقیقت این است که برادر معمر توانست نقشی را بازی کند که بتواند..
یعنی توانست او را راضی کند؟
توانست بورقیبه را راضی کند و همچنین کسی که نقشی مهم در راضی کردن او ایفا کرد، وزیر امور خارجه، مصمودی بود.
بله، وزیر امور خارجه اسبق تونس.
و مصمودی توانست بر همسر بورقیبه تاثیر بگذارد و همسر بورقیبه هم حقیقت این است که بر او اثر گذاشت.
اما چه شد که قذافی فکر کرد که بورقیبه التزام به این توافق نخواهد داشت؟
نمی دانم او فعلا با من تماس گرفت و همین را گفت. بعدا امریکایی ها با او تماس گرفتند و او را مردد کردند و بومدین او را تهدید کرد.
بورقیبه را تهدید کرد؟
بله بورقیبه را تهدید کرد.
بومدین بورقیبه را تهدید کرد؟
یعنی از زبانی استفاده کرد که لایقش نبود. بله، وجود چنین مشکلاتی بود..
خوب چگونه می شود..
یعنی تصور می شد که الجزایر استقبال کند اما سنگ اندازی کرد.
یعنی الجزایر کسی بود که مانع این وحدت شد؟
قطعا، تصور کرد که این کار در خفای آن انجام شده است. فکر کرد که توطئه ای پشت صحنه و بدون خبر آن صورت گرفته است و چگونه می تواند با آن کنار بیاید در حالی که الجزایر یک میلیون شهید داده است و لازم است که تونس قبل از هر چیز با الجزایر وحدت کند نه با لیبی. یعنی چنین فکرهایی بود. علاوه بر آن ریگان و امریکا..
به بورقیبه فشار آوردند.
بله به بورقیبه فشار آوردند و رای اش را زدند.
یعنی این گونه معروف است که هنوز جوهر امضای آن توافق نامه خشک نشده بود به او فشار آوردند..
بله دقیقا، دقیقا.
فشار آوردند که تونس کنار بکشد.
بله، دقیقا بنا بود بنا به این توافقنامه او رئیس جمهور شود، یعنی حبیب بورقیبه و من نخست وزیر و معمر هم وزیر دفاع.. درباره مغرب حقیقت این است که ملک حسن ما را شوکه کرد. در آن موقع محمد الزوین، یکی از اعضای کمیته انقلابی سفیر بود، او را نزد ما فرستاد با پیامی حیرت آور که به ما پیشنهاد می دهد که من وحدت را به لیبی با مغرب پیشنهاد می دهم. حقیقت این است که ما شوکه شدیم و جا خوردیم. چگونه می شود یک حکومت پادشاهی به یک حکومت انقلابی سوسیالیست توسعه طلب پیشنهاد وحدت می دهد. معمر گفت که ما این پیشنهاد را رد نمی کنیم. نمی توانیم آن را رد کنیم اما برای او سوال هایی را می فرستیم که به آنها پاسخ دهد. سه سوال برای او فرستادیم، پرسیدیم که چگونه می شود میان یک حکومت پادشاهی رجعت طلب با یک حکومت انقلابی سوسیالیستی توسعه طلب وحدت ایجاد کرد؟ چگونه می شود؟ این سوال اول بود. سوال دوم این بود که آیا عربستان ما را به حال خود رها می کند؟ آیا امریکا تو را آزاد می گذارد؟ گفتیم که به صراحت جواب بده. جواب داد که درباره سوال اول که چگونه یک حکومت پادشاهی رجعت طلب می تواند با یک حکومت سوسیالیست انقلابی وحدت ایجاد کند، در آنها نسیمی وجود دارد که می تواند منطقه را در نوردد و بر منطقه مسلط شود و لازم است که وحدتی میان این دو حکومت مختلف از لحاط سیاسی و اجتماعی ایجاد شود. درباره امریکا هم گفت آنها فعلا دوستان من هستند اما برادر معمر نمی دانی که این مغرب بود که امریکا را به رسمیت شناخت؟ مغرب قبل از این که امریکا به وجود بیاید وجود داشت نه امریکا. بعدا اختلاف هایی پیش آمد و در آخر من به صراحت بگویم با این توافق نامه موافقت نکردم. یعنی مرا قانع نکرد. معمر اصرار کرد. بعد از آن هیئتی را فرستادیم تا سند وحدت را تهیه و بر سر آن توافق کند و بعدا توافق کردیم که آن را وقتی که حاضر شد امضا کنیم. یعنی توافق کردیم که اسناد آن تهیه شوند. معمر اصرار کرد که من با او بروم، اما من حاضر به امضای آن نشدم. به ویژه که در لیبی این گونه مطرح بود که من مخالف این کار هستم و این مساله سبب شد تا..
