پيامدهاى انتخاب اوباما بر محیط ملی ایران

۲۱ آبان ۱۳۸۷ | ۱۵:۲۶ کد : ۱۱۲۲۴ نگاه ایرانی
نویسنده خبر: حسین علایى
يادداشتى از حسين علايى، کارشناس مسائل سیاسی برای دیپلماسی ایرانی
پيامدهاى انتخاب اوباما بر محیط ملی ایران
انتخاب اوباما به عنوان اولین رئیس جمهور رنگین پوست امریکا بیش از هر چیز بیانگر شکست نئو محافظه کاران در دوران ریاست جمهوری جرج بوش می باشد. در دوره جرج بوش عظیم ترین بحران مالی هشتاد سال گذشته امریکا اتفاق افتاد که این بحران به سراسر جهان گسترش یافته و بازارهای سهام را نیز به سقوط کشانید. این بحران هم اکنون در حال تحت تأثیر قرار دادن حجم تولیدات جهانی و افزایش روند بیکاری و نیز نرخ تورم کالاها است.
بسیاری از سران کشورهای جهان، در پی آنند که با تدابیری مناسب از گسترش این بحران و تبدیل آن به یک بحران اقتصادی وسیع جلوگیری نمایند. هم اکنون رقم بیکاران امریکا به بیش از 6 میلیون نفر افزایش یافته و رکود اقتصادی، دامن گیر امریکا و برخی از کشورهای دیگر شده است. سیاست نظامی گری بوش موجب شد تا علاوه بر زمین گیر شدن ارتش امریکا در افغانستان، عراق و خلیج فارس، سالانه بیش از 700 میلیارد دلار از درآمدهای مردم امریکا، صرف هزینه های نظامی این کشور گردد.
در این شرایط اوباما با سر دادن شعار " تغییر " امیدی را در دل بسیاری از رأی دهندگان امریکایی اعم از دموکرات و جمهوری خواه، پدید آورد تا بتواند اعتبار از دست رفته امریکا در دوران جرج بوش را باز سازی نموده و ایالات متحده را از سراشیبی سقوط نجات دهد.
انتظار از انتخاب اوباما
روی کار آمدن رئیس جمهور جدید در امریکا، طبیعتاً انتظار تغییر در سیاست های شکست خورده ایالات متحده را فراهم می آورد. یکی از مناطقی که بیش از هر جای جهان در دوران محافظه کاران جدید، آماج حملات و اهداف امریکا قرار داشت، منطقه جهان اسلام و کشورهای خاورمیانه بود. بنابراین انتظار برای تغییر راهبردها و روش های امریکا تبدیل به یک آرزو و مطالبه برای مردم این منطقه شده است. شاید بتوان گفت که بر اساس چنین انتظاری بود که بسیاری از مردم کشورهای مسلمان و آفریقا در انتظار سپری شدن دوران وحشت زای بوش و وزیدن هوایی تازه بودند و در نظرسنجی ها تمایل بیشتری به روی کار آمدن نماینده دموکراتها نشان می دادند. ایران هم از این پدیده مستثنی نیست. بسیاری از ایرانیان که نگران یک تهاجم نظامی از سوی جرج بوش در دوران حاکمیت نئو محافظه کاران بر کاخ سفید بودند، حال احساس می کنند که با روی کار آمدن چهره ای سیاه در کاخ سفید، این خطر بر طرف شده و ابرهای تیره ی تهاجم نظامی احتمالی از فراز خاک ایران، دور شده و حتی چشم اندازی از تغییر احتمالی سیاست های امریکا را در پیش رو می بینند.
در مطلب ذیل سعی می شود به اثر انتخاب اوباما بر روابط امریکا با ایران، به طور مختصر پرداخته شود.
محیط امنیتی ایران
اصولاً همة کشورهاى جهان ، از نظر تعامل با ساير کشورها و ملت ها ، در چندین محيط امنيتى تفاوت زندگى مى کنند که گسترة هر کدام از آنها با یکدیگر فرق می کند. در تعريف عملياتى محيط، گفته ميشود که «محيط آن چيزى است که بر روى ما اثر دارد و ما بايد آن را مديريت نماييم».

به بيان ديگر محيط، هميشه در تعریف يک سيستم معنی و تبیین مى شود. از اين رو مى توان گفت که «محيط آن چيزى است که بر روى هر سيستم اثر مشخصی داشته باشد و هر سيستم نياز به کنترل و مديريت آن دارد».

 براى محيط هر سیستم، تقسيم بندى هايى وجود دارد که هر کدام از آنها الزامات و اقتضائات و کارکردهاى خاص خود را دارند. از يک ديد کلى ، محيط را مى توان بر دو نوع زير تقسيم نمود:

(1)- محيط داخلى هر کشور که از آن به " محيط ملى " نيز ياد مى شود.
(2)- محيط بيرونى هر کشور که از آن به عنوان " محیط بین المللی " تعبیر می گردد.
این محیط، خود به دو گونة زير قابل تجزيه است :
(الف)- محيط ايستا (Static Environment): محيطى است که به دليل عدم تنوع و تکثر ، عدم تحرک و جنبش متغيرهاى آن ، قابل پيش بينى و برنامه ریزی است.
(ب)- محيط پويا (Dynamic Environment): محيطى است که به دليل برخوردارى از پيچيدگى و تنوع و تکثّر متغيرهاى آن ، براحتى قابل پيش بينى و تحلیل نيست.
براى تجزیه و تحليل محيط بیرونی هر کشور بايد به دو محيط کلى زير پرداخته شود :
(1)- محيط منطقه‌اى(Regional Environment): این محیط، جغرافياى پيرامونى کشور در ارتباط با محيط ملى را در بر مى گيرد و بلافاصله بر روى محيط ملى تأثير مى گذارد.
در اين محيط، از عمده‌ترين سيستمها و يا به عبارتى زيرسيستم ها و يا حوزه‌هايى که داراى قابليت اثرگذارى بر روى ايران هستند، مى توان موارد زير را نام برد :
* حوزة خليج فارس، عمدتاً با بازيگرى عربستان سعودى، عراق و امارات متحده عربی در ارتباط با جزایر سه گانه ایرانی
* حوزة مديترانه، با بازيگرى رژيم صهيونيستى و تحولات لبنان
* حوزة آسياى مرکزی و قفقاز و مسائل مربوط به گسترش ناتو به شرق
(2)- محيط بين‌المللى(International Environment): حوزة جغرافيايى وسيع و گسترده ای است که در سطح جهان بر روى محيط ملى هر کشور اثر مى گذارد. در اين محيط ، بازيگران اصلى که داراى بيشترين اثر بر جمهوری اسلامی ايران هستند ، شامل موارد زير مى باشند :
* ايالات متحدة آمريکا

 اتحادية اروپا

* شوراى امنيت سازمان ملل متحد
و سیاست های کشورهایی مانند روسیه و چین
 
برای پرداختن به پيامدهاى انتخاب اوباما بر محيط ملى جمهوری اسلامی ايران، نیاز است تا به وضعیت فعلی امریکا و شرایطی که این کشور در آن به سر می برد پرداخته شود.
 
