سوریه؛ یک قرن در یک نگاه

۱۳ اسفند ۱۳۹۰ | ۱۴:۳۰ کد : ۱۸۹۸۶۰۵ تاریخ دیپلماسی
محمدرضا دبیری در قسمت دوم یادداشت خود برای دیپلماسی ایرانی به بررسی تاریخ سیاسی سوریه می‌پردازد.
سوریه؛ یک قرن در یک نگاه
دیپلماسی ایرانی: قرار براین بود که در این سلسله از نوشته های ستون تاریخ دیپلماسی، چگونگی برپائی حکومت در سوریه را از بدو تجزیه امپراطوری عثمانی و تاسیس واحدی سیاسی بنام سوریه را در طول محدوده زمانی قرن بیستم، آن هم در یک نگاه، با هم مروری بکنیم. این قول در عمل خیلی بلند پروازانه بود و این ظرف گنجایش آن مظروف را نداشت. لذا نیم نگاه به تاریخ سوریه در بین دو جنگ جهانی اول و دوم اختصاص یافت، که در قسمت اول احتمالا آن را مطالعه کرده اید.(اگر نخوانده اید و مایل به خواندن آن هستید، اینجا را کلیک کنید). نیمه دوم نگاه اختصاص به وقایع بعد از جنگ جهانی دوم ،عروج و هبوط حزب بعث، و دست به دست شدن قدرت در سوریه دارد که در زیر می‌خوانید.

 

*****

 

در پی جنگ جهانی دوم جنبش "پان عربیسم" در سراسر خاورمیانه شکل قدرتمندتری به خود گرفت. از سوی دیگر کشورهای عرب از پیدایش پدیدهای سیاسی-حقوقی به نام اسرائیل با ادعاهای تاریخی قوم یهود در سرزمین فلسطین نگرانی و نفرت پیدا کردند. این احساس در سوریه بسیار آشکار بود. سوریه در جنگ علیه اسرائیل در سال 1948 به دیگر کشورهای عربی پیوست. کشورهای عربی در جنگ شکست خوردند و علاوه بر نگرانی و نفرت، احساس تحقیر نیز به ان افزوده شد. و موجب بی اعتمادی به رهبران سوریه گردید.

از 1949 به بعد، یعنی پس از اولین مرحله جنگهای اعراب و اسرائیل، در سوریه سه کودتای پی در پی صورت گرفت. شکری القوتلی که در دوران جنگ جهانی دوم به عنوان رئیس جمهور برگزیده شده بود، با کودتای نظامی ژنرال حسنی الزعیم فرمانده کل ارتش در سال 1949 برکنار شد. ژنرال زعیم تنها پنجماه در قدرت بود، زیرا که در کودتایی به رهبری سامی الحناوی یکی از فرماندهان ارتش برکنار شد. پس از کودتای حناوی، زعیم محاکمه و اعدام شد، و هاشم الاتاسی به ریاست جمهوری رسید. او در دورانی که سوریه در پی دستیابی به استقلال از استعمار فرانسه بود، رهبری کشور را به عهده داشت.

هر یک از رهبران و دولت های کودتاگر و مستعجل، سوداهائی را در سر داشتند.  سرهنگ زعیم می‌خواست به تبعیت از مدل اصلاحات اتاتورک اقداماتی انجام دهد. جانشین او سرهنگ سامی الحناوی به دنبال تشکیل سوریه بزرگ بود. تا اینکه سرهنگ ادیب شیشکلی قدرت را به دست گرفت. ادیب شیشکلی در کودتای نظامی1951 سوریه، کشور را از طریق دیکتاتوری نظامی اداره کرد و گفت که پارلمان مزاحم است و به درد نمی‌خورد و آن را منحل کرد. شیشکلی از اواخر سال 1949 تا سال 1954 بر کشور حکومت کرد. او که غیرمستقیم از جانب فرانسه و انگلستان هم حمایت می‌شد برای جلوگیری از نشر افکار کمونیستی، از موضع قدرت و با دیکتاتوری طرح های ملی برای احداث جاده و بیمارستان را به اجرا درآورد. طرح احداث کانال که آب رود فرات را به حلب می‌رساند در دوران ریاست جمهوری او آغاز شد. ولی این اقدامات برای زخمهای مردم سوریه که از استعمار خارجی و بی عدالتی‌های داخلی رنج کشیده بودند التیامی نبود. شیشکلی نیز در پی ناارامی دیگر از مقام خود برکنار و ناگزیر از فرار از کشور شد. دولت الاتاسی بار دیگر به صحنه آمد کشور پارلمان مجددا گشوده شد و رهبری غیرنظامی برقرار شد.

