وفاق، ثروتی که نمیتوان از آن گذشت
1- نمی توانیم از این اعتراف فرار کنیم که مثلث قدرت در شرق شامل اعراب نمیشود تا زمانی که اعراب خود را تا مسافتهای طولانی از ایران و ترکیه نگه داشتهاند.
به یاد میآورم زمانی که موضوع مثلث قدرت را در کتاب "استراتژیک استعمار و آزادی" اثر دکتر جنال حمدان که در دهه شست منتشر شد مطالعه کردم. یعنی سه قدرت اعراب، ایرانیها و ترکها که یک گروه استراتژیک واحد را تشکیل میدهند، همواره در ذهن غربیها چه شرق شناسان و چه استراتژیستهای نظامی وجود داشته است. غربیها از قرن هجدهم و نوزدهم فکر استیلا بر منطقه را در سر میپروراندند و چون اتحاد این سه قدرت با منافعشان در تضاد بوده از جلوگیری کرده و با همین هدف به تکه پاره کردن خاورمیانه پس از جنگ جهانی اول در اوایل قرن بیست و یکم پرداختند.
میدانم صحبت از وفاق عربی – ترکی – ایرانی اکنون در مرحلهای است که باعث بیاعتمادی میشود، حداقل در دنیای عرب که خود ضلع سوم این مثلث است که این چنین است، اگر دنیای عرب همانند ترکها و ایرانیها از یک نظام واحد برخوردار بودند، موضوع برایشان تا به این اندازه سخت نمیشد. اعراب متشکل از 22 کشورند که هیچ کدام با هم وفاق و همدلی ندارند که مهمترین دلیلش مسائل سیاسی است که این باعث شده میان کشورهای موافق با گسترش روابط با ایران و ترکیه و کشورهای مخالف اختلاف نظر به وجود آید. البته در بعضی جاها مانند قطر وفاق میهنیای وجود دارد که بتواند در بعضی حالتها مشکلات لبنان، عراق و یمن را برای مثال حل و فصل کند.
میدانم در راه کسانی که به فکر همدلی با ایران و ترکیه هستند، فرش گل پهن نکردهاند. زیرا این فکر در اکثریت آنها نفوذ کرده که ترکها پشتوانه خوبی به حساب نمیآیند و ایرانیها نیز قابل اعتماد نیستند. موضوعی که باعث خلل در ایجاد وفاق میان کشورهای ترکیه و ایران و دنیای عرب میشود.
این را هم میدانم که وفاق میان این سه قوا باب میان قدرتهای جهانی نیست، همان طور که در مصالحه میان فتح و حماس از حق وتویشان استفاده کردند و اجازه ندادند این دو گروه عمده فلسطینی به صلح برسند، اما در عوض با مصالحه میان ایرانیها، ترکها و عراقیها نتوانستند مخالفت کنند. اگر چه کشورهای غربی در تلاشند که این وفاق را هم به هم بزنند.
2- هیچ کس نمیتواند آنچه گفتهام را نادیده بگیرد، منظورم همان وفاقی بود که درباره اش نوشتم، یعنی پل تفاهم با گشودن دروازهها برای تبادل مصالح. لازم نیست در هر چیزی توافق صورت بگیرد، بلکه این کار دعوتی است برای اداره اختلافها، همان چیزی که در سرمقاله قبلی به آن اشاره کردم. ]این یادداشت در سایت دیپلماسی ایرانی منتشر شد[. تاسیس اتحادیه عرب در حقیقت با همین هدف بود که با مضمون امت عرب پایهگذاری شد. وجود این اتحادیه مانعی در اختلافهای مرزی عربستان با یمن و امارات ایجاد نکرد. یا مانعی در اختلافهای بین الجزایر و مغرب یا سودان و مصر یا سوریه و لبنان، یا کویت و عراق به وجود نیاورد. حتی برخی کشورها پا روی زخمهای عمیق گذاشتند و با اسرائیل رابطه برقرار کردند که زخمی میان ما و آنها ایجاد کرد. از این رو نباید ممانعتی برای آشتی میان کشورهای عربی با یکدیگر وجود داشته باشد، یا وفاق همدلی با ایرانی ها و ترکها، اگر ما واقعا به فکر مصالح عالی و امنیت منطقه هستیم و خودمان بر تقدیرمان حکم میکنیم نباید از گسترش روابط با ایران و ترکیه سر باز بزنیم.
تمام کشورهای جهان در هر نقطه خاکی برای دفاع از مصالح و امنیتشان با یکدیگر رابطه برقرار میکنند. نمیدانم پس چرا باید خود را استثنا بدانیم. آیا محاسبات نیروهای خارجی در منظومه اقلیمیمان بر محاسبات مصالح کشورهای منطقه ارجحیت دارد؟
وانگهی، اکنون زمانی است که ترکیه به سمتی پیش میرود که به یک قدرت مرکزی سیاسی و اقتصادی تبدیل شود و ایران نیز به یک قدرت هستهای که یک بازیگر اساسی در منطقه باشد. از این رو معقول و مقبول نیست که اعراب در جایی بایستند که جدا و پراکنده از محیط پیرامونیشان تنها به حفظ منافع امریکا که بر اساس قواعدش به آنها فشار میآورد یا آنها را به گرو میگذارد، فکر کنند و باقی بمانند.