1- وضعیت کلی امریکا :
آمريکا کشورى با اقتصاد بسيار قدرتمند، وسعت زياد، جمعيت بالا، نيروهاى نظامى زياد و قدرتمند، فناوری هاى پیشرفته فراوان و متنوع و گسترة منافع بسيار گسترده‌تر از هر قدرتى در سطح جهان است. امریکا یکی از بزرگ ترین بازارهای کالاهای مصرفی جهان، بخصوص نفت و انرژی، محسوب می گردد. مصرف نفت این کشور روزانه حدود 20 میلیون بشکه یعنی در حدود دو برابر ظرفیت تولید روزانه ی کشور عربستان می باشد. بر همین اساس امریکا بزرگ ترین کشور وارد کننده کالا و انرژی از جهان است.
بنا بر برآورد سال 2006 ، تعداد جمعيت آمريکا 300،409،497 نفر و در برآورد سال 2007 ، اين رقم 301139947 نفر بوده است.1 در حال حاضر جمعيت آن را 303244937 نفر برآورد مى کنند لازم به ذکر است که جمعيت جهان در حال حاضر ، 6627869089 نفر است.2
بر اساس برآورد سال 2006 ، رقم GDP آمريکا برابر با 13049 ميليارد دلار بوده که بیش از 20% توليد ناخالص جهان را دارا بوده است. GDPسرانة آمريکا در همين سال ، برابر با 43555 دلار بوده است.3  GDP اسمى آمريکا در سال 2004 برابر با 515/11667 ميليارد دلار بوده است که با کشور دوم جهان يعنى ژاپن با رقم 398/4623 ميليارد دلار ، 1172/7044 ميليارد دلار فاصله دارد. اين رقم با کمترين کشور جهان يعنى جزاير سائوتومه با ردة 184 جهان و با رقم 62 ميليون دلار ، فاصلة عظيمى دارد. لازم به یادآوری است که در آن سال ، GDP اسمى ايران رقم 709/162 ميليارد دلار بوده است.4
هزينه‌هاى نظامى آمريکا در سال 2005 بالغ بر 7/276 ميليارد دلار بوده که در مقايسه با کشور دوم جهان يعنى چين با 91/55 ميليارد دلار و کشور رتبة 169 جهان يعنى جزاير سائتومه با رقم 400 ميليون دلار ، داراى فاصلة عظيمى است. مجموع هزينة نظامى جهان در اين سال 15901/741 ميليارد دلار بود که آمريکا به تنهايى 33/37% آن را دارا بوده است.5
البته پس از روی کار آمدن دولت بوش، سیاست کوچک سازی ارتش امریکا در دوران کلینتون، تبدیل به سیاست توسعه قدرت نظامی ایالات متحده، گردیده و هزینه های نظامی در این دوران به حدود 2 برابر دوران حاکمیت دموکرات ها بر کاخ سفید، افزایش یافت.
لازم به ذکر است که تنها در سال گذشته، امریکا بیش از 716 میلیارد دلار صرف هزینه های نظامی خود در جهان کرده است. بنابراین می توان گفت که امریکا بزرگترین قدرت نظامی جهان، گسترده ترین اقتصاد جهان و بیشترین واردات و صادرات جهان را در اختیار داشته و در حال حاضر با حدود 13 هزار میلیارد دلار بدهکارترین کشور جهان می باشد.
عوامل تعیین کننده سیاست های امریکا
در تکوين سياست های آمريکا چهار عامل اصلى نقش تعيين کننده‏اى ايفا کرده و مى‏کنند که اين چهار عامل عبارتند از :6
(1)- علاقه مندی امریکا به تشکیل نظام تک قطبی در جهان و قرار گرفتن در رأس نظام نوین جهانی
(2)- برنامه امریکا برای باقی ماندن در رأس قدرت سیاسی، اقتصادی، فناوری و نظامی جهان  
(3)- نوع نگاه امریکا به اداره جهان و تلاش برای مدیریت مسائل اساسی دنیا  از جمله مسئله امنیت
(4)- تعهد امریکا به حفظ، بقاء و امنیت رژیم صهیونیستی
(5)- کنترل نقاط ژئوپلتیک اقتصادی و سرزمینی در جهان به منظور تضمین حاکمیت بر جهان
سیاست های فوق، صرف نظر از اینکه چه کسی در کاخ سفید بر مسند قدرت بنشیند، به صورت کلی تغییر نخواهد کرد. بنابراین آنچه می توان انتظار تغییر و تحول در آنها را داشت روش های رسیدن به اهداف سیاست های فوق، می باشد.
در اين چارچوب، آنچه از نظر امنيت ملى آمريکا داراى اهميت است و نيروهاى نظامى قدرتمند اين کشور براى آن به وجود آمده اند، منافع حياتى ایالات متحده است.
از آنجا که امریکا قادر نيست که از همة اين منافع در همه حال با نيروى نظامى خود دفاع نماید، لذا براى تنظيم راهبرد مناسب می بایستی اولويت های اجرایی خود را مشخص و انتخاب کند.7
منافع حياتى آمريکا، آن دسته از منافعى هستند که اين کشور حاضر به معامله و مصالحه بر سر آنها نبوده و در صورت به خطر افتادن آنها، حاضر است تا پاى ايجاد خونين‌ترين جنگها، نيز از آنها دفاع کند.
تجدید نظر در دیدگاه های امریکا
سه حادثة بزرگ در قرن بيستم باعث شد تا آمريکا به سمت تجديد نظر در ديدگاه هاى منطقه‌اى و جهانى خود و نيز تغيير رويکرد در شکل دهى و مديريت جهانى، به سمت يکجانبه‌گرايى و برقرارى نظام هژمونيک در جهان پيش برود. این سه رویداد عبارت بودند از :
1-    پيروزى انقلاب اسلامى ايران در سال 1357 هجری شمسی
2-    فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى در سال 1369 هجری شمسی
3-    و نهايتاً حادثة حمله به برج های دوقلو در20 شهریور سال 1379 هجری شمسی
اگر چه تا قبل از فروپاشى شوروى، نظام موازنة وحشت و جنگ سرد بين نظام دوقطبی شرق و غرب برقرار بود ، اما به محض فروپاشى بلوک شرق و از بین رفتن پیمان ورشو، آمريکا خود را در برابر فرصت بى نظيرى يافت که بايد از آن بهره مى گرفت. لذا در صدد شکل دهى به محيط بين‌المللى جديد بر آمد تا خود در رأس هرم قدرت جهانی قرار بگيرد. بنابراین ایالات متحده، سياست يکجانبه‌گرايى را در مسائل بین المللی در پيش گرفت و تلاش نمود تا نظامی تک قطبی را در جهان شکل دهد. حادثة 11 سپتامبر، فرصتی مناسب و فضاى بيشترى را براى اجرایی نمودن سياستهاى امنيتى آمريکا در جهان ايجاد کرد. در این حال رئیس جمهور امریکا و نومحافظه‌کاران تلاش کردند تا از اين فرصت و فضاى ايجاد شده ، بيشترين استفاده و بهره را ببرند. آنها به افغانستان لشکر کشی کرده و حکومتی هم سو با خود را در آن کشور، بوجود آوردند. سپس به عراق حمله کرده و آن کشور را به اشغال نظامی درآوردند.
