سی و هفتمین بخش از کتاب جدید هیکل درباره مبارک
تاثیری که انقلاب ایران بر خاورمیانه گذاشت
دیپلماسی ایرانی: محمد حسنین هیکل، روزنامه نگار مشهور مصری و جهان عرب به تازگی کتابی را با عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" به رشته تحریر در آورده است که در آن به زندگی سیاسی مبارک و چگونگی رسیدنش به قدرت، تداوم ریاست جمهوری اش تا تظاهرات میدان التحریر و سرنگونی او می پردازد. همان طور که از عنوان کتاب پیدا است، دوران حکومت مبارک و زمانه ای که باعث شد او به قدرت برسد و از تریبون های سخنرانی به ریاست جمهوری منصوب شود تا میدان التحریر که در حقیقت انقلابی علیه او را شکل داد، موضوع اصلی این کتاب است.
روزنامه الشروق مصر روزهای پنج شنبه و روزنامه السفیر لبنان روزهای دوشنبه هر هفته با هماهنگی هیکل هر بخش این کتاب را منتشر کرده اند. دیپلماسی ایرانی نیز در نظر دارد هر هفته در روزهای جمعه به طور مرتب همه بخش های این کتاب را منتشر کرده و در اختیار خوانندگان قرار دهد. هیکل برای این کتاب خود ملاحظه و مقدمه ای نوشته است که ما نیز در دیپلماسی ایرانی عینا آنها را منتشر کردیم.
تا کنون سی و شش بخش از این کتاب در اختیار خوانندگان قرار گرفته است که همگی آنها در آرشیو دیپلماسی ایرانی در دسترس هستند، اکنون سی و هفتمین بخش از کتاب هیکل تحت عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" در اختیارتان قرار می گیرد:
در آن وضعیت درگیریای میان مطالبات افراد نگران و مشکوک در مصر پس از حوادث سازمان امنیت مرکزی با عناصر منطقهای و بینالمللی متعدد که درگیر مسائل بزرگتری که به همه خاورمیانه تسری یافته بود، بودند، رخ داده بود که تقریبا همه قدرتهای جهان در آن مشارکت داشتند.
ایالات متحده امریکا نخستین طرف خارجیای بود که به خاورمیانه اهمیت میداد (بعد از آن بریتانیا تا اندازهای و دیگران نیز شاید تا همین اندازهها) و همچنین برای همه قدرتها نیز موقعیت منطقه برایشان مهم بود، و به اتفاقاتی که در آن میافتاد اهمیت میدادند، هیچ کدامشان نمیتوانستند به مراد خود از طریق جنگهای نمایان برسند، به ویژه ایالات متحده که همچنان پس از ویتنام از قدم گذاشتن به سرزمین آسیا خودداری میکرد، در حالی که بریتانیا نه توانایی این کار را داشت و نه میتوانست.
· اتحاد جماهیر شوروی – دومین قدرت دنیا – در جنگ دیگری در خارج از مرزهایش در افغانستان درگیر بود، و سازمان امنیتیاش سازمان امنیت امریکا را زیر نظر داشت تا مبادا در داخل امپراطوریاش نفوذ کند، و هدفش این بود که ملتهای اسلامی را در جمهوریهای جنوبی امپراطوریاش به انقلاب وادارد، سلاح و موقعیتی که استفاده میکرد برای تاثیر بر افغانستان بود، و سلاحی که احساسات را تحریک میکرد، دین بود. همچنین درگیر شدن اتحاد جماهیر شوروی در جنگ افغانستان (اسناد امریکایی و دیگران نشان میدادند که کرملین به سوی دخالت نظامی در افغانستان رانده شده بود – یا حداقل این تصور به وجود آمده بود – و این توطئه طراحی شدهای بود که شوروی به کوههای صعب العبور و درههای وحشتناک وارد شود تا وارد جنگ چریکی شود تا بدین ترتیب هم خونهایش قربانی شود و هم سلاحهایش، این حداقل چیزی است که شنیده شد!!) این فرصت را به وجود آورد تا فغانی به اسم «جهاد اسلای علیه الحاد» به آسمان برود.
