کشوری کوچک و معماهای بزرگ
کشوری کوچک و معماهای بزرگ:کالبد شکافی روابط امریکا و بحرین
در پی خیزش مردم خاورمیانه و سرنگونی رژیم مبارک، دامنه اعتراضات به خلیج فارس نیز رسید و مردم بحرین در بهمن ماه سال 1389 دست به تظاهرات دامنه داری زدند که ابتدا با سرکوب و سپس با فرجه ای کوتاه بعد از سرکوب اولیه شدت و گسترش یافت و نهایتا در 14 مارس 2011 برابر با 24 اسفند 1389 با ورود نیروهای شورای همکاری خلیج فارس که عمدتا از عربستان سعودی و امارات متحده عربی بودند، سرکوب شد و روند این سرکوب هم چنان ادامه دارد.
در مورد قیام مردم بحرین و سرکوب متعاقب آن بحثهای گوناگونی مطرح شده و تحلیلگران از زوایای مختلف به آن نگریسته اند. اما یک بعد مهم و حائز اهمیت چگونگی رفتار ایالات متحده در رابطه با قیام مردم بحرین و مقایسه آن با سایر موارد و ایجاد پرسشهای اساسی درباره نیتها و رفتار واشنگتن در این پهنه میباشد.
با توجه به حساسیت نقش ایالات متحده در بحرین و تحولاتی که در این کشور میگذرد، لزوم بازشناسی و کالبد شکافی روابط امریکا و بحرین از نظر تحلیلی ضرورتی در خور توجه است. با عنایت به این مسئله، در این گفتار به معماهای بزرگی که سیاست خارجی امریکا در این جزیره کوچک ولی سرنوشت ساز با آنها روبه رو است پرداخته میشود.
حداقل سه معما که خود آینه و بازگردان معماهای بزرگتری در سیاست خارجی امریکا در منطقه خاورمیانه و در شرایط کنونی هستند، در رابطه با این کشور کوچک قابل شناسایی است که عبارتند از معمای حقوق بشر، معمای حضور نظامی و معمای مداخله نظامی عربستان.
معمای حقوق بشر
در مورد جامعه بحرین و رفتار ناخوشایند حقوق بشری، مخصوصا نسبت به اکثریت شیعه این جزیره، دههها است که فعالین حقوق بشری در سرتاسر جهان سخن گفته اند و نقش حقوق بشر و حکومت اقلیتی محدود و مورد حمایت واشنگتن بر اکثریتی محروم امر پوشیده ای نیست. ایالات متحده بر اساس دهها گزارشی که خود منتشر کرده، منجمله گزارشهای سالانه حقوق بشری وزارت خارجه امریکا و همین طور نهادهای مدنی حقوق بشری بر نقض حقوق بشر توسط دولت بحرین وقوف کامل دارد و در اسناد خود ثبت کرده است.
در چندین سال گذشته به دلیل جهانی شدن ارتباطات، آگاهی بیشتر شده و بسیاری از فعالان حقوق بشری و سازمانهای مردم نهاد، به نقایص حقوق بشر در این جزیره توجه کرده اند.
اما در سالیان گذشته و قبل از سرکوب، یعنی از سال 1999 که پادشاه جدید به حکومت رسید، فضا اندکی بازتر میشود اما همیشه در فضای بازتر نقض حقوق بشر ادامه پیدا میکند. گرچه انتخابات در سالهای 2002، 2004 و 2010 برگزار شد اما همه آنها همراه با تنش و حاشیههای فراوان حقوق بشری است. به گونه ای که اجماع کارشناسان حقوق بشری بر آن بود که این اقدامات نسبت به ضرورتهای اجرای حقوق بشر بسیار اندک است.
اما دولت امریکا به عنوان حامیدولت بحرین همیشه این اقدامات را مهم، برجسته و شایسته میدانست. به عنوان نمونه میتوان صحبت خانم کلینتون، وزیر امور خارجه در سوم دسامبر 2010 در منامه اشاره کرد. او در این سخنرانی از این اقدامات حمایت کرد و بر اساس نوشته نیویورک تایمز در 18 فوریه 2011 به عنوان ترسیم تصویر زیبا از بحرین مورد انتقاد علاقمندان به حقوق بشر قرار گرفت. خانم کلینتون در واکنش به انتقادات گفت که من نیمه پر لیوان را میبینم و به گامهای دولت بحرین اشاره کرد. اما همه اذعان داشتند که این گامها نسبت به حقوق اکثریت بسیار ناچیز است.
