تیم اقتصادی اوباما؛ دخالت دولت در اقتصاد، توجه به منفعت عمومی

۰۷ آذر ۱۳۸۷ | ۰۲:۲۲ کد : ۳۲۸۴ گفتگو
گفت‌وگو با دکتر مرتضی ابوطالبی، استاد دانشگاه و کارشناس اقتصاد سیاسی
تیم اقتصادی اوباما؛ دخالت دولت در اقتصاد، توجه به منفعت عمومی
باراک اوباما، رييس جمهور منتخب امريکا روز دوشنبه با اعلام اسامى تيم اقتصادى دولت آينده اين کشور، تيم را به عنوان وزير امور خزانه دارى خود و لارى سامرز را به عنوان رييس مشاوران اقتصادى کاخ سفيد معرفى کرد. گايتنر  براى آغاز به کار خود در سمت وزیر خزانه داری امریکا، بايد توسط سنا تاييد شود.
 
گفت و گوی دیپلماسی ایرانی با دکتر مرتضی ابوطالبی، استاد دانشگاه و کارشناس اقتصاد سیاسی:
 
-          آیا تیم اقتصادی آقای اوباما قابلیت و توان فائق آمدن بر بحران اقتصادی کنونی امریکا را دارد؟
تفاوت دیدگاه تیم اقتصادی آقای بوش و اوباما در تفکر اقتصادی آنهاست، تیم اقتصادی آقای اوباما معتقد به Social market economy( اقتصاد بازار عمومی) است اما آقای بوش معتقد به Free market economy( اقتصاد بازار آزاد) است، هر دو تفکر در چهارچوب اقتصاد آزاد مطرح است اما در بازار آزاد اعتقاد بر این است که دولت به هیچ عنوان در اقتصاد دخالت نکند و بخش خصوصی وضعیت اقتصاد را مدیریت کند، در حالیکه در اقتصاد بازار عمومی، دخالت بیشتر دولت در اقتصاد مطرح می شود که در واقع برداشت تا حدی سوسیالیستی از اقتصاد بازار است.
 
در تفکر تیم اقتصادی دولت بوش، کمک به بخش خصوصی، امکان حل سریع بحران وجود دارد. کمک 700 میلیارد دلاری این دولت به بانک ها و موسسات در این راستای قابل بحث بود، در حالیکه باید به سراغ حل بحران در بخش تولید رفت که عموم مردم از آن متضرر می شوند، برای تسهیل حرکت بخش تولید لازم است دولت تقاضای خود را با افزایش هزینه هایش بالا ببرد، به این معنا که در بخش زیرساختی دولت ایجاد تقاضا کند.
 
به این ترتیب بخش های مختلف تولیدی درگیر فعالیت در بخش زیر ساخت ها خواهند شد و از این طریق تولید و عرضه تحریک شده و زمینه های اشتغال فراهم می شود، در نهایت اشتغال در بخش خصوصی که دولت فراهم کننده بازار آن بوده، افزایش می یابد.
 
در بخش دیگری از تفکر اقتصادی دولت بوش، بخش های عمومی چون بهداشت و آموزش در اختیار بخش خصوصی قرار گرفتند که نتیجه این کار بی بهره ماندن بخش از جامعه از خدمات عمومی است.
 
- آیا تلاش دولت اوباما برای ایجاد 5/2 میلیون فرصت شغلی به عنوان راهکار مبارزه با تبعات بحران مالی و اقتصادی کنونی در راستای همین طرز تفکر است؟
در نظر تیم اقتصادی آقای اوباما تعریف پروژه ها از سوی دولت انجام می شود اما اجرای پروژه ها توسط بخش خصوصی خواهد بود که طبیعتا چرخ تولید را فعال کرده و اشتغال زایی را به همراه خواهد آورد.
 
-          دولت بوش با ارائه کمک 700 میلیارد دلاری به بانک ها و موسسات امریکا به نوعی مشابه تفکرات اقتصادی تیم اوباما عمل کرده است، نظر شما چیست؟
هر دو دولت برای برنامه های خود از خزانه کشور برداشت می کنند اما آقای بوش با اعطای کمک به بخش خصوصی به‌دنبال حل مشکلات این بخش بطور مستقیم است درحالیکه تفکر آقای اوباما حل مشکلات اقتصادی کلیه جامعه است.
 
