واقعیتی متفاوت از آن‌چه برخی تبلیغ می‌کنند

تفاهم غیر مستقیم ایران و عربستان در یمن

۰۸ مهر ۱۳۹۳ | ۱۲:۳۳ کد : ۱۹۳۹۰۳۷ اخبار اصلی خاورمیانه
به نظر می رسد که عربستان و ایران در راه رسیدن به تفاهمی برای ایجاد نظام منطقه‌ای جدیدی هستند که در آن توازن قوایی میان هم‌پیمانان این دو کشور وجود داشته باشد.
تفاهم غیر مستقیم ایران و عربستان در یمن

دیپلماسی ایرانی: هیچ کس نمی داند واقعا در یمن چه اتفاقی افتاد. البته نشانه هایی وجود دارد. به نظر می رسد که توافقی جهانی و منطقه ای و یمنی که بر ضرورت پایان دادن به وجود «اخوان المسلمین» و تسلط آنها بر ارکان مهم حکومت و ارتش یمن اصرار دارد، به دست آمد. ظاهرا بر اساس این توافق است که شاهد سکوت رسمی مطلقی از سوی جامعه جهانی و منطقه بر سیر تحولات این حوادث هستیم. علاوه بر آن اظهارات عربستانی ها و اعراب حاشیه خلیج فارس که از توافق صنعاء استقبال کردند نیز قابل توجه است. از بعد یمنی غیر ممکن بود حوثی ها بر علی محسن الاحمر و گروه های مسلح از حزب اصلاح پیروز شوند بدون این که رهبران بارز سیاسی و نظامی و قبیله ای چنین پیروزی ای را نمی خواستند. عملا درگیری شدیدی بود که صدها کشته و زخمی بر جای گذاشت. اگر دیگر نیروهای یمنی می خواستند کار از این بیشتر طول بکشد، می توانستند اما نکردند. در یمن خیلی سخت می توان شیخ یک قبیله کوچک را به زیر آورد چه برسد به ژنرال نیروهای نظامی وابسته به حزبی که نزدیک به ربع قرن بر کشور مسلط بوده است.

در بیشتر مطالبی که در این زمینه در عربستان منتشر شده اند شاهدیم که یا سکوت اختیار شده یا نشان از رضایت عربستان دارد، همه می دانند می توانست این اتفاق نیفتد اگر عربستان نمی خواست پس یعنی عربستان هم رضایت دارد یا اجازه به انجام آن داده است. در تمامی این یادداشت ها آمده است که صنعاء به دست ایران سقوط کرد. در بعضی از اظهار نظرها نسبت به تروریسم خونینی که ممکن است بعد از این رخ دهد و نسبت به رفتارهای بعضی از افرادی که وابسته به جماعت «اخوان المسلمین» هستند، هشدار داده می شود. این نشان می دهد که اخوانی ها حاضرند حمام خون در یمن راه بیفتد فقط به صرف این که به عربستان ثابت کنند که اشتباه کرده است، برای این که بگویند پشیمان خواهید شد. اما آن چه در یمن اتفاق افتاده است سقوط صنعا به دست ایران و حتی به دست الحوثی ها نیست. تنها چیزی که عملا رخ داده، سقوط نهایی حزب اصلاح و علی محسن الاحمر، دو طرف اصلی پشتیبان تروریسم و القاعده در یمن است. این صحیح است که آن چه رخ داده با صعود و نفوذ حوثی ها در یمن همراه شده است. و شاید حتی این صعود به مصلحت عربستان هم نباشد به این دلیل که باعث شده است تا پیمان سه جانبه حزب الله و ایران و حوثی ها در یمن اعلام موجودیت کند. اما این نفوذ با همه مخاطراتی که می تواند برای عربستان در بر داشته باشد کمتر از خطر استمرار قدرت اخوان المسلمین و هم پیمانان آن در حکومت یمن است.