سوریه کانون پر حرارتی از طرفداران "اتحاد عربی" بود. روشنفکران و تحصیل کردگان در این کشور به جز مصر قابل مقایسه با ناسیونالیست ها و طبقات منورالفکر سایر مناطق و کشورهای عرب زبان نبود. تحت تاثیر سابقه سلطه فرانسویان، و داشتن یک قشر قابل توجه از بازرگانان که می‌توانستند طبقه متوسطی را تشکیل دهند. و از نظر نزدیکی با افکار غربی و تربیت سیاسی، و امادگی برای حکومت پارلمانی و اصول تحزب و پلورالیسم جلوتر از بسیاری کشورهای عربی بود.

سوریه به دلیل داشتن ترکیب جمعیتی متشکل از ادیان مسیحی (اعم از ارتدوکس و کاتولیک) مسلمان (شامل اکثریت سنی و شیعه اعم از علوی و یا اسماعیلی) و یهودی و نیز از قومیت‌های عرب، ترک، ارمنی، کرد و آسوری نیز موزائیک سیاسی خاصی را به وجود می‌اورد که تقریبا در بین اعراب کم نظیر بود.

وقتی شرائط سوریه رها شده از بند استعمار با چنین ترکیبی را، در فضای سیاسی جنگ سرد و جهان دوقطبی بعد از جنگ جهانی دوم که سیاست تهاجمی و نفوذ هژمونی گسترده مارکسیسم- لنینیسم شوروی بگذاریم، درک خواهیم کرد که چرا اولین نفری که با پرچم حزب کمونیست در کشورهای عربی توانست به پارلمان راه یابد یک نفر کرد سوری به نام خالد بگداش بود.

در چنین شرائطی با وجود احساسات ناسیونالیسم قوی در سوریه و نیز تمایل به وحدت عربی و تجربیات تلخ دو جنگ و تهاجم علیه کشورهای عربی (جنگ با اسرائیل به خاطر سرزمین‌های عربی و جنگ کانال سوئز) قابل درک است که چرا در سال 1957 دولت سوریه بیش از سایر کشورهای عربی به شوروی نزدیک شده بود. نحوه تفکر و روش سیاستمداران قدیمی و وابسته به اروپائیان، و کودتاهای مکرر و ظهور دیکتاتورها مردم را بیشتر ناراضی کرده و به محبوبیت کمونیست‌ها افزوده بود.

در چنین شرائطی حزب بعث با اینکه فقط 11 درصد آرا و 16 کرسی در پارلمان داشت، به بازیگر ذی‌نفوذ و تعیین سیاست سوریه بدل شد. مواضع اعلامی اولیه آنان در این مقطع، شعارهای ضد غربی و جانبداری نسبی از شوروی بود. بعضی از اعضا ذی‌نفوذ حزب بعث عمدتا یا از کمونیست‌های سابق و یا از اعضای حزب نیمه فاشیستی پ.پ.اس. بودند. ولی اکثریت اعضا حزب بعث از روشنفکران طبقه متوسط و یا افسران جوان ارتش بودند.

