این جوان به آنچه آن پیران گفتند عمل کرد!
در حال حاضر وضعیت گسترش اسلام در اروپا چگونه است و در مقابل آن موج اسلام هراسی در اروپا به چه شکل دنبال می شود؟
وضعیت مسلمانان در اروپا را باید در دو یا سه سطح مورد بررسی قرار داد. یک دسته کسانی هستند که در طول تاریخ معاصر بعد از استعمارزدایی به کشور استعمارکننده رفتند. مانند الجزایری ها که به فرانسه رفتند و یا هندی ها و پاکستانی ها که به بریتانیا مهاجرت کردند یا ترک ها که به آلمان رفتند. این افراد به تدریج در آن کشور ها رشد کردند و الان نسل سوم یا چهارم آن ها در این کشورها رشد می کنند.
در دوران جدید تر سیاست های مهاجرتی نسبت به مسلمانان سخت تر می شود و به خصوص پس از یازده سپتامبر به نوعی جنگ صلیبی در می گیرد و این گونه وانمود می شود که مسلمانان همگی خشونت طلب، تروریست و بنیاد گرا هستند. در این دوران چنین مسائلی تبلیغ می شود و در کنار آن هم نگاه های افراطی به این ایده ها و انگاره ها دامن می زنند.
در حالی که مسلمانانی که در حال حاضر در اروپا زندگی می کنند، بیشتر در حرفه های سطح بالای جامعه حضور دارند و نیروهای نخبه ای هستند که در عین حال که به اصول اسلامی پایبندند به قوانین شهروندی اروپا هم احترام می گذارند. البته مساجد، انتشار کتب مذهبی، دروس مذهبی و دانشگاه هایی که به ادیان مختلف توجه می کنند در جای جای اروپای معاصر گسترش پیدا کرده است.
اما مسئله این است که به سیاست های چندفرهنگی به جذب مسلمانان و پیروان سایر ادیان در ادغام داخل جامعه غربی کمک می کرده و احترام به هم نوعان و پیروان ادیان دیگر را تشویق می کرده، در چند سال اخیر کمتر توجه شده و این یکی از اصلی ترین مشکلاتی است که منجر به بدبینی نسبت به مسلمانان می شود.
گفته می شود کسی که دست به این عملیات تروریستی در نروژ زده است به راست افراطی تعلق داشته است. نسبت راست افراطی با اسلام هراسی چگونه است؟
این فاجعه تروریستی که منجر به کشته شدن حدود صد نفر شد در کشور صلح دوست و آرامی مانند نروژ، پدیده ای نادر است و قابل تعمیم نیست. مسئله اصلی به کسانی بر می گردد که چنین نفرت انگیزی ها و زمینه سازی هایی انجام می دهند. تاثیر دیدگاه کسانی مانند برنارد لوییس در چنین اتفاقاتی به وضوح قابل مشاهده است. چنین افرادی اساسا اسلام را یک خطر می بینند. در دیدگاه جدیدتر در رابطه با تحولات ایران و اندیشه هایی که از ایران منتشر می شوند این مسئله را مطرح می کنند که نشر این دیدگاه ها خطرناک است، باید این خطر را بزرگ جلوه داد و برای جلوگیری از این خطر هر کاری قابل توجیه است.
این دیدگاه به طور کلی در اروپا رواج داده شده و نیروهای فکری که چنین برداشت هایی را درون جامعه پمپاژ کرده اند، مخاطبین خود را یافته اند. اقدام این جوان نتیجه نظریه پردازی پیرمردهایی چون برنارد لوییس است و این در دنباله همان ایده جنگ تمدن ها یا برخورد تخاصم آمیز تمدن ها مطرح بوده است. چنین جوان هایی چون نمی توانند شرایط را درک کنند، واقعا فکر می کنند کابوسی در انتظار اروپا است و مسلمانان اروپا را تسخیر خواهد کرد و برای این که فریاد مظلومیت (!) خود را به جهان برسانند دست به چنین اقدامی می زنند.
مسئله این است که انگاره سازی هایی که رسانه ها درون جامعه غربی انجام داده اند و هدف آن بدنام کردن مسلمانان بوده است، باعث شده که این ذهنیت سازی صورت بگیرد و درون آن ذهنیت چنین پدیده ای رخ دهد.
بنابراین درست است که این یک حادثه و اتفاق منحصر به فرد در اروپا است، اما زمینه فکری دارد. باید با این زمینه فکری مقابله شود و سعی در اصلاح آن صورت بگیرد. به همین دلیل وقتی که بحث گفت و گوی فرهنگ ها و تمدن ها مطرح شد، هدف اصلی از این گفت و گو به خصوص گفت و گو میان فرهنگ اسلام و غرب، این بود که ریشه های افراطی گری و بنیادگرایی و خشونت ورزی و نفرت آفرینی خشکانده شود و به جای آن نوعی تفاهم و شناخت متقابل همراه با احترام و در عین حال همراه با قبول هویت های متعدد تبلیغ شود. قرار نیست که همه یک هویت داشته باشند و فرهنگ اسلامی در فرهنگ غربی ادغام شود. فرهنگ اسلامی هویت خاص خود را دارد و فرهنگ غربی هم همین طور. باید میان این فرهنگ ها پلی ایجاد کرد.
