سیروس ناصری در گفت و گو با دیپلماسی ایرانی:
تبدیل 1+5 به 2+5 نه مطلوب و نه شدنی است
دیپلماسی ایرانی-حامد شفیعی : مذاکرات هسته ای ایران و غرب در سال2003 آغاز شد. در آن زمان سه کشور انگلستان ، فرانسه و آلمان، پیشنهاد ارایه شده از سوی ایران را بررسی کردند و نهایتاً در سال 2006 میلادی، با پیوستن روسیه، آمریکا و چین، گروه 1+5 نیز تشکیل شد. گروه 1+5، از پنج عضو دایم شورای امنیت سازمان ملل (آمریکا، روسیه، چین، بریتانیا و فرانسه) و آلمان تشکیل یافته است. هدف این گروه هماهنگ کردن واکنش جهانی نسبت به برنامه هسته ای ایران است. از جمله اقدامات این گروه برای حصول توافق با ایران در زمینه فعالیت های هسته ای می توان به ارائه یک بسته پیشنهادی در سال ۲۰۰۸ اشاره کرد. گاهی به سه کشور اروپایی (بریتانیا، فرانسه و آلمان) در برابر سه کشور غیر اروپایی (روسیه، چین و آمریکا)، گروه 3+3 گفته می شود. طی سالیان گذشته و مذاکرات پرشمار صورت گرفته، تلاش های دیپلماتیک سبب ساز ارایه پیشنهادهای پرشماری بوده است که با هدف حل مسأله هسته ای ایران و آنچه «ایجاد اعتماد بین ایران و جامعه بین الملل» نامیده می شود، ارایه شده است. طی ده سال گذشته آنچه که مورد توافق ایران و اعضای 1+5 قرار می گیرد، مورد تایید مجامع بین المللی هم بود. اما اینک به یکباره شاهزاده ترکی الفیصل رییس سابق سازمان اطلاعات عربستان با ابراز نگرانی درباره نفوذ روزافزون قدرت منطقه ای ایران مدعی شد که کشورهای عرب عضو شورای همکاری خلیج فارس هم باید در مذاکرات هسته ای تهران با غرب حضور داشته و کشورهای 1+5 باید به 2+5 تغییر پیدا کند. برخی مسئولان کشور قطر نیز چنین ادعای را در نشست امنیتی منامه که هفته گذشته برگزار شد مطرح کردند. اینکه تا چه حد این اظهارات منطقی بوده و نیت خیرخوانه دارد مورد پرسش است. برای پاسخ به این پرسش به سراغ عضو سابق تیم مذاکراتی قطعنامه 598 و همچنین تیم مذاکره کننده هسته ای ایران در زمان حسن روحانی در شورای عالی امنیت ملی رفتیم. سیروس ناصری که سفیر ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی هم بوده است به خوبی بر فرایند حضور و شکل گیری گروه 1+5 آگاه است. وی در گفت و گوی اختصاصی با دیپلماسی ایرانی در این خصوص می گوید: موضوع پرونده هسته ای و تشکیل گروه مذاکره کننده بحث امروز و دیروز نیست بلکه ده سال از عمر آن می گذرد. اگر واقعا نیت کشورهای منطقه یا حداقل آن تعداد از کشورهایی که این مساله را مطرح می کنند، از ابتدا این بود که این یک مساله منطقه ای است و نه یک مساله جهانی و باید در سطح منطقه مطرح شود باید زودتر از امروز به فکر طرح و عملی کردن ان می افتادند. متن گفتگوی دیپلماسی ایرانی با وی را در زیر می خوایند:
فرایند تاریخی تشکیل گروه کشورهای مذاکره کننده با ایران چگونه است. اینکه چطور از سه کشور طرف مذاکره کننده، اکنون ایران با 6 کشور بر سر میز مذاکرات می نشیند؟
موضوع مذاکرات هسته ای ایران از سال 81 توسط طرف مقابل پیشنهاد شد. درواقع پیش از آنکه در ایران نسبت به اینکه به چه نحو و با چه کسی مذاکره شود تصمیم گیری انجام گیرد، سه کشور آلمان، فرانسه و انگلستان پیش قدم شده و در نامه ای به وزیر خارجه وقت دکتر خرازی پیشنهاد دادند که ایران سلسله اقداماتی که منطبق با خواسته های قطعنامه سپتامبر 2003 آژانس بین المللی انرژی اتمی است را انجام داده و این سه کشور نیز برای تسهیل کردن این اقدامات اعلام آمادگی کردند. پس از بررسی نامه پیشنهادی، تصمیم بر آن شد نه در محتوا بلکه به اصل مذاکره با سه کشور پیرو مساله هسته ای پاسخ مثبت داده شود که با این پاسخ سه وزیر خارجه وقت یعنی آقایان " جک استراو "، " دومینیک دوویلپن " و " یوشکا فیشر " به ایران آمده و جلساتی با هیات ایران به ریاست آقای روحانی برگزار کردند. به دنبال آن وزیر امور خارجه روسیه نیز نامه ای برای آقای خرازی ارسال کرد که محتوای آن مشابه با نامه سه کشور اروپایی بود. که باز این پرسش مطرح شد که آیا توسعه دادن کشورهای طرف مذاکره یعنی روسیه و همچنین دیگر کشورها خوب است یا نه؟ از آنجا که جمع بندی ما این بود که مساله هسته ای ما یک دعوای مصنوعی بوده و مطرح کننده این دعوا که آن را جهانی کرده و تلاش می کند آن را به بحران تبدیل کند، آمریکاست، و باید این موضوع را با آنها یا حل یا مقابله کرد، و از طرفی بنا نبود با آمریکایی ها صحبتی صورت بگیرد _ گرچه گه گاه جسته و گریخته خبرهایی مبنی بر ابراز تمایل آمریکایی ها برای صحبت مستقیم منتشر می شد_ از این رو طرف غرب را به نیت طرف دعوا، طرف خودمان محسوب کردیم. از طرفی روسیه کشوری است که روابط نزدیک تر و درک بهتری از مواضع ما دارد و حداقل این است که مواضع خصمانه ای ندارد. به همین دلیل نیز توانیم روسیه را به عنوان طرف مذاکره تلقی کنیم، مجموع این عوامل موجب شد که در نهایت مذاکرات با سه کشور آلمان، فرانسه و انگلستان انجام و روسیه نیز به طور مستمر در جریان مذاکرات قرار گیرد. پیشنهاد دیگری نیز در برخی موارد مطرح می شد مبنی بر اینکه شاید مناسب باشد، نماینده ای از طرف کشورهای عضو جنبش غیرمتعدها هم حضور داشته باشد اما طی بررسی های به این نتیجه رسیده شد که حضور کشورهای عدم تعهد هم از لحاظ مواضع اصولی و به طور عام در مورد مسایل هسته ای و همچنین در قالب معاهده عدم اشاعه هسته ای، می تواند مفید باشد ولی در نهایت این گزینه خوبی نبود زیرا نمی توانستیم عدم تعهد را طرف مذاکره خود تلقی کنیم. چرا که مجموعه کشورهای عدم تعهد بنا به اصول و مصوبات باید حامی ما باشند نه مقابل ما. پس این موضوع هم منتفی شد.
