ارزیابی کارنامه یک ساله سیاست خارجی منطقه ای دولت سیزدهم

دولت رئیسی، سیاست خارجی منطقه‌ای را به‌طور مستقل تعریف کرد

۱۳ شهریور ۱۴۰۱ | ۰۸:۰۰ کد : ۲۰۱۴۳۷۶ اخبار اصلی آسیا و آفریقا
نویسنده خبر: عبدالرحمن فتح الهی
سیدجلال دهقانی ‌فیروزآبادی بر ابن باور است:یکی از عوامل ناکامی دولت روحانی ناظر بر عدم توان دولت سابق برای اجماع‌سازی در حوزه سیاست داخلی در جهت تبیین و تعقیب سیاست خارجی مطلوب، به‌خصوص در قبال همسایگان است. واقعیت این است که دولت روحانی، به‌ویژه وزارت خارجه، توان اجماع‌سازی داخلی برای تحقق یک سیاست خارجی منطقه‌ای مطلوب را نداشت، در صورتی که بیش از نیمی از موفقیت جمهوری اسلامی در حوزه سیاست خارجی منطقه‌ای و تحقق روابط با همسایگان معلول توان دولت‌ها در اجماع‌سازی داخلی است.
دولت رئیسی، سیاست خارجی منطقه‌ای را به‌طور مستقل تعریف کرد

دیپلماسی ایرانی: سیدجلال دهقانی ‌فیروزآبادی جزء آن دسته از کارشناسان و تحلیلگرانی است که کارنامه دولت رئیسی در حوزه سیاست خارجی با محوریت سیاست خارجی منطقه‌ای و روابط با همسایگان را قابل دفاع می‌داند؛ تا جایی که به باور او، عملکرد یک‌ساله دولت سیزدهم در این حوزه (سیاست خارجی منطقه‌ای) به اندازه خروجی هشت‌ساله دولت‌های یازدهم و دوازدهم است. به همین دلیل «شرق» به گفت‌وگو با این استاد روابط بین‌الملل و علوم سیاسی پرداخته تا علل و عوامل تقویت روابط با همسایگان در دولت رئیسی را جویا شود. در ادامه گپ‌و‌گفت با رایزن فرهنگی اسبق ایران در امارات متحده عربی، دبیر علمی کنفرانس امنیتی تهران و رئیس پیشین دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی، به بررسی چرایی ناکامی روحانی در سیاست خارجی منطقه‌ای نیز پرداخته‌ایم. البته سعی بر آن بوده در مقام قیاس و از منظری آکادمیک فرصت‌ها و چالش‌های دولت سابق و فعلی را با تمرکز بر روابط ایران با همسایگان به بوته نقد و تحلیل ببریم که در ادامه می‌خوانید.

‌‌‌اگر در آغاز گفت‌وگو بخواهیم به طور مصداقی روی تفاوت‌های سیاست خارجی منطقه‌ای دولت‌های یازدهم و دوازدهم با دولت سیزدهم تمرکز کنیم، این سؤال به وجود می‌آید که چرا «دیپلماسی لبخند»، «دیپلماسی انعطاف» و «دیپلماسی سلام» در زمان روحانی نتوانست به گشایش منطقه‌ای ایران با همسایگان منجر شود، اما سیدابراهیم رئیسی در نخستین سال دولتش توانست به یک پوست‌اندازی قابل توجه در حوزه روابط با همسایگان دست پیدا کند، تا جایی که به نظر می‌رسد عملکرد دولت فعلی معطوف به دیپلماسی منطقه‌ای قابل دفاع است؟

البته موفقیت سیاست خارجی دولت سیزدهم صرفا به سیاست منطقه‌ای آن محدود نمی‌شود. به نظر من مهم‌ترین تفاوت دیپلماسی منطقه‌ای در دولت‌های یازدهم و دوازدهم با دولت سیزدهم به ماهیت و جهت‌گیری سیاست خارجی دو دولت بازمی‌گردد.

‌‌تفاوت ماهیت به چه معنا؟ منظور گفتمان‌سازی در سیاست خارجی منطقه‌ای است؟

به این معنا که رویکرد و جهت‌گیری دو دولت در حوزه سیاست خارجی منطقه‌ای و همسایگی متفاوت از همدیگر است. به هر حال باید پذیرفت که به دلیل جبر ژئوپلیتیک تعریف و تبیین روابطی مثبت و سازنده با همسایگان امری اجتناب‌ناپذیر است، اما سیاست خارجی منطقه‌ای و همسایگی لزوما به‌ معنای تعریف و پیشبرد روابطی بدون‌ برنامه و اجباری با همسایگان نیست، بلکه بر اساس طراحی یک استراتژی دقیق، هوشمند و منطبق با واقعیات خواهد بود. تعریف و به‌کارگیری این استراتژی ماهیت سیاست خارجی منطقه‌ای و همسایگی دولت‌ها را روشن می‌کند که آیا دولت‌ها به دلیل همان جبر ژئوپلیتیک صرفا به دنبال برقراری و تداوم روابطی از سر ناچاری با همسایگان هستند یا اینکه دولت‌ها بر اساس همان استراتژی درست در سیاست خارجی منطقه‌ای و همسایگی به دنبال بهره‌برداری و استفاده بهینه از تمام ظرفیت‌های سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی، تجاری و فرهنگی، تاریخی و... در جهت تعمیق روابط با همسایگان هستند.