آنچه بیش از همه اهمیت دارد، این است که در منطقهای که ما در آن زندگی میکنیم و در غرب آسیا قرار دارد، کانون مهمترین درگیریها به علت وجود منابع اصلی انرژی دنیا و حمل و نقل آن (از چین و هند گرفته تا اروپا) یا به دلیل موقعیت استراتژیکش به عنوان پل اروپا – آسیا یا به دلیل درگیری اعراب و اسرائیل که اعتقاد شخصی من نیست بلکه بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران به آن اعتقاد دارند، از نیم قرن اخیر تا کنون بوده است.
اگر تمام اینها درست باشد، عقل کامل و سالم که به فکر آینده ملت است و آن را دوست دارد، ضرورت توافق میان سه قدرت اصلی را حس میکند و خود را از تحقق مصالح مشترک و رویارویی با تهدیدات خارجی فارق نمیداند و خوب میداند امنیت منطقه که امنیت عربی جزئی از آن است جز با گشودن باب وفاق امکان نمییابد.
3- این موضوع را نباید از یاد برد که برخی از پژوهشگران علوم سیاسی و مراکز فعال در پژوهشهای آیندهشناسی عربی و در نوع تخصصی آن مرکز مطالعات وحدت عربی در بیروت بر روی گفت و گوهای عربی – ایرانی و عربی – ترکی مطالعات ویژهای انجام دادهاند. مثلا این موسسه در سال 1996 نشستی را با موضوع مثلث اسلامی در بیروت ترتیب داد، یا مرکز مطالعات استراتژیک الاهرام تا کنون کنفرانسهای بسیاری را درباره روابط مصر – ایران برگزار کرده است. مشابه چنین نشستی را مرکز گفت و گوی تمدنها وابسته به دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه قاهره، و چندین نشست برای ارتباطات عربی – ایرانی و عربی – ترکی برگزار کرده است. همچنین فصلنامه لبنانی امور خاورمیانه و ماهنامه روابط سیاست بین المللی مصر نیز اهتمام ویژهای به این موضوع داشتهاند. مرکز مطالعات الجزیره حتی از این هم فراتر رفت و خواستار تاسیس کنگره مشرق برای اداره گفت وگوهای عربی – ترکی – ایرانی شد. این موسسه حتی با همین هدف نشستهایی را در دوحه در اوایل ماه ژوئن برگزار کرد که در آن نخبگان و روشنفکران فعال در این سه حوزه حضور داشتند که مقدمهای برای آغاز به کار این کنگره به حساب میآمد.
این نخستین بار بود که روشنفکران این کشورها فرصت مییافتند رو در روی هم بنشینند و درباره چگونگی تحقق رویای وفاق مورد بحث ما به بحث و تبادل نظر بپردازند. البته آنچه در این گفت و گوها گذشت چیزی نیست که بتوان در مطبوعات منعکس کرد اما تلاش میکنم نکات مهمی که میتوان بیان داشت را در این جا بیاورم به ویژه آن مواردی که بر روی مواضع ایران و ترکیه به طور اخص متمرکز بود.
درباره ایران، روشنفکران ایرانی از فعالیتهای مرکز الجزیره به استثنای دوران ناصری پرداختند و گفتند، اعراب در ابتدا بیشتر تلاش داشتند از شاه ایران حمایت کنند، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 79 این نگرش که بیشتر مورد حمایت سیاستهای امریکا و اسرائیل بود، تغییر یافت. در آن موقع ]دوران شاه[ دشمنی با تمایلات عربی بسیار بالا بود به گونهای که حتی تلاش واژههای عربی از فارسی زدوده شوند. به اعتقاد آنها این خود شاه بود که جزایر سه گانه را به انضمام ایران در آورد بدون آن که هیچ برنامه قانونی برای آن تعریف کند که مشکلات آن تا با حال باقی مانده، در برابر برنامه هستهای ایران نیز باید گفت که توافقنامه آن از سال 1975 با واشنگتن امضا شد و همگان هم در برابر آن سکوت اختیار کردند. در سال 1978 جیمی کارتر با راه اندازی 6 تا 8 مرکز هستهای در ایران که ارزشی معادل دهها میلیارد دلار داشت، موافقت کرد و امریکا نخستین کشوری بود که برای تاسیس مرکز هستهای در ایران اقدام کرد.