البته این نیاز به کاری طولانی دارد و می تواند از تعلیماتی که در سطح مدارس وجود دارد شروع شود تا اصلاحاتی که باید در رسانه ها انجام شود، تا نوع فیلم ها و فرهنگ عمومی و موسیقی و غیره. این گونه مسائل برای جوانان ذهنیت سازی می کند و از همین طریق باید نگاه به مسلمانان اصلاح شود.
نکته ای که می خواهم در این جا بر آن تکیه بیشتری کنم این است که جوانی که دست به این جنایت زد، اظهاراتی داشته مبنی بر این که مسلمانان در حال تسخیر اروپا هستند. اگر مسلمانان به اروپا می روند بر اساس شرایطی این کار را انجام می دهند که خود اروپایی ها تعیین کرده اند و باید اصول و مقررات کشور میزبان را هم رعایت کنند وگر نه قانونا با آن ها برخورد خواهد شد.
این ترس، ترسی واهی است. چرا که در تاریخ معاصر جهان می بینیم که این اروپایی ها هستند که با سفر به کشورهای اسلامی دست به کشت و کشتار در این کشور ها زده اند. نمونه این امر را می توان در الجزایر دید. هیچ سابقه خوبی از کشورهای استعمارگر، چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیر مستقیم در افریقا، آسیا و خاورمیانه نمی توان یافت. از کاشتن نطفه اسرائیل در درون خاورمیانه که منجر به ایجاد این همه درگیری میان مسلمانان و دیگران شده است و شصت سال است که رابطه خونینی را میان اسلام و غرب تعریف کرده است، تا اقداماتی که در تونس و مصر و عراق و ایران و پاکستان اتفاق افتاده است.
پس این اروپایی ها بودند که با سفر به کشورهای اسلامی، استعمار و آدم کشی راه انداختند و سعی کردند آن ها را تغییر دهند. مسلمانان دست به چنین کارهایی نزدند و وجود مسلمانان در کشورهای غربی، هیچ مشکلی برای فرهنگ و تمدن غربی ایجاد نکرده و نخواهد کرد. بلکه به تنوع و تکثر جوامع غربی کمک می کند. برداشت های مبتنی بر نوعی جنگ صلیبی یا نفرت عمومی علیه مسلمانان، ساخته های ذهنی بسیار خطرناکی است که تنها از راه گفت و گو و تفاهم حل می شود.
فضای به وجود آمده را چه حد تحت تاثیر شرایط اقتصادی به وجود آمده در اروپا می دانید؟
در سال های اخیر قوانین مهاجرتی محدودتر شده است. قبلا این قوانین بسیار سهل گیرانه تر بود. درست است که بحران اقتصادی در جهان وجود دارد و اروپا نیز از این بحران بسیار متضرر شده است اما کشوری مانند نروژ، کشوری صاحب نفت و ثروت است و جمعیت کمی دارد و بسیاری از مشکلات کشورهای اروپایی را ندارد. کشورهایی مانند پرتغال، یونان، تا حدودی ایتالیا و اسپانیا به شدت درگیر تبعات بحران اقتصادی هستند در حالی که نروژ چنین وضعیتی ندارد.
بنابراین من این مسئله را کمتر اقتصادی و بیشتر فرهنگی ـ ایدئولوژیک می دانم. ریشه این اتفاق بیشتر به ذهنیت سازی هایی برمی گردد که مبتنی بر نفرت و خشونت است. والا در حال حاضر جمعیت نروژ کم است. در آمد سرانه بالایی دارد و دلیلی جز دلایل فکری و ایدئولوژیک نمی توانسته باعث به وجود آمدن این نفرت در آن کشور شده باشد.
دولت ها در ایجاد چنین فضایی چه نقشی داشته اند و در حال حاضر چه تاثیری بر تعدیل تبعات این شرایط می توانند داشته باشند؟
این یک مسئله صرفا سیاسی نیست؛ بلکه یک مسئله فرهنگی، اجتماعی، تربیتی است. نهادهای مدنی، آموزشی و سازمان های غیردولتی در آن تاثیر دارند و باید در این مسئله فعالیت کنند. دولت هم به عنوان یک سازمان بزرگ که امکانات زیادی در اختیار دارد، طبیعتا باید بیش از همه در این مسئله فعال باشد. در دولت ها و پارلمان های اروپایی هم ما گاهی دیدگاه ها یا اظهار نظر هایی را می بینیم که ریشه در همین نفرت ها و باورهای غلط دارد. دولت از این طریق به طور غیرمستقیم بر رسانه ها و سیستم آموزشی تاثیرگذار است. چنین مسائلی می تواند به گسترش دیدگاه های خشن کمک کند.