ایده اتحاد و "پان‌عربیسم" در این دوران در سوریه بیش از پیش محبوبیت یافت. این جنبش از همبستگی کشورهای عربی حمایت می‌کرد. یکی از قویترین هواداران "پان عربیسم" حزب بعث بود که علاوه بر سوریه اعضایی در عراق، لبنان و اردن را به خود جذب کرده بود. ایجاد پدیده ای به نام اسرائیل موجب شد که کینه از استعمارگران اروپائی کمرنگ‌تر شود و یا اینکه از اولویت بیفتد. ناسیونالیست‌های عرب به جای کینه گذشته و تخلیه نفرت بر سر استعمارگران سنتی اروپائی یعنی فرانسه و انگلیس، همّ خود را بیشتر معطوف به دشمن نزدیک و اشغالگر ی که در سرزمین های عربی مآوا گزیده بود معطوف کنند.

در حزب بعث از همه طبقات اجتماعی حضور داشتند. دهقانان و رعایای خسته از ستم مالکان، خواهان توزیع و تقسیم زمین و ثروت در سوریه بودند و این خواسته که در شعارهای سوسیالیستی حزب بعث نیز برجسته بود، برای انان جذابیت داشت. همچنین این حزب در بین سایر طبقات محروم و فرودست جامعه و طبقات متوسط شهری و روشنفکران بیشتر از کشورهای دیگر مقبولیت یافته بود.

در اساسنامه اولیه حزب بعث تاکیدی به رسمیت دین اسلام و اشاره به هیچیک از ادیان ابراهیمی نشده و از این باب یک حزب سکولار به شمار می‌رفت.

تئوریسین ها و بنیانگذاران حزب بعث، میشل عفلق (مسیحی ارتدوکس) و صلاح بیطار (مسلمان سنی) در زمان قیمومت فرانسه بر سوریه در دانشگاه سوربون پاریس درس خوانده بودند،آنها از طرفی تحت تاثیر افکار مارکسیستی که بعد از جنگ جهانی اول که در اروپا مد شده بود قرار گرفته بودند ، و از طرفی هم از "ناسیونال-سوسیالیسم" آلمان هیتلری متاثر بودند.

هر دو آنها در 1932 پس از پایات تحصیلات در اروپا باآرمانهای ناسیونالیستی و آگاهی های سوسیالیستی به سوریه برگشتند و با تدریس در دانشگاه به نشر افکار خود مشغول شدند. آنها در ابتدا در سال 1934 با مارکسیستهای سوری جمعیتی بنام " جماعة الإحیاء العربی" تشکیل دادند که مجله "الطلیعه" بصورت غیر رسمی ارگان آن بود. این حزب تا پایان جنگ بگونه ای به حیات خود ادامه داد ولی در قدرت نقش چندانی نداشت. تا اینکه در اواخر 1947 میشل عفلق، صلاح بیطار و دو نفر از همفکرانشان، بنام جلال سید و ذکی ارسوزی حزبی به نام (حزب البعث العربی) تشکیل دادند.آنها مجله ای  به نام ( بعث) نیز منتشر کردند.

 بعد از جنگ جهانی دوم مارکسیسم-لنینیسم در سایه موضع تهاجمی استالین، در خاورمیانه نیز حضور و جلوه متفاوتی یافته بود.

در چنین فضائی در سال 1953 (حزب البعث العربی) و (حزب العربی الاشتراکی) که آن را "اکرم حورانی" رهبری می‌کرد، در هم ادغام شدند و حزب واحدی را بنام (حزب البعث العربی الاشتراکی) تشکیل دادند.

می‌توان گفت که حزب بعث از نظر ایدئولوژیک، اجتماع نقیضین بود. این ایدئولوژی در حقیقت ملقمه ای از ناسیونالیزم (عربی) و مرام اشتراکی و مارکسیسم بود که تئوری های آن فقط در محدوده قومیت عربی اعتبار داشت. ولی در باطن با حوزه جهانی این ایدئولوژی یعنی کمونیزم بین الملل، همانند نازی های آلمان به شدت معارض بود.

