دیدگاه های یک امریکایی در تهران ؛ ثبات در عراق: ثبات در منطقه

۱۷ تیر ۱۳۸۷ | ۲۰:۰۰ کد : ۲۲۲۶ سرخط اخبار
مقاله اى از سليک هريسون، کارشناس مرکز سیاست خارجی امریکا
دیدگاه های یک امریکایی در تهران ؛ ثبات در عراق: ثبات در منطقه
ثبات عراق تنها می تواند از طریق همکاری سازمان یافته ای میان ایران و امریکا، و خروج نیروهای نظامی امریکا ظرف مدت نسبتاً کمی چون هجده ماه، شکل بگیرد. پروسه ثبات عراق، تنها از طریق مذاکره و همکاری نزدیک با همسایگانش ممکن است و چنانچه بر اساس رابطه محکم تری میان ایران و امریکا بنا شود می تواند به کاهش تنش های منطقه خلیج فارس و ایران بینجامد.
 
دولت بوش غالبا ایران را به " دخالت " در عراق متهم می کند. اما ایران، با توجه به دارا بودن مرزی طولانی با عراق و پیوندهای عمیق تاریخی، فرهنگی، مذهبی و اقتصادی، علاوه بر تجربه جنگی هشت ساله که با کمک امریکا به صدام حسین همراه بود، خواهی نخواهی نقشی محوری در بازسازی و ثبات عراق دارد.
 
این امریکا است، و نه ایران که با وجود بیش از صد و شصت هزار سرباز و استقرار چهارده پایگاه نظامی در عراق دخالت می کند. تصادفی بودن عملیات نظامی امریکا به قربانی شدن صدها شهروند عادی همراه با نظامیون منجر شده است. مهم تر این که، تلاش امریکا برای کنترل فضای سیاسی عراق به نفع خود، سبب تحریک درگیری ها و تنش های فرقه ای و قومی شده است.
 
عمق روابط ایران و عراق معمولا از سوی غربی ها نادیده گرفته می شود. پیش از پیمان قصرشیرین در سال 1639 که مرز میان صفویان و ترکان عثمانی را تعیین می کرد، ایران از طریق شیعیان در ناحیه بین النهرین نفوذ زیادی داشته اند. قلمروی مذهبی شیعیان بخش هایی از ایران و بین النهرین را در بر می گرفت، و روحانیون شیعه در مراکز مذهبی که در هر دو طرف پراکنده بود در رفت و آمد بودند.
 
پس از سال 1639 امپراطوی عثمانی و سپس انگلیس رژیم های دست نشانده ای را در عراق روی کار آوردند و از نفوذ ایرانی ها کاسته شد. به دنبال این رژیم ها دیکتاتوری سنی مذهب صدام حسین بر عراق مستولی شد که در سال 1980 با تشویق و کمک امریکایی ها به ایران حمله کرد. تأثیر ویرانگر جنگ ایران و عراق، که با مرگ دست کم سیصد هزار ایرانی توأم بود، به درستی نشان می دهد که ایرانی ها امروز از این واقعیت آگاه اند که حوادثی که در عراق رخ می دهد با امنیت آنها نیز گره خورده است.
 
تمایل ایران به این که مطمئن شود بعد از خروج نیروهای امریکایی از عراق کنترل آن به دست جریان های دوست ایران خواهد افتاد، و حمایت آن از گروه های شیعه ای که طی هشت سال جنگ با عراق در بغداد ریشه دوانده اند و حفظ پیوندها با آنها قابل درک است و نباید به " دخالت " تعبیر شود.
 
جالب توجه است که ایران، در حالی که پیوندهایش را با گروه های گوناگون شیعه در عراق حفظ کرده است، اما از هواداری های یک جانبه در میان آنها خودداری کرده است. به عنوان مثال، ایران در پایان دادن به درگیری های ماه مارس در بصره و درگیری های ماه می میان شبه نظامیان سپاه بدر عبدالعزیز حکیم و سپاه مهدی مقتدی صدر نقش میانجی گر و آشتی دهنده ایفا کرد.
 
در مقابل، امریکا خود را همواره پشت حکیم پنهان کرده است. حکیم حافظ منافع تجار و نیروهای امریکایی است، در حالی که صدر از منافع طبقات پایین شهری دفاع می کند و خواستار خروج نیروهای امریکایی از عراق است.
 