پيروزى انقلاب اسلامى در ايران و گسسته شدن حلقة اصلى پيمان سنتو و در نتيجه بروز شکاف در سياست " سدّ نفوذ " آمريکا در برابر توسعة شوروى، بزرگترين ضربه را بر پيکرة سياست جهانى و منطقه اى آمريکا وارد ساخت. از اين رو، آمريکا تلاش هاى گسترده اى را در طيفهاى سخت، نيمه سخت و نرم براى برقرارى مجدد نظام دوران جهان دو قطبی به عمل آورد. از 1980 تا کنون، سياستهاى کلى آمريکا در مورد ايران ، تقريباً ثابت مانده و تنها تاکتيکهاى اجرايى آنها و يا سياستهاى اجرايى آنها، داراى فراز و نشيبهايى بوده است. چه در زمان حاکميت دموکرات ها و چه در زمان حاکميت جمهورى خواهان، برخورد و تضعیف سازی جمهوری اسلامی ايران در دستور کار سياست خارجى دولت آمريکا قرار داشته است. به ویژه پس از دست يافتن نومحافظه کاران به قدرت، سياستهاى آمريکا در برابر ايران از عدم انعطاف، خشونت و شدت بيشترى برخوردار شد و بيشتر رنگ و بوى سخت‌افزارى و نظامى به خود گرفت.
پیامدهای روی کار آمدن اوباما
شواهد و قرائن حاکى از آن است که پس از يک دورة 8 سالة حاکميت جمهورى خواهان بر کاخ سفيد، روند سياستهاى جهانى و ملى آمريکا به سمتى رفته است که اکثر شاخصهاى قدرت آمريکا دچار خدشه و افول شده‌اند. از بُعد نظامى ، آمريکا در باتلاق هاى افغانستان و عراق گير افتاده و تلفات انسانى و هزينه‌هاى اقتصادى هنگفتى را متحمل شده است. از نظر اقتصادى نيز وضعيت نگران کننده است. به طورى که در پايان دورة رياست بيل کلينتون بر کاخ سفيد، اين کشور داراى بيش از 230 ميليارد دلار مازاد ذخيرة ارزى بود، در حالى که ميراث بوش پسر براى اوباما، بيش از 390 ميليارد دلار کسری ذخیره ارزی است. از بُعد سياسى نيز آمريکا در صحنة جهانى کاملاً بی اعتبار شده و به پايين‌ترين درجة محبوبيت خود طى سالهاى اخير رسيده است. ميزان تنفّر جهانى از سياستهاى يکجانبه گرایی و خشونت زایی آمريکا به بالاترين حد خود رسيده و حيثيت ملى و جهانى آمريکا به شدت تنزّل کرده است.
پيروزى قابل توجه اوباماى دموکرات بر مک‌کين جمهورى خواه ، حاوى پيامهاى زيادى در سطح ملى آمريکا و سطح جامعة بين‌الملل بوده است. هر چند که عده‌اى بر اين اعتقادند که در رويکردها و سياستهاى آمريکا به مسائل جامعة جهانى، تغييرات چندانى بوجود نمى آيد ، اما به نظر مى رسد که اوباما با شعار «تغيير» ، در صدد تحول در رويکردها و سياستهاى ملى و جهانى آمريکا و ترميم چهرة منفور اين کشور در بین افکار عمومی مردم جهان است.
آنچه در اينجا مهم و مورد توجه است، بررسى رويکرد ها و سياستهاى اوباما در برابر جمهورى اسلامى ايران است که بايد با شعارهاى انتخاباتى او و نيز شعار محوری «تغيير» وى، همخوانى داشته باشد. اوباما در سخنرانيهاى انتخاباتى خود از گفتگوى بدون پيش شرط با ايران سخن گفته است. گرچه او بعداً تا حدی این گفته خود را تعدیل نمود ولی به هر حال اين سخن وی با سياست محوری " نیاز به تغيير " او نيز تناسب دارد. البته راهبرد مشترک اوباما و مک کین در موضوع هسته ای ایران، " اعمال فشارهای هرچه بیشتر " بر ایران بوده است. اما تفاوت آنها در روش های اجرایی و تاکتیک های مورد نیاز برای اعمال این سیاست می باشد. اوباما در جریان مبارزات انتخاباتی خود بارها تأکید کرد که تاکتیک جمهوری خواهان، کم بها دادن به تأثیر فشار اقتصادی و تلاش برای استفاده از تهدید نظامی علیه ایران بوده است.
 براى بررسى پيامدهاى انتخاب اوباما بر محيط ملى ايران، لازم است که چندين محور اساسى مورد توجه و بررسى مختصر قرار گيرند. این محورها عبارتند از :
(الف)- واقعيات موجود در انتخاب اوباما :
همانطور که قبلاً ذکر شد ، در انتخاب اوباما به رياست جمهورى آمريکا ، چندين واقعيت در حال حاضر وجود دارد که توجه به آنها مى تواند زمينة بهتر تحليل و نتيجه گيرى را فراهم آورد :
(1)- اوباما رييس جمهورى قانونی و نسبت به بوش مقبول است و اقبال عمومى آمريکاييان در جریان مبارزات انتخاباتی، اين مقبوليت را رقم زده است.
(2)- حداقل تا اين مقطع ، وى در سطح افکار عمومی جهانى، نسبتاً مورد توجه است و يا به بيانى ديگر، منفور افکار عمومى جامعة جهانى نيست. در حالى که انتخاب بوش از چنين مزيتى برخوردار نبود. استقبال افکار عمومى بسيارى از کشورهاى جهان از انتخاب وى، خود بيانگر اين محبوبيت نسبى است.
(3)- با شعارهايى که وى در جريان انتخابات خود داده است، انتظار تغيير از سوى وى در تمام سیاست های امریکا به خصوص در سیاست خارجی و سیاست های نظامی گرایانه وجود دارد.
(4)- او چهره‌اى نرم و صلح طلب از خود را در افکار عمومی به نمايش گذاشته است و لذا اميد به توسعة صلح و امنيت جهانى در چنین شرایطی افزايش يافته است.
(5)- وى سياست خود را در مورد مسائل جهانى، مبتنى بر مذاکره و گفتگو، حتى با دشمنان امریکا، قرار داده است.
(6)- می توان گفت که اوباما تا اين مرحله از انتخاب خود نیز، اعتبار و حیثیت آمريکا را تا حدی در سطح جهان افزايش داده است.
(7)- با توجه به روندهاى گذشته در مورد شکوفايى اقتصادى آمريکا در دوران حکومت دموکراتها ، انتظار بهبود وضعيت اقتصادى آمريکا در دوران وى افزايش يافته است. اين مسئله هم از ديد ملى آمريکا و هم از ديد جهانى حائز اهميت است و شاخصهاى اقتصاد جهانى را می تواند پس از شروع به کار وی تا حدی بهبود بخشد. البته باید توجه داشت که بحران فعلی اقتصادی امریکا آنقدر عمیق و گسترده است که برای رفع آن و تغییر شرایط، تلاش و وقت زیادی را می طلبد.
(8)- احتمال عمليات نظامى و جنگى آمريکا در جهان کاهش يافته است. سياست به ظاهر نرم اوباما، نويدى بر چنين احتمالى در آينده است. اصولاً در شرایط فعلی هر کس رئیس جمهور امریکا می شد، امکان انجام جنگ جدیدی در سطح جهان را در توان نظامی امریکا نمی دید بنابراین اوباما تلاش نموده است تا با ارائه تصویری از خود به عنوان سیاستمداری منطقی و طرفدار مذاکره، استفاده از اهرم نظامی برای حل چالش های جهانی را به کنار بگذارد. همین نکته باعث شده تا مردم خسته از جنگ و تنش آفرینی دوران بوش را به خود جذب نماید. طبیعتاً اوباما قادر خواهد بود از این ظرفیت مثبت ایجاد شده در افکار جهانیان به سود دیپلماسی جدید امریکا استفاده نماید.
