سی و ششمین بخش از کتاب جدید هیکل درباره مبارک

مبارک چگونه برای تثبیت قدرت از نظامی‌ها استفاده کرد؟

۰۴ آذر ۱۳۹۱ | ۱۶:۳۰ کد : ۱۹۰۹۵۱۹ اخبار اصلی خاورمیانه
یکی از وقایع شوک‌آور، دوران سوم ریاست جمهوری بود که در مصر اتفاق افتاد، در 25 فوریه 1986 دفتر سازمان امنیت مرکزی به صورت انفجاری تمرد کرد، امنیت دگرگون شد، و مسائل پشت پرده عیان شدند.
مبارک چگونه برای تثبیت قدرت از نظامی‌ها استفاده کرد؟

دیپلماسی ایرانی: محمد حسنین هیکل، روزنامه نگار مشهور مصری و جهان عرب به تازگی کتابی را با عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" به رشته تحریر در آورده است که در آن به زندگی سیاسی مبارک و چگونگی رسیدنش به قدرت، تداوم ریاست جمهوری اش تا تظاهرات میدان التحریر و سرنگونی او می پردازد. همان طور که از عنوان کتاب پیدا است، دوران حکومت مبارک و زمانه ای که باعث شد او به قدرت برسد و از تریبون های سخنرانی به ریاست جمهوری منصوب شود تا میدان التحریر که در حقیقت انقلابی علیه او را شکل داد، موضوع اصلی این کتاب است.

روزنامه الشروق مصر روزهای پنج شنبه و روزنامه السفیر لبنان روزهای دوشنبه هر هفته با هماهنگی هیکل هر بخش این کتاب را منتشر کرده اند. دیپلماسی ایرانی نیز در نظر دارد هر هفته در روزهای جمعه به طور مرتب همه بخش های این کتاب را منتشر کرده و در اختیار خوانندگان قرار دهد. هیکل برای این کتاب خود ملاحظه و مقدمه ای نوشته است که ما نیز در دیپلماسی ایرانی عینا آنها را منتشر کردیم.

تا کنون سی و پنج بخش از این کتاب در اختیار خوانندگان قرار گرفته است که همگی آنها در آرشیو دیپلماسی ایرانی در دسترس هستند، اکنون سی و ششمین بخش از کتاب هیکل تحت عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" در اختیارتان قرار می گیرد:

یکی از وقایع شوک‌آور، دوران سوم ریاست جمهوری بود که در مصر اتفاق افتاد، در 25 فوریه 1986 دفتر سازمان امنیت مرکزی به صورت انفجاری تمرد کرد، امنیت دگرگون شد، و مسائل پشت پرده عیان شدند، و پرزیدنت مبارک مجبور شد که از ستاد نیروهای مسلح کمک بگیرد تا مجددا بتواند زمام امور را به دست بگیرد.

درست است که بازیابی قدرت ظرف چند هفته امکان پذیر شد، اما نتایج و بازتاب‌های آن به گونه‌ای پیش رفت که همگی نشات گرفته از واقعه سازمان ضد شورش سازمان امنیت مرکزی بود، که واقعه‌ای بزرگ‌تر از شورش نیروهای نظامی برای رسیدن به قدرت محسوب می‌شد، همین طور – از جمله آثار آن – انجام تحرکاتی فراتر از ورود نیروهای مسلح به خیابان‌ها بود.

شاید بتوانم بگویم که آن حادثه یک علامت روشن – که مستحق آن است که وقت زیادی را برای آن صرف کنیم – برای نظام مبارک داشت، چرا که اختلال در موازنه‌ها پس از آن به سرعت به سمت فرو افتادن پیش رفت – یعنی نظام مبارک به جای آن که صعود داشته باشد همانند گذشته روند عکس به خود گرفت!!

دلیل این نزول به سمت فروپاشی، آن طور که مشخص شد، این بود که این بحران باعث شد تا مبارک دریابد که سازمان امنیت مرکزی از فرمان‌ها سرپیچی می‌کند – آن هم با قساوت – بنابراین او در برابر دو جبهه قرار گرفت:

-          یکی جبهه خارجی بود، برای این که برای آنها روشن شد – چه برای ایالات متحده چه برای قدرت‌های دیگر – که مرکزیت مبارک در قدرت به این دلیل نبود که وی توانسته بود ثبات بیاورد و باعث شود که دو بار در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شود.