به نظر می رسد محساباتی که باعث شد نیروهای بین المللی و منطقه ای و یمنی راضی شوند که الحوثی ها صعود کنند و قدرت بگیرند، موارد زیر باشد:  

  1. حزب اصلاح دولتی بود در «بی دولتی». به عبارت دیگر جریان تندرویی بود که بر نهادهای اصلی حکومت و نهادهای نظامی و گروه های شبه نظامی قبیله ای تسلط داشت، و در مقابل جریان دیگری بود – الحوثی ها – که هیچ چیز نداشت جز قدرت نظامی در حالی که هیچ ریشه ای در نهادهای حکومت در یمن نیز نداشت.
  2. نه می توان بر هر دوی آنها هم زمان برتری یافت و نه نمی توان به هر دوی آنها هم زمان اجازه داد که به فعالیت خود ادامه دهند.
  3. جریان نخست به دلیل عمق وجودش در کشور خطرناک تر است، این جریان در ارتش نفوذ دارد، سوابقی در حمایت از تروریسم دارد و اکنون توانایی تهدید امنیت ملی منطقه را دارد. در حالی که چنین تهدیدی از جانب حوثی ها دیده نمی شود به عبارت دیگر اصلاح تهدید عملی است و حوثی ها تهدید بالقوه.
  4. تصمیم بر آن شد که بر تهدید عملی فایق آیند و بعدا اجازه ندهند که زمینه تبدیل شدن تهدید بالقوه به تهدید عملی فراهم شود.

محاسبه دیگری نیز در میان بوده است، آن هم اجازه دادن به حوثی ها برای برتری یافتن بر افراط گرایی اصلاحی ها. حوثی ها به هیچ وجه نمی توانند همانند حزب اصلاح که در گذشته بر یمن مسلط شد، بر یمن مسلط شوند. در برابر الحوثی ها راهی واقعا طولانی وجود دارد که شاید نتوانند به راحتی به اهدافشان برسند. برای همین این که بعضی ها حوادث صنعا را با حوادث بیروت در سال 2008 مقایسه می کنند به هیچ وجه دقیق نیست. حزب الله اگر بر بیروت مسلط شد، برای این است که خود دولت کاملی در اختیار دارد، در ارتش لبنان حضور موثر دارد، در سازمان امنیت و خود حکومت لبنان حضوری بارز دارد اما حوثی ها هیچ چیز جز قدرت نظامی ندارند.

عربستان خوب می داند که قدرت حوثی ها مبتنی بر هم پیمانی های قبیله ای گسترده یمن است. آنها ارتباط عقیده ای با الحوثی ها ندارند اما اگر در کنار آنها جنگیدند به این دلیل بود که دشمن مشترکی داشتند. حوثی ها در حقیقت نتیجه اتحاد همه عقاید هستند یعنی اقلیتی هستند که اکثریت شدند.