‌‌ولی به نظر می‌رسد هیچ دولتی مشخصا در ایران سر عناد با همسایگان نداشته‌ است، پس تفاوت ماهیت دولت‌ها چگونه سبب این تعریف فضای تعاملی یا تقابلی تهران با همسایگانش شده است؟

این مسئله کاملا طبیعی است که اساسا جمهوری اسلامی ایران سر دشمنی و ناسازگاری با همسایگان خود ندارد. این راهبرد ثابت ما در چهار دهه گذشته بوده است که دولت‌ها هم آن را در دستور کار سیاست خارجی خود قرار داده‌اند. اما آنچه سیاست خارجی منطقه‌ای و همسایگی دولت‌ها در جمهوری اسلامی ایران را از همدیگر متمایز می‌کند، جهت‌گیری کلی و طراحی همان استراتژی است که در سؤال قبل به آن اشاره کردم. با این نگاه اگر به سیاست خارجی دولت‌های یازدهم و دوازدهم نگاه کنیم، با توجه به آنکه اولویت دیپلماسی حسن روحانی، تنظیم و بازتعریف روابط جمهوری اسلامی ایران با جهان بود و جهان هم از زوایه دید دولت‌های یازدهم و دوازدهم به آمریکا و اروپا و انجام مذاکرات هسته‌ای و شکل‌گیری برجام با آنها خلاصه می‌شد، متأسفانه در نهایت سیاست خارجی روحانی در همه ابعاد و شئونش به دیپلماسی برجامی تقلیل پیدا کرد، تا جایی که عملا سیاست خارجی روحانی و ظریف برجام‌زده شد، به‌ همین‌ دلیل دیگر جنبه‌های سیاست خارجی، به‌ویژه سیاست خارجی منطقه‌ای و همسایگان یا مغفول ماند یا در اولویت‌های بعدی قرار گرفت. به بیان دقیق‌تر چون اولویت سیاست خارجی دولت روحانی برقراری روابط با قدرت‌های جهانی به‌‌ویژه اروپا و آمریکا در سایه موفقیت برجام بود، سیاست همسایگی و منطقه‌ای ماهیتی «تَبَعی» پیدا کرد؛ یعنی برقراری روابط با همسایگان تابعی از روابط ایران با قدرت‌های جهانی و تعیین وضعیت برجام بود.

‌‌اما ماهیت سیاست خارجی دولت سیزدهم چگونه تبیین، تعریف و اجرائی شد که در فاصله یک سال توانست به این پوست‌اندازی در سیاست خارجی منطقه‌ای روابط با همسایگان دست پیدا کند؟

به نظر من عامل اصلی به جهت‌گیری، استقلال رویکرد و رویه‌ای بازمی‌گردد که دولت سیزدهم سعی کرد در سیاست خارجی منطقه‌ای در پیش بگیرد.

‌‌استقلال رویه به چه معنا؟

به این معنا که دولت سیزدهم برای اولین بار روابط با همسایگان و دیپلماسی منطقه‌ای را به صورت مستقل از دیگر ابعاد سیاست خارجی و البته مرتبط با آنها تعریف کرد و آن را پیش برد.

‌‌آیا گزاره شما نزدیک به واقعیت است؟ چراکه به نظر نمی‌رسد نه در دولت رئیسی و نه در هیچ دولتی بتوان تفکیکی بین دیپلماسی منطقه‌ای و روابط با همسایگان با دیگر ابعاد سیاست خارجی به‌ویژه دیپلماسی برجامی قائل بود. به‌ویژه که تکلیف برجام در تشدید و تقویت دیپلماسی منطقه‌ای دولت سیزدهم به‌شدت تأثیرگذار خواهد بود. غیر از این است؟

نکته شما تا حدودی درست است، اما گفته من هم لزوما به معنای این نیست که سیاست خارجی منطقه‌ای و دیپلماسی با همسایگان به صورت کاملا مستقل و جدا از دیگر ابعاد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران قابلیت تعریف و پیگیری دارد. گفته قبلی من به این معناست و بر این نکته تأکید دارد که دولت سیزدهم سعی کرده است دیپلماسی منطقه‌ای را مستقلا به موازات دیگر ابعاد سیاست خارجی تعریف و تعقیب کند، نه به‌صورت تابعی از آنها. طبیعتا همه ابعاد سیاست خارجی ایران مانند دیگر کشورها بر همدیگر اثرگذار است. اتفاقا به نظر من این مهم‌ترین تفاوت دیپلماسی منطقه‌ای دولت رئیسی با دولت روحانی و عامل اصلی موفقیت دولت سیزدهم در بالابردن سطح روابط دیپلماتیک با همسایگان بوده است. در این راستا تفاوت دیگر به تعریف و تلقی دو دولت روحانی و رئیسی از دیپلماسی بازمی‌گردد. چون اساسا ما با دو تعریف و دیدگاه در دیپلماسی و علوم سیاسی و روابط بین‌الملل مواجهیم. گاهی تلقی و تعریف از دیپلماسی به معنای سازش، مماشات و نهایتا تسلیم است و تعریف دیگری که من به آن معتقدم و در تعریف‌های مصطلح علوم سیاسی از دیپلماسی کمتر مطرح شده، این است که دیپلماسی یعنی هنر و توان اعمال مسالمت‌آمیز قدرت در روابط بین‌الملل؛ چراکه سیاست خارجی مهم‌ترین هدفش باید تأمین قدرت، منافع و امنیت ملی هر کشور در مناسبات جهانی باشد، اما به‌گونه‌ای که باعث تنازع، بحران و نهایتا جنگ با دیگر بازیگران منطقه‌ای و جهانی نشود. بنابراین در دولت آقای روحانی عمدتا تلقی از دیپلماسی این بود که جمهوری اسلامی ایران جهت پرهیز از تنش باید از عناصر قدرت خود در سه حوزه هسته‌ای، موشکی و منطقه‌ای دست بکشد یا عقب‌نشینی کند. در صورتی که باید عناصر و پارامترهای تولیدکننده و تأمین‌کننده قدرت ملی، امنیت ملی و منافع ملی در سیاست خارجی حفظ شود و در ضمن به‌گونه‌ای با کشورهای همسایه و بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی رفتار شود که به تنش منجر نشود. به نظر من تلقی دولت سیزدهم از دیپلماسی این گزاره‌ای است که من به آن اشاره کردم و تیم سیاست خارجی دولت در این یک سال در همین راستا سیاست منطقه‌ای و روابط با همسایگان را تعریف، تبیین و اجرا کرده است؛ به‌گونه‌ای که تلاش شده قدرت و امنیت ملی در سطح منطقه‌ای به‌صورت مسالمت‌آمیز حفظ، کسب و اعمال شود.

