سرنوشت جنگ آمریکا با تروریسم بعد از اسامه بن لادن

۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۰ | ۱۷:۲۵ کد : ۱۲۵۵۱ نگاه ایرانی
یادداشتی از دکتر کیهان برزگر عضو هیئت علمی دانشگاه علوم و تحقیقات و معاون امور بین‌الملل مرکز مطالعات خاورمیانه برای دیپلماسی ایرانی
سرنوشت جنگ آمریکا با تروریسم بعد از اسامه بن لادن
دیپلماسی ایرانی: جنگ‌های آمریکا در افغانستان وعراق پس از مرگ بن‌لادن هم به پایان خود نزدیک نمی‌شوند. این جنگ‌ها که با هدف مقدس و ایدئولوژیک مبارزه تا نابودی کامل تروریسم جهانی (القاعده) آغاز و تداوم یافته‌اند همزمان به نیروهای مخالف و محلی فرصت لازم را می‌دهد که مقاومت خود را در قالب یک جنگ مقدس و مبارزه با بیگانگان به منظور حفظ ایدئولوژی خود توجیه کنند. در شرایط وجود یک جنگ ایدئولوژیک متقابل که برنده ای هم نخواهد داشت نمی توان بحران های موجود در افغانستان و عراق را که بیشتر ریشه های محلی و منطقه ای دارند حل و فصل کرد.

جنگ «ایدئولوژیک» و «مقدس» مبارزه با تروریسم جهانی (القاعده) در منطقه خاورمیانه در زمان جورج دبلیو بوش به اوج خود رسید و در زمان باراک اوباما هم به شکل دیگری ادامه یافت. دراین جنگ پیروزی برنیروهای مخالف غرب اعم از تروریست‌ها و گروههای خشونت‌گرا، جنگ سالاران محلی حکومت‌های مخالف در منطقه و غیره به عنوان پیروزی برای جامعه بین‌المللی و قدمی رو به جلو در به اصطلاح حفظ امنیت جهانی تلقی می‌شود. این ویژگی توقعات افکار عمومی جهانی را برای پیروزی در چنین جنگ هایی افزایش داده به طوری که جهان غرب مثلاً در مورد افغانستان در انتظار شکست کامل طالبان به امید خشکاندن ریشه‌های تروریسم القاعده است.

چالش اصلی تداوم جنگ‌ها در منطقه همین نوع نگاه ایدئولوژیک به امکان پیروزی در جنگ‌هایی است که برنده احتمالی نخواهند داشت. جنگ ایدئولوژیک آمریکا در مبارزه با طالبان و تروریسم القاعده در افغانستان همزمان به طالبان این فرصت را داده که جنگ خود با آمریکا و غرب را به عنوان یک جنگ مقدس و مقابله با نیروی اشغالگر برای حفظ ایدئولوژی اسلامی توجیه کنند و دست به بسیج نیروهای محلی مخالف بزند. رشد افراط‌گرایی در افغانستان همواره ارتباط مستقیم در مبارزه با بیگانگان داشته است. القاعده و بن لادن در روند مبارزه با شوروی در دهه 1980 بوجود آمدند.

تغییر استراتژی آمریکا در کنترل بحران افغانستان از طریق مذاکره با «طالبان خوب» هم نتیجه بخش نخواهد بود. چون همه می دانیم که اساساً طالبان اهل مذاکره و تشکیل یک دولت ائتلافی نیست. طالبان انحصارطلب و ایدئولوژیک است و کل قدرت در افغانستان را می‌خواهد. لذا احتمال دوام آوردن یک دولت ائتلافی در افغانستان با شرکت طالبان بسیار کم است و این مسئله خود نقطه شروع یک جنگ داخلی جدید این بار از جنوب به شمال بین پشتون‌ها، تاجیک‌ها و ازبک‌ها خواهد بود.

جنگ ایدئولوژیک آمریکا در عراق نیز با هدف مقدس مبارزه با تروریسم و افراط گرایی درمنطقه شروع شد. توجیه ابتدایی برای ورود به این جنگ جلوگیری از انتقال تسلیحات کشتار جمعی WMD از سوی رژیم بعثی صدام حسین به القاعده بود. سپس اندیشه ایدئولوژیک پیشبرد دموکراسی در خاورمیانه از طریق یک مدال الگو در عراق مورد توجه قرار گرفت. در هر دوی این موارد، توجیه مشروعیت ورود به جنگ از سوی آمریکا مربوط به حفظ امنیت جهانی یا بهتر بگوئیم امنیت آمریکا بود.

آمریکا یک جنگ ایدئولوژیک دیگر را هم در منطقه دنبال می‌کند و آن مبارزه با برنامه هسته‌ای ایران است. با تأکید بر تم «تسلیحاتی» و «بازدارندگی» این برنامه، آمریکا مبارزه با فعالیت‌های هسته‌ای ایران را به نوعی به یک مسئله امنیت بین‌المللی تبدیل کرده و بدین ترتیب توقعات جامعه بین‌المللی و افکار عمومی آمریکا را بر مبنای ایدئولوژیک یک جنگ «مرگ و زندگی» بالا برده است. همین امر ضمن اینکه دستیابی به یک راه حل مورد قبول دو طرف را مشکل کرده، به مبارزه ایران با آمریکا در این زمینه نیز ابعاد ایدئولوژیک و مقدس با هدف رفع تهدید خارجی به هر وسیله ممکن داده است. تهدید ایران با جنگ خود منجر به رشد افراط‌گرایی و عواقب غیرقابل پیش‌بینی در برنامه هسته‌ای ایران می‌شود.