من امیدوارم که حادثه ای که در نروژ اتفاق افتاده، حادثه منحصر به فرد و نادری باشد. در عین حال که باید به بازماندگان قربانیان این خشونت بی دلیل و احمقانه تسلیت گفت، نباید از زمینه های فکری ای که باعث ایجاد این مسئله شده است غافل بود و نباید صرفا به روانشناسی فردی این فرد نگاه کرد. باید روی آن زمینه های فکری کار کرد و آن ها را اصلاح نمود. این از طریق گفت و گو های اسلام و مسیحیت قابل حصول است. چرا که هم اسلام و هم مسیحیت با رحمت خداوندی و بر شفقت الهی و انسانی بنا شده اند. بنابراین اصلا دلیلی ندارد که چنین خشونت و آدم کشی ای را که در هر دینی محکوم شده است شاهد باشیم.
دولت ها در این مسئله هم نقش مخرب و هم نقش سازنده دارند. دولت ها باید سیاست های سازنده ای را در پیش بگیرند و به ایده هایی گوش دهند که خواهان کم شدن خشونت در سطح بین المللی است. وقتی هانتینگتون بحث برخورد تمدن ها را مطرح کرد، در واقع نوعی توصیه سیاستگزاری نیز به دولت امریکا داشت؛ دولت ها نباید به توصیه هایی که امثال هانتینگتون و دیگران می کنند توجه کنند. باید توصیه هایی را مد نظر قرار دهند که خیرخواهان و انسان دوستان ارائه می کنند و اساسا باید از این نگاه که فرهنگ غربی است که فرهنگ کامل است و باید مسلط باشد، پرهیز کنند. محترم شمردن تنوع فرهنگی و احترام به فرهنگ های دیگر و عزیز داشتن ادیان مختلف باعث خواهد شد که رشد و اعتلای فرهنگی اتفاق افتد.
البته کارهای خوبی هم در این زمینه انجام شده و مراکز مختلفی به انجام این قبیل فعالیت ها مشغولند. اما ضرورت دارد در این زمینه بیشتر کار شود تا دیگر شاهد چنین حوادث شوم و تلخی نباشیم.
بعد از این حادثه نخست وزیر نروژ در مراسمی که مسلمانان برای اعلام انزجار از این حادثه در یک مسجد برگزار کرده بودند شرکت کرده است. به نظر شما این حادثه تا چه حد می تواند تلنگری به دولت های غربی باشد و باعث تعدیل این فضا شود؟
وقتی چنین حادثه ای اتفاق می افتد، بسیاری از مردم هیجانی می شوند و مسائل عاطفی بسیار شدیدی عقل انسان ها را کور می کند. چنانچه بعد از حادثه یازده سپتامبر هم چنین شرایطی رخ داد. اگر کسانی موفق شوند گروه های افراطی را تحریک کنند که به مساجد و یا کلیساها و یا به تجمعات مسلمانان یا به زنان مسلمانی که حجاب دارند حمله کنند، یک نوع نفرت و خشونت عملی در جامعه ایجاد می شود و ممکن است منجر به سلسله ای از عمل و عکس العمل شود که خونین باشد و تنها به مرزهای یک کشور محدود نشود؛ بلکه تمام اروپا را در برگیرد. چنین اتفاقی بسیار خطرناک است.
دولت ها همواره باید سعی کنند که اقداماتی انجام دهند که مانع از ایجاد چنین وضعیتی شوند. اگر نخست وزیر نروژ هم چنین کرده، قطعا این مسئله را در نظر داشته است که این حادثه نادر تبدیل به یک سلسله عملیات مبتنی بر خشونت دو طرفه نشود که از کنترل خارج شود و هزینه های زیادی را به بار آورد. وقتی که هیجانات کاذب در اوج است دولت ها باید با اقدامات آرامش بخش و اظهارات دور از هیجان و خشونت این وضعیت را کنترل کنند.
در غیر این صورت اگر قرار باشد هر کسی که نمادی اسلامی به همراه دارد از قبیل روسری یا ریش و یا دیگر نمادها، مورد تعرض قرار گیرد، نوعی جنگ مذهبی در جامعه مدرن رواج می یابد که ابعاد آن فراگیر است.
کشورهای غربی و کشورهای مسلمان، چه از لحاظ نیروی کار، چه از لحاظ منابع انرژی و چه از لحاظ بازار تولید و مصرف به یکدیگر احتیاج دارند. در دنیای جهانی شده، باید روابط فرهنگی مبتنی بر احترام متقابل به ادیان و تمدن های مختلف رواج پیدا کند. در غیر این صورت، همه ضرر می کنند. یک فرهنگ خالص اروپایی اساسا قابل تعریف نیست. فرهنگ ها همه در اثر داد و ستد با یکدیگر است که رشد می کنند و پیش می روند.
نظر شما :