‌‌تا اینجای مصاحبه تنها عاملی که شما در آسیب‌شناسی سیاست خارجی منطقه‌ای دولت روحانی به آن اشاره کردید، ناظر بر برجام‌زدگی دیپلماسی دولت‌های یازدهم و دوازدهم بود. آیا عوامل دیگری هم در عملکرد روحانی و ظریف برای ارتقای روابط با همسایگان مؤثر بودند؟

بدون شک عوامل دیگری در ناکامی دولت‌های یازدهم و دوازدهم برای ارتقای روابط با همسایگان مؤثر بودند، چون دیپلماسی منطقه‌ای و ارتقای روابط با کشورهای همسایه یک سیاست خارجی «تک‌عاملی» نیست، بلکه یک پروسه «چند‌عاملی» است. عواملی در سه سطح داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی می‌توانند در ارتقای توان دیپلماتیک دولت‌ها برای تعریف روابطی درست و متوازن با همسایگان مؤثر باشند. همان‌گونه که در پاسخ به سؤال‌های قبلی اشاره کردم، به نظر من در حوزه منطقه‌ای رویکرد دولت روحانی با همسایگان یک رویکرد مستقل و حتی واقع‌بینانه نبود، چون دولت سابق بر اساس یک نگاه برجام‌زده و دیپلماسی «تبعی» عمل می‌کرد. درحالی‌که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان یکی از مهم‌ترین قدرت‌های منطقه خاورمیانه نمی‌تواند یک سیاست خارجی تک‌عاملی با محوریت برجام داشته باشد. سیاست خارجی و دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران باید بتواند علاوه بر برجام، دیگر عوامل را در تقویت توان دیپلماتیک برای خود تعریف و تعقیب کرده و به شکل درست هم اجرا کند. بازیگران همسایه نیز نگاه برجام‌زده دولت روحانی را به‌خوبی درک می‌کردند، چون برای همسایگان هم پذیرفته نبود که ارتقای روابط با ایران تابعی از برجام باشد؛ ازاین‌رو آنها نیز روابط با ایران را بر پایه برجام تنظیم می‌کردند.

‌‌باز هم روی برجام تأکید شد، آیا مسئله‌ای غیر از نگاه برجام‌زده دولت روحانی را در ناکامی دیپلماسی منطقه‌ای دولت‌های یازدهم و دوازدهم متصورید؟

قطعا عوامل دیگری هم وجود دارد.

‌‌چه عواملی؟

یکی دیگر از عوامل به ناکامی دولت روحانی در مدیریت همه‌جانبه سیاست خارجی بازمی‌گشت، چون این عامل لازمه تحقق دیپلماسی موفق در هر دولتی است. عامل دیگر در ناکامی دولت روحانی ناظر بر عدم توان دولت سابق برای اجماع‌سازی در حوزه سیاست داخلی در جهت تبیین و تعقیب سیاست خارجی مطلوب، به‌خصوص در قبال همسایگان است. واقعیت این است که دولت روحانی، به‌ویژه وزارت خارجه، توان اجماع‌سازی داخلی برای تحقق یک سیاست خارجی منطقه‌ای مطلوب را نداشت، در صورتی که بیش از نیمی از موفقیت جمهوری اسلامی در حوزه سیاست خارجی منطقه‌ای و تحقق روابط با همسایگان معلول توان دولت‌ها در اجماع‌سازی داخلی است.

