سوءاستفاده یا اغفال از طریق وابستگی متقابل و درگیری سیاسی

نظریه جدید برای شناخت روابط بین الملل بعد از سال ۱۹۴۵

۳۰ مهر ۱۳۹۹ | ۱۶:۰۰ کد : ۱۹۹۶۴۰۶ اروپا نگاه ایرانی
نویسنده خبر: سید وحید کریمی
وحید کریمی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: آلن ایزاک پ معتقد است علوم سیاسی نیازمند به نظریه و ذهنیت نظری نیست. واتز هم معتقد است: "اگر شناخت ما از جهان تأمین کنندۀ منافع ما باشد، نیازی به نظریه نیست. اما تشخیص راه درست از میان اطلاعات بی کران، تنها از طریق راهبرد نظری امکان پذیر است."
نظریه جدید برای شناخت روابط بین الملل بعد از سال ۱۹۴۵

دیپلماسی ایرانی: شکی نیست که هر روند سیاسی دارای قالب نظری است. "شناخت" اساس فهم سیاست بین الملل است. نظریه های متعددی به این منظور ارائه شده؛ اما هیچ کدام متقاعد کننده نبوده است. جالب اینکه هیچ نظریه پردازی خاتمۀ جنگ سرد را پیش بینی نکرده بود! با این حساب چگونه یک سیاست خارجی مؤثر را دنبال کنیم؟ بر این باورم که بر مبنای "تفکر سیاسی بعضی از نخست وزیران انگلیسی" می توان نظریه جدیدی را پی ریزی کرد تا کمک کننده به شناخت روابط بین الملل در آینده باشد.

کنت واتز می گوید: "از تجربه نمی توان نظریه ساخت".  واتز همچنین می گوید: "اگر اطلاعات جدیدی آشکار شوند، نظریه پردازی آنها مشکلی است که باقی خواهد ماند".  او بر این باور است که: "نظریه یک تصویر است" ، و "نظریه باید ابداع شود"،  و " باید مبتکرانه باشند."  واتز در نهایت می گوید: "در طراحی نظریه، شخص باید با ارائه عقیده، نظریه را توصیف کند."  با توجه به ملاحظات فوق، بر این باورم: "از سال 1945 به بعد، به دلیل کم تجربگی در روابط بین الملل، "منابع و قدرت" امریکا از طریق "وابستگی متقابل"  و "درگیر بودن"   مورد "سوءاستفادۀ"  نخست وزیران انگلیس، نزدیک ترین متحد واقع شده است. بدین ترتیب سیاست خارجی امریکا را به گونه ای هدایت کردند که "الگوی سیاسی"  خاصی را در روابط بین الملل حاکم کنند.

آلن ایزاک پ معتقد است علوم سیاسی نیازمند به نظریه و ذهنیت نظری نیست. واتز هم معتقد است: "اگر شناخت ما از جهان تأمین کنندۀ منافع ما باشد، نیازی به نظریه نیست. اما تشخیص راه درست از میان اطلاعات بی کران، تنها از طریق راهبرد نظری امکان پذیر است." در ترسیم نظریه، کنت واتز می گ وید: " برای بررسی عقلانی، بعضی عوامل بیشتر از دیگر عوامل که بیانگر روابط فی ما بین هستند، مورد توجه واقع می شود."  

بنابراین، بر سه نکته تأکید خواهم کرد: اول، سال 1945 آغاز "نظم روابط بین الملل بعد از جنگ" است، و معتقدم کماکان همان نظم ادامه دارد. دوم، همان گونه که واتز می گوید: "یک نظریه رویت حوادث و گزارش ذهنیت ها نیست، بلکه توصیف آنها است"،  چگونگی "خاص بودن"  "روابط ویژه" بین تعدادی ازنخست وزیران انگلیس (چرچیل، مک میلان، تاچر و بلر) با روسای جمهور امریکا (روزولت، کندی، ریگان و بوش) را "توصیف" خواهم کرد. سوم، بر خلاف آنچه واتز می گوید: "یک نظریه از طریق تجربه قابل آزمایش است، همان طور که انیشتین مشاهداتش را توصیف کرد و راهی برای نظریه پردازی تجربه وجود ندارد"،  نظریۀ واتز را برعکس اثبات خواهم کرد، زیرا اطلاعات آشکار شده، تأثیرگذار بر تفکر ذهنی خواهد بود.  به این معنا که: "با اطلاعات جدید و آشکار شده در سیاست خارجی بعد از 1945، مجدداً دربارۀ سیاست بین الملل نظریه پردازی می کنم."

