بن‌لادن مرد اما افراط گرایی زنده است؟!

۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۰ | ۱۷:۰۱ کد : ۱۲۵۲۲ آسیا و آفریقا
محمد خدادی، کنسول سابق ایران در پاکستان در گفت‌وگو با دیپلماسی ایرانی معتقد است که مقابله امنیتی و نظامی ‌با یک جریان فکری و یک بستر افراط گرایی نتیجه ای ندارد؛ بلکه بیشتر آن‌ها را جری می‌کند
بن‌لادن مرد اما افراط گرایی زنده است؟!
دیپلماسی ایرانی: کشته شدن بن‌لادن می‌تواند چه تاثیری در موقعیت منطقه ای و بین المللی پاکستان داشته باشد؟

 

موضوع بن‌لادن، مسئله یک اسم یا یک شخص نیست. القاعده یک جریان فکری است که در مقطعی که کاربرد داشته، از آن استفاده ابزاری شده اما در یک مقطع زمانی دیگر این کاربرد تبدیل به بحران،‌ معضل، مشکل و به تعبیری دشمن شده و با آن به عنوان عامل افراط گرایی برخورد شده است.

ساده انگارانه است که تصور کنیم کشته شدن یک فرد ولو این که بسیار مهم هم باشد، می‌تواند جریانی را احیا کند یا از بین ببرد. بن‌لادن و القاعده به هر حال بخشی از یک جریان افراطی است که باید در بررسی آن به بستری که این جریان در آن به وجود آمده، عوامل موثر در اوج گیری این جریان، به وجود آورندگان این جریان توجه شود. به وجود آورندگان این جریان باید از خود سوال کنند که آن روزی که این جریان را تجهیز می‌کردند و به آن پر و بال می‌دادند و از اوج گیری آن خوشحال بودند، به فکر تبعات آن نبودند؟

زاویه دیگر این است که مردم بسیاری وجود دارند که مورد ظلم و ستم واقع شده و می‌خواهند از هر بهانه و فرصتی استفاده کنند تا با ظلم و ستم و تبعیضی که بر آن‌ها روا داشته شده مقابله کنند. به هر حال در دنیا یک جریان غالب و قدرتمند در دنیا وجود دارد که از همه امکانات برخوردار است و تعدادی از مردم هستند که هیچ کدام از این‌ها را ندارند و فقط به هر بهانه ای در جایگاه متهم در دنیا قرار می‌گیرند. این تبعیض‌ها زیر ساخت پیدایی جریان‌های افراط گرا است.

کشته شدن بن‌لادن هم به طور طبیعی در کوتاه مدت اثراتی را خواهد داشت. به هر حال او تعدادی طرفدار و تعدادی مخالف داشته است. اما آن چه مسلم است این است که پاکستانی‌ها در کوتاه مدت به دلیل این که این فرد در کشور آن‌ها یعنی پاکستان زندگی می‌کرده ، با سوال و اما و اگرهای بسیاری رو به رو هستند. مثلا این که اگر چنین مهره کلیدی در داخل پاکستان وجود داشته چرا سیستم امنیتی پاکستان از آن مطلع نبوده و این اندازه ضعف چگونه قابل توجیه است؟ اگر هم تسلط داشته و می‌دانسته به چه دلایلی این فرد در آن جا مانده و علیرغم تمام مسائلی که وجود داشته در این منطقه زندگی می‌کرده است.

اما به نظر من باید قدری عمیق تر به این مسئله نگه کنیم. باید باور کنیم که بن‌لادن رهبری یک جریان را به عهده داشته است اما همه جریان نبوده؛ هیچ یک از افرادی که به صورت انتحاری دست به عملیات غیر انسانی می‌زنند و خودشان و تعداد زیادی از مردم بی گناه را در پاکستان و کشورهای دیگر به کشتن می‌دهند، افرادی نیستند که اگر بن‌لادن نباشد، تغییری در آن‌ها به وجود آید یا ناپدید شوند.

حکومت پاکستان هم به طور طبیعی مجبور است که با این مسئله به صورت کج دار و مریز برخورد کند. چون اگر این فرد در پاکستان حضور داشته و پاکستان در جریان نبوده، مگر می‌شود یک سیستم امنیتی چنین عنصر کلیدی را شناسایی نکرده باشد؟ اگر پاکستان می‌دانسته و این فرد را نگه داشته، باز این سوال مطرح است که به چه دلیل این کار را انجام داده است؟

 

 

به نظر می‌رسد فشار‌های بین المللی بر پاکستان درباره حضور بن‌لادن در این کشور بالا گرفته است. به نظر شما این مسئله چه عواقبی در پاکستان خواهد داشت؟

 

پاکستان کشوری است که سال‌های سال از یک طرف با این اتهام روبه رو است که عامل افراط گرایی، یا توسعه افراط گرایی یا بستر افراط گرایی در این منطقه حضور دارد و از یک طرف همکار و همراه و بخشی از جریان مبارزه با تروریسم به حساب می‌آید. این فراز و نشیب‌ها همواره در الفبای سیاست پاکستان در همه دوره‌ها وجود داشته و پاکستانی‌ها به این مسئله عادت کرده اند. حتی در زمان مشرف و یا قبل از آن هم این مسئله وجود داشته است. بنابر این به نظر من این اتفاق نمی‌تواند تغییر فوق العاده ای در مسیر روند کلی پاکستان به وجود آورد. ممکن است دولتی ضعیف یا قوی شود،‌ اما نهایتا چیزی حل نمی‌شود. مسئله اصلی این است که مردم پاکستان اولین قربانی تروریسم هستند. در همین دعوای جریان افراط گرایی بیشترین تعداد قربانیان و حتی شاید بیش از آن تعدادی که در برج‌های دوقلو کشته شده اند، تروریسم از مردم پاکستان قربانی گرفته است.

