ايران قوى شده است آقاى بوش

۰۷ خرداد ۱۳۸۶ | ۱۶:۱۴ کد : ۱۶۴ سرخط اخبار
مقاله اى از توماس فريدمن در مورد ايران در روزنامه نيويورک تايمز

هفته گذشته، پرزيدنت جورج بوش ژنرال داگلاس لوت را به عنوان «قيصر جنگ» براى نظارت بر عمليات نيروهاى آمريکايى در عراق و افغانستان انتخاب کرد. به اين ترتيب اين سئوال پيش مى‌آيد که پس تاکنون چه کسى اين وظيفه را انجام مى‌داده است؟ پاسخ در کمال تعجب اين است: هيچ‌کس. وضعيت ما شبيه رستوران خوبى است که پنج سال پس از افتتاح ـ و هنگامى که تقريبا همه مشتريانش را از دست داده است ـ به اين فکر افتاده‌ايم که شايد بد نباشد يک سرآشپز استخدام کنيم. به هر حال کاچى به از هيچى است. همه از لوت به عنوان يک نظامى زيرک و پخته نام مى‌برند. تا اين جا که بد نيست. اميدوارم اولين يادداشتى که لوت به پرزيدنت بوش مى‌نويسد، اين گونه آغاز شود:

 

آقاى رئيس‌جمهور، اگر نگاهى به منطقه خاورميانه بياندازيد، مى‌بينيد تمام آن کشورها و گروه‌هايى که ما سعى در انزواى‌شان داشته‌ايم ــ  حماس، حزب‌الله، گروه‌هاى تروريستى عراق و طالبان ــ امروز از دو سال پيش قدرتمندتر هستند. ما بايد در استراتژى خود تجديدنظر کنيم، به ويژه با توجه به اين واقعيت که ما به گونه‌اى بنيادين چشم‌انداز ژئوپولتيک خاورميانه را تغيير داده‌ايم.

 

ما تمام ديوارهاى بلند اطراف ايران را با نابودى دو دشمن قديمى اين کشور ــ طالبان در افغانستان و صدام حسين در عراق ــ خراب کرديم. در نتيجه ما امروز با ايرانى جسور و احياشده روبرو هستيم که از اعمال ما در منطقه کمال استفاده را در جهت افزايش نفوذ اقتصادى، فرهنگى، مذهبى و ژئوپولتيک خود در افغانستان فارسى‌زبان و عراق شيعه برده است.

 

 

با نبود صدام، هيچ يک از کشورهاى عرب منطقه از قدرت کافى براى ايجاد موازنه قوا در برابر ايران برخوردار نيستند. بنابراين ما تنها دو راه داريم. ما مى‌توانيم خود يک نيروى منطقه‌اى در برابر ايران باشيم که به معناى نگهدارى هزاران سرباز آمريکايى در منطقه تا مدتى نامحدود است؛ يا اين که بايد با ايران در سطوح عالى وارد مذاکره شويم و تمرکز خود را به منافع مشترک دو کشور در ايجاد ثبات و آرامش در عراق و افغانستان معطوف کنيم. شما چاره‌اى جز انتخاب يکى از اين دو شق نداريد آقاى رئيس‌جمهور: من قادر به انجام وظيفه خود نيستم مگر اين که شما به اين واقعيت توجه کنيد که جنگ عراق و افغانستان و نياز شديد ما به انرژى، ايران را به کشورى قدرتمند تبديل کرده است.

جنگ با ايران اجتناب‌ناپذير نيست. بگذاريد اجازه دهيد به شما يادآورى کنم که ما در ابتداى جنگ عليه تروريسم همکارى‌هاى خوبى با ايران در مورد افغانستان داشتيم. همان‌طور که حتما به ياد داريد، ما گفت‌و‌گوهاى منظم و سازنده‌اى ميان سفرايمان در کابل داشتيم. ايرانى‌ها به ما کمک کردند نيروهاى ائتلاف شمال به نيروهاى آمريکايى در جنگ عليه طالبان کمک کنند. ايرانى‌ها سپس کمک‌هاى مالى خود به متحد محبوب‌شان در هرات، اسماعيل خان، را قطع کردند تا دولت تحت حمايت آمريکاى افغانستان بتواند قدرت خود را به مناطق شمالى گسترش دهد.