مهم تر آن که، امریکا حدود 71 هزار سرباز سنی تربیت کرده است که هر یک 300 دلار در ماه حقوق می گیرند. از این موضوع، اکنون به عنوان " بیداری سنی " یاد می شود. نظامیان سنی در برخی نواحی شهری موجب کاهش خشونت شده اند و همین سبب شده دولت بوش خیال کند که در ایجاد ثبات در عراق موفق بوده. اما به اعتقاد برخی کارشناسان این کاهش خشونت تنها موقتی است و مضرات " بیداری سنی " بر ثبات سیاسی عراق از منافع فوری امنیتی آن بیشتر است.
 
اگر در عراق یک نظام سیاسی باثبات و دموکراتیک تشکیل شود اکثریت شیعه که 62 درصد جمعیت را تشکیل می دهند غالب خواهند بود. از انتخابات سال 2005 به بعد این پدیده مشاهده شده است. اقلیت سنی باید به این غلبه شیعیان تن در دهد همان طور که شیعیان در پنج قرن گذشته به غلبه سنی ها تن داده اند. مسئولیت پدید آمدن توافقی میان دو گروه دشوار است، اما با تلاش های امریکا برای تقویت موضع سنی ها در نهادهای سیاسی و نظامی این پروسه دشوارتر نیز شده است.
 
به عنوان مثال، امریکا تلاش کرد روند انتخابات شوراهای ایالتی در سال 2008 را با امید به قدرت رسیدن سنی ها تسریع بخشد، اما تأثیر این فشار بیشتر به شکل تقویت شکاف های بین گروه های سیاسی و نظامی شیعه بروز کرد.
 
ایالات متحده ادعا می کند در تلاش است یک عراق متحد ورای تقسیمات و شکاف های فرقه ای ایجاد کند. بر همین اساس به کرات از دولت نخست وزیر نوری المالکی خواسته است از سربازان سنی در پلیس و نیروهای امنیتی استفاده کند. اما المالکی با آگاهی از عمق بی اعتمادی سنی و شیعه نسبت به یکدیگر، از درخواست امریکا سر باز زده و حکیم نیز به بسیج سنی ها علناً اعتراض کرده و آن را مقدمه یک " جنگ داخلی درازمدت " دانسته است. او اعلام کرده است که " اسلحه باید تنها در دست دولت باشد و دولت باید به تنهایی تصمیم بگیرد که آن را به چه کسی بدهد. "
 
آیا " بیداری سنی " حاصل نادانی و عدم شناخت آمریکا از دولت عراق است؟ یا این که پنتاگون در حال بازی پیچیده تری است و عمداً شرایط " یک جنگ داخلی مداوم " را فراهم ساخته است تا از این طریق بتواند عراق را به یک کشور تحت الحمایه امریکا تبدیل کرده و حضور پایگاه های دائمی نظامی خود را در آن جا تضمین کند؟ در سپتامبر 2006، هنگامی که تجهیز نیروهای سنی توسط امریکایی ها در جریان بود، گزارشگر نیویورک تایمز، جورج پاکر پس از دیداری از عراق هشدار داد که " امریکا ممکن است بخواهد به عنوان سیاستی دائمی به قدرت بخشیدن به اعراب سنی ادامه دهد تا بتوانند بن بستی در جنگ داخلی ایجاد کرده و در نهایت جلوی نفوذ ایران را بگیرند."
 
این دقیقاً سیاستی است که در هجده ماه بعد دنبال شد. طبیعی بود که ایران نیز به این حرکت واکنش نشان دهد. هنگامی که امریکایی ها در صدد سرکوب سپاه مهدی برآمدند سفیر ایران، حسن آذری قمی، امریکا را به " پافشاری بر محاصره و گلوله باران کردن حدود دو میلیون نفر در یک منطقه " متهم کرد. بسیاری از ایرانیان نیز قربانی این حوادث بودند. اندکی بعد، ایران اعلام کرد که مشارکت خود را تا زمانی که فضای بهتری برقرار نشده، در دور چهارم مذاکراتی با امریکا در مورد عراق در بغداد و در سطح سفیران به حال تعلیق در خواهد آورد.
 
اگر امریکا از ایران می خواهد که به ثبات عراق کمک کند، مقامات اشغالگر امریکایی باید رویه ای بی طرف را در جنگ های داخلی بر سر قدرت در عراق، هم در داخل اکثریت شیعه، و هم میان گروه های سیاسی و نظامی شیعه و سنی، رعایت کنند. هم زمان، امریکا باید بداند که ایران، به عنوان کشوری همسایه که در گذشته آسیب های فراوانی از سردمداران عراقی دیده است، در اوضاع سیاسی، به ویژه در رفع تنش میان گروه های گوناگون شیعی و درگیری های شیعه و سنی، نقشی غیرقابل انکار داراست.
 