در دوران جنگ سرد و جهان دو قطبی، و به ویژه مقطع زمانی مورد بحث مجموعه دنیای غرب به ویژه امریکا، حکومتهای ضد کمونیسم شوروی ولو با رژیم دیکتاتوری و یا توتالیتر را تحمل و بعضا حمایت می کرد. برای آنها اگر رژیم های جهان سوم حکومت مبتنی بر دموکراسی غربی هم نداشتند، و یا حقوق بشر وحقوق شهروندی نادیده گرفته می‌شد، حتی اگر در شعارها و لفاظی های سیاسی آنان امپریالیسم غرب هم مورد تهاجم قرار می‌گرفت، مهم نبود. اولویت اصلی این بود که این رژیم ها با مارکسیسم لنینیسم شوروی مبارزه کنند.برای آنها روشن بود که در جامعه استعمار زده خاورمیانه عربی با داشتن توده های فقیر، شعارهای کمونیستی جذابیت بیشتری خواهد داشت ، و در صورت برقراری "پلورالیسم "سیاسی و دموکراسی آزاد و پارلمانی بازنده اصلی خود آنها خواهند بود. لذا احزاب انحصارطلب مخالف کمونیسم، مطلوب تر بود.

در سال 1957 که حزب بعث قدرت را در دولت سوریه به دست گرفت، دورانی بود که حزب کمونیست با حمایت شوروی روز به روز در سوریه قدرت و نفوذ بیشتری می‌یافت. به نحوی که عفیف بذری رئیس ستاد ارتش سوریه عضو حزب کمونیست بود .سوریه در آن زمان تنها کشور عربی بود که حزب کمونیست نماینده ای در پارلمان داشت. این در شرائطی بود که حزب کمونیست در مصر ممنوع بود.

 شکری القوتلی و اکرم حورانی رهبران بعثی سوریه احساس کردند که وحدت با مصر هم با ایده "پان عربیسم" سازگار است و هم اینکه با برپائی دولت و پارلمان مشترک و فرماندهی مشترک نظامی از حضور مارکسیست ها در سطوح بالا ممانعت خواهند کرد، و مانع به قدرت رسیدن حزب کمونیست خواهند شد.

سوریه و مصر در سال 1958 به یکدیگر وحدت کردند و با ریاست جمهوری جمال عبدالناصر جمهوری متحده عربی را تشکیل دادند. اما این اتحاد آن گونه که رهبران سوریه امید داشتند ثمربخش نبود. همه سوریها با سیاستهای مورد حمایت حزب بعث موافق نبودند و درگیری های‌ محلی و نارضایتی‌هایی در میان کسانی که خواهان اصلاحات سوسیالیستی بودند و نیز بازرگانان ثروتمند شهری و زمین‌دارانی که خواستار حفظ قدرت خود بودند در می‌گرفت. از طرفی‌ ناصر منافع سوریه را تحت الشعاع منافع مصر قرار داد و مآلا این اتحاد در سال 1961 پایان یافت.

پس از فروپاشی اتحاد با مصر، افسران ارتش سوریه زمام امور را در دولت به دست گرفتند و ناظم القدسی رئیس جمهور شد. در اوایل دهه 1960 میلادی رهبری در سوریه چندین بار تغییر یافت. تا اینکه در سال 1963 حزب بعث مجددا بر کشور تسلط یافت.

در این مقطع اعضای این حزب را عمدتا روستاییانی تشکیل می‌دادند که در نواحی فقیرنشین کشور پرورش یافته بودند. علویان از جمله این گروه بودند. آنان خارج از ارتش گزینه های اندکی برای ارتقای وضعیت اجتماعی و اقتصادی خود داشتند. بسیاری از آنان که در دهه 1950 به ارتش پیوسته و ارتقای درجه یافته بودند اکنون در جایگاه های قدرتمندی در ارتش قرار داشتند. علویان شاخه‌ای از دین اسلام‌اند که پیروان آن بیشتر در استان لاذقیه و بندر طرطوس سوریه ساکنند. علویها در گذشته تاریخ کشاورزان فقیری بودند که در زمین های متعلق به ثروتمندان سنی کار می‌کردند.