امریکا از اوایل هزارۀ 1900 میلادی یک ابر قدرت محسوب می شد و در آغاز قرن 21 نیز تنها ابرقدرت موجود است. چه مدتی ابرقدرت باقی خواهد ماند؟ بستگی دارد. سال 1945 را می توان آغاز مطالعات مدرن روابط بین الملل قرار داد؛ زیرا سازمان های جدید بین المللی تاسیس شدند که در دهۀ 1940، وینستون چرچیل، نخست وزیر وقت انگلیس، فرانکلین روزولت، رئیس جمهور وقت امریکا، را برای طراحی "نظم جهانی بعد از جنگ" اغفال کرد. چرچیل موفق شد. اطلاعات جدید این را ثابت می کند. مجدداً در دهۀ 1960، هارولد مک میلان به خاطر "پیوستگی سیاسی امریکا و انگلیس" در زمینۀ سلاح اتمی، جان اف کندی را اغفال کرد تا مسأئل امنیتی اروپا و روابط بین الملل را ساماندهی کند. مک میلان هم موفق بود؛ زیرا بعد از سه دهه "ادارۀ اسناد انگلیس"  و دیگر مراکز علمی اسناد مربوط را  ارایه نموده اند. در دهۀ 1980، مارگارت تاچر، رونالد ریگان را با "درگیر ساختن" امریکا برای ساماندهی  روابط بین الملل، بعد از سقوط شوروی، اغفال کرد. با توجه به دلایل فوق که قابل اثبات اند، باید نتیجه گرفت که در آستانۀ ورود به هزاره جدید، تونی بلر، نخست وزیر انگلیس، در حال "اغفال" جورج بوش پسر است تا از طریق "وابسته ساختن سیاست خارجی امریکا به انگلیس" و "درگیرکردن" امریکا در روابط بین الملل، سیاست بعد از جنگ سرد را تحت عنوان "دکترین جامعۀ جهانی"  مبتنی بر مداخله در امور دیگر کشورها که در سال 1999 ارایه داد، پیش ببرد. 

مثال ها:

طی جنگ جهانی دوم، در ملاقاتی بین هیئت های انگلیسی و امریکایی، یادداشتی در سطل زباله اتاق ملاقات پیدا شد که متعلق به هیئت انگلیسی بود؛ اما امریکایی ها آن را ضبط کردند. متن یادداشت بعد از سه دهه آشکار شد. در متن، طنزی توصیف کنندۀ حال و هوای امریکایی بود: "واقعیت این است که امریکایی ها کیسۀ پول دارند؛ اما هوش و ذکاوت را ما (انگلیسی ها) داریم."  

وقتی ژنرال دوگل، رئیس جمهور اسبق فرانسه، از چرچیل خواست تا اتحاد جدیدی برای همکاری اروپا با فرانسه تشکیل دهد، چرچیل با رد درخواست او گفت: "در سیاست و راهبرد بهتر است در کنار قوی قرار بگیری تا در مقابل او بایستی. امریکایی ها منابع سرشاری دارند. آنها همیشه از این منابع در جهت منافع خود بهره برداری نمی کنند. من سعی دارم تا آنها را راهنمایی کنم. البته بدون اینکه منافع کشورم را نادیده بگیرم. من با پیشنهاد کردن به آنها سعی دارم به نحوی موثر امور را در مسیر صحیح قرار دهم."  

مک میلان هم گفت: "انگلیس برای امریکا مثل یونان برای امپراتوری رم است. یونانی ها زیرک تر از رومی ها بودند؛ مدیریت امور را در دست داشتند؛ و به رومی ها هم نمی گفتند. تدبیر انگلیس برای رابطه با امریکا باید همچون یونانی ها برای رومیان باشد." 

تاچر هم گفته بود: "ما از اینکه قدرت امریکا مورد سوءاستفاده قرار گیرد نگران نیستیم. نگرانی اصلی ما این است که امریکا اروپا را رها سازد. ما باید دنبال سیاست هایی باشیم که امریکا متقاعد شود یک قدرت اروپایی است."  