پس از انقلاب هنگامی که استراتژی ایران بر منطقه و خاورمیانه متمرکز شد، ایران علیه اسرائیل در آمد، با سیاستهای امریکا به مخالفت برخواست و مقاومت را تایید کرد و حتی از سیاستهای حمایت از مقاومت ناصر نیز جلوتر رفت، این باعث شد تا روابط ایران با بسیاری از کشورهای عرب منطقه نیز دچار تغییر شود. حتی از اساس بر موضوع همکاری نیز شک و شبهه وارد آمد، به گونهای که اعتماد در گفت و گوها برای برقراری روابط در میان دو طرف از بین رفت و حتی در برخی موارد به مرحله قطعی روابط و فشار علیه یکدیگر نیز رسید. دو طرف قضایای مختلفی را علیه یکدیگر مطرح کردند که در نتیجه آن اعراب احساس کردند، وجود سایه امریکا امنیت بیشتری برایشان به ارمغان میآورد، هم زمان با این تغییر نگرش ایرانیها نیز احساس کردند که امنیتشان در خطر است، اعراب به دلایل مختلف به نیات ایرانیها شک بردند، اول از همه فکر صدور انقلاب به خارج از ایران مطرح بود، بعد موضع ایران در برابر قضیه فلسطین، قضیه سه جزیره، امنیت خلیج فارس، آینده عراق، آینده لبنان و گسترش تشیع در دنیای عربی همگی باعث شد تا اعراب به نیات ایران شبهه وارد کنند.
این مشکلات که متراکم هم شده تا زمانی که کشورهای عربی و به ویژه کشورهای حاشیه خلیج ]فارس[ به برقراری روابط اقتصادی قوی با ایران اقدام نکنند، حل نخواهد شد، مثلا به رغم استمرار نزاع بر سه جزایر سه گانه، نزدیک به 7200 شرکت ایرانی در کشورهای حاشیه خلیج فارس فعالیت میکنند که البته اغلب آنها در امارات متده عربی فعال هستند. (در راس الخیمه به تنهایی 330 شرکت ایرانی فعال است و میزان سرمایهگذاری ایرانیها در دبی تا سال 2006 به 20 میلیارد دلار رسیده بود.) این موضوع بعدا میتواند به هر دو طرف به حل مشکلاتشان بسیار کمک کند. این باید برای تمام کشورهای عربی الگو شود.
موضوع ترکیه کمتر پیچیدگی دارد. اگر به مذاکرات نشست دوحه که در آن احمد داوود اوغلو، مشاور عالی رجب طیب اردوغان نخست وزیر ترکیه داشت، بنگریم، میبینیم که در آنجا درباره گفت و گوهای عربی – ترکی با فراغ بال بحثهای بیشتری شد. مجله سیاست بینالملل در شماره ژوئن 2008 در این باره دو پژوهش مهم توسط دکتر ابراهیم البیومی غانم، استاد علوم سیاسی و کارشناس امور ترکیه و دکتر محمد نورالدین مدیر مرکز مطالعات استراتژیک در بیروت انجام داد، که بسیار قابل توجه بود.
خلاصه آنچه در این دو پژوهش آماده این است که روابط ترکیه – عربی از مرحله جدایی گذر کرده و بسیاری از اختلافات قبلی که در مرحله کمالیسم در سال 1923 آغاز شده بود، گذر کرده است. در اواخر قرن گذشته میلادی روابط ترکیه – عربی بسیار بهبود یافت، اما با روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه در ترکیه در سال 2002 نقطه عطفی در این روابط به وجود آمد، تا بدانجا که دولت ترکیه خواستار عضویتش در اتحادیه عرب به عنوان ناظر شد. در این مدت تغییرات بسیاری در مواضع عربی به وجود آمد. تا کنون نیز روابط اقتصادی کشورهای عربی با ترکیه به رغم وجود خللها و تعارضاتی که در روابط عربی – ایرانی وجود دارد، بسیار بهتر از روابط سیاسی آنها است.
4- در گفت و گوهای نشست مشرق، توافقات کاملا واضح بود. به رغم وجود پافشاری مطالات استراتژیک و به رغم شور و هیجانی که دستهایی که ایران و ترکیه به پایتختهای عربی دراز کردند، نظام عربی تلاش چندان ملموسی برای جذب ایران و ترکیه برای به عضویت در آمدنشان در اتحادیه عرب نکرد. این دستها برای در آغوش کشیدن دراز نشده نبود بلکه برای تفاهم در زمینههای امنیتی مشترک در قضایای مختلف دراز شده بودند. سیاستمداران تا کنون در این زمینه به موفقیتی نرسیدهاند. اما توافق روشنفکران نه برای حل مشکلات بلکه برای کیفیت ادراه اختلافها مفید و مطلوب بوده است. این باعث میشود که تحرکی در رکود سیاسی که میان دو طرف به وجود آمده ایجاد شود، و حتما خدواند بهتر میداند که چه سری در این رکود است، شاید روشنفکران بتوانند در این زمینه کاری از پیش ببرند، اگر تفاهمی به دست نیاید حداقل فهم بیشتری از یکدیگر حاصل میشود و بخشودگیها آسانتر صورت میگیرد.
نظر شما :