بیستمین بخش از گفتوگوهای آخرین وزیر خارجه قذافی با العربیه
علما قذافی را مرتد می دانستند
طاهر برکه نخستین برنامه خود را با عبدالرحمن شلقم، وزیر امور خارجه سابق لیبی و آخرین نماینده لیبی در سازمان ملل که تا قبل از آغاز انقلاب اخیر این کشور در این سمت بود و با آغاز انقلاب از نظام قذافی جدا شد، انجام داد که اتفاقا با قتل معمر قذافی همراه شد. دیپلماسی ایرانی در نظر دارد هر هفته به طور مرتب این سلسله مصاحبهها را منتشر کند. تاکنون نوزده بخش از این مصاحبهها پیش رویتان قرار گرفته است که همگی آنها در آرشیو دیپلماسی ایرانی در دسترس هستند و اکنون بیستمین بخش آن پیش رویتان قرارمیگیرد:
قذافی با صادق النهیوم موافق نبود چون حرفهایش موافق افکارش در کتاب سبز نبودند؟
نه نه اصلا. یعنی من به یاد دارم که یک روز با معمر بودیم به همراه جمعی از روزنامهنگاران، یعنی همراهمان ابراهیم السکاح، مدیر تبلیغات و ابراهیم البشاری هم بودند. البشاری گفت که برادر معمر صادق النیهوم به اپوزسیون پیوسته است. من گفتم جناب رهبر ابراهیم دروغگو است. گفت که شما چگونه در این جا با هم دعوا میکنید و بعد گفت، بروید بیرون. همه ما را اخراج کرد...
که چرا با یکدیگر با این منطق صحبت میکنید؟
چرا جلوی من این گونه صحبت میکنید. من گفتم ابراهیم دروغگو است. آمدیم بیرون ابراهیم به من گفت چرا به من این طوری گفتی. گفتم، آخر ابراهیم، آدم حسابی تو الآن این حرف را میزنی فردا معمر یکی را میفرستد که صادق را بکشد. صادق الکی الکی کشته میشود. اگر به اپوزسیون پیوسته بود که اعلام میکرد...
مقابل او این حرف را زدی یا این را بعدا به او گفتی؟
نه وقتی که آمدیم بیرون. ابراهیم به من گفت چرا به من گفتی دروغگو و اینها...
آها بله.
برای همین من زنگ زدم به صادق که آن موقع ژنو بود و گفتم فورا بیا. آمد و به او گفتم که این طوری شد و این طوری شد و این طوری شد. روز بعد ابراهیم البشاری رفت که از او عذرخواهی کند که صادق النیهوم او را راه نداد. همچنین تحقیق بر سر اموالی که صادق النیهوم گرفته بود آغاز شد. صادق النیهوم بعدش رفت به دیدنی معمر. گفت چطور میگویی که من به اپوزسیون پیوستهام. برادر من الآن اینجا پیش توام. تو به من پول میدهی و من از تو انتقاد میکنم. در خانهات. چگونه به اپوزسیون بپیوندم، خودم اپوزسیونم. بعدش این افرادی که در اپوزسیون هستند هیچ کدامشان مرا قانع نمیکنند؛ یعنی با آنها موافق نیستم. به صراحت بگویم صادق النیهوم از جمله افرادی بود که نظرش را جلوی معمر قذافی میگفت و به معمر قذافی نیرنگ نمیزد و از او تبعیت نمیکرد به رغم این که از او استفادههای بسیاری از لحاظ مادی کرد، ما او را خوب میشناختیم و میشناسیم، با همدیگر شبگذرونیها داشتیم و نان و نمک هم را خوردیم. او بر روی فیلمهای مستند درباره جنگ کار میکرد. به هر حال، معمر قذافی این کتاب ]کتاب سبز[ را برای خودش نوشت. محمد الزویه که عضو کمیته اول بود و بعدا عضو کنگره ملی شد یک بار به من گفت، پیش معمر رفتم و گفتم برادر کارهای ما طوری است که باید ما از شر کودتاها خلاص شویم، گفت این کتاب سبز را بگیر، برای همین نوشتهام.
عجیب و غریب این که کتاب از نظریه شروع شد ولی تا سادهترین چیزها نفوذ کرد. حتی تا لباسهای شخصی سرهنگ قذافی تا نگهبانهای شخصی زنش هم رسید. همه اینها برای این بود که او بر همه چیزهایی که پیرامونش بودند، مسلط باشد؟
باید بگویم معمر مملو بود از کودکیهایش یعنی مثل هندوانهای بود که درون و بیرونش پوست است. برای همین میخواست برای خودش دلیل قانعکنندهای بیاورد مثلا وقتی پیش رهبران جهان میرفت تا عکس دسته جمعی بگیرد، مثلا لباسی میپوشید که سفید باشد تا متفاوت از دیگران باشد. اینها همه نشان از شخصیت متضاد و متفاوتخواه او دارد. بعد از آن نسبت به چیزهایی عقده داشت، مثلا باید او از همه قدبلندتر باشد برای همین لباسهای بلند میپوشید. یا مثلا وقتی با اعراب اختلاف پیدا کرد شروع کرد گفت که داخلی و خارجی فکری و شکلی افریقایی است و دائما این حرفها را میزد. درباره نگهبانان زن که گفتی برای این بود که بگوید زن لیبیایی باید بیرون برود و طغیان کند. ولی در عین حال معمر قذافی از زنهای محافظش برای غرضهای خاص نیز استفاده کرد، یعنی غرضهای واقعا خاص. جدای از روابطش با برخی از آنها با برخی زنها نیز رابطه داشت تا برایش زنهای دیگر بیاورند.
آیا قذافی نماز هم میخواند یا روزه میگرفت؟
روزهای دوشنبه و پنجشنبه روزه میگرفت. نماز هم میخواند اما بعضیها میگفتند بعضی وقتها بدون وضو نماز میخواند. همچنین خیلی دوست داشت که از مناسک دین چشمپوشی کند. یعنی خیلی با آن راحت بود.
یعنی واقعا مومن بود؟
این را دیگر فقط خدا میداند. ما میگوییم شریعت بر ظواهر حکم میدهد و وقتی کسی میگوید اشهد ان لا اله الی الله و اشهد ان محمد رسول الله دیگر او مسلمان است.
نه منظورم در ظاهر مقابل نزدیکانش چگونه بود؟ مومن بودنش را تظاهر میکرد و به آن اهتمام میورزید؟
برای لیبیاییها میدانستند که یعنی.. مثلا شیخ صادق الغریانی فتوا داد که او مرتد یا چیزی شبیه به آن است و عدهای تلاش کردند که به واسطه آن او را بکشند. و روحانیان بسیاری بودند که میگفتند اسلام او مشکوک است و باید در دینش شک کرد. یعنی چنین حرفهایی بود و فکر میکنم چیزی شبیه آن را امام موسی صدر هم گفت.
ادامه دارد...
نظر شما :