هر دولتی برای ایجاد دیپلماسی منطقه‌ای باید توان و مدیریت کافی در جهت اجماع‌سازی بین نیروهای سیاسی داخلی را داشته باشد. عامل دیگر در ناکامی دولت روحانی، ناتوانی و ضعف در بسیج امکانات و ظرفیت‌های ملی برای پشتیبانی و حمایت از سیاست خارجی منطقه‌ای و دیپلماسی با همسایگان بود که تجلی، بروز و ظهور عینی آن را در القای دوگانگی «دیپلماسی» و «میدان» دیدیم. اتفاقا در نهایت خود آقای دکتر ظریف هم تصریح کرد که این دوگانه‌سازی حکایت از آن داشت که وزارت امور خارجه دولت سابق در زمینه اجماع‌سازی مطلوب و لازم بین نیروهای داخلی موفق عمل نکرد. اما عامل مهم‌تری که نباید از نظر دور داشت بی‌اعتمادی و نوعی گسل بین ارکان نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران با دولت روحانی، به‌خصوص در حوزه سیاست خارجی با محوریت سیاست منطقه‌ای و دیپلماسی با همسایگان بود. خاصه آنکه دولت روحانی بعد از برجام هسته‌ای به نوعی خواستار تحقق برجام منطقه‌ای و برجام موشکی نیز بود. همین نگاه باعث نوعی بی‌اعتمادی و شکاف بین ارکان دیگر نظام سیاسی جمهوری اسلامی با دولت روحانی شد. عامل مهم دیگری هم که باید به آن اشاره کرد تعارض گفتمان بین دولت روحانی با گفتمان کلی حاکم بر نظام جمهوری اسلامی ایران بود. این عامل نیز در کنار فقدان دولتی مقتدر و منسجم در پیشبرد و تحقق ناکام دیپلماسی منطقه‌ای مؤثر بود؛ چراکه باید کلیت دولت و کابینه در کنار وزارت امور خارجه به صورت یک شاکله واحد و به شکلی کاملا هماهنگ روابط با همسایگان و کشورهای منطقه را در همه حوزه‌های سیاسی، دیپلماتیک، فرهنگی، نظامی، امنیتی، دفاعی، مرزی، تجاری، اقتصادی و... پیش ببرد. این کار تنها وظیفه وزارت امور خارجه نیست. همه وزرا، وزارتخانه‌ها، نهادها و سازمان‌ها در دولت و حاکمیت باید به شکلی هماهنگ با وزارت امور خارجه به وظایف خود در تحقق دیپلماسی منطقه‌ای و ارتقای روابط با همسایگان در همه ابعاد عمل کنند، چون دیپلماسی منطقه‌ای فقط محدود و منحصر به روابط دیپلماتیک نیست. متأسفانه در دولت روحانی چنین هماهنگی‌ای وجود نداشت و هر‌کدام از وزارتخانه‌ها متفاوت و حتی متضاد با وزارت امور خارجه عمل می‌کردند. حتی آقای دکتر ظریف بارها عنوان کردند که برخی از وزرای دولت روحانی با نگاه وزارت امور خارجه در ارتقای روابط با برخی از کشورهای همسایه همراه نیستند. حتی بخشی از بدنه ریاست‌جمهوری هم در تضاد با رفتار و عملکرد وزیر امور خارجه سابق قرار داشتند. همین مسئله باعث شد که کارنامه دیپلماسی منطقه‌ای دولت یازدهم و دوازدهم موفق و مطلوب نباشد.

‌‌با تمام نکاتی که به آن اشاره کردید، هنوز این سؤال برای من وجود دارد که چرا دولت روحانی با دیپلماسی لبخند نتوانست اعتماد کشورهای همسایه را برای ارتقای روابط در آن هشت سال جلب کند؛ در حالی که دولت رئیسی ذیل تحقق پروژه یکدست‌سازی قدرت و شاید امتدادی از دیپلماسی میدان توانست به یک تغییر معنادار در ارتقای روابط با همسایگان به‌ویژه کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس دست پیدا کند؟

با این ادبیات و تعابیر موافق نیستم. بخشی از این سؤال شما را در پرسش‌های قبلی جواب دادم. به نظر من همسایگان و به‌خصوص کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس هم نگاه چندان مطمئنی به سیاست منطقه‌ای و دیپلماسی دولت روحانی در قبال همسایگان نداشتند. به این معنا که کشورهای همسایه هم به این جمع‌بندی رسیده بودند که دولت حسن روحانی نماینده کلیت ساختار و نظام جمهوری اسلامی ایران نیست. لذا اعتقاد و اطمینانی به ارتقای روابط با دولت حسن روحانی در آن هشت سال شکل نگرفت.

‌‌به پارامترهای حوزه داخلی و منطقه‌ای در ناکامی دولت روحانی برای پیشبرد دیپلماسی منطقه‌ای موفق اشاره کردید، اما عوامل حوزه بین‌المللی تا چه اندازه در این ناکامی مؤثر بودند؟

به موضوع مهمی اشاره کردید. در این رابطه وقوع سه اتفاق منطقه‌ای و بین‌المللی مهم در دوره حسن روحانی باعث رکود و ناکامی سیاست خارجی دولت یازدهم و دوازدهم در ارتقای روابط با همسایگان با محوریت کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس شد.

‌‌کدام سه اتفاق؟

اول بحران و جنگ داخلی سوریه، دوم تجاوز عربستان و کشورهای هم‌پیمان با ریاض به یمن و نهایتا ظهور پدیده تروریستی داعش؛ مجموعه این سه اتفاق در طول هشت سال دولت روحانی به گونه‌ای پیش رفت که جایگاه، نفوذ و قدرت ایران در منطقه را افزایش داد. در مقابل کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس هم این تلقی را داشتند که با مهار، کنترل و تهدید تهران می‌توانند به محدودسازی جمهوری اسلامی نائل شوند. در صورتی که هر سه بحران نهایتا به تثبیت نفوذ منطقه‌ای ایران انجامید. در کنار این سه اتفاق منطقه‌ای، اتفاق مهم‌تری که در سطح بین‌المللی تأثیری جدی بر ناکامی دیپلماسی منطقه‌ای دولت حسن روحانی گذاشت، خروج دونالد ترامپ از برجام و در ادامه اتخاذ سیاست فشار حداکثری یا کارزار فشار حداکثری علیه ایران بود. این اقدام دولت سابق ایالات متحده، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به‌خصوص عربستان سعودی را تحریک، ترغیب و تهییج کرد که در راستای سیاست دونالد ترامپ به فکر مهار، کنترل و محدودسازی قدرت ایران در منطقه باشند و به تبع نگاه واشنگتن بازیگران عربی حاشیه خلیج فارس هم سیاست فشار حداکثری علیه ایران را اجرائی کنند.