در ادامه، زمانی که تظاهرات در بحرین آغاز شد، دولت امریکا ابتدا موضع کلان و کلی گرفت و از ذکر جزئیات و مسائلی که باید در زمینه حقوق بشر رعایت شوند، سر باز زد. بلافاصله بعد از شدت گرفتن تظاهرات و سرکوب اولیه، بر اساس فشارهای مختلف من جمله فشار سازمانهای حقوق بشری، دولت امریکا دولت بحرین را تحت فشار قرار داد که از سرکوب شدید دست بردارد. البته در این زمینه عده از تحلیل گران بر این عقیده اند که منازعات درونی حکومت آل خلیفه هم به این فضا کمک کرد. چون برخی از اعضای خاندان آل خلیفه من جمله ولیعهد در مقابل نخست وزیر که به سرکوب بیشتری معتقد بود، تمایلات سرکوبگرانه کمتری را نشان دادند.
ولی به هر جهت دولت امریکا بعد از سرکوب اولیه، بسیار شادمانه برخورد کرد. با اوج گرفتن تظاهرات و سفر گیتس ، وزیر دفاع در 12 مارس مصادف با 22 اسفند به بحرین ، با فاصله یک روز یعنی در 13 مارس دولت بحرین از شورای همکاری خلیج فارس تقاضای نیرو کرد. در 14 مارس سرکوب بزرگ صورت گرفت. سرکوبی که در تاریخ منطقه سابقه نداشت. در این میان آن چه مهم است سکوت امریکا بعد از این مرحله است.
سکوت امریکا در مورد مسائل حقوق بشری در بحرین به گونه ای است که تمام سازمانهای حقوق بشری دنیا، نسبت به این سکوت موضع گرفته اند. مخصوصا اقداماتی که دولت بحرین در سرکوب پزشکان و کارکنان بخشهای بهداشتی انجام میدهد، در تاریخ نقض حقوق بشر در جهان بی سابقه است و بسیار مورد توجه این سازمانها قرار گرفته است. آقای ریچارد سولوم (Richard Sollom) مسئول گروه مردم نهاد پزشکان حامیحقوق بشر اشاره میکند که این تعداد از سرکوب پزشکان و کارمندان بیمارستانها برای از بین بردن علائم و آثار نقض حقوق بشری که توسط دولت بحرین صورت گرفته و آنها از آن مطلع بودند،کم سابقه و بسیار قابل توجه است.
سکوت امریکا در این قضیه و حداقل موضع گیریها در این زمینه بیان گر معمای بزرگی است سیاست خارجی امریکا در منطقه خاورمیانه باآن روبه رو بوده و آن معمای تعادل میان منافع نظامی و استراتژیک و کسری دموکراتیک است. بحرین بعد از سرکوب بزرگترین نماد این معما است و سیاست خارجی امریکا نمیتوان به راحتی از این معما عبور کند.
معمای حضور نظامی
حضور نظامی امریکا در بحرین، حضوری تاریخی، ریشه دار و عمیق است. در سال 2008، مراسم شصتمین سالگرد حضور نظامی امریکا در این جزیره کوچک برگزار شد. این مراسم خود نشان دهنده حضور تاریخی امریکا در این جزیره است که از 1995 تا به حال مقر ناوگان پنجم دریایی امریکا است. این پایگاه نظامی در دو دهه گذشته نقش عمده ای در عملیاتهای نظامی امریکا در منظقه ایفا کرده است. از جمله این عملیاتها میتوان به حمله امریکا به عراق در سال 1991 اشاره کرد که در آن ناوگان پنجم دریایی امریکا نقش عمده ای داشت و گفته میشود تعدادی از خلبانان بحرینی هم در عملیات امریکا علیه عراق شرکت کردند. از سال 2001 به بعد هم از استفاده امکانات پایگاهی امریکا در بحرین در عملیات نظامی امریکا در افغانستان و عراق ادامه پیدا میکند.
در سال 2002 جرج بوش،رئیس جمهور پیشین امریکا، بحرین را عنوان یک متحد عمده غیر عضو ناتو (Major Non-Nato Ally) که با عنوان MNNA شناخته میشود، معرفی کرد. دادن این عنوان به بحرین، یک بسته بندی از تعاملات استراتژیک نظامی و همکاریهای امنیتی را به همراه دارد. این بسته بندی عملا تامین امنیت بحرین را به عهده امریکا و در گرو مناسبات نظامی و استراتژیک با امریکا قرار میدهد. در حال حاضر امریکا از این پایگاه علاوه بر عملیات افغانستان و عراق، برای کنترل نظامی خلیج فارس، رفت و آمد کشتیها و عملیات ضد تروریستی استفاده میکند.