بلر امریکایی ها را ترغیب به اقدام یک جانبه کرد تا "رهبر" باقی بماند. کمی بعد از تجاوز به امریکا به عراق، بلر در کنگرۀ امریکا در توجیه اقدام امریکا خطاب به نمایندگان گفت: "اگر یکی از شهروندان امریکایی از شما سیاستمداران سوال کند: چرا من؟ چرا ما امریکایی ها؟" به او بگویید: "سرنوشت چنین جایگاهی را برای شما در تاریخ ترسیم کرده است. در این برهۀ زمانی تکلیف بر دوش شماست تا انجام وظیفه کنید." 

این ها مثال های خوبی برای اثبات نظریۀ "اغفال" است که نخست وزیران انگلیسی از وینستون چرچیل، معمار "نظم بعد از جنگ"، تا تونی بلر مبتکر "دکترین جامعۀ جهانی بعد از جنگ سرد"، نظمی را که در سال 1945 طراحی شده بود تا پایان قرن ادامه دادند و برای ورود به قرن جدید حفظ کردند. البته نظریه های سیاسی متعدد مثل کمونیسم و برخی دولت های انقلابی در مقاطع مختلف "تفکر انگلیسی روابط بین الملل" را به چالش کشیدند؛ اما نخست وزیران انگلیس از طریق وابستگی متقابل و درگیر کردن سیاست خارجی امریکا با سیاست انگلیس، روابط بین الملل را به میل خود طراحی کردند.

بلر دکترین جامعۀ جهانی را در 24 آوریل 1999، هفت ماه قبل از به قدرت رسیدن بوش در کاخ سفید مطرح کرد. بلر گفت: "ما شاهد آغاز دکترین جدیدی در جامعۀ جهانی هستیم. آنچه امروزه امریکا آمادۀ اجرای آن است، بی نیازی به مداخله در امور دیگر کشورها است. کنش ما برای دفاع از ارزش هایی است که آنها را زنده نگاه داشته ایم. ارزش های ما در نهایت با منافع ما گره می خورند. توسعۀ ارزش های ما، خود به خود، برای ما دامنۀ امنیتی ایجاد می کند. مهمترین مشکل سیاست خارجی امروز ما این است که در چه شرایطی در مناقشات دیگران مداخله کنیم. مدت ها، عدم مداخله یک اصل  بین المللی محسوب می شد. اما این اصل باید از کیفیت احترام گذاشتن هم برخوردار باشد. در جهان نوین، اگر بخواهیم هر اشتباهی را که دیدیم، تصحیح کنیم، بندرت بتوان غیر از مداخله، اقدام دیگری به عمل آورد. بنابراین، ما تصمیم می گیریم کی و چه وقت مداخله کنیم. من از شما (امریکایی ها) می خواهم هرگز به فکر دکترین انزواگرایی نباشید."  دکترین سال 1999 بلر، در سال 2002 بر راهبرد امنیت ملی امریکا تحمیل شد؛ و در سال 2006 در فرانسه مقبولیت یافت؛ و به تدریج در کشورهای طرفدار "ارزش های غربی" راهبرد امنیت ملی محسوب شد.

نظریۀ "جامعۀ جهانی" بلر از کجا نشأت می گیرد؟ "ای. اچ. کار" می گوید: "این مردم انگلیسی زبان (انگلیس و امریکا، کانادا، استرالیا و زلاند نو که همگی مستعمرۀ و سرزمین های اشغالی انگلیس هستند) در مخفی کردن منافع خودخواهانۀ خود زیر نقاب منافع عمومی سابقۀ بدی دارند."  "بری بوزان" هم می گوید: "تفکر جامعۀ جهانی کارکرد سیاسی کلیدی در ایجاد مشروعیت برای کسانی که تحت لوای آن اقدام می کنند، دارد."  تونی بلر این تفکر را در سال 1999 ارایۀ و به مثابۀ محک "ارزش های انگلیسی زبان ها" بر جامعۀ جهانی تحمیل کرد. در واقع، تفکر جامعۀ جهانی بلر، "تفکر ارزش های یک جامعۀ اقلیت" اما به نام جامعۀ جهانی است. کاندالیزا رایس در سال 2000 از همین اصطلاح استفاده کرد و گفت: "منافع جامعۀ جهانی جایگزین منافع ملی شده است."  این همان دکترین جامعه جهانی بلر است و 11 سپتامبر 2001 توجیه کنندۀ اجرایی کردن آن بود. بلر گفت: "11 سپتامبر برای من یک الهام بود."  ژاک شیراک، رئیس جمهور فرانسه، هم به راهبرد تجاوزگرانه انگلیس و امریکا پیوست. شیراک گفت: "ما باید از قابلیت استفاده از زور در مواقع ضروری برخوردار باشیم."  هر سه کشور، پیرو راهبرد مشابهی هستند که الگویی جدید در سیاست بین الملل است و در واقع ریشه در تفکر جامعۀ جهانی بلر دارد. حائز اهمیت است، بی بی سی گزارش داد: "تونی بلر نومحافظه کار اصلی است و در سیاست خارجی همواره جلوتر از بوش حرکت می کند."  