 

به نظر شما ممکن است کشته شدن بن‌لادن تاثیری در روند آشتی ملی در افغانستان و حضور طالبان در مذاکرات داشته باشد؟

 

آن گونه که از الفبای اعتقادات این جریان بر می‌آید به نظر می‌رسد که این عامل می‌تواند مقطعی در یک دوره باشد که ممکن است باعث خشم و خشونت و اقدامات تلافی جویانه شود. چون الفبای اعتقادات جریان افراط بیشتر خشونت است تا روش‌های مسالمت آمیز. اما این که طالبان پای میز مذاکره حاضر شود، بیشتر به شرایط مذاکره بستگی دارد. البته من بعید می‌دانم که بودن و نبودن بن‌لادن تاثیری در این جریان داشته باشد. البته درست است  که او عنصر بسیار موثری در جریان بود اما بستر تحولات به گونه ای است که باید بیشتر به صورت ریشه ای به آن پرداخته شود.

فردی که متقاعد می‌شود خود را به کشتن دهد، کسی نیست که با گفتن یا نگفتن یک جمله یا بودن یا نبودن یک فرد تغییری در عقاید خود ایجاد کند. جریان افراط یک جریان فکری است و باید ریشه یابی شود و روش‌های مقابله با آن به طور اصولی روشن شود و در دستور کار قرار گیرد. بستر اصلی رشد این تفکر تبعیض و دوگانگی اداره دنیا است.

 

به نظر می‌رسد رویکرد امریکا در منطقه از نظامی ‌به رویکرد امنیتی در حال تغییر است؛ به نظر شما برخورد امنیتی با جریان افراط می‌تواند موثر باشد؟

 

این اقدامات بیشتر تاکتیکی است و استراتژیک نیست. در مقاطعی کشورهای فرامنطقه روش‌های خود را تغییر می‌دهند. آزمایش می‌کنند و اگر به نتیجه برسند روند را ادامه می‌دهند. اما این‌ها مسئله را حل نمی‌کند. در پاکستان با جمعیتی صد و پنجاه میلیونی مواجه هستیم که بخش زیادی از آن‌ها تحت تاثیر مدارس دینی هستند. تا زمانی که توسعه در پاکستان و هم طور در افغانستان محقق نشود، مسئله افراط گرایی حل شدنی نیست. وقتی زیرساخت‌های اجتماعی جامعه ای به لحاظ فرهنگی توسعه نیافته باشد، افراد به شدت در معرض سوء استفاده و استفاده ابزاری قرار می‌گیرند.

بنابراین مقابله امنیتی و نظامی ‌با یک جریان فکری و یک بستر افراط گرایی نتیجه ای ندارد. بلکه بیشتر آن‌ها را جری می‌کند. ممکن است در یک مقطع زمانی آن‌ها را کنترل و محدود کند اما به معنای محو آن نیست. چون اگر قرار بود جریان افراط به این راحتی که امریکایی‌ها فکر می‌کنند محو شود،‌ در طول این چند دهه با این همه نیروی نظامی ‌و امکانات و بسیج دنیا محو می‌شدند.

به نظر می‌رسد باید عمیق تر به مسئله نگاه شود و به برخورد‌های سطحی و مقطعی اکتفا نشود. به هر حال همه از ماجرای افراط گرایی رنج می‌برند. همان طور که اشاره کردم اولین قربانیان تروریسم مردم عادی پاکستان هستند.

 

شما تنها راه حل توسعه ای را برای حل مشکل افراط گرایی در افغانستان و پاکستان مفید می‌دانید؟

 

قطعا همین طور است یعنی به صورت اصولی راه حل توسعه ای باید در دستور کار قرار بگیرد تا مشکل افراط گرایی حل شود. مهم تر از آن باید شناخت واقع بینانه ای از تحولات داشت.

 

و در این راستا اقدامی ‌صورت نگرفته است؟

 

در حد کلام و ادعا تلاش‌هایی صورت گرفته است و فعالیت‌هایی شروع شده اما نسبت به آن چه باید اتفاق افتد در مقایسه با آن چه اتفاق افتاده است تناسبی ندارد. آن چه در عمل در حال وقوع است با آن چه گفته می‌شود فاصله بسیار دارد. به این دلیل که نگاه به موضوع نگاه اصولی و اساسی نیست. تا زمانی که یک جریان به صورت یک سویه در صدد است خود را به دنیا تحمیل کند و به نگاه مقابل بی توجهی کند، افراط گرایی قابل حل نیست. به طور مثال به اتفاق اخیری که در لاهور افتاد نگاه کنید. یک امریکایی در لاهور کسی را به قتل می‌رساند، همه بسیج می‌شوند که این فرد در پاکستان محاکمه نشود. اما ده‌ها پاکستانی در امریکا مورد محاکمه قرار می‌گیرند. این روش باعث واکنش مردم می‌شود. برای این گونه مسائل باید فکری اندیشید. در عین این که دنیا و تحولات آن نیازمند گفتمان است و باید به صورت زیرساختی به مسائل پرداخته شود.

 

نظر شما :