(ب)- سياستهاى اعلامى اوباما :
آنچه تا کنون از سخنان اوباما در جریان مبارزات انتخاباتی منتشر شده می توان برداشت کرد که اوباما:
(1)- در چالش های جهانی و تعاملات بين‌المللى، سياست چند جانبه‌گرايى را جايگزين سياست يکجانبه‌گرايى دوران بوش خواهد کرد. سیاست تهاجمی بوش، به دلیل مخدوش شدن اعتبار و مشروعیت دیپلماسی امریکا نزد جهانیان، همراهی و همکاری همدلانه چندانی میان رهبران کشورهای دیگر نمی یافت. برای مثال بوش برای حمله به عراق بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل متحد، و علی رغم مخالفت فرانسه، روسیه و بسیاری از کشورهای عربی، اقدام نمود.
(2)- در مسائل جهانى، سعى در هماهنگى بين‌المللى و ائتلاف کشورهاى مؤثر با سیاست های امریکا دارد. لذا همسويى قدرت های جهانی را با آمريکا ايجاد کرده و افزايش خواهد کرد.
(3)- به جاى سياست " چماق و هويج " از سياست " هويج و چماق " استفاده خواهد کرد. بنابراین سیاست کاربرد دیپلماسی زور و استفاده از قدرت نظامی که در دوان بوش حرف اول را می زد، در اولویت نخست اوباما نخواهد بود.
(4)- سياست گفتگو و مذاکره به عنوان تلاش اصلى ديپلماسى آمريکا در روابط بین الملل و دوجانبه خواهد بود. البته باید توجه داشت که مذاکره برای حل مشکلات امریکا صورت خواهد گرفت و از این طریق با چالش های جهانی با هزینه های کمتری  رفتار خواهد شد.
(5)- اوباما تلاش خواهد کرد تا با اولويت دادن به اقتصاد به جاى اولويت دادن به جنگ و نظاميگرايى، از بحران فعلی مالی در امریکا عبور نموده و شرایط داخلی را برای اِعمال سیاست خارجی خود، آماده نماید. لازم به ذکر است که بحران اقتصادی فعلی آمریکا، توجه به مسائل داخلی را در رأس تلاش های رئیس جمهور ایالات متحده قرار داده است.
(6)- او تلاش دارد تا کاهش وابستگى آمريکا به نفت خاورميانه را در مدت 10 سال تحقق بخشد و در منابع تولید انرژی در امریکا تنوع ایجاد نماید.
حال در اینجا به سیاست هایی که معمولاً در امریکا با تغییر رئیس جمهور پایدار می مانند اشاره می شود.
(3)- سياستهاى ثابت و پايدار آمريکا :
در برابر سياستهاى اوباما که بيشتر سياست ها و روش های اجرايى هستند، کشور آمريکا داراى يک سلسله سياست هاى ثابت و يا پايدار نيز هست که به ندرت تغيير مى کنند. از اين رو، سياستهاى اجرايى هر رييس جمهورى در آمريکا، طبیعتاً تابعى از این سیاست های کلان می باشد. بنابراین، چنین سياستهایی، قدرت تصمیم گیری رؤساى جمهور آمريکا را در صحنة ملى و بين‌المللى محدود می سازند. عمدة اين سياستها عبارتند از :
(1)- آمريکا در رأس نظام جهانى است و مديريت جهان را بر عهده دارد.
(2)- مسئولیت حل چالش های امنیتی جهانی و بحران های بزرگ بر عهده امریکا است.
(3)- آمريکا بزرگترين قدرت سياسى ، اقتصادى ، فناورى و نظامى جهان باقى مى ماند.
(4)- آمريکا متعهد به گسترش آزادى و دموکراسى در سراسر جهان است و تلاش می نماید تا دولت های جهانی بر مبنای ارزش های امریکایی تشکیل شوند.
(5)- آمريکا متعهد به حفظ ، بقاء و امنيت اسراييل است و با دولت ها و گروه هایی که معتقد به نابودی اسرائیل هستند، به شدت برخورد خواهد کرد.
پ - روند سياستهاى گذشته آمريکا در برابر جمهوری اسلامی ايران :
از ابتداى تشکیل جمهوری اسلامی و استقرار نظام سياسى جدید در ایران، آمريکا سياستهاى خصمانه، خشن و متعددى را عليه ایران بکار گرفته است. البته در مقاطعى از سياست های اعمال فشارهای روانی و اقتصادی نیز بهره گرفته است. نکتة مهم آن است که در طول دوران 30 سالة عمر جمهوری اسلامی، سياستهاى آمريکا در مقابل ایران دچار ضعف و يا تغيير رويکرد چندان متفاوتى نسبت به گذشته نشده است. البته اين سياستها در دوران نومحافظه کاران که جزء جناح تندرو و جنگ طلب بوده و از حاميان سرسخت رژيم صهيونيستى بودند ، سختگيرانه‌تر شده است. البته هر زمان که امریکا دچار گرفتاری هایی شده که کمک جمهوری اسلامی ایران می توانسته به حل آنها کمک نماید، روش دیگری را در پیش گرفته است. برای مثال می توان به ماجرای مک فارلن در دوران ریاست جمهوری ریگان اشاره نمود.
روند سياستهاى آمريکا عليه ايران را مى توان در مقاطع زير نشان داد :
(1)- دورة 86-1979 : در اين دوره موضع آمريکا در برابر ايران ، داراى رويکردی به منظور بازگشت به ايران بوده است که مهمترين مقاطع آن را مى‏توان در حمایت امریکا از رژیم صدام حسین در جریان جنگ تحميلی 8 ساله، حمله نظامى مستقيم در طبس ، کودتای نوژه و ...  دانست.
(2)- دورة 88-1987 : در اين دوره به دليل رو به افول رفتن قدرت نظامى ارتش بعثی عراق در جنگ تحميلى و افزايش احتمال شکست آن در جنگ ، موضع آمريکا به سمت دخالت مستقيم در جنگ و رويارويى با ايران در حمایت از صدام پيش رفت که به درگيرى نظامى مستقيم در خليج‏فارس و حملة نظامى آمريکا به منافع ملى ايران شامل سکوهاى نفتى ، ناوهای نيروى دريايى ارتش ، درگيرى با شناورهاى نيروى دريايى سپاه و ساقط کردن هواپيماى مسافربری ايرباس و نظاير آن انجامید.
(3)- دوره 98-1988 : در اين دوره که مصادف با پايان جنگ تحميلى است ، مداخلة امریکا شکل دیگری به خود گرفت. با پيشنهاد «مارتين ايندايک» طرح‌ريزى و اجراى سياست " مهار دوگانه" و انزواى جمهوری اسلامی ايران در دستور کار امریکا قرار گرفت که عمده‏ترين محور آن تحريم اقتصادی ايران می باشد. از آن تاريخ تا کنون، هر ساله این تحریم ها از سوى رؤساى جمهورى آمريکا تمديد شده و آخرين بار نيز توسط «جورج دبليو. بوش» صورت گرفته است.
(4)- نيمة اول 1999 : در اين دوره رويکرد جديدى بر سياست خارجى آمريکا سايه افکند. بیل کلینتون تلاش داشت تا رویکرد جدیدی را جهت ایجاد رابطه در واکنش به سیاست های دولت ایران از خود بروز دهد. البته دولت کلینتون با طرح مسئله ی حاکمیت دوگانه ی انتخابی و انتصابی در ایران و تأکید بر همکاری با بخش انتخابی جمهوری اسلامی، فرصت فراهم شده را از دست داد و با چنین برخوردی، تفکر مداخله جویانه دولت امریکا در امور داخلی ایران را آشکار ساخت.