در روند کاهش زمینه‌های جنگ ها، آمریکا و غرب باید به جای تأکید بر بُعد ایدئولوژیک و بین‌المللی بحران‌ها بر ابعاد «عینی» و «منطقه‌ای» جنگ‌ها درخاورمیانه توجه بیشتری کنند. «منطقه‌ای کردن» مسائل خاورمیانه الزاماً به معنای حذف یا کم رنگ کردن نقش بازیگران خارجی یا تأکید بیش از اندازه بر نقش یک بازیگر خاص منطقه‌ای نیست. چون از یک نگاه واقع‌گرایانه چنین امری به دو دلیل ممکن نیست. نخست، قدرتهای خارجی مثل آمریکا و اتحادیه اروپا منافع عمیق سیاسی – اقتصادی درمنطقه دارند و لذا منطقه را ترک نمی کنند. ضمن اینکه توازن قوای موجود در منطقه‌ هم اجازه ایفای نقش بیش از اندازه به یک بازیگر منطقه‌ای را نمی‌دهد. دوم، ویژگی ساخت قدرت و سیاست درمنطقه به گونه‌ای است که اتصال آن با نهادها و ساختارهای بین‌المللی را اجتناب‌ناپذیر می‌کند. اکنون بسیاری از نیروهای موجود در دورن منطقه از جمله اقلیت‌های قومی- مذهبی، ‌مخالفان داخلی حکومت ها، نخبگان وابسته در رأس حکومت ها و غیره خود خواهان حضور بازیگران خارجی هستند.

منطقه‌ای کردن در اینجا به معنای تأکید بر ویژگی‌های محلی و منطقه‌ای بحران‌ها و برقراری نوعی تعادل بین تقاضاهای سیاسی-امنیتی بازیگران منطقه ای از یک سو و منافع جامعه بین المللی و بازیگران ذینفوذ خارجی از سوی دیگر است. ریشه اصلی بحران ها در افغانستان و عراق، فراتر از موضوع القاعده و تروریسم که یک مسئله امنیت بین المللی است، مربوط به مسائل داخلی قدرت و ژئوپلیتیک قومی و همچنین نقش و منافع همسایگان این کشورها هم می شود. در اینجا وقتی که آمریکا دائماً ایران را به عنوان منبع ناامنی برای امنیت جهانی تهدید می‌کند نمی‌تواند همزمان انتظار استفاده از ظرفیت کامل همکاری این کشور در حل مسائل منطقه‌ای را داشته باشد. نتیجه اینکه ایران استراتژی خاص خود را در منطقه برای حفظ منافع خود دنبال می کند.

جهت‌گیری سیاست خارجی آمریکا در اتصال امنیت جهانی به امنیت خاورمیانه یک نگاه ایدئولوژیک و ارزشی در خود دارد که منجر به تقویت افراط‌گرایی و تداوم جنگ‌های فعلی و تنش در منطقه‌ می‌شود. به عنوان مثال استراتژی ضد تروریستی و خشونت‌گرایی اوباما(COIN) بیشتر با هدف تأمین منافع غرب و آمریکا و نه منافع منطقه‌ای برنامه‌ریزی شده و همچنان علائم  ایدئولوژیک دوران بوش را در خود دارد. اگر آمریکا طرح منطقه‌ای «بیکر- هامیلتون» درسال 2006 را پذیرفته بود شاید بحران عراق زودتر به پایان می‌رسید. یا در مورد برنامه هسته‌ای ایران، اگر فشار آمریکا و رژیم اسرائیل و تأکید آنها بر جنبه «تسلیحاتی» (جنبه امنیت بین‌المللی) این برنامه نبود،‌ شاید مذاکرات ایران-EU3 در سال 2004 که با تأکید برتم صلح‌آمیز برنامه هسته‌ای ایران (جنبه منطقه‌ای بحران) در جریان بود به نتیجه می‌رسید.

بنابراین بین‌المللی کردن بحران‌های خاورمیانه درچارچوب یک جنگ ایدئولوژیک الزاماً‌ منجر به برقراری «امنیت پایدار» نمی‌شود. اکنون بعد از مرگ بن‌لادن، فرصت جدیدی برای آمریکا فراهم شده تا به توجیه تداوم جنگ مقدس و ایدئولوژیک آمریکا درمنطقه پایان دهد و با باز تعریف نگاه آمریکا در حل بحران‌ها در یک قالب منطقه‌ای آینده مطمئن‌تری از پایان جنگ‌ها ترسیم کند. تنها در صورت امن شدن منطقه برای بازیگران اصلی آن است که آمریکا می‌تواند به حل بحران‌ها و پایان جنگ‌ها امیدوار باشد.


نظر شما :