‌‌‌چند عامل کلیدی را در آسیب‌شناسی حوزه داخلی برای چرایی ناکامی دولت روحانی در اجرای سیاست خارجی منطقه‌ای موفق مطرح کردید، از ناتوانی دولت برای مدیریت همه‌جانبه سیاست خارجی تا شکست در اجماع‌سازی بین نیروهای داخلی، وجود گسل دولت با سایر مجموعه‌ها، ناتوانی دولت قبل برای بسیج امکانات در جهت پشتیبانی و حمایت از سیاست خارجی منطقه‌ای و دیپلماسی با همسایگان و...؛ اما به نظر می‌رسد آنچه از نگاه شما مغفول ماند تأثیر مخرب برخی فضاهای داخلی به‌خصوص بعد از حمله جریان رادیکال به سفارت عربستان در تهران و کنسولگری این کشور در مشهد است که نقطه عطفی در سقوط روابط کشورهای حاشیه خلیج فارس با ایران بود. پس اساسا هر دولتی هم به جای روحانی در آن سال‌ها روی کار می‌آمد، نمی‌توانست در این راستا گام مؤثری بردارد؛ چراکه فضای رادیکال اجازه چنین مانور دیپلماتیکی را نمی‌داد. به هر حال اعدام نمر، تشدید جنگ در سوریه و کشیده‌شدن آن به عراق و به تبعش اوج‌گیری روابط سخت بین تهران و ریاض، از همه مهم‌تر جنگ یمن و نیز اقدامات دولت ترامپ در تشدید این گسل فضای داخلی را هم به‌شدت تحت تأثیر قرار داده بود. پس چگونه انتظار داریم دولت روحانی در آن سال‌ها می‌توانست یک اجماع‌سازی را در بین نیروهای داخلی، آن هم نیروهای رادیکال، برای ارتقای روابط با عربستان و دیگر کشورهای همسایه شکل دهد؟

‌حمله به سفارت و کنسولگری عربستان در ایران بیشتر یک جرقه بود؛ یعنی در حقیقت این اتفاق یک کاتالیزور در قطع روابط ایران و عربستان بود نه عامل تعیین‌کننده. در واقع عربستان از پیش تصمیم قطع رابطه با ایران را گرفته بود.

‌‌یعنی به باور شما گسست و گسل در روابط ایران با کشورهای حاشیه خلیج فارس یک امر اجتناب‌ناپذیر بود و حمله جریان رادیکال داخلی به سفارت عربستان در تهران و کنسولگری این کشور در مشهد قدری به آن سرعت بخشید؟

دقیقا. همان‌گونه که گفتم جنگ داخلی در سوریه، تجاوز عربستان به یمن و ظهور داعش فضا را برای گسل این کشورها با جمهوری اسلامی ایران ایجاد کرده بود و حمله به سفارت عربستان تنها آن را قدری جلو انداخت. در آن سال‌ها عربستان به دنبال این بود که ایران را در انزوا و موضع ضعف قرار دهد تا قدرت و نفوذ منطقه‌ای آن را کنترل و مهار کند.

‌‌در بخشی از تحلیلتان به تعارض گفتمان دولت روحانی با برخی ارکان دیگر اشاره داشتید، اما این نکته شما با یک تناقض جدی همراه است. آیا دولت حسن روحانی و اساسا دولت‌های پس از انقلاب چیزی جز بخشی از شاکله یا مهم‌ترین قسمت بدنه اجرائی ایران هستند؟ پس تعارض گفتمان دولت روحانی با برخی ارکان دیگر به چه معناست؟ حتی درخصوص برجام هم باید گفت این توافق با چراغ سبز حاکمیت صورت گرفت. پس حتی برجام هم نقطه تعارض گفتمان دولت روحانی با دیگر بخش‌ها نیست.

دولت‌هایی که در جمهوری اسلامی ایران روی کار می‌آیند، ممکن است خرده‌گفتمان‌هایی را برای خود تعریف کنند یا برای سیاست خارجی یک گفتمان منحصربه‌فرد در آن دولت تبیین شود، اما آن خرده‌گفتمان‌ها، چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی باید ذیل گفتمان کلان جمهوری اسلامی ایران قرار بگیرند. دولت‌ها نباید گفتمانی را در تقابل با گفتمان کلان انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی و رهبری آن طرح و تعقیب کنند. البته این مسئله تنها محدود به دولت روحانی نیست. در دولت اصلاحات هم مشابه این وضعیت وجود داشت. یعنی دولت‌ها نمی‌توانند هم «پوزیسیون» باشند و هم ژست «اپوزیسیون» به خود بگیرند، به‌خصوص در حوزه سیاست خارجی و دیپلماسی منطقه‌ای؛ چون سیاست خارجی تنها محدود به قوه مجریه و وزارت امور خارجه نیست. سیاست خارجی در هر کشوری دارای یک سلسله‌مراتب است، کمااینکه در مورد جمهوری اسلامی ایران نیز این مسئله صدق می‌کند. بنابراین نوعی تضاد گفتمانی که در دولت روحانی شکل گرفت، سبب شد سیاست خارجی منطقه‌ای و دیپلماسی با همسایگان چندان دستاوردی نداشته باشد.