در بودجه سال جاری ایالات متحده هم هیچ علامتی از کاهش حضور امریکا در بحرین به چشم نمیخورد و لذا این حضور در حال افزایش است و تداوم این حضور در گرو نوعی مناسبات سیاسی خاص در صحنه سیاسی بحرین است که عمیقا با عربستان و شورای همکاری خلیج فارس پیوند خورده است. معمای حضور نظامی امریکا در بحرین لایههایی از رابطه استراتژیک با سایر کشورهای شورای همکاری خلیج فارس را هم در بر دارد.
معمای مداخله نظامی عربستان
در پی مداخله نظامی عربستان و شورای همکاری خلیج فارس در بحرین، برخی از کارشناسان امور سیاست خارجی در ایالات متحده و بعضا در منطقه به این نکته اشاره کرده اند که تنشهایی میان عربستان و امریکا در مورد خیزشهای مردم خاورمیانه به وجود آمده و عربستان از رفتار امریکا، مخصوصا در سرعت بخشیدن به برکناری مبارک ناخرسند است و نگران ادامه الگوی مبارک در منطقه خلیج فارس است.
با توجه به این که عربستان، بحرین را نقطه حساسی از امنیت خود میبیند، لذا دست به این عملیات زده و چندان به رضایت امریکا در این زمینه توجهی نداشته است. هرچند که ممکن است رگههایی از واقعیت در این تحلیلها وجود داشته باشد اما از این واقعیت نمیتوان چشم پوشید که روابط امریکا و عربستان بسیار عمیق است و در عین عمیق بودن با معما و پرسشهای گوناگونی هم رو به رو است. به این معنی که پیوسته نوع رفتار و منش ملی و منطقه ای عربستان سعودی برای ایالات متحده مشکلات و دردسرهای بزرگی به وجود آورده است. در داخل خود امریکا، به گفتمانهای عمده ای در رابطه با ماهیت نظام عربستان و این که این نظام با این سبک و روش، متضمن ضررهایی برای منافع بلندمدت امریکا است، دامن زده است. اما همیشه بعد از طرح این گفتمانها، این مباحث جای خود را به همکاری نزدیک تر داده است.
چندین بار این نوع تنش علنی شده است، که یکی از موارد آن را میتوان بعد از یازده سپتامبر 2001 مشاهده کرد؛ زمانی که روشن شد تعداد زیادی از افرادی که حوادث یازده سپتامبر را به وجود آوردند، از اتباع عربستان بوده اند. گرچه به دلیل عمق استراتژیک رابطه، عربستان سعودی توانست این مسئله را در روابط خود با امریکا ترمیم کند، اما این معمای به جای خود باقی میماند.
در حال حاضر اغراق نخواهد بود اگر تاکید کنیم که اجماع تحلیل گران خاورمیانه در امریکا بر این است که روش عربستان در اشغال بحرین، در درازمدت اثرات بسیار منفی و مضری را هم برای امنیت عربستان، هم برای امنیت بحرین و هم برای امنیت منطقه برای امریکا ایجاد خواهد کرد. در این زمره میتوان به اظهار نظر "ری تکیه" از کارشناسان ارشد شورای روابط خارجی امریکا اشاره کرد که کار عربستان را با اقداماتی که شوروی در اروپای شرقی انجام میداد مقایسه کرده و عنوان دکترین برژنف عربستان، این اقدامات را مورد انتقاد قرار داده است. دکترین برژنف بر این فرض بود که شوروی اجازه خواهد داشت هرگاه که احساس خطر کند، در مناطق پیرامونی خود یعنی کشورهای اروپای شرقی یا دیگر کشورها، نیرو پیاده کند. البته تاریخ ثابت کرد که این نوع روش چندان جواب نمیدهد.
گزارش جدیدالانتشار گروه بحران بین المللی (International Crisis Group) که در ششم آوریل 2011 منتشر شده، انتقادات سختی به اقدامات عربستان سعودی دارد و معتقد است که عربستان یک مسئله داخلی در بحرین را تبدیل به یک بحران منطقه ای ، منازعه فرقه ای و تنشهایی با پیامدهای نا مشخص کرده است. در این رابطه باید تاکید کرده که این معما، تنها معمای رابطه امریکا و عربستان در قضیه بحرین نیست.
به طور خلاصه هرچند که بحرین کشوری کوچک است و تعداد جمعیت آن چندان زیاد نیست، اما نشان دهنده معماهای بزرگ سیاست خارجی امریکا در منطقه است. معماهایی که به نظر نمیرسد به سادگی قابل حل باشند و در درون خود پرتناقض و پرتنش است و عوارض بلند مدتی بر امنیت منطقه ای و سیاست خارجی امریکا در منطقه خواهد داشت.
نظر شما :