اگر مذاکرات بغداد از سر گرفته شود, نتایج زیر ممکن است حاصل بشود:
 
● نیروهای امریکایی به حملات نظامی خود علیه صدر پایان خواهند داد
 
● ایران بیشترین تلاش خود را برای متوقف کردن حملات نظامی سپاه مهدی خواهد کرد
 
● امریکا یک جدول زمانی برای خروج بدون قید و شرط همه نیروهای نظامی خود، مثلا ظرف 18 ماه، ارائه خواهد داد
 
● با خروج نیروهای امریکایی از عراق، ایران از تجهیز شبه نظامیان عراقی دست برخواهد داشت و نیروهای تحت تفوذ خود را به پرهیز از عملیات نظامی علیه نیروهای امریکایی در حین خروج، ترغیب خواهد کرد.
 
● ایران در منابع اطلاعاتی در مورد القاعده در عراق سهیم خواهد شد و به از میان برداشتن نفوذ آن در عراق کمک خواهد کرد.
 
● امریکا استفاده از مجاهدین خلق را به عنوان بازوی اطلاعاتی خویش در مورد ایران پایان خواهد داد. این سبب خواهد شد که حدود 3700 نفر از مجاهدان که اکنون در اردوگاه اشرف در عراق ساکن هستند پس از بازرسی های صلیب سرخ در صورت تمایل به ایران بازگردند. آنها که مایل به بازگشت به سرزمینشان نیستند می توانند به کشورهای دیگر غیر از عراق بروند.
 
● امریکا حق دولت عراق را به در دست گرفتن انحصاری منابع اطلاعاتی مربوط به داخل عراق به رسمیت خواهد شناخت. اطلاعات در وزارت امنیت ملی محفوظ خواهد ماند و امریکا از حمایت " سرویس اطلاعات ملی " که به مثابه رقیبی توسط سازمان سیا به مدیریت سنی ها ایجاد شده است دست خواهد کشید.
 
● ایران به کمک های دوجانبه خود به عراق به منظور بازسازی کمک خواهد کرد و به فعالیت های چندجانبه با همین منظور نیز خواهد پیوست. 
 
هر گونه توافقی میان امریکا و ایران بر سر ثبات عراق با مناسبات منطقه ای آن کشور با همسایگانش نیز ارتباط دارد. پروسه ثبات در عراق به تدریج زمینه عادی شدن روابط عربستان و عراق را نیز فراهم خواهد کرد و این خود به ثبات منطقه خلیج فارس بر اساس یک تعادل نظامی میان ریاض و تهران کمک خواهد کرد.
 
در امریکا بیشتر سخن از این می رود که ایران در خلیج فارس و در ارتباط با عربستان نقش مشکل سازی دارد. اما در واقع، موضوع مهم درباره خلیج فارس در سال های اخیر، تغییر رفتار سعودی ها با ایران، از زمان روی کار آمدن شاه عبدالله بعد از مرگ فهد، و واکنش مثبت ایران به این امر بوده است، که ابتدا با سفر حج هاشمی رفسنجانی در سال 1997 آغاز شد و سپس با دو بار ملاقات آقای خاتمی با ملک عبدالله و سرانجام ملاقات احمدی نژاد با عبدالله در طی نشست سران در ریاض در سال 2007 ادامه یافت.
 
در نشست سران در ریاض بود که ملک عبدالله، در حالی که در کنار احمدی نژاد ایستاده بود، اعلام کرد که " ما نمی گذاریم که نیرویی از خارج برای آینده منطقه ما تصمیم بگیرد."
 
در مطبوعات امریکا این تنها یک شعار تلقی شد اما نشان از آغاز یک تحول تدریجی به سمت تعادل نظامی میان دو کشور در منطقه خلیج فارس داشت. به یقین، ثبات نظامی نمی تواند به رقابت سیاسی ای پایان دهد که در آن، ایران به حمایت خود از اعراب شیعه و عربستان به تلاش برای خنثی کردن نفوذ سیاسی ایران در منطقه ادامه خواهند داد.
 
