روسيه نمىخواهد به دوران جنگ سرد بازگردد
گفتگو با سيد صادق خرازى
آقای دکتر خرازی! کارشناسان امور دیپلماتیک امروزه در مورد تحلیل وقایع پیش آمده در ماهگذشته میان روسیه و گرجستان دو نظر متفاوت دارند. عدهای بازیابی جایگاه کرملین در عصرپوتین را چه در زمینه قدرت نرم و چه در زمینه قدرت سخت دلیلی بر آغاز جنگ سردی جدید میان روسیه و غرب میدانند. در مقابل هم هستند افرادی که تاکید میکنند روسیه هنوز قدرتآغاز یک جنگ سرد را ندارد چرا که به خوبی میداند با وجود اقتصاد به هم پیوسته در جهان امروزی نیاز به این دارد که توان اقتصادی خودرا افزایش دهد و سپس آغازگر یک جنگ سرد احتمالی باشد. شما به کدام یک از این نظریهها قائل هستید؟
اجازه بدهید من اول یک نکته کوتاهی را در جواب کارشناسان دیپلماتیک مورد اشاره تان بگویم وسپس یک بحث کوتاه اکادمیک و نظریه پردازی درباب دکترین های مطروحه در روابط بینالملل را-که برای فهم و تشریح مطلب لازم است – باهم داشته باشیم . نکته کوتاه آنکه در ارزیابی سنجیده فضای بهوجود آمده نباید زیادی به وجد آمد و مبالغه کرد. به عبارت دیگر آرزوهایمان را نباید جایگزین واقعیات کنیم. واما برگردیم به سوال اصلی شما. اول ببینیم جنگ سرد چه بود و در چه شرائطی بوجود آمد. جنگ سرد در پایان جنگ گرم جهانی دوم و بدنبال تهاجم ایدئولوژیک شوروی در اروپای شرقی و جهان سوم، توسط عمده ترین قربانی دهنده و پیروز واقعی جنگ جهانی دوم، یعنی اتحاد شوروی و استالین اغاز شد.شوروی تنها کشوری از متفقین بود که توسعه ارضی پیدا کرد و سرحد"اودر- نایسه" را به دیگران تحمیل کرد. منتها بدلیل ورود جنگافزارهای هسته ای در معادلات نظامی و قدرت، بجای موازنه قدرت نوعی موازنه وحشت بوجود آمد و از برخورد نظامی بین دو کمپ و اردوگاه جدید یعنی جهان سوسیالیسم و دنیای سرمایه داری اجتناب شد. که از آن دوره تا فروپاشی شوروی تحت عنوان جهان دو قطبی ودوران جنگ سرد یاد می شود. حال ببینیم شرائط کنونی چگونه است. روسیه نه پیروز جنگ سرد است و نه بی نیاز از جهان سرمایه داری، سهل است بهشدت نیازمند تکنولوژی و بازارهای مالی وسیستم بانکداری بین المللی و ورود به سازمان تجارت جهانی.
آیا به عقیده شما در شرایط کنونی روسیه اساسا توانایی آغاز یک جنگ سرد جدید را دارد؟
اساسا فدراسیون روسیه در دوران پوتین توانست به مت انسجام برنامه های او و مدد غرب خود را از شوک و سرگیجه ناشی از فروپاشی شوروی تا حدودی نجات دهد. به یمن قیمت بالای نفت و طلا و فروش تسلیحات در سال گذشته توانسته است تا حدودی دوران تطابق را بی درد سر به پیش ببرد. ولذا به باور من روسیه نه میخواهد و نه میتواند بدوران جنگ سرد دوران برژنف برگردد.
کسانی که به آغاز یک جنگ سرد در شرایط کنونی از سوی روسیه تاکید دارند، شاخصههایی همچون ظهور دوباره هویت و ناسیونالیسم روس را دلیل این امر میدانند. نظر جنابعالی در این مورد چیست؟
پیدایش هویت روسی ونضج دوباره ناسیونالیسم روسی ویافتن مجدد اعتماد به نفس روسها به ویژه در نسل جوان یک واقعیت است، ولی درباره دامنه و حدود آن فعلا نباید غلو کرد. این هم که روسها پس از دوران گورباچف تحقیر شدند و یا نوستالژیای ابرقدرتی دوران کمونیسم ذهن جوانان روسی را میخلید و همچنان میخلد، نیزواقعیتی دیگر است ولی هنوز موتور محرکه نیست.