 

 

 هنگامى که در اوايل سال 2002، ما نام عناصرى از القاعده را که در مشهد ساکن بودند تحويل مقامات ايرانى داديم، نيروهاى امنيتى ايران آن‌ها را دستگير کردند، در هواپيما نشاندند و روانه افغانستان کردند. همکارى‌هاى ديگرى هم بود، اما بعد روابط شکرآب شد.

من نمى‌دانم چه کسى مسئول اين خرابى روابط بود ــ ايرانى‌ها مى‌گويند همه چيز از زمانى آغاز شد که شما نام اين کشور را، پس از اين همه همکارى، در «محور شرارت» قرار داريد. ما هم آن‌ها را به دست داشتن به بمب‌گذارى عربستان سعودى در سال 2003 محکوم کرديم. اما طى چند سال گذاشته ما در جنگ سرد با ايران قرار داشته‌ايم و امروز نيروهاى وابسته‌هاى به آن‌ها در لبنان، غزه و عراق عليه نيروهاى وابسته به ما مى‌جنگند.

 

همان‌طور که ولى نصر، نويسنده کتاب «احياى شيعيان» اشاره مى‌کند، «امنيت و ثبات در خاورميانه امروز بستگى به روابط ايران و آمريکا دارد و اين تنها يک خيال واهى است که مثل دوران قديم محور امان ـ رياض ـ قاهره مى‌تواند منطقه را براى ما مديريت کند.» ايران اجازه شکل‌گيرى امنيت و ثبات در عراق را نخواهد داد، مگر اين که از تامين منافع خود و از به رسميت شناخته شدن تعادل جديد قوا در عراق که بر اکثريت کرد و شيعه استوار است، مطمئن شود.

 

 

بله، سعودى‌ها مطمئناً از عصبانيت ديوانه مى‌شوند، اما بد نيست نگاهى هم به رفتار اين کشور بياندازيم: آن‌ها در خفا به ما مى‌گويند که نبايد از عراق خارج شويم و سپس پادشاه‌شان در برابر همگان ما را اشغالگر و حضورمان در عراق را «نامشروع» مى‌خواند. البته ما بايد از سعودى‌ها حمايت کنيم. اما آن‌ها و متحدان سنى‌شان در عراق بايد واقعيت‌هاى جديد اين کشور را قبول کنند و با شيعيان مانند شهروندان درجه دو رفتار نکنند. سپس ما مى‌توانيم بهترين معامله ممکن را داشته باشيم. اگر سعودى‌ها قبول نکنند، ديگر همه چيز به خودشان مربوط است. قرار نيست سربازان آمريکايى براى بازگشت حکومت اقليت سنى به عراق کشته شوند.

در عين حال، ما بايد با حماس نيز ديالوگ داشته باشيم ـ نه اين که به يکباره، اما به تدريج و به شيوه‌اى که آن‌ها را پاى ميز مذاکره با اسرائيل بکشاند. همان‌طور که رشيد خالدى، کارشناس مسائل فلسطين و استاد دانشگاه کلمبيا اشاره مى‌کند، اگر ما اجازه دهيم تشکيلات خودگردان نابود شود و حماس را به رغم اين که در يک انتخابات دمکراتيک به قدرت رسيده است، منزوى کنيم، آن گاه بايد به مبارزه با نيروهاى مسلحى برويم که اين روزها خيابان‌هاى غزه را پر کرده‌اند، نيروهايى که از هيچ قدرتى حرف‌شنوى ندارند.

اگر فکر مى‌کردم انزواى ايران و حماس به نتيجه مى‌رسد، آن را ادامه مى‌دادم. اما آشکار است که اين گونه نيست. پس ما يا بايد راهى براى مذاکره و ديالوگ با آن‌ها برقرار کنيم و يا بايد تا براى مدتى بسيار طولانى، خود را آماده جنگ در خيابان‌هاى عراق، لبنان، غزه و افغانستان کنيم.

      

 


نظر شما :