‌‌نکته دیگر شما که جای سؤال دارد به دوقطبی‌سازی یا دوگانه‌سازی دولت روحانی و وزارت امور خارجه در دوران آقای ظریف بین دیپلماسی و میدان بازمی‌گردد. آقای ظریف معتقد بود شخص وزیر و وزارت خارجه کمترین نقش را در انتخاب سفرای کشورهای همسایه ایران از افغانستان و عراق گرفته تا یمن و حتی کشورهای فراهمسایه مانند لبنان، سوریه و... دارند. چگونه این انتقاد شما به دوگانه‌سازی میدان و دیپلماسی در دولت روحانی و شخص ظریف وارد است؟

همان‌گونه که گفتم و دوباره تأکید می‌کنم، سیاست خارجی هیچ کشوری در دولت، به معنای قوه مجریه و وزارت امور خارجه تعریف، تبیین و پیگیری نمی‌شود. دولت، رئیس‌جمهور، وزارت امور خارجه و وزیر امور خارجه هم بخشی از بدنه سیاست‌گذاری، تصمیم‌گیری و اجرای سیاست خارجی هستند و دیگر نهادها و ارگان‌های فرادولتی هم در تعریف سیاست خارجی، به‌ویژه سیاست خارجی منطقه‌ای و تبیین روابط با همسایگان دخیل‌اند. پس زمانی که دولت روحانی و شخص آقای ظریف دست به دوگانه‌سازی و دوقطبی‌سازی بین میدان و دیپلماسی می‌زدند، عملا شرایطی را شکل دادند که بخشی از نیروها، پتانسیل ظرفیتی را که می‌توانست در تحقق و ارتقای دیپلماسی منطقه‌ای موفق به دولت یازدهم و دوازدهم کمک کند، حذف کردند. برای مثال کافی است به ایالات متحده آمریکا نگاه کنید. دولت و وزارت امور خارجه تنها بخشی از سیستم تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی در حوزه دیپلماسی است؛ کنگره از مجلس سنا گرفته تا مجلس نمایندگان، سی‌آی‌ای، وزارت دفاع، شورا یا مشاور امنیت ملی و... همگی در سیاست خارجی آمریکا و پیشبرد آن مؤثرند. این مسئله درباره ایران هم صدق می‌کند. به‌ویژه در تبیین راهبردهای سیاست خارجی در حوزه دیپلماسی منطقه‌ای و روابط با همسایگان، همه نهادها به‌خصوص نهادهای نظامی، امنیتی و دفاعی هم باید نقش، نظر و سهم خود را ایفا کنند. یقینا وزارت امور خارجه هم یکی از نهادهای ذی‌ربط است. اتفاقا این نکته در راستای تحلیل پیشین من قرار دارد که عنوان کردم دولت روحانی در امر اجماع‌سازی نیروهای داخلی برای تحقق دیپلماسی منطقه‌ای و ارتقای روابط با همسایگان ناتوان و ناکام بود.

‌‌اما ادعای نقش میدان در تعیین سفیر نقض گفته‌های شما را می‌رساند.

این‌گونه نیست؛ چون من نگاه شما را درباره نقش میدان در تعیین سفرا به‌خصوص سفرای برخی از کشورهای منطقه و همسایگان ما بدون هماهنگی وزارت خارجه در افغانستان، عراق، یمن و... قبول ندارم.

‌‌چطور؟

چون خود آقای ظریف بارها عنوان کرده مشورت‌ها و رایزنی‌های متعددی را با سایر نهادها به‌خصوص نهادهای نظامی، دفاعی و امنیتی برای تعیین سفرای ایران برای کشورهای همسایه داشته است و این‌گونه نبوده که وزارت امور خارجه نقشی در تعیین این سفرا نداشته باشد؛ کما‌اینکه در زمان حیات شهید سردار سلیمانی، دکتر ظریف بارها تصریح کرده که با ایشان در حوزه سیاست خارجی منطقه‌ای گفت‌وگو، رایزنی و مشورت‌های مداوم و حتی هفتگی داشته است و در مقابل میدان و سردار شهید، معین سیاست خارجی بودند؛ یعنی نوعی هم‌افزایی و حمایت میدان از دیپلماسی حاکم بود و میدان مستقلا عمل نمی‌کرد.

‌‌ولی زمانی که یک سفیر کم‌تجربه در کار دیپلماتیک و دانش علوم سیاسی و روابط بین‌الملل به‌عنوان سفیر در عراق، افغانستان، یمن و... انتخاب می‌شود، تحلیل شما را زیر سؤال می‌برد و نشان می‌دهد که وزارت امور خارجه ظاهرا آن‌طور که باید و مدعی است، نقشی در تعیین سفرا و پیشبرد سیاست خارجی منطقه‌ای و ارتقای روابط با همسایگان ندارد؛ به‌خصوص در دوره محمد‌جواد ظریف.