-          به نظر شما تفکر اقتصادی آقای اوباما و تیم وی به نوعی آرمانی و شعاری نیست؟
خیر، برای این تفکر فرمول اقتصادی وجود دارد. بر اساس این فرمول هر زمان که اقتصاد وارد رکود می شود، یا می توان به کمک بخش خصوصی شتافت و یا دولت باید با افزایش هزینه ها، تقاضا را بالا ببرد.
 
به این ترتیب گرایش اقتصادی دولت باراک اوباما غلبه بر بحران اقتصادی کنونی از طریق ریشه کن کردن زمینه‌های رکود است، برای این کار ایجاد تقاضای در دولت و نه کمک مستقیم به بخش خصوصی را مد نظر دارد.
 
-          برخی بر این باورند که بحران کنونی در جامعه امریکا ریشه در سیاست های اقتصادی دولت دموکرات آقای کلینتون دارد، به این ترتیب تیم اقتصادی رئیس جمهور جدید که دارای سابقه در دولت کلینتون بوده است، می تواند موفق عمل کند؟
آقای کلینتون در واقع منابع غیر لزوم برای حمایت از بخش خصوصی را به بخش دولتی آورده و با این کار ایجاد تقاضا کرده و عموم مردم را منتفع ساخت، با این کار نوعی اضافه انباشت سرمایه برای دولت ایجاد شد، زمان خداحافظی کلینتون از کاخ سفید، در صندوق دولت مازاد سرمایه وجود داشت اما اکنون که آقای بوش کاخ سفید را ترک می کنند، صندوق دولت خالی است.
 
با فرض اینکه تفکرات اقتصادی دولت کلینتون غلط باشد اما مازاد سرمایه ای در صندوق دولت موجود بود که در صورت لزوم از وقوع بحران یا ادامه آن ممانعت کند، اما دست دولت بوش برای این کار خالی بود.
 
بنابراین معتقد نیستم که بحران کنونی نتیجه سیاست های اقتصادی دولت کلینتون است، موضوع به واقعه 11 سپتامبر برمی گردد، این حادثه تهدیدی را برای نظام سرمایه داری ایجاد کرد و دولت بوش و تیم او احساس کردند برای غلبه بر این تهدید باید هزینه کنند، هزینه اصلی را نیز برای اجرای عملیات ضد تروریسم انجام دادند، این هزینه در جایی دیگر برای امریکا قابل جایگزین شدن نبود و واین کشور در محلی دیگر برای پوشش این هزینه ها درآمدی نداشت. به این ترتیب با کمبود مواجه شد و در نهایت سیستم دچار بحران شد. بحران کنونی از سال 2005 آغاز شد و اوج خود را در سال 2008 نشان داد و اکنون بحران مالی به بحرانی اقتصادی تبدیل شده است.
 
- برخی بر این باورند که زمینه های تفکرات سوسیالیستی و چپ گرا در تفکرات اقتصادی اوباما دیده می شود، ارزیابی شما چیست؟
در چهارچوب تفکر اقتصاد بازار عمومی، اوباما ممکن است خیلی سریع باعث تقویت بخش خصوصی نشود اما تیم اقتصادی او به‌دنبال صرف هزینه هایی در سطح عمومی است که هم بخش خصوص و هم عموم جامعه از آن متفع خواهند شد. طبیعتا سرعت این فرایند و بروز آثار آن کند تر خواهد بود، باید آثار فعالیت تیم اقتصادی رئیس جمهور جدی را باید در میان مدت جستجو کرد.
 
نتیجه اقدامات اقتصادی دولت بوش باید در کوتاه مدت مشخص می شد اما نهایتا زمانی که وی با بحران مواجه شد اعلام کرد که این بحران یک شبه بوجود نیامده که یک شب نیز برطرف شود، بر این اساس برای حل بحران کنونی به روشی مانند روش آقای اوباما نیاز است که در میان و بلندمدت مشکلات بخش خصوصی و عمومی را رفع کند.

نظر شما :