(5)- نيمة دوم 1999 تا 2000 : در اين مقطع نيز مجدداً آمريکايى‏ها رويکرد خود را تغيير داده و به سمت اعمال فشار و تهديد عليه ايران پيش رفتند.
(6)- دورة 2000 تا کنون : در اين مقطع به دليل نفوذ تدريجى محافظه کاران و سپس استيلاى کامل آنها بر ارکان سياست گذارى و تصميم‏گيرى آمريکا ، رويکرد اين کشور به سمت فشار بيشتر بر ايران پيش رفت. در اين راستا افزايش چندين محور تهديد برانگيز ديگر، علاوه بر اتهامات قبلى عليه جمهوری اسلامی ايران نظير تهديد به بکارگيرى تسليحات هسته‏اى ، افزايش اتهامات و عناوينى نظير محور شرارت ، پناه دادن به اعضاى القاعده و نظاير آنها ، شرايط تهديدات آمريکا عليه ايران از شدت و حدّت بيشترى برخوردار شد. به ویژه پس از اشغال افغانستان و تشکیل دولت جدید در آن کشور، حجم جنگ روانى آمريکا عليه جمهوری اسلامی ايران به شدّت افزايش يافته و فشارها تا حدود زيادى صورت جدى‏تر و عملى‏ترى به خود گرفت.
سیاست های امریکا در برابر ایران
در مجموع می توان گفت، سياست هاى آمريکا عليه جمهوری اسلامی ايران در چهار محور کليدى زير خلاصه می شود:
(1)- جلوگيرى از دستيابى ايران به قابليتها و ظرفيتهاى رسيدن به سلاح هسته‌اى در ابعاد گوناگون نرم‌افزارى ، فنآورى و سخت‌افزارى به گونه ای که ایران از توسعه ی تأسیسات هسته ای صلح آمیز خود به منظور اعتماد سازی، دست بردارد.
هدف اصلی امریکا در این مقطع، جلوگيرى از غنى سازى اورانيوم در داخل کشور می باشد. لذا شورای امنیت موضوع هسته‌اى ايران را از روند فنى آن خارج کرده و آنرا به صورت يک پروندة سياسى و امنیتی تبديل کرده است.
(2)- ايران نبايد به قدرتى برتر از اسراييل در حوزة نظامى خاورمیانه تبديل شود. در اين رابطه، امریکا در صدد جلوگيرى از قابليتهاى موشکى ايران و محدود سازى حوزة نفوذ و قدرت آن در منطقه می باشد.
(3)- ايران بايد با نظام بين‌الملل در مسائل منطقه‌اى و جهانى همکارى کند. از ارکان اين مسئله مى توان به مصاديق زير اشاره کرد :
   * همکارى با آمريکا در مبارزه با تروريسم بر اساس تعريف آمريکايى ها از تروریسم.
   * عدم کمک و همکاری با گروه هایی از قبیل حزب‌الله و حماس، زیرا آمريکا حزب‌الله و حماس را جزء گروههاى تروريستى تلقّى مى نماید.
(4)- ايران بايد با ارزشهاى آمريکايى یعنی آزادى و دموکراسى هماهنگ باشد. مهمترين مصداق اين سياست آمريکا، هدف قرار دادن مسائل داخلى ايران در ابعاد سياسى ، فرهنگى، اقتصادى و.... مى باشد.
(5)- ایران نبایستی به حضور نظامی امریکا در کشورهای عراق و افغانستان و منطقه خلیج فارس اعتراض نموده و جریانات و احزاب داخلی و مردم این کشورها را علیه آن تحریک نماید.
برخی از تحلیل گران، معتقدند که سیاست های غلط بوش رئیس جمهور نومحافظه کار امریکا در عراق، باعث شد تا ایران به قدرتی منطقه ای و تأثیرگذار در خاورمیانه تبدیل شود.
سیاست های اصولی ایران
از سوی دیگر جمهوری اسلامی ایران معتقد است که بایستی در برابر نظام سلطه جهانی ایستادگی نموده و اصول ذیل را رعایت نماید.
1-    قوی ساختن ایران در برابر نظام سلطه جهانی
2-    اجرای دیدگاه های اسلامی در کشور و نپذیرفتن افکار مغایر با اصول اسلامی
3-    قرار گرفتن در کنار مظلومین دنیا و مخالفت با ظلم جهانی
4-    مخالفت با اسرائیل به عنوان مظهر تروریسم دولتی
5-    داشتن روابط حسنه با همه کشورهای دنیا به جز رژیم اشغالگر قدس
6-    ایجاد وحدت بین مسلمانان به منظور ایجاد یک قدرت اسلامی در بین قدرت های جهانی
با توجه به نکات فوق و سیاست های دو کشور ایران و امریکا، حال به تأثیر روی کار آمدن رئیس جمهور جدید در امریکا، از طریق نگاهی به سیاست های اجرایی وی می پردازیم.
سياستهاى اجرايى اوباما:
از مجموعة سخنان و مواضع اوباما در طول تبليغات انتخاباتى و نيز شرايط موجود آمريکا ، مى توان موارد زير را جزء سياستهاى اجرايى آمريکا در دوران دموکرات ها دانست :
(1)- کاهش نيروهاى آمريکايى در عراق که از اين طريق ، نتايج زير حاصل خواهد شد :
     * يافتن نيروهاى آزاد براى انجام عملياتهاى احتمالى آينده.
     * دور کردن واحدهاى آسيب‌پذير آمريکايى از دسترس مخالفين .
     * نشان دادن چهرة صلح‌طلبانه از اوباما و آمريکا.
    * پایان دادن به جنگ عراق و تمرکز نیروها برای مقابله با تروریسم در افغانستان
     * حفظ حضور ارتش امریکا در پایگاه های احداث شده اختصاصی در سرزمین عراق برای مقاصد بعدی
(2)- اعلام مذاکرة بدون پيش شرط با ايران
اوباما در نقد رویکرد محافظه کاران در استفاده از تهدید نظامی علیه ایران، معتقد بود که عملاً تهدید نظامی از مرحله حرف به مرحله اجرا نخواهد رسید و ایران نیز با تحلیل شرایط امریکا به ناتوانایی ایالات متحده در شروع جنگ جدیدی در خاورمیانه پی برده است. بنابراین امریکا صرفاً هزینه نمایش جنگ طلبی خود را می پردازد. بنابراین راهکار وی افزایش فشارهای اقتصادی بر ایران و به حاشیه راندن تهدید نظامی است. اوباما ضمن اعلام آمادگی احتمالی برای مذاکره مستقیم با ایران سعی خواهد کرد تا از این طریق اهداف امریکا را تأمین نماید. بنابراین چنانچه ایران به مذاکره روی خوش نشان ندهد، آنگاه اوباما در تشکیل جبهه جدیدی علیه ایران راه چندان دشواری را در پیش ندارد. بنابراین چنانچه ایران از فرصت فوق استفاده نکند می تواند مهمترين پيامد اين سياست ، خلع سلاح ايران و انداختن توپ به زمين ايران باشد.
(3)- تعهد به حل مسئلة تروريسم و القاعده از طريق افزايش نيروهای نظامی و تمرکز قوا در افغانستان که پيامد مهم اين سياست ، اعمال فشار بر دولت افغانستان براى سهيم کردن طالبان و القاعده در حکومت افغانستان است.
(4)- فعال سازى روند سازش فلسطينيان با اسراييل که پيامد مهم اين سياست ، محدود ساختن حوزة عمل و نفوذ حزب‌الله و حماس خواهد بود.
 