اصلا این‌طور نیست. اینکه سفیری علاوه بر سابقه و تجربه خارجی و بین‌المللی، سابقه نظامی، امنیتی و دفاعی داشته باشد، به معنای آن نیست که وزارت امور خارجه نقشی در تعیین آن نداشته است و نهادهای امنیتی، نظامی و دفاعی یا میدان بدون توجه به صلاحیت‌های دیپلماتیک و نگاه و نظرات وزارت امور خارجه این سفیر را تعیین کرده است. برای مثال کافی است به آمریکا نگاه کنید. مایک پمپئو، وزیر امور خارجه دونالد ترامپ، پیش از ورود به وزارت امور خارجه، رئیس سی‌آی‌ای بود؛ آیا حضور مایک پمپئو از سی‌آی‌ای به وزارت امور خارجه را می‌توان تقابل نیروهای امنیتی، نظامی و دفاعی آمریکا با سیاست خارجی و دیپلماسی ایالات متحده دانست؟! ضمن آنکه واقعا نمی‌توان این دو مقوله یعنی سیاست خارجی و دیپلماسی را از حوزه دفاعی، نظامی، امنیتی و اطلاعاتی تفکیک و جدا کرد؛ بنابراین اینکه بخواهیم این ارزیابی و تحلیل را داشته باشیم که کدام نهاد، ارگان و سازمان دولتی یا فرادولتی و کدام فرد و کارگزار می‌توانند نقش سازنده‌تری در ارتقای دیپلماسی منطقه‌ای و بهبود روابط با همسایگان ایفا کند، کاملا عقلانی است. از این منظر شاید یک فرد با سابقه و تجربه نظامی، امنیتی، دفاعی و اطلاعاتی که دانش آکادمیک و دانشگاهی رسمی علوم سیاسی و روابط بین‌الملل را نداشته باشد، بهتر از یک دیپلمات، با سوادِ دانشگاهی و تجربه دیپلماتیک صِرف عمل کند. این دو منافاتی با کار دیپلماتیک و سیاست خارجی که هدف و اولویت اصلی‌اش تأمین منافع و امنیت ملی است، ندارند. اتفاقا تجربه این افراد در آن حوزه‌ها (دفاعی و نظامی) می‌تواند به نتیجه بهتر در تأمین منافع ملی در محل مأموریت‌شان کمک کند؛ به‌خصوص در کشورهای منطقه و همسایه ایران مانند عراق، افغانستان، یمن، سوریه و... که همواره محل نزاع، درگیری، بحران و جنگ بوده‌اند، همین سابقه و تجربه کار نظامی، اطلاعاتی، امنیتی و دفاعی می‌تواند به سفرا کمک کند. پس نه‌تنها در جمهوری اسلامی ایران بلکه در هر کشوری زمانی که برای یک منطقه و کشور بحران‌زده، به‌خصوص کشورهای همسایه به دنبال تعیین سفیر باشند، اولویت با کسانی است که تجربه حضور در بحران‌های بین‌المللی و تجربه مدیریت آنها را دارند. از‌این‌رو لزوما نکته و نقد شما نقطه ضعف نیست، اتفاقا می‌تواند یک نقطه قوت باشد؛ چون بر ‌اساس اهداف خود در حوزه سیاست خارجی منطقه‌ای و ارتقای روابط با همسایگان باید بهترین سفرا و کارگزاران را حتی با سابقه نظامی و دفاعی انتخاب کنیم. تعریف، تبیین و پیشبرد سیاست خارجی هر کشوری به‌خصوص سیاست خارجی منطقه‌ای و ارتقای روابط با همسایگان باید در چارچوب تقسیم کار قبلی بین دستگاه‌های مختلف در راستای منافع و امنیت ملی پیش برود. بنابراین نه دکتر ظریف، بلکه هر وزیر امور خارجه‌ای در هر دولتی باید توان اجماع سازی بین نیروهای داخلی را در حوزه سیاست خارجی داشته باشد. پس ناتوانی وزیر خارجه در اجماع‌سازی داخلی نشانه ضعف دولت و وزارت خارجه است.

‌‌بدون‌شک همه همسایگان ایران فقط به کشورهای خاورمیانه و حاشیه خلیج فارس محدود نمی‌شود؛ بنابراین به دیگر همسایگان ایران در قفقاز و آسیای میانه هم بپردازیم. در همین زمینه به نظر می‌رسد دولت سیزدهم در حوزه سیاست خارجی منطقه‌ای، ارتقای روابط با همسایگان را صرفا به کشورهای خاورمیانه عربی و بازیگران عربی حاشیه خلیج فارس محدود نکرده است، بلکه دیگر همسایگان ایران از قفقاز گرفته تا آسیای میانه نیز به شکل هم‌زمان و متوازنی مورد توجه دیپلماسی منطقه‌ای دولت رئیسی قرار گرفته‌اند. در‌حالی‌که دولت یازدهم و دوازدهم مشخصا در جنگ دوم قره‌باغ در سپتامبر ۲۰۲۰ به نام سیاست بی‌طرفی فعال نهایتا ایران را در منطقه قفقاز جنوبی و تحولات بعدی آن با شرایط مطلوبی همراه نکرد. از نگاه شما آیا دولت یازدهم و دوازدهم در نگاه به همسایگان توازن‌بخشی لازم را بین کشورهای خاورمیانه عربی و حاشیه خلیج فارس با دیگر همسایگان ما در قفقاز و آسیای میانه برقرار کرده بود؟