پس از آنکه مذاکرات به آقای لاریجانی سپرده شد، برداشت ها این بود که سه کشور اروپایی توان و ظرفیت سیاسی لازم برای اجرایی شدن توافقات و مذاکرات را ندارند. به همین دلیل باید طیف مذاکره کننده گسترده تر شده تا این توانایی ایجاد شود و باز به این دلیل که حضور طرف اصلی دعوا یعنی آمریکا میسر نبود، سیاستگذاری و تصمیم گیری بر این شد تا دو کشور چین و روسیه که به طرف مقابل ظرفیت بیشتری برای عملیاتی کردن توافق های احتمالی را می دهد، به جمع سه کشور دیگر اضافه شود. با این حال این معضل باقی ماند و حل نشد. در دوره آقای لاریجانی در خبرها آمده بود که خاویر سولانا به عنوان طرف اصلی مذاکرات را ادامه خواهد داد و پیشنهادهایی هم مطرح می کردند. اما برداشتی که از خبرهای آن روز دارم این است که این اطمینان حاصل نشده بود که اگر مذاکرات به نتیجه رسید، این نتیجه لزوما به معنای پذیرش از سوی کل مجموعه ای باشد که آقای سولانا نماینده آنها بود و آیا طرف اصلی دعوا نیز آن را قبول خواهد داشت یا نه. به همین دلیل این معضل نیز با گسترده کردن مجموعه مذاکرات و افزوده شدن دو کشور چین و روسیه و همچنین دادن اختیارات و ظرفیت های بیشتر به نماینده اتحادیه اروپا حل نشد. در نهایت در مقطع بعدی بالاخره طرف اصلی دعوا وارد صحنه شد. البته به نظر می رسید که از قبل علاقه مندی برای مذاکرات مستقیم وجود داشت چرا که به کرات در اخبار و رسانه ها خبرهایی مبنی بر ابراز تمایل آمریکا برای مذاکرات مستقیم با هیات ایرانی منتشر می شود و ظاهرا در برخی مقاطع به طور محدود این مذاکرات انجام شد. با این همه پس از ورود آمریکا به مجموع کشورهای مذاکره کننده، گروه 3+3 یا همان 1+5 شکل گرفت. مفهوم هم این است 5 کشور عضو دایم شورای امنیت و آلمان چون از قبل بوده به عنوان طرف مذاکره کننده با ایران پذیرفته شده اند. البته دو دیدگاه نسبت به این جمع وجود داشت؛ یکی اینکه وقتی شما با 5 کشور عضو شورای امنیت همزمان مذاکره می کنید اگر به تفاهم برسید، باید توافقات با یک صلابت و قدرت اجرا شود و به صورت تلویحی نیز موافقت شورای امنیت را دارید؛ گرچه شورای امنیت 10 عضو غیر دائم هم دارد اما به طور معمول وقتی 5 عضو دائم بر روی موضوعی توافق کنند، بقیه اعضا با یک تغییرات جزیی آن را می پذیرند. دیگر آنکه این موضوع مطرح می شود که طرف مذاکره کننده ایران شورای امنیت سازمان ملل است در صورتی که ما در مواضع رسمی و به حق ، ورود شورای امنیت را به این مساله نابجا می دانستیم. با وجود دو دیدگاه مطرح شده این وضعیت تا دوران جدید هم ادامه داشت. اما آنچه از شواهد و اخبار منتشر شده به دست می آید این است که طرف اصلی مذاکره کننده آمریکا است تا دیگر کشورها و این منطقی است. زیر این دعوای مصنوعی را آمریکا شروع کرد و به آن دامن زد. آمریکا هر زمان خواست این مساله فروکش و به توافق نزدیک شود به نحوی با برخورداری از رسانه های مختلف و ابزاری که در اختیار دارد وضعیت را به هم زد و با فعالیت هایی که در صحنه سیاسی انجام داد متاسفانه توانست اجماعی علیه ایران در دنیا ایجاد کند. در حالی که منطقش این است که اگر قرار بر حل مساله خواهد بود طرف اصلی دعوا و ما باید بر سر آن به این نتیجه برسیم که یا دعوا کنیم یا ببینیم کدام طرف برنده می شود یا به یک راه حل معقول برسیم. این روندی است که برای طرف مذاکره کننده تا به حال طی شده است.
