مشکلات اقتصادی روسیه با غرور ملی فراموش می‌شود؟

پاسخ غرب به دکترین پوتین

۱۱ آذر ۱۳۹۴ | ۱۵:۳۰ کد : ۱۹۵۴۳۷۳ اخبار اصلی اروپا خاورمیانه
لئون آرون می‌نویسد: ناتو باید حضور نیروی زمینی خود در بالتیک که به احتمال زیاد هدف بعدی پوتین خواهد بود را تقویت کند. هدف از این اقدام باید ایستادن مقابل روسیه پیش از بروز تجربه‌ای مشابه اوکراین باشد.
پاسخ غرب به دکترین پوتین

نویسنده: لئون آرون

دیپلماسی ایرانی: هواپیماهای روسی پیش از این نیز حریم هوایی ناتو را با ورود به حریم کشورهای اروپای غربی و بویژه بالتیک مورد تعدی قرار داده بودند. روسیه با احداث پایگاه نظامی در زاهیه سوریه و در 30 کیلومتری یکی از کشورهای عضو ناتو بازی خطرناک خود با غرب را به سطح جدیدی ارتقاء داده بود. هم اکنون که حادثه سرنگونی جنگنده روسی در ترکیه پیش آمده و ناتو و روسیه هر یک به نوعی در حال واکنش نشان دادن به آن هستند، خوب است که به دلایل ایدئولوژیک، ژئواستراتژیک و دلایل برآمده از سیاست داخلی روسیه برای قرار دادن رئیس جمهور این ابرقدرت پیشین در مسیر فعلی توجه ویژه صورت بگیرد.

انگیزه های متفاوتی رویکرد پوتین به سیاست خارجی را نشان می دهد. پایان جنگ سرد برای روسیه مانند پایان جنگ جهانی اول و عهدنامه ورسای برای آلمان، سرشار از تحقیر بود. پوتین به عنوان رهبری وطن پرست وظیفه خود می داند تا بار دیگر توان اقتصادی، سیاسی و ژئواستراتژیکی شوروی ابرقدرت را باز پس بگیرد. این طرح استراتژی فراگیر پوتین را نشان می دهد که وی از نخستین روزی که در سال 2000 قدرت را در روسیه در دست گرفت، پیگیری کرد. از این طرح می توان با عنوان دکترین پوتین یاد کرد.

با بروز رکود بی سابقه در اقتصاد روسیه، به نظر می رسد که یک ملاحظه سیاست داخلی جدید نیز به ترکیب سیاست خارجی آقای پوتین اضافه شده است. پوتین که تمایلی به کلید زدن اصلاحات نهادی در کشور خود نداشت و از طرفی در سال های 201۳-201۲ با کاهش قابل ملاحظه محبوبیت عمومی خود مواجه شد، تصمیم گرفت که بنیان مشروعیت نظام خود را از برنامه های اقتصادی و رشد درآمد فردی به اقدامات وطن پرستانه تغییر بدهد.

این روایت جدید از مشروعیت قدرت پوتین، بر پایه اعلام جنگ غرب علیه کرملین بنیان گذارده شده است. در همین راستا از نقطه نظر پوتین، اوکراین به دلیل نزدیکی با اروپا در سپاه ناتو قلمداد می شود و از سوی سی.آی.ای هدایت می گردد. پوتین نه تنها می تواند از سرزمین مادری خود دفاع کند، بلکه شکوه شوروی سابق را به روسیه باز می گرداند و کاری می کند که همه از روسیه واهمه داشته و برای آن احترام قائل باشند.

به دنبال الحاق کریمه به روسیه و درگیر شدن در جنگ های شرق اوکراین، روسیه به حمایت از بشار اسد وارد جنگ سوریه شد. پوتین در راستای تب تند میهن پرستانه خود، ماهرانه روسیه را در مسیری درست قرار داد. برای بسیاری از شهروندان روسی نمایش اقتدار میهن تحمل مشکلات اقتصادی را ممکن ساخته است.