ممکن است گفته شود این تئوری با برد کوتاه قابلیت ارائه در روابط بین الملل را ندارد و محدود به رابطۀ ویژه انگلیس و امریکا است. از آنجایی که ابداع نظریه های بین الملل در انحصار اندیشمندان این دو کشور است، امریکا و انگلیس بازیگران سیاسی صحنۀ روابط بین الملل هستند. بعد از جنگ جهانی دوم در سال 1945، اول انگلیسی ها و سپس امریکایی ها سیاست دوقطبی را به مرحلۀ اجرا گذاشتند. خاتمۀ جنگ سرد بسیاری از نظریه پردازها را غافلگیر کرد؛ اما بوش و شیراک به نظریۀ جدید مبتنی بر ارزش های "اقلیت انگلیسی زبان" که مبتکر آن بلر است، پیوستند.

نظریۀ "اغفال" نظریۀ جدید سیاست بین الملل است که دکتر قاسم افتخاری، استاد دانشگاه تهران نیز آن را تأیید کرده است. 

سید وحید کریمی

نویسنده خبر

دیپلمات و دکترای روابط بین الملل که در حال حاضر در گروه اروپا/امریکای دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه فعالیت دارد. 

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: دیپلماسی روابط دیپلماتیک جهان


( ۶ )

نظر شما :

ابراهیم قدیمی ۰۴ آبان ۱۳۹۹ | ۰۲:۳۹
این صحیح که استادان انگلیسی استادان امریکا وانگلیسی زبانها حتی هندوستان راروی یک دستشان میچرخانند ولی استادان صهیونیست از زمان دیزائیلین باهوش سرشار ومنفعت وقدرت طلبی وازدیاد وتقسیم قدرت همه را از نگلیسی والمانی وفرانسه زبان را روی یک انگشت دست میچرخاند حتی روسی هم گاه گاهی حرف میزدند ولی نه بخوبی انگلیسی. استالین زبان روسی انهاراتاحدود زیادی برید.ولی بنظر میرسد ان سبو بشکست ان پیمانه ریخت.چینی و ژاپنی بخوبی یاد نگرفته اند.در زبانهای اسیائی لکنت زبان دارند.امروزه سعی هائی میکنند که یاد گیری کنند.
راوي ۰۴ آبان ۱۳۹۹ | ۰۸:۲۴
بهتر است بگوییم نظر تا نظریه! اینکه انگلیسی ها بعد از جنگ همواره سعی کرده اند أمریکایی ها رو خط بدهند و از آنها سواری مجانی بگیرند، یک ایده است اما ما واقعا چقدر انگلیس و تاریخ، فرهنگ و ویژگی های اجتماعی آن را و ایضا آمریکا را می شناسیم؟ من به نوبه خودم از تقسیم کار بین دو سوی آتلانتیک صحبت می کنم شما می گویید اغفال، و دیگری نام دیگری بر کنش سیاسی این دو بازیگر می نهد.
وحید کریمی ۱۰ فروردین ۱۴۰۰ | ۱۷:۴۶
تشکر از اظهار نظر؛ تفاوتی بین "نظر" و "نظریه" نیست. هر دو یعنی اندیشه. باید روی نظر یا نظریه اغفال امریکا توسط انگلیس بیشتر توجه کرد تا "سیاست خارجی آرام بخشی" داشته باشیم.