اولا جمهوری اسلامی ایران از نظر ژئوپلیتیک دارای یک ویژگی خاص و برتری منحصر‌به‌فرد است. از یک سو ایران جزئی از خاورمیانه است و از طرف دیگر در امتداد منطقه قفقاز و آسیای میانه قرار دارد. به همین ‌دلیل ایران بازیگر اصلی و کلیدی کریدور شمال - جنوب و شرق - غرب است. با این حال باید این نکته را هم در نظر گرفت که متأسفانه سایه سنگین اولویت‌دهی به روابط بین‌المللی با قدرت‌های بزرگ و سپس به تحولات منطقه خاورمیانه با محوریت سوریه، یمن و عراق سبب شد که آن میزان تمرکز و ظرفیت لازم برای ارتقای روابط با دیگر همسایگان از قفقاز گرفته تا آسیای میانه در وزارت خارجه شکل نگیرد. اما به باور من آنچه باعث موفقیت دولت آقای رئیسی در حوزه مناسبات منطقه‌ای با تمرکز به منطقه قفقاز و آسیای میانه شد، این است که این دولت در چارچوب سیاست خارجی متوازن، سعی کرد همان میزان توجهی را که به خاورمیانه عربی و کشورهای حاشیه خلیج فارس دارد، به دیگر مناطق و دیگر همسایگان ایران بدهد و نوعی توازن‌بخشی را بین همسایگان غرب و شرق و شمال و جنوب ایجاد کند؛ اما متأسفانه در دولت روحانی ما شاهد این توازن‌بخشی بین همسایگان در دیپلماسی منطقه‌ای نبودیم. دولت یازدهم و دوازدهم در یک وزن‌دهی، تمرکز و انرژی خود را بعد از برجام روی ارتقای روابط با برخی از همسایگان مانند ترکیه یا احیای روابط با عربستان گذاشت. به‌ همین‌ دلیل توجه و اهمیت لازم به دیگر همسایگان ایران در قفقاز و آسیای میانه داده نشد. این مهم سبب شد تا جمهوری اسلامی ایران در دولت روحانی به نام سیاست بی‌طرفی فعال در جنگ دوم قره‌باغ منفعل عمل کند؛ چرا‌که دولت روحانی یک سیاست خارجی مدون و مستقل از تعاملات بین‌المللی و هم‌وزن با خاورمیانه عربی و حاشیه خلیج فارس را برای همسایگان‌مان در قفقاز یا آسیای میانه تعریف و تعقیب نکرد.

‌‌احیای روابط سرد ایران با تاجیکستان در دوره رئیسی، آن هم در سطح سران و نیز سفر سردار بردی محمداف، رئیس‌جمهور ترکمنستان، به ایران و تمرکز تهران بر سوآپ گازی با این کشور نشان می‌دهد که شرایط برای پوست‌اندازی در سیاست خارجی منطقه‌ای در قبال همسایگان آسیای میانه هم جدی است؛ هر‌چند بسیاری معتقدند ازسرگیری روابط تهران - تاشکند به رابطه خوب با مسکو ارتباط دارد. تحلیل شما در این رابطه چیست؟

اولا، سیاست خارجی هنر ایجاد فرصت است؛ پس باید در هر منطقه‌ای و برای هر همسایه‌ای یک برنامه‌ریزی دقیق در راستای ارتقای روابط در همه ابعاد داشته باشیم. در‌ثانی ما باید بتوانیم تهدیدها را به فرصت تبدیل کنیم. بله، من هم معتقدم برخی تحولات جهانی به‌خصوص بین قدرت‌های بزرگ بعد از جنگ اوکراین تأثیری بر هم‌گرایی کشورهای آسیای میانه با ایران داشت؛ اما اینکه ما بتوانیم از این فرصت‌ها به نحو احسن استفاده کنیم، نیاز به یک سیاست خارجی منطقه‌ای درست، دقیق و مدون دارد. دولت سیزدهم از همان ابتدا سیاست خارجی خود را روی سیاست خارجی منطقه‌ای و ارتقای روابط با همسایگان قرار داده بود. این حکایت از اراده جدی برای پوست‌اندازی در مناسبات منطقه‌ای ایران با همه همسایگان داشت، چه تاجیکستان، چه ترکمنستان، چه افغانستان، چه پاکستان و... . اینکه احیای روابط ایران و تاجیکستان به چراغ سبز روسیه ارتباط دارد، نمی‌توان با قاطعیت در‌خصوص آن سخن گفت؛ اما به ‌هر حال تحولات جنگ اوکراین، روابط روسیه و چین و همچنین مسائلی که در افغانستان با شکل‌گیری حکومت طالبان روی داد، باعث شده است برخی کشورهای آسیای میانه مانند تاجیکستان هم به دنبال ازسرگیری روابط با ایران باشند. همه این اتفاقات مؤثر هستند؛ اما تا زمانی که یک دولت اراده سیاسی جدی و به دنبال آن برنامه‌ای دقیق برای توسعه مناسبات با کشورهای همسایه نداشته باشد، نمی‌تواند از این فرصت‌ها استفاده کند. دولت آقای رئیسی این برنامه‌ریزی و اراده سیاسی را داشت و توانست از این فرصت هم به نحو احسن استفاده کند؛ زیرا سیاست خارجی موفق، بیش و پیش از هر چیز مستلزم طراحی راهبردی و اراده سیاسی است که در دولت سیزدهم وجود دارد./شرق

عبدالرحمن فتح الهی

نویسنده خبر

روزنامه نگار و کارشناس ارشد روزنامه نگاری سیاسی و عضو تحریریه دیپلماسی ایرانی.

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: سیدجلال دهقانی فیروز آبادی ایران خاورمیانه قفقاز آسیای میانه عربستان امارات متحده عربی سیاست خارجی دولت رئیسی روحانی برجام محمدجواد ظریف


( ۱ )

نظر شما :