آیا برای این ترکیب فرایند حقوقی طی شده یا تنها طرفین به یک توافق برای عضو جدید دست یافتند؟
هیچ فرایندی حقوقی وجود نداشته است. اینطور نیست که در جایی مصوب شده که موضوع هسته ای ایران باید با یک مجموعه ای خاصی از کشورها انجام شود. این فرایند در سیر طولانی مذاکره به تدریج به این شکل در آمده است. گاهی نظر ایران و گاهی نظر طرف مقابل دخیل بوده است. ساختار کنونی بر آمده از برآینده نظرات طرفین بوده است. این ساختار بدون پیشینه نیست و موارد دیگری هم 5 عضو دایم شورای امنیت به طریقی با اضافه و کم کردن برخی کشورها در برخی مذاکرات مهم بین المللی نقش مستقیم داشتند. اما به نظر من گسترده شدن طیف مذاکره کننده ها، مناسب نیست.
تبعات گسترده شدن طیف مذاکره کنندگان برای ایران چیست؟
اینکه جمهوری اسلامی ایران بخواهد برای حل یک بحران مصنوعی با 5 یا 6 کشور مذاکره و به توافق برسد روش مناسبی نیست. در عین حال که ممکن است برخی مزیت ها از نظر وزنی که طرف مقابل برای مذاکره خواهد داشت، به ما داده شود و شاید تا حدی بتوان از قدرت مانوری که نشات گرفته از گستره ای از مواضع اعضای طرف مقابل است بهره برداری کرد اما در یک ارزیابی کلان این مساله، مذاکرات را پیچیده تر می کند. همچنین اینکه شما تنها با کشور مدعی اصلی مذاکره کنید و اگر راه حلی برای به نتیجه رسیدن نیز وجود داشته باشد، بر اساس آن به نتیجه برسید، بر اساس منطق کلی، مذاکرات بهتر خواهد بود تا اینکه طرف مذاکره کننده شما وسیع تر بوده و افرادی هم باشند که با طرف شما هم نظر بوده ولو اینکه مقداری نوساناتی در مواضع کلی آنها وجود داشته باشد. شاید معضل دومی که به اندازه همین مساله کار را دشوار می کند، تبلیغات رسانه ای و علنی بودن این مذاکرات است. به خاطر ندارم که شش وزیر کشورهای عضور گروه 5+1 یا معاونان یا مدیرکل های آنها بخواهند زیر نورصدها دروبین که ثانیه به ثانیه خواهان ثبت گزارش بوده و عطش انتشار مذاکرات را دارند مذاکره کنند، مذاکراتی که به امنیت و آینده کشور ما و از طرف آنها نیز به امنیت منطقه و جهان مربوط می شود. در هیچ موضوع دیگری در دنیا که مذاکرات این درجه اهمیت و حساسیت زیر پوشش کامل خبرنگاران انجام نشده است. به هرحال این روندی است که وجود دارد و در این چارچوب و شرایط جمهوری اسلامی ایران باید تلاش کند که اهداف خود را از دل این مذاکرات بیرون آورد.
شما هیچ نوع منفعتی از این ترکیب به دلیل حضور روسیه و چین برای این متصور نیستید؟ چون عملا روسیه و چین طرف مذاکره نبودند گرچه عضو این گروه بودند اما بیشتر جنبه میانجیگری و رایزنی را داشتند.
در مقطع زمانی ما چین و روسیه حضور نداشتند و همانطور هم که گفتم این دو کشور به طور جداگانه در جریان کلیه تحولات و مذاکرات قرار می گرفتند. الان اطلاع دقیقی ندارم. اما می توانم حدس بزنم شاید روسیه و چین زمانی که مذاکرات در مراحل ابتدای و اعلام مواضع کلی است، بتوانند تا حدودی نقش داشته باشند اما زمانی که مذاکرات جدی شده و به سمتی می رود که باید توافق بر روی محتوا، و از آن به عبارات و سپس بر روی یک متن جزیی صورت گیرد، نقش این دو کشور کمرنگ تر می شود. چرا که نه از طرف ما و نه از طرف مقابل مدعی نیستند. این دو کشور نه حامی کامل ما هستند و نه حامی کامل طرف مقابل. روسیه و چین دو کشوری هستند که حسن نیت داشته و مایل اند مسایل به صورت صلح آمیز و برد – برد برای طرفین حل شود. اراده آنها کمک به این مساله است اما در عمل نمی توانند کمک موثری در مراحل اصلی کار که توافق بر روی جزییات است، داشته باشند.