-          جبهه دوم، جبهه داخلی بود که این بحران نشان داد که او در برابر نیروهای مسلح که سند بقای او هستند، ایستاده است، این بحران سبب شد تا وی به سراغ این نیروها برود تا تبدیل به حامی اول او شوند، چرا که او با یک تفاوت فاحش در برابر یک امر واقع قرار گرفته بود، به همین دلیل در سایه قانون اساسی مجبور شد که از مقام قدرت پایین بیاید و به آنها امتیاز بدهد!!

●●●

شاید تا همین جا درباره تصویری که حساسیت مواضع موجود به وجود آورده است، گفتم، کفایت کند. تلفنی از پرزیدنت مبارک داشتم، سپس به دیدار ژنرال «عبدالحلیم ابو غزاله»، وزیر دفاع و فرمانده نیروهای مسلح رفتم.

·         در تماس تلفنی – همان طور که نوشتم و در روزنامه «اخبار الیوم» منتشر شد – پرزیدنت مبارک به بحران سازمان امنیت مرکزی اهمیت ویژه‌ای می داد که نشان می‌داد که نظر او باعث نمی‌شد تا قضیه امنیت کشور تحت تاثیر قرار نگیرد، و شاید از نظر او اوضاع اجتماعی ابعاد و عمق بیشتری داشتند.

مطابق نظر مبارک نمی‌توان او را طرفدار چنین نظریه‌ای دانست، از جمله اظهارات او این بود که گفت: «من به این حادثه بیشتر از حجم آن اهمیت می‌دهم»، همچنین افزود: «من شخصا نگران نیستم، از لحظه اول می‌دانستم که آن چه در توانم است را «باید تطبیق دهم». (او دقیقا عبارت تطبیق را به کار برد)، مقابله با تمرد سازمان امنیت مرکزی از طریق نیروهای مسلح.»

و هنگامی که پرسیدم اگر احتمالات موازی در جاهای دیگر رخ دهند، چه، یعنی گفتم: «اگر نیروهای مسلح تمرد کردند، چگونه می‌توان بر اساس گفته شما سرپیچی‌شان را «تطبیق» داد؟»

پرزیدنت مبارک لحظه‌ای تردید کرد، سپس گفت:

-          «دوران کودتاهای نظامی سپری شده است.»!

·         و اما دیدار با ابو غزاله، در محل سکونتش در آن ایام در خانه‌ای در راه فرودگاه قاهره در برابر دانشکده نظامی، صورت گرفت. در سالنی نشستیم که صدای آیاتی از قرآن کریم با صدای شیخ «عبدالباسط عبدالصمد» آن را فرا گرفته بود، من مرکز پخش صدا را نمی‌دیدم، اما صدای قرآن همه سالن را پر کرده بود و در طول دو ساعت دیدار ما نیز پخش می‌شد.  

ابو غزاله برای مدتی طولانی حرف زد و از جمله حرف‌هایی که زد این بود که گفت:

«کسانی هستند که علیه من نزد پرزیدنت مبارک توطئه می‌کنند و این تصویر را به رئیس جمهور نشان می‌دهند که فلانی (یعنی ژنرال ابو غزاله) خود را محق‌تر از او برای ریاست جمهوری می‌بیند.»

او غزاله با اعتماد به نفس در ادامه افزود:

«ریاست جمهوری اصلا به ذهنم هم خطور نکرده است، و من می‌دانم که حال و هوای کشور به گونه‌ای است که خود تصمیم می‌گیرد که چه کسی بر مناصبش باقی بماند، حتی برای من.»

این را هم یادآوری کرد: «اگر ریاست جمهوری چیزی بود که من به دنبالش بودم، به این سادگی انجام نمی شد، بلکه باید در خلال حوادثی رخ می‌داد (مثل سرپیچی امنیت مرکزی) که مثلا تانک‌ها در همه جای پایتخت مستقر می‌شدند، آن گاه راه را برای رسیدن به این سمت هموار می‌کردند. اگر تسلط بر قدرت برای من مطرح بود، بیشتر از اینها نیاز به افسر داشتم (شاید حتی در رتبه ژنرال‌هایی هم‌رده خودم) تا به استودیوهای سازمان رادیو و تلویزیون بروند تا به اسم من بیانیه بخوانند، آن گاه قصه ظرف پنج دقیقه تمام می‌شد. «در آن موقع مردم هم باید برای استقبال از وضعیت موجود آماده می‌شدند و جهان نیز برای قبول آن آماده می‌شد.»!!

 

ادامه دارد...

کلید واژه ها: محمد حسنین هیکل


نظر شما :