پیش از قدرت گرفتن ولادیمیر پوتین در روسیه در دوران زمامداری بوریس یلتسین، غرب به شدت رشد و نفوذ خود را در حوزههای امنیتی روسیه از جمله در اوکراین و گرجستان افزایش داد. آیابه عقیده شما با روی کار آمدن پوتین، آمریکا همچنان میتواند وارد این حوزهها شود و درمقابل واکنش روسیه چه خواهد بود؟
همان طور که گفتم فروپاشی شوروی ضمن آنکه یک شوک بود، وشاید هم نوعی "دپرسیون"روحی و در عین حال سیاسی-ایدئولوژیک بارمغان آورد. این وضعیت طبیعتا نوعی از خلا قدرت در سرزمین های رها شده به وجود آورد که بزاق دهان خیلی ها را برای پر کردن این خلاء ها تحریک کرد. بعضی ها هنوز در عوالم جهان دو قطبی بودند ودوقطبی فکر می کردند. اینان چندان توفیقی نداشتند. ولی آنانکه قدرت درک صحیح تجزیه و تحلیل وقایع را داشتند، زیاد هیجان زده نشدند. با چنین پیش درآمدی اگر بخواهم به سوال شما پاسخ دهم خواهم گفت، در مناطقی از جهان که مولود فضای دو قطبی بودند، با محو آن فضا، روسیه نمی تواند پوتین های استالین را بپوشد. بطور مشخص و نمونه می توانم به یوگسلاوی
سابق اشاره کنم که اساسا زائیده دوران جنگ سرد بود.
خود تیتو هم خودرا صرب نمی دانست و اسلاو های جنوبی به عنوان یک واحد سیاسی مخلوق شرائط زمان بود. ولی مساله اوستیای جنوبی و آبخازیا یک امر نشات گرفته از جبر جغرافیائی و ژئو پولیتیک است. ناتو می توانست به سهولت یوگسلاوی در غرب دریای سیاه را بمباران کند ولی عضویت گرجستان در شرق دریای سیاه در ناتو محتاج مذاکره و حل و فصل بسیاری مسائل است.
با توجه به اینکه توسعه و رشد اقتصادی برای روسیه در مقطع کنونی در اولویت قرار دارد توان روسیه برای مبارزه با نفوذ غرب تا چه میزان است وآیا روسیه ممکن است دست کم برای کوتاه مدت به دلیل منافع اقتصادیاش روابط با غرب را به حالت اولیه برگرداند؟
با توجه به اینکه در روزهای اخیر لحن روسها لحن مسالمت آمیز تری بوده اما دیپلماتهای غربی مانند رایس موضعی بسیار تند و غیر معمول در برابر کرملین اتخاذ کردهاند. اینکه روسها برای ادامه راه رشد سرمایه داری خود به غرب محتاجند تردیدی نیست. در این هم که غرب در ادامه راه رشد سرمایه داری دارای منافع حیاتی است شکی نیست و هر دو طرف به این امر به خوبی واقفند. از طرفی هر دو طرف نیز بر این امر وقوف کامل دارند که بازگشت و رجعت به دوران قبل از فروپاشی نیز نه معقول است و نه مقدور. لذا تصور این امر که طرفین به خاطر بحران جدید گرجستان که عمدتا ریشه در کنترل ترانزیت انرژی منطقه دارد، تمامی انچه را که ساخته اند ویران کنند، تصور نابجائی است. لفاظی های دیپلماتیک بجای خود، ولی اینکه برداشت غرب با تصور روسیه از نیاز به حوزه انرژی خزر برای اینده توسعه روسیه جنوبی، برهم منطبق شوند کار ساده ای نیست، وشاید لفاظی های بیشتری را موجب شود. به هر حال این مبحث یعنی تامین وکنترل انرژی در روسیه جنوبی یکی از مباحث استراتژیک بین روسیه و غرب است که زوایای آن کاملا در هنگام تفاهم در فرو پاشی، مورد توافق قرار نگرفته بوده است.