جمع‌بندى و نتيجه‌گيرى :
براى تحليل وضعيت امریکا پس از روی کار آمدن اوباما و تأثیر آن بر رفتار وی با ایران، بايد به دو مسئلة اساسى توجه شود.
1-    سياستهاى پايدار آمريکا در محيط بين‌المللى
2-    سياستهاى اجرايى اوباما در مورد ايران
طبيعى است که کارکردهاى سياست خارجى رؤساى جمهور آمريکا نبايد از چارچوب و حوزة عمل منافع ملى ، ارزشهاى اساسى و سياستهاى ثابت آمريکا فراتر رود. شايد اگر نگاه بدبينانه داشته باشيم ، به اين نتيجه برسيم که سياستهاى اوباما نيز نخواهد توانست در حل معضلات فی مابین ايران و آمريکا گشايش مهمى ایجاد نمايد. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان و تحلیل گران مسائل بین المللی، شیوه ی تعامل اوباما با ایران، سرنوشت خاوریانه ای دولت امریکا را در 4 سال آینده رقم خواهد زد. اما بايد مسئله را در دو حوزة اصلى مشاهده و تحليل کرد :
1- رويکرد فرصت محور :
برخی معتقدند، از آنجا که اوباما اعلام کرده است که بدون پيش شرط با ايران مذاکره خواهد کرد و سیاست های تند روانه، خشن و تنش زای دوران بوش را تغییر خواهد داد، بنابراین فرصتى براى ايران ايجاد شده است که بايد از آن بیشترین استفاده را به عمل آورد. براى حداکثر بهره بردارى از چنین شرایطی، بايستی سياستی فعال و برنامه ریزی شده در دستور کار دولت ایران قرار گیرد. بر این اساس لازم است تا رفتار سياست خارجى آمريکا نسبت به جمهوری اسلامی از سوى ايران مدیریت و کنترل گردد.
در اين رويکرد، ايران می تواند در صورت مشاهده تغییر سیاست های امریکا به صورت عملی و عینی، در فرصت زمانی مناسب و با مشاوره با کارشناسان برجسته ی سیاست خارجی، براى مذاکره با رييس جمهور آمريکا اعلام آمادگى کرده و دستور کار معينى را براى اين منظور تهيه نمايد. این دستور کار بایستی بر اساس اصول عزت، حکمت و مصلحت و بر مبناى ارزش های انقلاب اسلامی و منافع حياتى کشور تنظیم گردد. باید توجه داشت که در شرایط کنونی، امریکا به دلیل بحران اقتصادی و زمین گیر شدن در عراق و افغانستان، در ضعف به سر برده و ایران بایستی از موضع قوت و عزت، راه جدید خود را انتخاب نماید. حاصل چنين رويکرد فعالى از سوى ايران، خلع سلاح آمريکا و افتادن توپ به زمين اين کشور و از بين بردن بهانه‌هاى آمريکا و جامعة جهانى نسبت به ایران خواهد بود.
 