اما جنبه مفنی این است که شما با تعداد بیشتری از کشورها باید صحبت کنید. آنها نیز هر حرفی که می خواهند به شما بگویند باید با چند کشور هماهنگ کنند. این دوره از مذاکرات برای هیات ایرانی که باید فرایند را طوری هدایت می کرد که از میان مجموعه این کشورها به اضافه نماینده اروپا اهداف تعیین شده و تصویب شده را پیش ببرد و هم طرف مقابل دشوار بوده و است. همچنین قرار نبوده خانم اشتون جایگاهی داشته باشد که از جانب کل اتحادیه اروپا راجع به مسایل مهم مذاکره و توافق کند. سمت ایشان نمادین و تشریفاتی است. معمولا در این جایگاه این امکان هست که مواضع مصوب اتحادیه اروپا را با دیگر کشورها در میان گذاشته ؛ به آنها توضیح داده و احتمالا زمینه هایی را برای سلسله روابط کلی میان اتحادیه اروپا با کشورها یا گروه های بین المللی و منطقه ای فراهم می کند. اما اینکه بخواهد در مذاکراتی با این اهمیت و حساسیت وارد بحث رو در رو شود، و به طور همزمان در مورد مسایل نظر بدهد، اینگونه نیست. برداشتم این است که در مذاکرات ژنو نقش نماینده اتحادیه اروپا به جز زمان های کوتاهی که همه کشورها حاضر بودند، این بود که نظرات یک طرف را بشنود و با همه کشورهای طرف خودش هماهنگ کرده، سپس نظرات آنها را بشوند و به طرف ایران اعلام کند. بیشتر نقش انتقال دهنده مواضع را داشته تا کسی که بتواند نقش موثر در پیش برد مذاکره به سمت حل شدن داشته باشد. بنابراین اینها دشواری های این نوع مذاکرات است.
خانم اشتون نماینده اتحادیه اروپا است و در میان اعضای گروه مذاکره کننده سه کشور عضو این اتحادیه هستند، چه لزومی دارد وقتی نماینده اروپا حضور دارد، سه کشور دیگر هستند یا وقتی سه کشور اصلی اتحادیه حاضر هستند، نماینده اتحادیه هم باشد؟ در عین حال که به گفته شما طرف اصلی دعوای مصنوعی آمریکاست. نه اتحادیه اروپا و نه سه کشور آلمان، فرانسه و انگلستان.
این موضوع درستی است. اگر یادتان باشد کل موضوع هسته ای ما زمانی در سطح جهانی توسط آمریکا اشاعه داده شد که آمریکا به دنبال بهانه برای گسترش حضورش در خاورمیانه بود. آمریکا مغرور از نتایج اولیه به دست آمده در افغانستان و عراق بوده و مترصد و اعلام کرده بود که در پی این است وضعیت مشابهی را در ایران به عنوان کشور اصلی در منطقه دنبال کند. به همین دلیل این موضوع توسط ماجراجویی های نومحافظه کاران آمریکایی شروع و میراثی برای دولت های بعدی در آمریکا شد. اینکه امروز مدعی اصلی که به غلط این ادعا را مطرح کرده با ایران که طرف مظلوم در این ماجرا است می تواند صحبت کند و به دنبال راه حل باشند تا حدود زیادی تضیف کننده جایگاه و نقش کشورهایی است که در این صحنه حضور دارند. ولی در عین حال مسیری است که طی شده و معمولا چیزی که درست شده را دوباره از اول شروع نمی کنند. هرچند سلسله ایرادی به این ساختار وارد است اما اکنون شکل گرفته و در همین مجموعه هم مشاهده شده که می توان کار را جلو برد. فکر می کنم تا زمانی که طرفین احساس نکنند این مجموعه جوابگو نیست بعید می دانم هیچ کدام به دنبال تغییر ساختار باشند.اما اگر از ابتدا قرار بر این بود که بر اساس منطق بحث و مذاکره شود معمولا دو طرف اصلی دعوا باید با هم مذاکره کنند و بقیه نظاره گر باشند نه برعکس. این چیزی است که به ارث رسیده است.