در مباحث دیپلماتیک قدرت هژمون، قدرتی مشروع است که کشورها به طور طبیعی برتری یک کشور رامیپذیرند. برای مثال در بحث کوزوو پس از آنکه ایالات متحده از استقلال این استان جدایی طلب صربستان حمایت کرد کل کشورهای اروپایی ازاین تصمیم حمایت کردند. اما در مورد آبخازیا و اوستیای جنوبی و پس از آنکه روسیه استقلال این دو کشور را به رسمیت شناخت تنها ونزوئلا و نیکاراگوئه بودند که از این تصمیم مسکو حمایت کردند. آیا این موضوع نشان نمیدهد که روسیه در وضعی نیست که بتواند جنگ سردی دیگر را آغاز کند. ضمن اینکه باید به خاطر داشته باشیم روسیه در زمان جنگ سرد محور ورشو را در برابر آمریکا تشکیل داده بود و به همین دلیل قدرت مانور بیشتری داشت اما امروزه این محور برای کرملین وجود ندارد.
اولا بنده با شما موافق نیستم و فکر نمیکنم که در مباحث دیپلماتیک قدرت "هژمون"یک قدرت مشروع است. در "رئال پولیتیک" شاید ولی درعالم دیپلماتیک هنوز تئوریزه نشده است. ثانیا همانطور که گفتم الان فضای جنگ سرد و جهان دو قطبی که در آن بحران موشکی کوبا درزمان کندی و خروشچف به وجود آمد دیگر نیست .اینکه دو فروند هواپیمای روسی در مانوری درونزوئلا مشارکت کنند و یا بولیوی اقدام تند دیپلماتیک کند، به معنای رجعت به دوران جنگ سرد نیستند. اینها فقط می توانند نشانه هايی ازتوسل به ابزارهای چانه زنی Bargaining Chips باشند که برای سهولت حل مسائل در جای دیگر می توانند خرج شوند.که روسیه فاقد ایدئولوژی معارض با غرب حداقل در شرائط امروز نمی تواند یک رقیب جهانی تلقی شود ودر امریکای لاتین تهدید جدی به حساب آید.
در زمان جنگ سرد، نظام دو قطبی منعطف و نه متصلب حکمفرما بود و در همین نظام جنبش عدم تعهد تشکیل شد. روسیه و آمریکا در آن زمان تلاش میکردند تا حوزه نفوذ خود را در کشورها افزایش دهند یا دست به تخریب علیه یکدیگر بزنند. مانند وقایع جنگ ویتنام و یا جنگ افغانستان. اما اکنون میبینیم که آمریکا پس از سه سال ناکامی در عراق میتواند به طور نسبی بدون تهدید از ناحیه قدرتی بزرگ امنیت را تا حدود زیادی به عراق بازگرداند. یا در زمان به روی کار آمدن دکتر مصدق در ایران مسکو و واشینگتن تلاش میکردند حوزه نفوذ خود را درایران افزایش دهند. اما آیا در فضای کنونی امکان وقوع چنین رقابتهایی وجود دارد؟
روسیه ای که ایدئولوژی معارض با غرب را نداشته باشد و بر مبنای لیبرالیسم غربی اداره شود، شانس بیشتری از اتحاد شوروی کمونیستی سابق برای نفوذ در کشورهای خاورمیانه دارد. البته مسائل کنترل منابع انرژی و ترانزیت انرژی در یک معادله جداگانه ای مطرح است.
آیا در شرایط کنونی کشورهایی که سعی در بزرگ جلوه دادن مناقشه گرجستان میکنند و سعی دارند از آن بهرهبرداری کنند کاری عقلانی انجام میدهند؟
بستگی دارد به اینکه از کدام کشور صحبت میکنید. اگر منظورتان ایران است، که باید بگویم نه تنها گرجستان، بلکه وقایع تمامی کشورهای قفقاز در امنیت و منافع ملی ما نقش مهم دارند وما از رخدادهای آنان متاثرمیشویم. در تحولات استراتژیک انجا باید سعی کنیم که تاثیر گذار باشیم. ولی اگر "کارعقلانی" که اشاره کردید محدود به چند اقدام نمایشی برای مطرح کردن خودمان باشد، جواب منفی است. کلا و حاشا که باید از ان اجتناب شود.
*اين گفتگو در شماره اخير هفتهنامه شهروند امروز منتشر شده است.
نظر شما :