هشتاد و ششمین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»:

دوره های امنیتی که انیس نقاش گذراند

۱۵ دی ۱۳۹۶ | ۱۴:۵۹ کد : ۱۹۷۴۰۵۱ کتابخانه خاورمیانه
دوره امنیتی و عملیات اطلاعاتی نزد سازمان امنیت نظامی مصر را دنبال کردیم، دوره بسیار مفیدی در سطح افسرهای امنیتی بود که شامل همه کارهای اطلاعاتی می شد که به طور بسیار فشرده یک ماه طول کشید. قبل از آن دوره ای را در بیروت گذرانده بودیم که سه ماه طول کشیده بود.
دوره های امنیتی که انیس نقاش گذراند

دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرتبل های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش هشتاد و ششم این کتاب را می خوانید:

این امور را کجا خواندی؟

این امور را در دوره های ابتدایی در سازمان تحت عنوان «کار امنیتی و اکتشاف» درس خوانده بودم. بعد از مدتی که به بیروت برگشتم تا او ]فرد اتیوپیایی که از این کشور فراری اش داده بودیم[ را ببینم ناگهان او را جلوی خودم در یکی از خیابان ها در منطقه الجامعه العربیه به همراه محمد، نماینده جبهه آزادیبخش دیدم. مطمئن شدم که به لبنان رسید، و بر این باورم که او آموزش لازم را دید و به اتیوپی برگشت. این درباره نخستین ماموریت من در خارج از لبنان به سود فلسطین و اریتره یا پیمان انقلابی بود. شروع کردم تماس ها را در آن روزها انجام دادن، اوائل سال 1974، با شناخت مجموعه «ابو ضیا» که با «سپتامبر سیاه» کار می کرد، به این ترتیب با جبهه مردمی کار می کردم و با افرادش آشنا شدم. به این ترتیب تقریبا سه دوره برای من تعریف شد: یکی دوره پیگیری سازمان دانشجویی بود، یکی ایجاد شکاف در مجموعه بو ضیاء، دوره سوم انجام همین ماموریت بود که شرح دادم. جواد ابو شعر مرا با «ابو جهاد» به دو دلیل آشنا کرد:

دلیل اول سازمانی بود که در جنوب بعد از جنگ جهانی 1973 ایجاد کرده بودم، طرحی برایش تعریف کردم تا سری بماند و در پایگاه های پشت صحنه فعالیت می کرد، سلاح انبار می کرد، برای این که احتمال اشغالگری اسرائیل وجود داشت، و لبنانی ها می بایست مقاومت می کردند، این تصمیمی را می طلبید که از بالا اتخاذ می شد و در عملیات مسلح کردن کمک می کرد، هیچ فردی نمی توانست این مسئولیت را تحمل کند، برای این که نیازمند تصمیم فرماندهی مرکزی بود.

دلیل دوم  این بود که بعضی از کادرهای دانشجویی ما درسشان را در خارج از لبنان و نه فقط در دانشگاه امریکایی ها یا دانشگاه عربی دنبال می کردند. اینها تمایل داشتند که به مقاومت کمک کنند، «ابو جهاد» این امکان را نداشت که بتواند از این مجموعه ها استفاده کند. برای همین به او پیشنهاد دادم که ما شبکه ای داریم که از امریکا تا کانادا و اروپا امتداد دارد و می توان از آن استفاده کرد، اکثر افراد آن از دانشجوها هستند، همچنین شبکه ای هم در جنوب داریم که از آن هم می توان استفاده کرد. با این دو مساله موافقت کرد و دستوراتی را به من داد، همچنین با هم قرار گذاشتیم که امور را به سرعت پیش ببریم. و گفت که آموزش باید در پایگاه های پشت صحنه انجام شود، یعنی نباید در نزدیکی روستاها باشد تا کسانی که در آنها آموزش می بینند لو نروند. دستور داد که امکانات لازم فراهم شود و هر چقدر لازم داریم اسلحه در اختیار ما قرار بگیرد. همچنین برنامه ای دوره ای به من دادند تا هر مدت به مدت دوستانمان در اروپا را ببینم و آنها را جمع کنم و بعضی ماموریت ها را به آنها بدهم. سفراتی را به اروپا انجام دادم، اکثرشان به فرانسه و بریتانیا و ایتالیا که برای ارتباط گرفتن با رفقایمان بود، ماموریت ها روابط خوبی را با جوانان اروپایی که قضیه فلسطینی را تایید می کردند، ایجاد کرد، و جوانان اروپایی را به داخل اراضی اشغالی می فرستاد تا عملیات جمع آوری اطلاعات و عملیات ارتباط گیری را انجام دهند، مثلا یکی از آنها ماموریت می گرفت که به عنوان گردشگر به شمال فلسطین اشغالی برود و روی تصویربرداری با حجم زیاد کار کند، یا احیانا به مناطقی برود که برایمان کشفشان در شکل میدانی مهم بود و گزارش هایی درباره آنها به ما می داد. عملا توانستیم در سه سال اطلاعات کلانی را درباره مستعمرات شمالی که در مرزهای لبنانی بود، جمع آوری کنیم.