2- رويکرد خطر آفرين:
از سوی دیگر نظر برخی از صاحب نظران این است که روی کار آمدن اوباما و حاکم شدن حزب دموکرات بر دولت امریکا در دراز مدت، می تواند خطری برای ایران تلقی گردد. در صورتى که سياستی فعال برای شرایط جدید اتخاذ نشود و مديريت رفتار آمريکا از سوى ايران، در دستور کار دولت قرار نگيرد، و يا تعللى در پيشدستى ايران پديد آيد ، فرصت نهفته در شرايط فعلى ، ممکن است به يک تهديد و يا خطر عليه ايران تبدیل گردد.  می توان گفت برخی از زيان های چنين رويکردى براى ايران، به شرح زير خواهد بود :
(الف)- با توجه به سیاست دولت اوباما و دیپلماسی فعال وی در سطح جهان، قدرت و فرصت اجماع سازى آمريکا عليه ايران در ارتباط با مسئله هسته ای افزايش خواهد يافت.
(ب)- دولت امریکا می تواند افکار عمومى منطقه‌اى و جهانى و حتى داخلى را عليه دولت ايران باز سازی نماید.
(پ)- مى تواند تحريم ها و فشارهاى اقتصادى جدیدی عليه ايران اعمال نماید.
(ت)- در این صورت تلاش براى انزواى سياسى ايران ساده‌تر و توجيه ‌پذيرتر خواهد بود.
(ث)- اقدام ضربت نظامى محدود علیه برخی از مراکز هسته ای، پس از اجراى اقدامات سياسى ، توجيه پذيرتر خواهد شد.
خلاصه آنکه روى کار آمدن اوباما در کوتاه مدت می تواند براى ايران يک فرصت تلقی گردد. ولی چنانچه از اين فرصت به طور مناسب بهره بردارى نشده و شرایط به درستى مديريت نشود، در دراز مدت مى تواند روی کار آمدن دموکرات ها با طرح مسائل جدیدی مانند حقوث بشر و... به خطر جدیدی منجر شده و يا حتى از دوران حکومت بوش نيز برای ایران نامناسب تر شود. بنابراین انتظار می رود که مسئولین کشور با بررسی تأثیرهای مثبت و منفی روی کار آمدن اوباما، با دور اندیشی، برنامه های کارآمدی در زمینه تحولات جدید امریکا، تدوین و به اجرا در آورند.
 
دکتر حسین علایی
18/8/87

 
 
منابع و مستندات :
1- Wikipedia , Free Encyclopedia , United States of America , October 22 , 2007
2- U.S.Census Bureau People Tpics.htm
3- Wikipedia , Free Encyclopedia , United States of America , October 22 , 2007
4-NatioMaster – GDP Nominal (most recent) by Country.htm , NationMaste.com & World Bank , 2005 , world Development Indicators 2005
5- NationMaster – Expenditures Dollar Figure(most recent) by Country.htm , NationMaster.com
 
 6-يان دار بى شر ، تحولات سياسى در ايالات متحده ، ص 3 .
7-منبع فوق ، ص 32 و 33.
 
 
حسین علایى

نویسنده خبر


نظر شما :