عدم تسلط حوثی ها بر کل یمن در آینده به این معنا نیست که صعود آنها تهدیدی برای امنیت ملی کشورهای عربی حوزه خلیج فارس محسوب نمی شود، چرا که آنها هم پیمان ایران هستند، اما در این جا سوال دیگری مطرح است، چه انتخاب هایی برای جلوگیری از وقوع چنین تهدیدی وجود دارد؟ برای پاسخ دادن به این سوال باید برخی حقایق را درک کنیم: اول: به نظر می رسد که عربستان و ایران در راه رسیدن به تفاهمی برای ایجاد نظام منطقه ای جدیدی هستند که در آن توازن قوایی میان هم پیمانان این دو کشور وجود داشته باشد. نشانه های اولیه این تفاهم را در عراق دیدیم، ایران درک کرد که نمی تواند بر عراق به طور کامل مسلط شود اگر بخواهد هم پیمانان عربستان را از حکومت کنار بگذارد. و به نظر می رسد مشابه همین رویه در یمن نیز اجرا شود. در آن جا نیز چارچوبی برای مشارکت در حکومت ترسیم خواهد شد به گونه ای که حوثی ها – هم پیمانان ایران – بنا نباشد به طور کامل بر یمن مسلط شوند. بلکه قدرتی در میان قدرت های دیگر باشند. دوم: عربستان خوب می داند که قدرت حوثی ها مبتنی بر هم پیمانی های قبیله ای گسترده یمن است. آنها ارتباط عقیده ای با الحوثی ها ندارند اما اگر در کنار آنها جنگیدند به این دلیل بود که دشمن مشترکی داشتند. حوثی ها در حقیقت نتیجه اتحاد همه عقاید هستند یعنی اقلیتی هستند که اکثریت شدند. این قبایل بعد از این که بر دشمن مشترک استیلا یابند شرایط خود را اعمال می کنند، از جمله این شرایط حفظ رابطه ایجابی با عربستان است. اکثریت قریب به اتفاق قبایل شمال و جنوب به هیچ وجه قبول نمی کنند که تهدیدی را متوجه عربستان کنند. سوم: حوثی ها خودشان در میان خودشان چند دسته اند. عده ای به عربستان از دریچه ایدئولوژیک می نگرند که اقلیت هستند. در حالی که جناحی پراگماتیک هم وجود دارد. یکی از نشانه های پراگماتیک بودن این جناح آمادگی اش برای هم پیمان شدن با علی عبدالله صالح، کسی که علیه آنها شش جنگ به راه انداخت و صدها نفر از آنها را کشت و هزاران نفر از آنها را آواره کرد، بود. این جناح درک می کند که در طولانی مدت همسایه عربستانی از همه چیز مهم تر است. این جناح خوب می داند نمی تواند برای مدت طولانی به حفظ مواضع فعلی اش ادامه دهد اگر نخواهد از در دوستی با برخی جریان ها در نیاید برای همین بر ضرورت گشایش کانال های ارتباطی با عربستان فکر می کند، این جناح این کار را هم وقتی که در موضع قدرت است انجام خواهد داد. این جناح خوب می داند که یمن لبنان نیست و دستاورد و موفقیتی که حزب الله توانست در لبنان به دست آورد به این سادگی ها ممکن نیست در یمن به دست آید. فضاهای اجتماعی و سیاسی کاملا متفاوت است. حوثی ها خیلی خوب می دانند که بعد از غیاب دشمن مشترک عربستانی ها می توانند همه چیز را به هم بریزند و برای سال ها کشور را وارد یک درگیری خونین کنند. چهارم: در یمن مشکل سنی – شیعی وجود ندارد، در این جا مشکل طایفه ای مطرح نیست. طایفه گراها همان جریان اصلاح هستند که در حال حاضر از صحنه خارج شده اند، الحوثی ها دیگر به آنها اجازه نمی دهند که از جایشان تکان بخورند. برای همین  آن طور که بعضی ها خیال می کنند نمی توان گفت شیعیان دیگر به طور کامل بر یمن مسلط خواهند شد. پنجم: روابط عربستانی ها با هاشمی ها و زیدی ها در یمن همواره نزدیک و دوستانه بوده است. بیشتر رهبران هاشمی و زیدی در عربستان تحصیل کرده اند و در بسیاری مواقع عربستانی ها در کنار آنها ایستاده اند و بارها از آنها حمایت مالی و نظامی کرده اند. این را هم خوب می دانند که جنگی که علیه زیدی ها توسط برخی جناح های تندروی سلفی می شود به هیچ وجه مورد موافقت حکومت عربستان نیست و تنها دستور العمل یک سری از جناح های تندروی سلفی است.

انتخاب های بسیاری وجود دارد که می توان با واقعیت ایران در یمن کنار آمد، اولا می توان کار دیپلماتیک آرامی را با ایرانی ها در یمن آغاز کرد. ثانیا: مصالح قبایل هم پیمان با حوثی ها را با عربستانی ها افزایش داد و آنها را در بسیاری از طرح های توسعه ای عربستان که به طور مستقیم بر مناطقشان تاثیر می گذارد، مشارکت داد. ثالثا: از حکومت یمن حمایت کرد تا بتواند به طور تدریجی و به آرامی بر کل یمن مسلط شود.

به این ترتیب می توان شبح ایران هراسی را از یمن دور کرد و از این که در حیات خلوت عربستان چنین فعالیتی شکل بگیرد، نگران نبود.

 

منبع: الحیات/ ترجمه: سید علی موسوی خلخالی

کلید واژه ها: الحوثی ها عربستانی ها يمن علي محسن الاحمر اخوان المسلمين يمن


نظر شما :