در انشعابات و جدالهای مذهبی در قرون گذشته،"ابن تیمیه" از متفکرین و نظریه پردازان مذهب حنبلی قرن هشتم در سوریه - که نوشته های او مبنای تفکر پیروی از "سلف صالح" توسط محمد عبدالوهاب(بانی وهابیت و سلفیه )گردید- و نیز ابن بطوطه مراکشی، در فتاوای خود علویان شامات را، رافضی و خارج از دین اسلام دانسته بودند .

با این حال در دوره های متاخر علویان با خدمت در ارتش توانستند به قدرت و مقام اجتماعی دست یابند. در رهبری دولت جدید آنان نفوذ بسیاری داشتند. اما برای مسلمانان سنی مذهب که همیشه در ساختار سیاسی کشور تأثیرگذار بودند، تحمل این امر دشوار بود.

در دهه 60 میلادی با آنکه اعضای حزب بعث مقام‌های مهمی را در دولت سوریه بر عهده داشتند اما هنوز هم درباره چگونگی اداره کشور در میان اعضای حزب اختلاف نظر وجود داشت. برخی از اعضای حزب حامی شکل‌گیری اتحادیه عرب مانند اتحاد با مصر بودند، اما دیگران خواستار استقلال بیشتر سوریه بودند. برخی از آنان در راستای باورهای سوسیالیستی حزب از مالکیت بیشتر دولت در بخشهای صنعتی و کشاورزی حمایت می‌کردند. سرانجام اعضای جوان‌تر حزب که نسبت به همتایان محافظه‌کار خود بیشتر از خط مشی سوسیالیستی حمایت می‌کردند در سال 1966 قدرت را در دولت به دست گرفتند.

صلاح جدید به عنوان رهبر حزب سیاست‌های دولت را رهبری می‌کرد و نورالدین الاتاسی نیز رئیس جمهور بود. وزیر دفاع در دولت جدید نیز سرلشکر حافظ اسد بود که در سالهای باقیمانده قرن بیستم در سیاستهای سوریه نقشی سرنوشت ساز ایفا کرد. در این دوره مقام های بلندپایه دولت در ادوار گذشته یا دستگیر شدند، و یا کشور را ترک کردند.

حافظ‌ اسد که از جوانی تحت‌تأثیر ملی‌گرایی عرب و اندیشه‌های سوسیالیستی و ضداستعماری قرار داشت، در شانزده سالگی به حزب ‌بعث پیوسته بود.

وی در1952، در دانشکده خلبانی حِمْص ثبت‌نام کرد . وی سه سال بعد با درجه ستوانی فارغ‌التحصیل شد و به خدمت نیروی هوایی سوریه درآمد.

در سال 1955 برای گذراندن یک دوره آموزشی شش‌ماهه به مصر اعزام شد . کارآمدی او به عنوان خلبان جنگی موجب شد تا برای کسب مهارت و آموزش پرواز باهواپیمای میگ روسی، در اواسط 1958 در زمان وحدت مصر و سوریه، به شوروی اعزام گردد. حافظ ‌اسد پس از بازگشت از شوروی در 1959، متوجه شد که در نظام تازه، حزب بعث به حاشیه رانده شده است و بیشتر افسران بعثی به مشاغل غیرنظامی گمارده شده یا به‌واحدهای بی‌اهمیت نظامی در مصر اعزام شده‌اند.

وی در 1960، همراه با دو افسر علوی (صلاح جدید و محمد عمران) و دو نظامی اسماعیلی (عبدالکریم الجُندی و احمد المیر)، تشکیلاتی سرّی به‌نام کمیته نظامی پایه‌گذاری کردند.

در 28 سپتامبر 1961، گروهی از افسران سوری که در کمیته نظامی عضویت نداشتند، به رهبری عبدالکریم نَحْلاوی، با کودتای نظامی به وحدت مصر و سوریه پایان دادند و قدرت را در سوریه به دست گرفتند.