اما اغراق است اگر بگوییم که این رقابت سیاسی به ناگزیر به سلسله واکنش های نظامی میان دو کشور منجر خواهد شد. پیشنهادات 12 گانه احمدی نژاد به همکاری های منطقه ای در دسامبر 2007، در طی نشست شورای همکاری های خلیج فارس، نشان از رشد آرام و مداوم پیوندهای اقتصادی میان دو کشور دارد.
 
موضع سابق ایران این بود که حضور نظامی امریکا به عدم ثبات منطقه خلیج فارس خواهد انجامید. و کشورهای شواری همکاری های خلیج فارس به علاوه ایران، باید مناسبات امنیتی خود را بدون حضور امریکا برقرار کنند.
 
در مقابل، نقشه بیشتر کارشناسان امریکایی برای امنیت منطقه با حضور رسمی امریکا ترسیم می شود و با حضور نظامی آن کشور نیز همراه است. حتی کنث پولاک، که قبلا از اعضای شورای امنیت ملی بود و نسبت به سایرین انعطاف بیشتری نسبت به حضور نظامی امریکا دارد، معتقد است که منطقه برای امنیت خود به امریکا در کنار عربستان و ایران و سایر کشورهای شورای همکاری های خلیج فارس، نیاز دارد.
 
به اعتقاد او امریکا باید حضور نظامی خود را ادامه دهد، اما باید به سمت کاهش آن به پیش برود و محدودیت هایی را بر خود بپذیرد. به اعتقاد پولاک، نیروهای هوایی امریکا در قطر، و نیروی دریایی امریکا در بحرین، باید حضور داشته باشند، اما در آب های خلیج فارس هر چه کشتی های جنگی امریکا کمتر باشد بهتر است.
 
امریکا، همانند سایر قدرت های فرامنطقه ای، منافع مشروعی در کنترل ترافیک تانکرهای نفت کش خلیج فارس دارد. اما تداوم حضور نظامی امریکا در این سطح بالا، آن کشور را تبدیل به " تنها ابرقدرت " منطقه می کند.
 
استقرار دو ناوبر هواپیمابر امریکایی در اطراف سواحل ایران نه تنها توسط ایران، بلکه توسط سایر قدرت های خلیج فارس، با اعتراض مواجه شده است و اولین موضوعی است که در صورت تحقق مذاکرات بدون شرط با ایران مورد بررسی قرار خواهد گرفت. از آن جا که در سایر نقاط جهان ناوبران امریکایی غالبا به سلاح های هسته ای مجهز هستند، ایران باید از عدم وجود چنین سلاح هایی مطمئن شود.
 
هرگونه ثبات و امنیت در آینده منطقه تنها در صورتی تأمین خواهد شد که عاری از سلاح های اتمی باشد. هم ایران و هم عربستان در گذشته از این ایده دفاع کرده اند. اکنون وقت آن رسیده که تهران، عربستان و سایر کشورهای شواری همکاری خلیج فارس را به مذاکره با این هدف دعوت کند. پس از آن است که می توان قدرت های فرامنطقه ای دارای سلاح هسته ای را نیز فراخواند تا به این قرارداد احترام گذاشته و پابند باشند.
 
قرارداد فوق تنها در صورتی می تواند موافقت امریکا را نیز جلب کند که به کشورهای خلیج فارس محدود شود و تمام خاورمیانه را در بر نگیرد ( به خاطر تعهدات امنیتی امریکا به اسرائیل ).
 
اگر امریکا تعهدی رسمی به عاری شدن منطقه خلیج فارس از سلاح های اتمی از خود نشان دهد، ایران و سایر کشورهای منطقه که در حال توسعه برنامه های اتمی صلح آمیز هستند، خواهند توانست فعالیت های خود را به طور کامل تحت نظارت آژانس بین المللی انرژی اتمی انجام بدهند.
 
اگر منطقه عاری از سلاح های اتمی با موافقت کشورهایی در داخل یا خارج از منطقه همراه نشود چه باید کرد؟ در آن صورت ایران و سایر کشورهای منطقه که دارای توانایی های هسته ای هستند می توانند گزینه پنهانی استفاده از برنامه های هسته ای به نفع اهداف نظامی را انتخاب کنند. اگر کشورهای فعلی دارای سلاح هسته ای، تحت رهبری امریکا، حاضر به پذیرفتن این واقعیت که در بند چهارم عهدنامه منع تکثیر سلاح های هسته ای به آن اشاره شده، نباشند، پیشرفت به سمت ثبات در منطقه خلیج فارس ناممکن خواهد شد.  

نظر شما :