برخی مذاکرات ایران و آمریکا را عامل پیش برنده موضوعات هسته ای می دانند به نوعی اگر ایران و آمریکا به توافق برسند بقیه کشورها نیز به توافق خواهند رسید. از این رو تعدای از کشورهای عربی از جمله قطر و عربستان معتقدند توافقنامه ژنو موجب شده که آمریکا به خواست هژمونیک ایران در منطقه تن بدهد. از این رو ادعای حضور در جمع کشورهای مذاکره کننده را مطرح و می گویند تعداد اعضای کشورهای 1+5 باید به 2+5 تبدیل شود چرا که ما ( کشورهای عربی ) بیش از کشورهای اروپایی و حتی آسیای شرقی محق هستیم که از صلح آمیز بودن فعالیت های هسته ایران مطمئن باشیم. تا چه حد این در خواست منطقی و قابل پذیرش است؟
در نگاه اولیه به نظر می رسد ادعای مطرح شده از سوی مجموعه کشورهای عربی که فکر می کنم با هدایت عربستان صورت گرفته از یک منطق و پشتوانه ای برخوردار است اما با نگاهی دقیق پرسش های متعددی مطرح می شود. موضوع پرونده هسته ای و تشکیل گروه مذاکره کننده الان مطرح نشده بلکه ده سال از عمر آن می گذرد. اگر واقعا نیت کشورهای منطقه یا حداقل آن تعداد از کشورهایی که این مساله را مطرح می کنند از ابتدا این بود که این یک مساله منطقه ای است و نه یک مساله جهانی و باید در سطح منطقه مطرح شود باید زودتر از امروز به فکر چاره ای می افتادند. این کشورها باید در آن زمان برای مذاکره و حل مساله هسته ای با جمهوری اسلامی ایران این پیشنهاد را ارایه می کردند که هر گاه در منطقه توافق شد مجموعه این کشورها به دنیا اعلام می کنند این مساله حل شده است. فراتر از آن هم می توان گفت که اگر این امکان فراهم بود که کشورهای منطقه این آمادگی، ظرفیت سیاسی و اراده را داشته باشند که با ایران بر سر مساله هسته ای برای امنیت منطقه به توافق برسند،قطعا از این امر استقبال می شد. آنچه که این ادعا را در بررسی سیاسی مورد تایید قرار نمی دهد، زمان طرح این مساله است. از این رو این ادعای مطرح شده نه مطلوب و نه شدنی است. به نظر می رسد حرکت تبلیغاتی است. حرکتی که با طرح آن نیل به توافق را دشوار تر کنند. در حالی که هنوز کشورهای منطقه به این باور نرسیده اند که تفاهم انجام شده و در نهایت توافق نهایی به نفع همه آنهاست.این نیت خوبی نیست. امیدوارم که این کشورها در نیت خودشان بررسی مجدد داشته باشند. حال که چنین پیشنهادی را مطرح کرده اند فکر می کنم به جای اینکه بخواهند وارد بحثی شوند که ده سال در آن غایب بوده و به مرحله ای رسیده که امید قابل توجهی برای رسیدن به نتیجه نهایی وجود دارد، فرایند دیگری را برای صلح و امنیت منطقه، تقویت روابط فی مابین، توسعه مناسبات و مشترکات با ایران شروع کنند. چنین پیشنهادی هم قاعدتا باید از جانب جمهوری اسلامی ایران با استقبال مواجه شود. زیرا موضع دائمی ایران این بود که مسایل منطقه ای در منطقه حل شود. به همین دلیل پیشنهاد کشورهای منطقه می توانند اعلام آمادگی کنند که مسایل را با توجه به جایگاه ایران در منطقه و جهان و آنچه به امنیت آنها بیش از سایر کشورها مربوط می شود به صورت صریح، مستقل و مستقیم با ایران مطرح کنند. اتفاقا این پیشنهاد سابقه سازمان مللی هم دارد. این بندی از قطعنامه شورای امنیت 598 بود که مدت ها مغفول مانده است. بنابراین چنین پیشنهادی اگر از طرف کشورهای منطقه مطرح شود نه تنها یک جایگاه منطقی دارد بلکه یک پشتوانه حقوقی هم بر مبنای قطعنامه شورای امنیت خواهد داشت.