· در آن وقت همچنین قلب خاورمیانه در وضعیت زلزله انقلاب اسلامی که نظام شاهنشاهی در ایران را سرنگون کرده بود، به سر میبرد، کشوری که به جای آن حکومتی به روی کار آمده بود که مهمترین کشور در راس خلیج ]فارس[ بود، که بزرگترین سرزمین نفتی محسوب میشد، و نزدیکترین کشور به افغانستان و هر آنچیزی که در آن وجود داشت، بود. سپس ندای انقلاب اسلامی به ویژه در ابتدای آن باعث شد تا بسیاری به وحشت بیفتند به خصوص که ریشههای تاریخی تحریککنندهای نیز داشت، ایران با قومی راسخ به همراه مذهب شیعی آن در اصطکاک – گاهی اوقات خشن و گاهی اوقات رفیق – با دیگر مذاهب اسلامی به خصوص مذهب اهل تسنن بود.
فتنه مذهبی همواره سوخت آمادهای برای هر آن کسی که بخواهد کل خانه اسلام را به آتش بکشد، بود، در عین حال که سنیها نیز لهیب این آتش را افزایش میدادند!!
جنگ جهاد اول از همه ضد الحاد بود و بعد از آن جنگ مذاهب اسلامی با یکدیگر قرار داشت!!
· در کنار آن افق تنش و نگرانی در خلیج ]فارس[ در حال افزایش بود و حساسیتهای آن نیز میرفت که همه کشورهای این منطقه از شیخ نشینها تا امارات خلیج ]فارس[ را فرا بگیرد، آنها خود را میان دو آتش میدیدند – از یک سو آتش شرقی در پاکستان بود که مرکزیت اصلی برای جنگ جهادی علیه الحاد در افغانستان محسوب میشد - از سوی دیگر آتشی بود که دائما تب آن تندتر میشد که در ایران و آنچه در آن میگذشت، بود که در همسایه شمالی آن قرار داشت. خلاصه این که کشورهای خلیج ]فارس[ خود را در وسط جنگی که در دو جبهه جریان داشت، میدیدند: شرق در افغانستان در راه پاکستان (و این جنگی بود که علیه الحاد جریان داشت) و در شمال از ناحیه ایران از طریق عراق بود (که این یکی جنگ میان مذهب اسلامی محسوب میشد)!!
در این لحظه از حیات خاورمیانه ضرورت داشت تا تمامی طرفهای درگیر اختلافهای خود را کنار گذاشته و بر اساس عناصر مشترک بسیاری که با یکدیگر داشتند دست به همپیمانی بزنند تا حوادث را وارد مجرای متفاوتی بکنند، و همانند این یکی که طبیعی رخ داده بود، آن نیز به طور طبیعی اتفاق بیفتد، به این معنا که زلزلهای در منطقه رخ دهد، که حتی اگر هم متزلزل بود خواسته خود را پیش ببرد، چه قبل از زلزله چه بعد از آن، و مثلا در کنار نهر آبها چنان طغیان کنند که بالاتر از حبابها قرار بگیرند، و ناگهان منطقه و هر آنچه که در آن رخ میداد همه را شوکه کنند، یعنی آب به گونهای بالا بیاید که اگر از مسیر نهر منحرف شده بود به مسیر اصلیاش باز گردد یا این که شاخهای جدیدی ایجاد کند و به سمت تازهای منحرف شود.
و در سیاست و در این لحظه حساس تاریخی، اتفاقی در منطقه خلیج فارس افتاد، که ضروریتهایی را در منطقه پراضطراب منطقه به وجود آورد، و چیزی جداگانه برای اتفاقات جاری در خاورمیانه ایجاد کرد، آنچه بر روی نقشه دیده میشد همانند این بود که نهر منحنی شده است!!
و در این لحظه پر زحمت از ضروریتها اوضاع در مصر – به خصوص با اتفاقاتی که در داخل آن رخ میداد و در راس آن سرپیچی امنیت مرکزی – تاثیرات مکرری به وجود آورد که از جمله آن کشف آن چیزی بود که در راس قدرت ایجاد شده بود، که دو مرکز قدرت را در قاهره به وجود آورد، که نشان از وجود تنش در روابط دو مرد بود (مبارک و ابو غزاله] وزیر دفاع و فرمانده نیروهای مسلح[) که هر کدام میخواست برای خودش سندیت و حمایتی داشته باشد.
نظر شما :