برخی سران حزب بعث، از جمله صلاح‌الدین بیطار و اکرم حورانی، جدایی سوریه از جمهوری متحد عربی و پایان وحدت را تأیید کردند؛ ناصر که از این تحول ناراضی بود، حافظ اسد و دیگر نظامیان بعثی را زندانی کرد. حافظ اسد 44 روز در توقیف مصری ها بود.

طرفداران جمال عبدالناصر، در 2 آوریل 1962 تلاش کردند، با کودتا قدرت را در دست بگیرند که نافرجام ماند. پس از شکست کودتا در سوریه، حافظ اسد بار دیگر فعالیتهای سیاسی خود را در حزب بعث متمرکز ساخت و با دیگر اعضای کمیته نظامی، کودتای 8 مارس 1963 را طرح‌ریزی کرد که درنتیجه آن، حزب بعث در سوریه به قدرت رسید. بر اثر این تحول، حافظ اسد، که اینک عضو شورای ملی فرماندهی انقلاب بود، با درجه سرگردی به نیروی هوایی سوریه بازگشت. در 1964، او درجه سرلشکری گرفت و به فرماندهی نیروی هوایی سوریه منصوب شد. به‌علاوه، به عضویت شورای مرکزی حزب بعث نیز برگزیده شد.
از همان ابتدای به قدرت رسیدن حزب بعث، اختلاف میان اعضای قدیمی و سنّتی آن (مانند میشل عفلق) و اعضای نظامی و جوان حزب (مانند حافظ‌اسد و صلاح جدید) آغاز شد. نظامیان جوان اعتقاد داشتند که رهبری عفلق بر حزب با ضعف و فساد همراه است. حافظ اسد و صلاح جدید به‌ تدریج، با بسیج حامیان خود در سوریه، به‌قدرت اصلی حزب تبدیل شدند . آنان در 23فوریه 1966 دست به کودتایی نظامی زدند که در نتیجه آن دولت امین‌الحافظ سقوط کرد. امین الحافظ و میشل عفلق از حزب تصفیه شدند. در دولت جدیدی که به ریاست صلاح جدید تشکیل شد، حافظ اسد با حفظ سمت فرماندهی نیروی هوایی، وزیر دفاع نیز شد.

با شکست سوریه در جنگ شش روزه ( ژوئن 1967)، ارتفاعات جولان از دست رفت و نیمی از نیروی هوایی سوریه نابود شد. ژنرال حافظ اسد در مقام وزیر دفاع، مقصر دانسته شد و عزل وی مطرح شد، اما اسد گناه این شکست را به گردن آن عده از رهبران حزب انداخت که با تسویه ‌حسابهای سیاسی مکرر، ارتش سوریه را تضعیف کرده بودند.

پس از کودتای 23 فوریه 1966، و به‌ویژه پس از شکست سوریه در جنگ ژوئن 1967، اختلاف‌نظرِ حافظ اسد و صلاح جدید در مورد استراتژی نظامی و سیاستهای خارجی، اقتصادی و اجتماعی افزایش یافت، که به ایجاد شکاف در حزب بعث انجامید. حافظ اسد نفوذ زیادی در ارتش سوریه داشت، اما صلاح جدید بر تشکیلات سیاسی حزب بعث مسلط بود .

 صلاح جدید در کنگره سراسری حزب بعث در اکتبر 1970 کوشید اسد را از وزارت دفاع برکنار نماید، اما حافظ اسد با کودتایی بدون خون‌ریزی در 16 نوامبر 1970 کنترل اوضاع را به بدست گرفت. درنتیجه این کودتا، صلاح جدید و نورالدین آتاسی از نخست‌وزیری و ریاست‌جمهوری و نیز مناصب حزبی برکنار و زندانی شدند و دولت تازه‌ای به نخست‌وزیری حافظ اسد تشکیل شد. چهارماه بعد، در 12 مارس 1971، اسد به ریاست جمهوری سوریه انتخاب شد. او تمامی فعالیتهای سیاسی را از طریق فرماندهی منطقه ای حزب بعث در انحصار خود درآورد. 