اما مشکلی که بر سر راه ادامه این مسیر وجود دارد، نباید به دست فراموشی سپرده شود. اوضاع برای روسیه خیلی بحرانی است چرا که تولید ناخالص داخلی آن در سال جاری بین 3 تا 4 درصد افت خواهد داشت و تورم نیز حداقل به 13 درصدخواهد رسید. ارزش روبل روسیه از 2013 تاکنون نصف شده است و به همین ترتیب 151 میلیارد دلار کشور در سال پیش از دست داده است. تعداد شهروندانی که زیر خط فقر زندگی می کنند (یعنی با درآمد ماهانه زیر 154 دلار) در دو سال گذشته از 16 درصد به 23 درصد رسیده است.

در همین مسیر، سقوط جنگنده روسی توسط یکی از اعضای ناتو می تواند موتور محرکی برای مشروعیت رویکرد پوتین باشد. آنچه که امروز پوتین از آن تحت عنوان خنجر از پشت یاد می کند، توانسته گزینه های زیادی را پیش روی کرملین بگذارد تا مقابله خود را با دشمن اصلی خویش -ناتو- تشدید کند.

سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که اقدام مناسب برای غرب چیست و غرب چگونه می تواند پوتین را در این مسیر مهار کند؟

تنها گزینه پیش روی غرب، افزایش هزینه های سیاسی سیاست خارجی پوتین در داخل روسیه است. دینامیک سیاسی حفظ رژیم باید به تدریج عوض بشود، یعنی سیاست خارجی که هم اکنون تنها منبع مشروعیت، مقبولیت و حمایت از دولت است باید مورد تردید قرار بگیرد. تنها در این حالت است که پوتین مجبور می شود رو به تحلیل سود و هزینه بیاورد.

هر چه میهن پرستی اوج می گیرد، خطر ناامیدی و مایوس شدن از این رویه هم تشدید می شود. تاریخ روسیه به خوبی می تواند این واقعیت را نشان بدهد. در طی 150 سال گذشته، بسیاری از موارد تغییر رژیم به دنبال سیاست خارجی و موانع نظامی بروز کرده است. اصلاحات لیبرالی گسترده الکساندر دوم پس از شکست در جنگ کریمه (1853-1856)، انقلاب 1905 به دنبال جنگ روسیه-ژاپن (1904-1905)، انقلاب بلشویکی در 1917 و در خلال جنگ جهانی اول، سقوط نیکیتا خروشچف پس از بحران موشکی کوبا، پروستریکای میخائیل خروشچف نیز نتیجه جنگ افغانستان بود.

پوتین از این تاریخ به خوبی آگاه است و دوست ندارد که این روند تکرار شود. اما وی هم اکنون با خطر یکسانی مواجه است و برای فرار از نتایج آن باید اقدامی انجام بدهد.

برای آغاز ایالات متحده، فرانسه و سایر متحدان باید فشارها را بر رژیم اسد بیشتر کنند تا آنجا که پوتین به خروج وی از قدرت رضایت دهد. غرب همچنین می تواند با فرستادن تسلیحات دفاعی، مانند سیستم های ضدتانک به اوکراین هزینه های حمایت روسیه از جدایی طلبان شرق اوکراین را افزایش دهد.

ناتو باید حضور نیروی زمینی خود در بالتیک که به احتمال زیاد هدف بعدی پوتین خواهد بود را تقویت کند. هدف از این اقدام باید ایستادن مقابل روسیه پیش از بروز تجربه ای مشابه اوکراین باشد.

حفظ تحریم ها علیه روسیه نیز گام مهم دیگری است که نباید از آن غافل شد. فشار اقتصادی بر روسیه باید تشدید شود. سیاست هایی که ممکن است منجر به مقابله نظامی ناتو و روسیه شود در جهان بینی و محاسبات سیاسی رهبری فعلی روسیه ریشه دارد. برای تغییر رویکرد پوتین چاره ای جز درک این واقعیت و تلاش برای پاسخگویی به آن وجود ندارد.

منبع: آمریکن اینترپرایز / ترجمهتحریریه دیپلماسی ایرانی/۲۵

کلید واژه ها: ناتو سوریه روسیه پوتین


نظر شما :