بر موضوع سایه بیندازد.
بله، و وقتی که او به فرودگاه طرابلس رسید، منتظرم شد تا بیایم. من رد کردم که با او بروم. قبول نکردم که به فرودگاه بروم. بعدا خیلی خیلی منتظرم شد و موعد را به من یادآور شد، وقتی که زیاد دیر کردم و من نرفتم..
خودش رفت.
بعد تماس گرفت و خواست که.. با بکر و الود و دیگران تماس گرفت و گفت که عبدالسلام را با پرواز بعدی بفرستید که به من ملحق شود. موقتا راضیم کردند و سوار هواپیما شدم. وقتی که رسیدم دیدم که سالن هایی تدارک دیده اند و نزدیک به هزار تا هزار و پانصد نفر را دعوت کرده اند و افراد اعیان همه بودند. پادشاه داشت نهار می خورد که معمر به او و اطرافیانش گفت که عبدالسلام دیوانه شده و وحدت را رد می کند. آن چه ما توافق کردیم او را راضی نکرده است. گفت که تو چرا مخالفت می کنی و وحدت و قومیت به ما می گوید که متحد شویم. چگونه تو مخالف وحدتی؟ گفتم قطعا اگر تو وحدت طلب باشی من هم قطعا با وحدت خواهم بود. اما وحدت من با وحدت تو فرق می کند. گفتم که هر چه گشتم که چیزی مرا به تو وصل کند پیدا نکردم جناب پادشاه. گفت حتی اسلام؟ گفتم حتی اسلام، اسلام در عبادات است، همه ما نماز می خوانیم اما در اسلام سیاسی با هم اختلاف داریم. بعدا وقتی که امضا کردند مردم همه دست زدند و فقط من دست نزدم. آمد و گفت معمر ببین ببین عبدالسلام دست نمی زند او وحدت را قبول ندارد. به آنها جواب ندادم. بعدا در خارج از سالن دیدم که مردم واقعا بسیار زیادی جمع شده بودند. دیدم که بیشتر مردم جوان بودند. و بعدا وقتی که ما می رفتیم، بعد از امضا، راه رفتن ما در میان آنها به آنها شور می داد. این گونه پیش بینی شده بود که من با ولیعهد سوار یک خودرو شوم معمر با پادشاه سوار یک ماشین شود. معمر گفت نه تو هم با ما بیا. سوار شدم، من و او و پادشاه. وقتی که می رفتیم خیل عظیم جمعیت به گونه ای بود که احساس می کردی که خیلی خوشحال هستند، یعنی شادی زاید الوصف، یک جمعیت سازمان یافته یا تدارک دیده شده، از سوی سازمان امنیت تدارک دیده نشده بود، حضوری واقعی و واقعا مردمی بود. معمر به سمت من خم شد و گفت عبدالسلام اگر هزار تا سخنرانی انجام می دادیم نمی توانستیم چنین جمعیتی از مردم را جمع کنیم. همین کافی است حتی اگر وحدت تحقق نیابد. همین برای مردم کافی است، ما با چنین حرکاتی حتی اگر هزار سخنرانی هم می کردیم نمی توانستیم آنها را دور و بر خود جمع کنیم. وقتی که آن را به من گفت احساس آسودگی و راحتی کردم. علاوه بر حرف او مردم را هم که می دیدم بیشتر احساس آسودگی می کردم، و روانم کمی تغییر کرد و آن را نشان هم دادم.
یعنی به این طرح قانع شدی؟
بله قانع شدم.
به رغم این که اجرایی نشد و چیزی بر اساس آن به وجود نیامد.
بله.
ادامه دارد...
نظر شما :