یکی از چالشهای حافظ اسد در عرصه داخلی، مبارزه اخوان‌المسلمین سوریه با نظام بعث حاکم بود. تدوین قانون اساسی سکولار در 1973، پیوستن به فرایند صلح پس از جنگ در همان سال، و مداخله در لبنان به نفع مارونی‌ها و برضد گروههای‌ فلسطینی، مهم‌ترین اقدامات حافظ‌اسد بود که مخالفت و اعتراض اخوان‌المسلمین سوریه را برانگیخت .

بعد از آنکه حسن البکر و صدام حسین با کودتائی مجددا حزب بعث را در عراق به قدرت رسانیدند، با اینکه حاکمان هر دو کشور عراق و سوریه از نظر ایدئولوژیک بعثی بودند، ولی برای رهبری جهان عرب بایکدیگر رقابت داشتند. به ویژه بعد از امضا کمپ دیوید و منزوی شدن سادات در جهان عرب، این رقابت شدیدتر شد.

انقلاب اسلامی در ایران و آغاز جنگ عراق با ایران ، موجب شده بود که صدام حسین خود را در بین اعراب سنی قهرمان و خاکریز مقدم جلوگیری از سرایت انقلاب اسلامی و نفوذ ایران شیعه در منطقه قلمداد کند. و حال آنکه حافظ اسد و برای تضعیف موقعیت رقیب خود صدام و دلائل دیگر از ایران در جنگ با عراق حمایت می‌کرد. در چنین شرائطی نگرانی و دغدغه سلفی‌های عربستان سعودی واردن و شیوخ کویت و شیخ نشین‌های دیگرخلیج فارس که از نفوذ روز افزون جمهوری اسلامی ایران در بین شیعیان لبنان، و ایجاد محور لبنان - سوریه - ایران (که با روی کار امدن دولت شیعه در عراق تکمیل شد، و ملک عبدالله اردن آنرا هلال شیعی می‌نامد) موجب شد که آنها اخوان المسلمین سوریه را در خفا تحریض و تجهیز به شورش بر علیه حافظ اسد نمایند.

اما ریشه اصلی و قدیمی مخالفت آنان، افزایش نقش علویان در نظام سیاسی سوریه و افول قدرت سیاسی و اقتصادی اهل تسنن بود. در نتیجه، اخوان‌المسلمین سوریه خط‌مشی مسلحانه را در مبارزه با حکومت حافظ اسد در پیش گرفت.

 سنی مذهب‌های سوریه عمدتا از شاخه سلفی اخوان المسلمین بودند که با شورش‌های آنان در سالهای 1982-1984 درگیری‌های شهر حماء، حمص و ادلیب بوجود آمد. در این وقایع نیروهای نیروهای وابسته به گروهان‌های دفاع، "سرایا الدفاع" به رهبری ژنرال رفعت اسد با قدرت تمام شورش را سرکوب کرد. گفته شد که 20-30 هزارنفر در این وقایع کشته شدند.در زمان وقایع سرکوب اخوان المسلمین در حماء، عبدالحلیم خدام وزیر خارجه و معاون رئیس جمهور بود. عبدالحلیم خدام در یک دوره انتقالی بعد از فوت حافظ اسد به مدت 6 هفته کفیل ریاست جمهوری بود. خدام اینک یکی از هماهنگ کنندگان مخالفین بشار اسد است (اوسُنّی و باجناق رفیق حریری لبنان و ملک عبدالله پادشاه عربستان است) که در سال 2005 به فرانسه پناهنده شد و در سلک مخالفین خانواده اسد درامد.

اینکه گفته شود قدرت در زمان حکومت خانواده اسد تماما در دست علویان است، شاید گفتار کامل و دقیقی نباشد. عبدالحلیم خدام، فاروق الشرع و نجاح العطار معاونان قبلی و فعلی رئیس جمهوری، عبدالرئوف الکسم، محمود الزعبی، ناجی عطری نخست وزیران سابق و عبدالقادر قدوره و محمود الابرش روسای مجلس خلق سوریه وابسته به طوایف سنی هستند. 