آیا امکان دارد که فرانسه و آمریکا چنین ادعایی را بپذیرند؟ فرانسه به دلیل روابط عمیقی که با عربستان پیدا کرده و آمریکا نیز برای رد هرگونه اظهارنظری مبنی بر بحران اعتماد میان این کشور با عربستان؟
آنها ممکن است هر صحبتی با یکدیگر داشته باشند. گرچه من این احتمال را ضعیف می دانم ولی بعید می دانم طرف مذاکره کننده با توجه به در شرایط فعلی شتابی در روند مذاکرات به سمت توافق احتمالی شکل گرفته، مایل باشند ساختار مذاکرات را تغییر بدهند. تغییر ساختار می تواند روند فعلی را حداقل برای مدتی دچار وقفه و منحرف کند. بعید می دانم چنین نظری باشد. در هر صورتی اگر چنین نظری هم باشد این ساختار باید مورد توافق همه طرف ها قرار بگیرد که نامحتمل است.
آیا با آمدن یک عضو جدید انشقاق مواضع میان کشورهای مذاکره کننده بیشتر نخواهد شد؟
به نظرم اضافه شدن عضو جدید نشدنی است. بنابراین چیزی که محتمل نیست بهتر است وارد مفروضات بعدی آن هم نشویم.
واکنش منطقی ایران چه می تواند باشد و ایران چه گام های اعتماد سازی را می تواند در مقابل چنین ادعایی بردارد؟
کاری که در حال وزیر امورخارجه در حال انجام آن است، سفرهایی که به کشورهای منطقه داشته و خواهد داشت و طرف های منطقه ای نیز به ایران سفر خواهند کرد. درواقع هدف سفرهای وزیر خارجه این است که یادآوری کند توافقی که در مورد مساله هسته ای صورت می گیرد اگر منجر به یک راه حل نهایی شود، قطعا به نفع کشورهای منطقه هم خواهد بود.زیرا سایه یک تهدید مصنوعی ولی مهم بین المللی از این منطقه برداشته می شود و کشورهای منطقه می توانند با یک آرامش بیشتری به مسایل دیگری که میان خودشان از جمله سوریه است، بپردازند. اما همه چیز به نیت مربوط می شود. به نظر می آید نیتی که پشت این اظهارنظر از طرف برخی کشورهای عربی است، در نظر اول صادقانه به نظر نمی آید و ایران ناچار نیست که نسبت به آن موضع گیری کند چرا که بحث رسمی مطرح نشده است. اقدامی که قاعدتا جمهوری اسلامی ایران انجام خواهد داد، ادامه روند اعتمادسازی است و اگر طرف مقابل آمادگی ورود به بحث امنیت منطقه ای را داشته باشد، چه بسا با سابقه ای که ایران دارد، قابل بررسی بررسی است.
انتشار اولیه: چهارشنبه 20 آذر 1392 / باز انتشار : دوشنبه 25 آذر 1392
نظر شما :