آیا واقعا آنها سهمی جدی داشتند؟   

بله، و به شیوه خودم توانستم چهار سفر برای آنها ترتیب دهم، می دانستم که آخرین آنها در اروپا در همین جهت کار می کردند. بعضی از آنها در سطحی بزرگتر در عملیات مسلحانه مشارکت می کردند، بعد مجموعه ای از آنها در اسرائیل دستگیر شدند، آنها تابعیت یونان را داشتند، آنها به طور مفصل در بیروت زیر نظر آموزش دیده بودند که مراقبت از آنها و ارتباطاتشان و همه مسائل امنیتی آنها لو رفت. در این مرحله و در نتیجه این ماموریت ها، نقشی امنیتی برای سازمان امنیت بود، از سازمان دانشجویی خواسته شد که در دوره سازمان امنیتی «شناسایی» مشارکت کند، سازمانی که ریاست آن بر عهده عبد الحمید صایل «ابو الهول» بود، او مرا می شناخت برای این که مدتی قبل دبیرکل منطقه بودم، و با او دو یا سه سال کار کردم. در آن موقع از من خواست که من هم در این دوره ای که در مصر تنظیم شده بود شرکت کنم. دوره امنیتی و عملیات اطلاعاتی نزد سازمان امنیت نظامی مصر را دنبال کردیم، دوره بسیار مفیدی در سطح افسرهای امنیتی بود که شامل همه کارهای اطلاعاتی می شد که به طور بسیار فشرده یک ماه طول کشید. قبل از آن دوره ای را در بیروت گذرانده بودیم که سه ماه طول کشیده بود. بعد از پایان دوره در مصر سفری را به «خط بارلیف» انجام دادیم که در آن از دیدار با فرمانده ارتش سوم که در جنگ اکتبر محاصره شده بود، استفاده کردیم. در سفر میدانی به خطر بارلیف که خیلی مفید بود درباره ایمن سازی و شیوه موقعیت یابی دشمن در آن منطقه اطلاعات مفیدی را به دست آوردیم. از افراد امنیت نظامی استفاده کردیم که به ما طبعیت سازمان «سیناء» عربی وابسته به ارتش مصر را شرح دادند، اما تحت عنوان شعار مقاومت مردمی که عملیاتی را در سینا و در مرز با دشمن انجام می داد. برای ما جزئیات آن را شرح دادند و بعضی تصاویر را به ما دادند، تجربه مهمی در شناخت تاکتیک های جنگ های چریکی در آن وقت بود.

وقتی که در سال 1974 به مصر برگشتم، لازم بود اعضایی که در این دوره از ماموریت در سازمان امنیت مشارکت کرده بودند گزارش و تحلیل خود را بدهند، فقط من هیچ چیز ندادم، من تحلیل خاص خودم را داشتم که می گفتم اگر سازمان امنیت می خواهد کاری را بکند باید به شکل سری انجام دهد. در حالی که سازمان امنیت وابسته به مقاومت سری نبود برای همین به محض این که برای یک موقعیت امنیتی انتخاب می شدم، لو می رفتم.

ادامه دارد...

کلید واژه ها: اسرار جعبه سیاه


( ۱ )

نظر شما :