ولی این هم واقعیت دارد که  همواره فرماندهان اصلی وژنرال های ارتش، روسای سازمان های امنیتی و زیر مجموعه آنان عموماً از علوی ها هستند.

حافظ اسد، پدر بشار اسد که از سال 1970 تا سال 2000 قدرت اول در سوریه بود، یکی از رهبران باهوش و قدرتمندجهان عرب به شمار می‌رفت.

پس از او فرزندش که یک پزشک و دارای تخصص چشم پزشکی از دانشگاهی در لندن است به دبیرکلی منطقه ای حزب سوسیالیستی و عربی بعث، و ریاست جمهوری سوریه و فرماندهی کل ارتش انتخاب شد.

واقعیت این است که بشار اسد جاه طلبی سیاسی نداشت، و بیشتر علاقمند به امور زندگی شخصی اش در لندن بود. حافظ اسد از مدتها قبل پسر ارشد خود "باسل" را برای جانشینی خود در نظر داشت و او را برای این کار تعلیم و پرورش می‌داد. "باسل" که بیشتر با یونیفورم نظامی در مراسم شرکت می‌کرد، سوارکار و تیراندازی ماهر بود. او همچنین عاشق اتوموبیل‌رانی با ماشین های با سرعت زیاد بود. باسل در صبح زود یک روز مه آلود هنگام رانندگی با مرسدس بنز اسپورت خود در جاده فرودگاه دمشق به شدت به دیواره جاده کوبیده شد و در دم جان سپرد.

و لذا بشار از لندن فراخوانده شد و برای آماده شدن برای مسئولیت‌های غیر مترقبه‌اش به ارتش رفت. وقتی بشار در سال 2000 جانشین پدر شد، طبق قانون سوریه حداقل سنّ لازم برای ریاست جمهوری 40 سال بود، و او 35 سال بیشتر نداشت. لذا برای رفع محذور در این قانون تجدید نظر شد و حداقل سن را به 34 سال تقلیل دادند.

بشار اسد اینک حدود 12 سال است که در سوریه فرمان میراند. بدنبال نا آرامی‌ها یکسال گذشته، طی رفراندومی برای تجدیدنظر در قانون اساسی سوریه در اسفند 1390، سوریه از سیستم تک حزبی که انحصار قدرت در دست حزب بعث بود خارج شد. بدین ترتیب به نظر می‌رسد که تفکر بعثی از دروازه سیاست خاورمیانه گذشته و به تاریخ پیوسته است.

اینک در عرصه سیاست خارجی نه تنها باراک اوباما و نیکلا سارکوزی و دیوید کامرون خواستار کناره گیری او از قدرت هستند که آل سعود، آل ثانی، آل نهیان، آل صباح و دیگر رهبران سنی و سلفی جهان عرب خواستار برکناری او هستند. کار به جائی رسیده است که نه تنها اخوان المسلمین سوریه که ایمن الظواهری رهبر القاعده هم به او اعلان جنگ داده اند.

تقدیر و سرنوشت سیاسی اینک بشار اسد را به مسیر و جاده‌ای کشانده است که همانند اتوبان فرودگاهی که برادرش "باسیل" در آن تصادف کرد، تاریک و مه آلود است.

برای بشار اسد انتخاب او به جای پدر، تنها ارث بردن از مزایا و مواهب قدرت نبود. بلکه او وارث مشکلات و زخم‌های دیرینه و قرن بیستمی باز مانده از دوران پدر بود، این زخم‌ها با تغییر موازنه قدرت و تغییر در اوضاع و احوال بین المللی، و به تبع آنچه که به "بهار عرب" معروف شده است، در قرن بیست ویکم سر باز کرده اند.

اسفند ماه 1390

( ۱۳ )

نظر شما :